تنش هاي قومى در خوزستان در سال های اول انقلاب: یک انتقاد
بقلم: رضا ربيعى
آنچه می خوانید مقاله بی نظیری است به قلم آقای رضا ربیعی شهروند عرب اهوازی در مورد علل وعوامل بروز فاجعه چهارشنبه سیاه در محمره. این مقاله در واقع ردی است بر نوشته فردی بنام رضا آذری شهرضایی. سايت مركز پژوهش های اهواز مقاله آقای ربیعی و دو نوشته آقای شهرضایی را که در سال 1378 در فصلنامه گفتگو منتشر شده بود را به مناسبت سالگرد این فاجعه دردناک دوباره منتشر می کند.
در پی انتشار مقاله مروری بر ظهور و سقوط پدیده خلق عرب 58-1357 در فصلنامه "گفتگو"شماره 25پاییز 1378هـ نوشته ای به قلم آقای رضا ربیعی در نقد مقاله مزبور به دفتر فصلنامه رسیده است که به رغم طول و تفصیل و همچنین جوانب احساسی، نظر به اهمیت بحث آن را به همراه پاسخ مختصر آقای آذری شهرضایی منتشر می کنیم.
پرداختن به موضوعات و پدیده های مختلف تاریخی و اظهارنظر در خصوص حوادث و رویدادهای مرتبط به آن قبل از هر چیز بی طرفی و عدم پیشدواری را طلب می کند. اهمیت بی طرفی و اجتناب از هرگونه اظهار نظر عجولانه و یا مبتنی بر احساسات در بررسی های تاریخی کمتر از اهمیت دسترسی به اطلاعات صحیح و استناد به منابع و مآخذ مورد وثوق نیست. اهمیت این موضوع – بی طرفی در پژوهش های تاریخی – هنگامی شدیدتر و فاحش تر می شود که نویسنده ای از قومیتی قصد داشته باشد درباره حوادث و رخدادهای مرتبط با گرایشات هویت خواهی یکی از اقوام غیر مسلط اظهار نظر کند. اگر پژوهشگر با پیشداوری و با ذهنیتی مشخص که ناشی از پنجاه سال تبلیغات شوونیستی خاندان پهلوی است وارد این عرضه شود سرانجام کارش همان خواهد شد كه آقای رضا آذری شهرضایی در یادادشت خود به آن گرفتار شده است. یادداشتی که با بینش خاص خود فقط به منابع و مآخذ دولتی استناد می کند و از میان این اسناد و منابع آنهایی را انتخاب می کند که در جهت تخطئه مردم عرب و وابسته نشان دادن حرکت آنهاست و به هنگامی که برای بیان سیرحوادث نشانه های بارز و مشهودی از گرایشات سالم را نزد جریانات روشنفکری آیت الله شبیرخاقانی و هیئت نمایندگی مشاهده می نماید هیچگونه اظهار نظری در این خصوص نمی کند، از بررسی علمی و علت و معلولی حوادث عاجز می ماند، به زمینه های اقتصادی اجتماعی و فرهنگی قضیه نمی پردازد و در عوض از دریادار مدنی که بعدها ارتباط وی با سرویس های جاسوسی امریکا باعث فرار او شد، به عنوان تثبیت کننده اوضاع و ناجی خوزستان یاد میکند.
آقای رضا آذری شهرضایی پای سخن و یا اظهار نظر نخبگان این مردم نمی نشیند و حتی برای خالی نبودن عریضه یک نمونه از اظهارنظرهای روشنفکران و مردم عرب را در بررسی خود ذکر نمی کند ایشان حوادث را یکطرفه و در جهت توجيه اقدامات حكومتى و تقدیس مدنی نقل و تفسیر کرده و چشم خود را بر واقعیت ها و حقایق می بند. در نهایت اینکه این مقاله بدون هیچگونه اظهار نظری درباره استحاله فرهنگی مردم عرب و تلاش ناسيوناليسم فارس براي نابودی هويت قومي اين مردم و همچنین بی آنکه درباره حقوق اولیه این مردم که مطابق مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر است اظهار نظری کند به زعم خود از ظهور و سقوط پدیده ای سخن می گوید که خود به درستی آن را نشناخته است.
ضررورت بازنگری در نگرش به مسئله قومیت ها
مشکل اساسی درخصوص بحث قومیتها نحوه نگرش به این موضوع در میان اکثر روشنفکران است. این نگرش که ناشی از پنجاه سال سیاست های شوونیستی خاندان پهلوی و تمهیدات و تبليغات انجام شده درخصوص نابودی هویت قومی اقوام غیر فارس است آنچنان در ذهن افراد رسوخ یافته که آنها را از درک و تبیين صحیح پدیده ها و حوادث وحتی ابتدایی ترین حقوق اولیه انسان ها باز می دارد.
