آدرس غلط خامنهای
امروز خامنهای ادعا کرد که اگر ایران در سوریه دخالت نمیکرد، میبایست در تهران و خراسان و اصفهان با 'بدخواهان و فتنهگران که دستمایه دشمنی آمریکا و صهیونیسم هستند،'میجنگید.
تحریف تاریخ در جمهوری اسلامی قدمتی طولانی دارند اما این اولین بار است که تاریخ زنده، یعنی تاریخ چند سال گذشته هم تحریف میشود. در چند نگاه کوتاه به رویدادهای چند سال گذشته جهان عرب و سوریه میپردازیم تا هم ابعاد دروغ و تحریف روشن شود و هم این سوال مطرح شود کسانی که رویدادهای تاریخ زنده را تحریف میکنند چطور میتوان به روایت تاریخ هزار و چندصد سال پیششان اعتماد کرد؟
یک: آنچه از فروردین ١٣٩٠در سوریه روی داد دقیقا در ادامه همان رویدادهایی بود که در زمستان ١٣٨٩ در تونس و مصر و لیبی و و تا اندازهای اردن و مراکش روی داد. سه مورد اول منجر به سقوط حکومتها شد و در دو مورد آخر نوعی تفاهم یا سازش میان حکومت و اپوزیسیون شکل گرفت.
خامنهای بدون استثنا از همه رویدادهای زمستان ١٣٨٩ حمایت کرده بود و تنها به جای اصطلاح رایج 'بهار عربی'آنرا بیداری اسلامی نامیده بود. رگههایی از حقیقت در ادعای خامنهای هم بود چرا که هم اکثریت مردم در این کشورها مسلمان بودند و هم احزاب اپوزسیون اصلی هم احزاب اسلامی بودند.
هرچند شعارهای اولیه یعنی 'نان و آزادی'ربطی به خواستههای اسلامی نداشت اما واقعیتی است که حکومتهای مربوطه، حکومتهایی فاسد، دیکتاتور و با اجرایی ناموفق از سکولاریزم بودند و همین هویتی اسلامی به اپوزیسیون داده بود (کما اینکه اجرای ناموفق اسلامی در ایران، هویتی سکولار به اپوزیسیون آن داده است).
دو: هیچگونه تفاوتی ماهوی میان حکومت اسد در سوریه و حکومت بن علی و مبارک و قذافی در تونس و مصر و لیبی وجود نداشت. خواستههای معترضین، مطالبات احزاب اپوزیسیون و همچنین بافت اجتماعی جوامع آنها هم کاملا شبیه هم بود. اما خامنهای که همه حرکتهای قبلی را بیداری اسلامی نامیده بود، اعتراضات سوریه را توطئه دشمن نامید، انگار از آن جوان تونسی که خودش را آتش زد تا میلیونها انسانی که در این چندین کشور به خیابانها آمده بودند همه مامور سیا بودند تا مقدمات رسیدن اعتراضات به سوریه را فراهم کنند!
سه: قبل از پرداختن به سیاست اشتباه ایران از فروردین ١٣٩٠، لازم است اشارهای مختصر دستاوردهای بهار عربی حتی برای ایران هم داشته باشم. اولین دستاورد بهار عربی این بود که امکان میدانداری را از جریاناتی مانند طالبان و القائده گرفته بود و در واقع برای مدتی این جریانهای افراطی منزوی شده بودند. جنس آنها از جنس انفجار و تخریب بود نه از جنس تظاهرات و نافرمانی مدنی و بازیگری جریانهای اجتماعی. ادامه این روند می توانست ایران را با قدرتهای قابل اعتمادتری در منطقه طرف کند تا با جریانهای خطرناکی چون طالبان و القائده.
دومین دستاورد می توانست رهایی از رقیبان سکولار و متحد غرب باشد. محمد مرسی با همه اختلافاتی که ممکن بود با ایران داشته باشد، باز هم از حسنی مبارک هم از عبدالفتاح سیسی برای ایران بهتر بود. این دستاورد به نوعی میتوانست شامل تعویض در متحد ایران در سوریه هم باشد. هر قدرت دیگری در سوریه می توانست منافع ایران –مخصوصا امکان کمک ایران به حماس و حزب الله- را تامین کند. نه تنها جریانهای اسلامی با منافع ایران در این زمینه مشکلی نداشتند حتی اپوزیسیون ملی و لیبرال هم علیه اسرائیل که بخشی از خاک سوریه را اشغال کرده، می توانست متحدی برای ایران باشند.
در واقع بهار عربی در سوریه فرصتی برای ایران بود که از شر یک متحد دیکتاتور، سکولار و نماینده اقلیتی کوچک از مردم سوریه رها شود و با متحدی اندکی مردمی تر و اسلامی تعامل کند. این به تقویت جایگاه ایران در جهان عرب و سنی هم می انجامید. حضور یک بازیگر کوچک در جهان سنی نظیر حماس بسیار به وجه فرا شیعی و اسلامی و ضد اسرائیلی ایران کمک کرده بود، حال حضور یک حکومت سوریه سنی و متحد ایران به مراتب از دوران اسد برای جمهوری اسلامی بهتر میشد.
چهار: اما خامنهای با خوانشی غلط از تحولات سوریه، اولا به مدت شش سال در جهنم سوریه گیر کرده است، ثانیا نفرت جهان عرب و جهان سنی را برای ایران خریده است، ثالثا تنها حلقه ارتباط خود با جهان سنی، یعنی حماس را از دست داده و رابعا- از همه مهمتر- مجددا بستر را برای ظهور دوباره القاعده (با نام جبههالنصره در سوریه) و عنصری خطرناکتر از القائده یعنی داعش فراهم کرد. در حالی که این گونه گروهها در دوران بهار عربی منزوی شده بودند.
خامنهای زیادی روی حافظه های ضعیف مردم حساب کرده است. داعش در اوائل سال ١٣٩٣ یعنی سه سال پس از سرکوب خونین مردم در سوریه ظهور کرد و در تابستان ١٣٩٣ توانست موصل و بخشهایی دیگر از عراق و سوریه را اشغال کند و به تهدیدی جدی علیه ایران و متحدانش تبدیل شود.
پنج: بهار عربی و تحولات سوریه قرار نبود منجر به حمله و جنگ در تهران و اصفهان و خراسان شود اما سیاستهای غلط ایران کاری کرد که همه ایران در سالهای آینده در معرض جنگ سرد و حتی گرم شیعه و سنی باشد، سرمایه ملتهای منطقه صرف خرید اسلحههای گران و فروش نفت ارزان شود، اسرائیل هم در آرامش کامل، به سیاستهای خود در قبال فلسطینیها ادامه دهد.
در فرصتی دیگر به نقش مخرب قاسم سلیمانی و حتی گمراه کردن خامنهای توسط او و همچنین فقدان فضایی که می توانست منجر به 'نرمش قهرمانانه'ایران در سیاست منطقهای ایران بشود و نقش رسانهها و نخبهها در شکلگیری این 'فقدان'خواهم پرداخت.