اگر روشنفکران ما قادر باشند پوسته و غلاف ضخیم شوونیستی را از بینان های فکری خود دور سازند و با نگرشی علمی وواقع بینانه و مبتنی برعدالت خواهی به مطالبات قومی اقوام ایرانی بنگرند در آن هنگام قادر خواهند بود به درستی و فارغ از هرگونه تعصب و پیشداوری به تفسیر حوادث بپردازند و سره را از ناسره تشخیص دهند.
نگرش و بینش آقای رضا آذری شهرضایی نسبت به حوادث سال های 58-57 خوزستان دقیقا مانند نگرش یک سفید پوست متعصب اهل آفریقای جنوبی به مبارزات سیاه پوستان آن کشور است می توان مبارزات سیاه پوستان برای رفع تبعیض نژادی و آپارتاید را آشوبگری و یا تحریک و مداخله بیگانگان در امور آفریقای جنوبی تفسیر کرد و می توان با نگرشی واقع بینانه و حق طلبانه این مبارزات را برضد تبعیض نژادی بیان کرد. آقای آذری شهرضایی و سایر روشنفکران همفکر او باید بینش به اقوام ایرانی را اصلاح کنند. آنها باید همان چیزی را که برای خود و همزبانان خویش می خواهند برای سایر هم میهنان خود قایل باشند. پیشرفت و توسعه و شکوفایی فرهنگ و ادب را فقط برای فارس زبانان نخواهند، به علل فقر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مناطق قومی و به ویژه خوزستان بپردازند. به علل پایین بودن سطح تحصیلات در میان مردم عرب نگاه کرده و آن را ریشه یابی کنند. به مشکلات آموزشی کودکان با زبان غیرمادری خویش نیز نیم نگاهی داشته باشند مطمئناً با چنین نگاهی به موضوع قومیت ها گرایشات هویت خواهی و احراز نوعی هویت قومی را به رقابت های منطقه ای و تعارضات خارجی مرتبط نخواهند کرد و حوادث را آن طور که بوده و هست بازگویی می کنند.
نگاهی اجمالی به حوادث سال 58-57
در جنوب غربی ایران و در شهرهای مرکزی و جنوبی خوزستان در حدود 5/2 الی 3 میلیون نفر از هم میهنان عرب ایرانی ما زندگی می کنند که از نظر زبان، فرهنگ، آداب و رسوم و حتی پیشینه تاریخی از سایر مردم ایران متمایز هستند. رژیم رضا خان که پایه های آن براستبداد و سرکوب استوار بود در خصوص قومیت ها سیاست استحاله فرهنگی و مسخ هویت قومی سایر اقوام ایرانی را دنبال می کرد رضا خان و فرزندش ایرانی بودن را در فارس بودن تعریف می کردند و امنیت ملی را در گرو فارس کردن تمامی قومیت ها می دانستند از اینرونگاه آنها به قومیت ها نگاهی امنیتی بود این نگرش بنا به دلایلی که ذکر آن در این مقال نمی گنجد در ارتباط با مردم عرب ایران شدیدتر از سایر مناطق قومی بوده است. سیاست ها و تبلیغات رژیم پهلوی که بر مبنای سوء استفاده از احساسات ناسیونالیسم فارس و قائل شدن برتری نژاد آریایی بود آنچنان در جامعه ریشه دوانده که اثرات مخرب آن در نگرش و دیدگاه مردم فارس و حتی روشنفکران کماکان حاکم است.
نتیجه بیش از نیم قرن سلطه جابرانه رژیم پهلوی برای مردم عرب ایران در مقایسه با هموطنان مهاجر به شهرهای آنها فقر و محرومیت، مسخ و نابودی هویت فرهنگی، تحقیر و تبعیض و عقب ماندگی فرهنگی و اقتصادی بود. زبان و فرهنگ آنها مورد تعرض قرار گرفت و با برنامه مدون و حساب شده ای در جهت فارس کردن آنها برآمدند. به دلیل عدم آموزش زبان مادری در مدارس و آموزش اجباری زبان دیگر[فارسی]، میل و رغبت به تحصیل در میان فرزندان آنها تقریبا صفر بوده و در نتیجه عدم واگذاری پست ها و مناصب به آنها نه تنها نقشی حتی ظاهری و صوری در حیات سیاسی نداشتند بلکه درسازمانها و ادارات دولتی فاقد هر گونه نقش واثری بودند.
رژیم پهلوی با ایجاد فرصت های شغلی برآمده از نفت، مهاجرت از سایر شهرهای ایران به خوزستان را تشویق و ترغیب کرده و در نتیجه با عدم استخدام کارکنان عرب و حتی اعمال بازنشستگی بیش از موعد و بازخرید آنها ـ از جمله طرح سالی دوماه پالایشگاه آبادان (؟)ـ ضمن تغییر بافت جمعیتی شهرها، با به حاشیه راندن آنها، موجبات فقر و فاقه بیش از بیش مردم عرب را فراهم کرد.
خلاصه کلام اینکه سیاست های رژیم پهلوی علاوه بر نابودی هویت قومی این مردم در مقام مقایسه با مهاجران غیر عرب به شهرهای خوزستان برای آنها بدبختی و سیه روزی را به دنبال داشت موردی که در آذربایجان موضوعیت نداشت.
مسخ و استحاله فرهنگی و از بین بردن هویت قومی مردم عرب به همراه تحقیر و تمسخر تمامی مظاهر و ارزش های فرهنگی آنها موجب بروز گرایشات هویت خواهی و مبارزه به منظور حفظ هویت قومی شد. اختناق و سرکوب شدید رژیم پهلوی و عدم اعتراف به هویت قومی این مردم به همراه اظهار نظرهای تحقیرآمیز مقامات دولتی در این مورد نیز مزید بر علت بود. فقدان قشر تحصیلکرده در جامعه عرب خوزستان و به تبع آن عدم وجود قشر روشنفکر سبب شده بود که جریانات غیر روشنفکری و بعضاً بزرگان و سران قبائل در رأس این مبارزات باشد. به همین جهت مبارزات هویت خواهی این مردم هم از نظر تئوری و هم از نظر تشکیلاتی و سازمانی ضعیف بوده و طبیعی است همانند سایر تشکیلات سیاسی در آن مقطع پایگاه و مرکز خود را به خارج منتقل کند و هیچ بعید نبود در این رهگذر گرفتار زد و بندهای سیاسی دولت ها نیز بشوند. مرتبط دانستن و یا به تعبیری وابسته دانستن مبارزات مردم عرب ایران به آن طرف مرزها به دور از انصاف و ظالمانه بوده و بیانگر تأثیر تبلیغات رژیم پهلوی است. ضمن اینکه این نوع قضاوت مبین عدم درک صحیح وضعیت و ستم های وارده به مردم عرب ایران است.
جامعه عرب ایران علاوه بر فشارها و ستم های وارده به همه مردم ایران از ستم ها و تضییعات دیگری نیز رنج می برد. این ستم ها که خاص مناطق قومی ایران بوده است به هموطنان فارس آنها تحمیل نشده است.
در چنین اوضاع و احوالی مردم عرب ایران همگام با سایر مردم ایران به طور فعال و موثر در انقلاب و جنبش عمومی براندازی رژیم شاه شرکت کردند . خشم و نفرت مردم عرب ایران از رژیم پهلوی زمانی شدت گرفت که محمدرضا شاه در پاسخ به سوال خبرنگاری در زوریخ مبنی بر وجود مردم عرب در ایران ضمن انکار وجود آنها فقط به وجود تعدادی کولی در خوزستان اشاره کرد! به همین خاطر سرنگونی این رژیم خواست و تمایل قلبی این مردم شد. با سقوط رژیم شاه مردم عرب خوزستان که همه بدبختی ها و فلاکت های خود را از آن رژیم می دانستند رفع ستم ملی، مشارکت در تعیین سرنوشت خویش، احراز هویت قومی و محو سیاست ها و مظاهر ضد عربی را به عنوان سرلوحه کار خویش قرار دادند. در این مقطع عنصر جدیدی وارد عرضه مبارزات هویت خواهی مردم عرب شد که آنهم وجود جوانان روشنفکر و تحصیلکرده بود. این جوانان که به سلاح علم مسلح بودند خواستار تعمیق انقلاب و احقاق حقوق مردم عرب در چار چوب یکپارچگی و وحدت ایران بودند. آنها با تاسیس کانون های فرهنگی در خرمشهر(محمره)، اهواز و آبادان به دنبال احراز نوعی هویت قومی بودند حتی آقای آذری شهرضایی نیز در صفحه 66 به جنبه های مثبت این کانون اذعان داشته و مبارز علیه ارتجاع عرب و فارس بخصوص مرتجعین عرب که می خواستند از احساسات ملی مردم عرب به نفع خود سوء استفاده کنند. احیای فرهنگ عرب، رشد سیاسی مردم و ایجاد محل تجمع برای اقوام مردم عرب که مسائل خود را مطرح کنند را جزء اهداف آنها دانسته است.
متاسفانه اصرار ناسیونالیست های فارس مبنی بر عدم اعتراف به وجود مردم عرب و عدم تحقق خواسته های مشروع آنها ودر پیش گرفتن سیاست سرکوب به جای توجه و رسیدگی به این مطالبات گریبان این کانون غیر نظامی و غیر سیاسی را گرفت و با برخورد نظامی و روش سرکوبگرانه حبس و پرونده سازی با این کانون برخورد کردند. آقای آذری شهرضایی به دلیل همان بینش خویش در این مورد سکوت اختیار می کند و به ما نمی گوید چرا تکاوران نیروی دریایی و شبه نظامیان به یک تشکیلات صرفاً فرهنگی و غیر مسلح حمله می کنند؟ و با عده ای جوان بی دفاع و بی سلاح با تیراندازی و گسیل چندین کامیون سرباز و درجه دار و نیروهای شبه نظامی و کشته و مجروح کردن آنها برخورد می کنند؟
اشکال اساسی یادداشت آقای شهرضایی این است که ایشان حتی برای یکبار عملکرد مقامات و مسئولین را مورد بررسی قرار نداده و مجموعه این اقدامات را نقد نکرده است. ایشان به جنبه های مثبت جریانات هویت خواه عرب در خوزستان نمی پردازند و دلایل عدم توجه وعنایت به این جریانات را برای خوانند بازگویی نمی کند. دلیل اصلی طرز برخورد نامبرده، حاکمیت بینش و نگرش غیر واقعی و ناسیونالیستی بر اندیشه های ایشان است. به همین دلیل آقای آذری همه اقدامات مسئولین را درست می داند و در مقابل همه جریانات و تشکیلات مردم عرب را نادرست وابسته و ... معرفی می کند.
همزمان با تشکیل کانون فرهنگی خلق عرب و در نخستین روزهای پیروزی انقلاب سازمانی به نام "سازمان سیاسی خلق عرب ایران"تشکیل و ساختمانی را جهت تشکیل جلسات بحث و تبادل نظر در اختیار گرفت. ترکیب عمده اعضای آن از برخی افراد وابسته به خاندان شیوخ و عده ای افراد متنفذ و معروف و تعدادی از روشنفکران بود. از اسم سازمان پیدا بود که خود را به عنوان جزئی از جامعه بزرگ ایرانی می دانستند و به هیچ وجه گرایشات تجزیه طلبانه در این تشکیلات حاکم نبوده است. ذکر این نکته ضروریست که حتی در آن مقاطع افراد و یا جریاناتی که معتقد به راه حلی در چارچوب ایران نبودن به صورت علنی فعالیت نمی کردند. چون مردم عرب ایران چه قبل و چه بعد از آن احقاق حقوق خویش را با حفظ وحدت و یکپارچگی ایران عملی می دانستند.
الصاق برچسب های تجزیه طلبی و یا اتهام وابستگی به بیگانگان حربه کهنه رژیم شاه به منظور لوث کردن حرکت و جنبش هویت خواهی مردم عرب ایران و تحریک احساسات ناسیونالیسم فارس بوده است .
سازمان سیاسی خلق عرب بیشتر نماینده بورژوازی نوپای عرب بود که خواستار مشارکت بیشتری در حیات سیاسی و اقتصادی بود. علیرغم اطلاق نام سیاسی بر سردر ساختمان اختصاص آن سازمان مزبور فاقد برنامه مدون استراتژی و تشکیلات بود. برخلاف کانون فرهنگی که ترتیب دهنده چندین شب شعر بود، سازمان سیاسی هیچ گونه اقدامی برای ارتقاء آگاهی های سیاسی و یا اعتلای فرهنگی مردم انجام نداد. در این میان باید از تلاش برخی روشنفکران موجود در سازمان سیاسی یاد کرد که نقش ارزنده ای در انزوای عناصر فرصت طلب و مشکوک و حاکمیت روش های عقلایی در آن مجموعه داشتند.
به غیر از دو تشکیلات فوق که هرکدام ساختمانی را برای فعالیت خود در اختیار داشتند، جریانات و محفل های روشنفکری دیگری نیز در آن شرایط در میان مردم عرب وجود داشت. برخی از این جریانات با انتشار گاهنامه و هفته نامه موجودیت خویش را اعلام کرده بودند. ویژگی اصلی جریان ها و محافل مزبور وحدت طلبی و احقاق حقوق مردم عرب در چارچوب وحدت و یکپارچگی ایران بود.
در این میان باید از نقش آیت الله محمد طاهر شبیر خاقانی یاد کرد که علیرغم اذعان آقای رضا آذری شهرضایی به اعلمیت نامبرده در فقه معهذا در سرتاسر یادداشت بجز یک یا دو مورد از او به عنوان شیخ یاد می کند شاید این یکی هم ناشی از بینش خاص آقای آذری به قومیت هاست که حتی آیت الله آنها را قبول ندارد و از او به عنوان شیخ یاد می کند! برخلاف اظهار نظر مغرضانه آقای آذری یکی از دلایل محبوبیت و احترام آیت الله خاقانی نزد مردم منطقه به خاطر عدم وابستگی او به رژیم شاه و مبارزه با رژیم بود که در مقام مقایسه با سایر روحانیون شهر به وضوح قابل تشخیص است. شاید آقای آذری نداند که مسجد آیت الله خاقانی محل تجمع و کانون انقلابیون مسلمان خرمشهری در دوره شاه بود است.
نگرش نادرست مسئولین نسبت به قضایا و نگاه امنیتی آنها به قومیت ها که در مورد مردم عرب این نگاه مضاعف بود باعث شد تا سربکوگرانه با موضوع برخورد شود و در نهایت با آن انفجار مشکوک در روز 24 تیرماه زمینه های روانی و سیاسی حمله به منزل آیت الله خاقانی را فراهم کنند و به طرز ناشایستی او را که به عنوان سدی در مقابل جریانات متعصب و افراطی عرب و فارس عمل می کرد به قم تبعید کنند.
آقای آذری شهرضایی نمی توانستند اقدامات مثبت آیت الله خاقانی را کتمان کنند ولی چون ایشان درصدد توجیه اقدامات مسئولین و بویژه آقای مدنی است لاجرم بدون هیچگونه اظهار نظری در این خصوص از کنار موضوع می گذرد. مسدود کردن سرحدات مرزی خرمشهر اعم از زمینی و دریایی از جمله اقدامات بسیار مثبت آیت الله خاقانی برای جلوگیری از ورود عناصر بیگانه و بهره برداری آنها از شرایط بعد از انقلاب بوده است که متآسفانه آقای آذری این اقدام مثبت را به صورت یک اقدام منفی تفسیر کرده است.
در جریان حوادث خرمشهر ایجاد بحران و متشنج کردن اوضاع، سیاست و روش برخی از افراد بود. این عده که هم در میان مقامات و نیروهای شبه نظامی وجود داشته و هم در میان مردم عرب نیز دیده می شدند مایل نبودن موضوع به صورت مسالمت آمیز حل و فصل شود وگرنه با توجه به پایگاه مردمی آیت الله خاقانی امکان حل مسالمت آمیز موضوع بسیار زیاد بود. تیراندازی هوایی ـ دقت کنید نه قتل و آتش سوزی یا تظاهرات ـ در روز حضور مهندس بازرگان، کار همین عناصر افراطی بود که حضور نخست وزیر برای مذاکره را به نفع مردم عرب و به ضرر خویش و اهداف سرکوبگرانه خود می دیدند.
در رأس افراد تشنج طلب و بحران ساز آقای مدنی استاندار خوزستان و "شبه نظامیان کانون فرهنگی نظامی جوانان مسلمان خرمشهر"بودند برخی از عناصر عرب متاثر از اوضاع و احوال انقلاب و جوشش انقلابی نمایش های محدود مسلحانه را به منظور نمایش قدرت و فشار بر حکومت جهت کسب حقوق قومی مطلوب می دانستند. اما این شیوه طرز تفکر حاکم نبود. نه آیت الله خاقانی و نه کانون فرهنگی ونه قاطبه مردم عرب آن را قبول داشتند. در مقابل مدنی به خوزستان به عنوان سکوی پرش نگاه می کرد. او که یک نظامی عضو جبهه ملی بود بسیار علاقمند بود که با نا امن کردن خوزستان و ایجاد تنش و بحران و بعد سرکوب این بحران خود را به عنوان یک قهرمان ملی و ناجی خوزستان مطرح کند. او با طرح دروغ های مختلف از جمله حضور جرج حبش در شادگان[فلاحیه] که هیچ منبع رسمی و غیر رسمی آن را تآیید نکرد و یک دروغ محض بود و یا انفجار روز 24 تیرماه در مراسم سومین روز شهادت پاسدار انوشیروان رضایی به منظور حمله به خانه آیت الله شبیرخاقانی و یا مصاحبه های سراسر کذب درصدد تشنج آفرینی و ایجاد زمینه سرکوب بود. در یکی از مصاحبه های خود (صفحه 72 گفتگو) او چنین می گوید: "دست هایی در خارج از کشور با عناصر ضد انقلاب همکاری دارند که بعداً در این مورد به صورت آشکار از این تلاش ها پرده برداری خواهد شد"ولی او هیچگاه این پرده برداری را انجام نداد و به عوض آن براساس مدارکی که بعد از ایشان کشف شد، این او بود که با خارج از کشور در تماس بود ودر فکر توطئه علیه انقلاب اسلامی. درخواست از وزارت کشور به منظور سرپرستی تمام نیروهای سه گانه در استان و با تماس های پنهانی او با برخی عناصر مشکوک سازمان سیاسی خلق عرب ایران را باید در این راستا تجزیه و تحلیل کرد.
کانون فرهنگی نظامی جوانان مسلمان خرمشهر که به زعم آقای آذری از نیروهای انقلابی ایرانی تشکیل یافته بود با تجمع جوانان متعصب و با تبلغیات ناسیونالیستی از ابزارهای سرکوبگری و ایجاد تشنج در شهر بود اولاً معلوم نیست چرا آقای آذری نیروهای این کانون را ایرانی ذکر کرده است؟ مگر نیروهای کانون های دیگر و یا سازمان دیگر غیر ایرانی بودند؟ این یکی به خوبی بیانگر همان بینش فوق الذکر است که ایرانی بودن را مساوی فارس بودن قلمداد می کند و سایر قومیت ها را غیر ایرانی می داند ثانیاً آیا یک کانون فرهنگی می تواند نظامی باشد که آقایان این ملغمه را برای خود درست کرده بودند؟! ثالثاً بهتر نبود نیروهای انقلابی ایرانی برای اثبات حسن نیت خود و تبری از تشنج و سرکوب همانند کانون فرهنگی خلق عرب ایران عنوان نظامی را از کانون خود حذف می کردند؟ رابعاً چرا آقای آذری که به نظر می رسد خود یکی از اعضای این کانون بوده است به اقدامات تحریک آمیز و دستگیرهای بی رویه و حمله به مردم بی دفاع توسط این کانون اشاره ای نکرده است؟
نمی توان منکر این واقعیت شد که در میان مردم عرب افراد خودسر و احساساتی وجود داشت، افرادی که ممکن بود از روی احساسات اقدام به عملیاتی برخلاف خواست و حرکت عمومی مردم عرب انجام دهند همچنین ممکن بود از آنطرف مرزها کسانی درصدد بهره برداری و ایجاد تشنج در منطقه بوده باشند. اما اینها نه تنها مورد تایید آیت الله خاقانی نبودند که در میان نیروهای روشنفکر و در میان قاطبه مردم نیز جایگاهی نداشتند.
برای بیان روحیه مسالمت جویانه و اقدامات سازنده آیت الله خاقانی ودر مقابل آن تشنج آفرینی نیروهای به اصطلاح انقلابی ایرانی و شخص مدنی به ذکر چند نمونه از یادداشت های آقای آذری شهرضایی استناد می کنیم در صفحه 70 "فصلنامه گفتگو"آقای آذری می نویسد: "در نتیجه مذاکرات مدنی با آیت الله شبیر خاقانی مقرر گردید که به جز سازمان سیاسی خلق مسلمان عرب تمام کانون های موجود منحل شود و مقامات دولتی با مشارکت این سازمان امور انتظامی را تحت نظر بگیرند، ولی درست در زمانی که این مذاکرات جریان داشت عده ای به شهربانی حمله و آنجا را خلع سلاح کردند. در پی این تحولات وضع صورت دیگری یافت. چنین به نظر می آمد که رویارویی اجتناب ناپذیر شده است..."راستی چه کسی از نتیجه این مذاکرات خرسند نبود و آن را به ضرر خود می دانست؟ بدیهی است سازمان سیاسی خلق مسلمان عرب که نتیجه مذاکرات به نفع او بوده است نمی توانست دست به چنین اقدامی بزند. این اقدام کار آنهایی بود که از نتیجه مذاکرات راضی نبودند و با این اقدام خود می خواستند هم جو را متشنج کنند و هم سازمان سیاسی خلق عرب را عامل این حمله (خلع سلاح شهربانی مذکور) معرفی نمایند تا به قول آقای آذری شهرضایی، رویارویی اجتناب ناپذیر شود.
در جای دیگر آقای آذری شهرضایی در صفحه 73 می نویسد"در همین روز [آیت الله] شبیر خاقانی از قم وارد خرمشهر شد وی که در این سفر با امام خمینی، نخست وزیر و آیت الله طالقانی ملاقات کرده بودند اعلام داشت، مرکز قول داده است در قبال خلع سلاح ( گروههای عرب) به خواسته های آنها ترتیب اثر بدهد ولی در همین روز ظاهراً در اقدامی به تلافی عمل مزبور (منظور دستگیری سه نفر مسلح توسط پایگاه دریایی خرمشهر) پاسگاه ژاندارمری دیری فارم واقع در منطقه عرب نشین غربی جزیره آبادان مورد حمله تعدادی افراد مسلح قرار گرفته پس از اشغال پاسگاه ماموران آن خلع سلاح می شوند.
بدون شک افرادی که از برآورده شدن خواسته های مردم عرب و نقش مثبت آیت الله خاقانی راضی نبودند دست به این اقدام زده تا با متشنج کردن اوضاع مانع تحقق خواسته های مردم عرب شوند. آقای آذری که این سطور را از روز شمار جنگ نقل کرده اند هویت "تعدادی افراد مسلح"را مشخص نمی کنند ولی طبیعی است که این عمل کار مردم عرب و سازمان های سیاسی آنها نبوده است شاید بیان این سخنان در آن زمان مورد قبول واقع نمی شد ولی امروز با حوادثی که در دوسال اخیر و به ویژه بعد از روی کار آمدن دولت خاتمی در کشور رخ داده است و نمونه مشهود آن کارناوال بعد از ظهر عاشورا و حوادث کوی دانشگاه و... می باشد ملاحظه می کنیم که تشنج آفرینان و بحران سازان این روش و تاکتیک را قبل از همه در خوزستان اجرا کرده بودند.
آقای آذری در صفحه 73 و 74 فصلنامه گفتگو به ذکر تناقض آمیز حوادث چهارشنبه نهم خردادماه 59 می پردازد و ایشان در مقاله خود از خون های بیگناهی که در آن روز توسط تکاوران نیروی دریایی و کانون فرهنگی نظامی خرمشهر و پاسداران اعزامی از دزفول ریخته شدند سخنی به میان نمی آورد و مشارالیه در این یادداشت نمی گوید که در آن روز چرا به مردم بی دفاع و فاقد سلاح حمله کردند؟ چرا کانون فرهنگی خلق عرب ایران را با سلاح های خودکار به گلوله بستند؟ و چرا تکاوران نیروی دریایی را آنطرف رودخانه گذاشته بودند و به آنها می گفتند آن طرف آب عراقی هستند شما شلیک کنید؟
اما مردم ما این دو روز را به هیچ وجه فراموش نمی کنند، دو روزی که بیانگر قساوت، بی رحمی، بی حرمتی و تزویر است. دو روزی که بیانگر مظلومیت این مردم هستند. یکی روز چهارشنبه نهم خرداد 58 و دیگری بیست و چهارم تیر58 روز حمله به منزل آیت الله خاقانی و انتقال ایشان به قم .
علیرغم روحیه مسالمت جویانه آیت الله خاقانی و با وجود اینکه مقامات مملکتی تحت فشار عناصر افراطی فارس از جمله مدنی و کانون فرهنگی نظامی، ایشان را در حل مسالمت آمیز قضیه تنها گذاشتند. معهذا مجموعه اقدامات آیت الله خاقانی اگر با حمایت واقع بینی مسئولین مملکتی همراه بود نه تنها عناصر افراطی و تشنج آفرین منزوی می شدند بلکه خون ده ها انسان بیگناه بر زمین نمی ریخت.
برای تایید این گفتار باز از نوشته های آذری شهرضایی مدد می گیریم چرا که حقایق چنان روشن است که نیازی به منابع معتبر دیگر نداریم.
آقای آذری شهر ضایی در صفحه 74 گفتگو مطالب با اهمیتی را نقل می کند اما از تفسیر و اظهار نظر درباره آنها اجتناب می کند چرا که این مطالب بیانگر روحیه مسالمت جویانه آیت الله خاقانی و جنگ افروزی و اتخاذ سیاست سرکوبگرانه طرف مقابل است او پس از ذکر حوادث روز چهارشنبه نهم خرداد 58 چنین می نویسد:
"شیخ شیبر خاقانی طی اعلامیه ای اعلام کرد که در مذاکرات پیشین سه شنبه 8 خرداد 58 خود با مقامات دولتی یعنی آقایان مدنی استاندار خوزستان و حقانی شهردار خرمشهر از یک سو و نمایندگان وی آقای حجت الاسلام دیباجی، الیاسی و شیخ عیسی آل شبیر خاقانی از سوی دیگر درمورد خلع سلاح و تخلیه و تحویل کانون فرهنگی و دفتر سیاسی خلق عرب خوزستان توافق شده بود که نقل و انتقال مزبور تا روز پنج شنبه 10 خرداد 58 صورت گیرد ولی با این حال نمایندگان وی صراحتاً اعلام کرده بودند که انجام مورد گفتگو نیاز به حداقل 24 ساعت مهلت دارد و در غیر این صورت مسئولیت هرگونه پیشامد و اتفاق احتمالی به عهده آقای مدنی خواهد بود و مردم مسئولیتی نخواهند داشت و لذا توافق گردید تا روز پنج شنبه 10 خرداد 58 موضوع مورد بحث به نحو مسالمت آمیز به انجام رسد. لیکن علیرغم توافق فوق الذکر حوادث خونین و ناگوار خرمشهر 2 ساعت پس از جلسه مذکور با هجوم مسلحانه به کانون فرهنگی و دفتر سیاسی خلق عرب آغاز گردید... شیخ شبیر همچنین تهدید کرد اگر استاندار خوزستان برکنار نشود ممکن است بحران جاری ابعاد گسترده تری به خود گیرد".
با اصلاح بینش و با دیدی بی طرفانه به حوادث و رویدادهای آن دوره نقش مثبت و ارزنده آیت الله خاقانی و جنگ افروزی و سرکوبگری مدنی و کانون فرهنگی نظامی بیش از بیش روشن می شود با بررسی منصفانه و خالی از تعصب خبط بزرگ آقای آذری شهرضایی در تایید اقدامات مدنی و مسئولین محلی آشکار می شود که هدف از تحریر مقاله تبرئه مدنی و نادیده گرفتن حقوق قومی مردم عرب ایران بوده است. بدون شک اگر مقامات مسئول با بینشی حق طلبانه و فارغ از هرگونه ناسیونالیسم نژادگر به خواسته های مردم عرب و بویژه نقش سازنده آیت الله خاقانی نگاه می کردند و با قبول وجود جامعه عرب با هیئت نمایندگی مذاکراتی را آغاز می کردند نه تنها خون انسان بیگناه ریخته نمی شد بلکه تشنج آفرینان و جنگ طلبانی چون مدنی و کانون فرهنگی نظامی نیز منزوی و رسوا می شدند.
بهترین و سالم ترین شیوه برخورد در آن مقطع انحلال سازمان سیاسی خلق عرب برچیدن بساط کانون فرهنگی نظامی انقلابیون مسلمان خرمشهر بدون توسل به نیروی نظامی تقویت نقش آیت الله خاقانی و انجام مذاکره به هیئت نمایندگی و تلاش در جهت رفع تبعیض و تحقیر و نابودی هویت قومی بود.
در نهایت لازم است از دیدگاه علمی به چند اصطلاح آقای آذری شهرضایی نگاهی بیافکنیم تا مشخص شود ایشان تا چه اندازه به ابزارهای علمی مجهز هستند.
ایشان در ابتدای بحث و در اولین پاراگراف اصطلاح عشایر عرب جنوب خوزستان را بکار می برد. بکار بردن این اصطلاح در مورد اعراب خوزستان اگر ناشی از ناسیونالیسم فارس نباشد در خوشبینانه ترین حالت از ندانستن تعریف عشیره و یا از عدم شناخت صحیح ایشان از بافت اجتماعی مردم عرب ناشی می شود. از آنجایی که مردم عرب ایران مدتهاست زندگی کوچ نشینی را رها ساخته و زندگی یکجانشینی اختیار کرده اند و در یکصد سال اخیر با توسعه شهرنشینی در شهر سکونت گزیده و قشرها و طبقات جدیدی را بوجود آورده اند. لذا هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اجتماعی اطلاق نام عشایر بر آنها غلط و غیر علمی است.
مورد دیگر کاربرد اشتباه یک اصطلاح به مفهوم و معنای دیگری برخلاف معنای واقعی و ماهوی آن است این کاربرد غلط که در حقیقت تحریف معانی می باشد در عنوان مقاله آقای آذری شهرضایی به وضح قابل رویت است . آقای آذری شهرضایی عنوان یادداشت خورد را مروری بر ظهور و سقوط پدیده خلق عرب 58-57 گذشته است که نفس عنوان بیانگر خلط مبحث می باشد. خلق عرب پدیده ای نبوده که ظهوری و یا سقوطی داشته باشد. خلق عرب قبل از تولد آقای آذری شهرضایی بوده و به دلیل تاریخ و تمدن کهن و فرهنگ عرب که ریشه در تمدن اسلامی دارد همچنان باقی خواهد ماند.
کاربرد غلط این اصطلاح و مترادف ساختن آن به عنوان غائله خرمشهر و یا تحریکات تجزیه طلبی و یا تحریکات فتنه انگیزی ادامه همان سیاست های شوونیستی خاندان پهلوی به منظور لوث کردن مطالبات حق طلبانه مردم عرب ایران است .
اصلاح خلق عرب ایران به دلیل شرایط حاکم بر جامعه بعد از پیروزی انقلاب و ادبیات سیاسی آن دوره به مردم عرب ایران که دارای زبان مشترک، ویژگی های فرهنگی و تاریخ مشترک بوده و در محدوده جغرافیایی معین زندگی می کردند اطلاق می شده است. براساس این تعریف ملت ایران از خلق های مختلف تشکیل یافته که یکی از آنها خلق عرب ایران است . بعضی این تعریف را جزء ادبیات مارکسیستی دانسته و نسبت به آن حساسیت دارند و به جای آن از قومیت عرب ایران یا مردم عرب ایران یا جامعه عرب ایران استفاده می کنند.
برخی نیز منکر وجود مردم عرب ایران می شوند و برای انکار هویت قومی آنان لفظ خلق عرب را تحریف کرده و آن را به معنی دیگری بکار می برند این ترفند را اول بار مدنی و کانون فرهنگی نظامی جوانان مسلمان خرمشهر بکار بردند و کاربرد آن توسط آقای آذری شهرضایی بیانگر این مطلب است که آقای آذری شهرضایی به عنوان یک نویسنده بی طرف بلکه به عنوان کسی که با عدم قبول وجود مردم عرب ایران سعی در تحریف حقایق و توجیه اقدامات سرکوبگرانه داشته به نگارش این سطور همت گماشته است.