آزربایجان دایه مهربانتر از مادر پلاسکو شد
آزربایجانی و یا بهتر بگوییم ملت تورک در طول تاریخ همانگونه که به جنگاوری و سوار کاری مشهور بودند به همان اندازه فرهنگ مهماننوازی را در ادبیات ملی خود حفظ کرده اند و این مساله به نوبه خود هم قابل تقدیر هست و هم از یک جهت ضغف ملتی را نشان می دهد که همیشه زود گذشتهها را فراموش می کنند و به اصطلاح در رویای حال و تناقض پست مدرنیسم زندگی می کنند
آزربایجانی از تاریخ عبرت نمی گیرد و هرگز حاضر نیست داده هایی را که از پیشینیان خود به ارث برده است را با دیگری عوض کند هر چند در این راه به چشم خود دیده است که محبت بیش اندازه حماقتی بیش نیست
وقتی گذشته نه چندان دور یعنی تقریبا ۵ سال پیش را در ذهنم مرور می کنم بیاختیار به ملت بودن آزربایجان جنوبی شک می کنم دیگر باور مند شدهام که ما پروسه ملت شدن را باید در طول یک قرن تجربه کنیم چرا که نسلی که امروز در خاک آزربایجان جنوبی زندگی می کند بیشتر شبیه پلی استیشن هایی است که با دادههای کامپیوتر کار می کند و بدون اختیار گالیور وار از اندام بزرگ خود ترس دارد و این ترس به قیمت نابودی تورکان آزربایجان جنوبی تمام خواهد شد
وقتی ملت ما به خود این واقعیت را باور نکرده است که در شرایط جنگی هرچند به صورت مدنی قرار داریم راه ما بیش از آنکه به پروسه دولت ملت ختم شود به بیراهه، ایران آذری و یا در بعدوسیع تر به تورکان شیعه ایران رقم خواهد خورد و این واقعیت دقیقا همان مسالهای هست که از دوران پهلوی ها تا بحال در جغرافیای ایران اعمال گشته است آری ما تورکان آزری شیعه ایرانیم و هنوز هم به مانند کو رنگها همه چیز را سیاه و سفید می بینیم
اینکه چه بلایی بر سر ما آورده شده و یا بهتر بگویم خود بر سر خود آورده ایم چیزی نیست که در این چند سطر نوشته من جا بگیرد تاریخ از قاراباغ گرفته تا اورمیه و قاراداغ در فاصله کم به ما نشان داده است و ما بارها ثابت کردیم که فرزندان نا خلف اجداد خود هستیم
وقتی واقعیتهای قاراباغ را مطالعه می کنیم خون در رگم بند میشود ، اینکه همین ملت تورک ما ارمنیهای را به خاطر اینکه جا و مکان ندارند به نام انسانیت و وارث اجداد مهمانپرورشان بر سر سفرههای خود نشاندند و بعد از انکه ارامنه جا خشک کردند دست به جنایت هایی زدند که تاریخ بشریت از گفتنآن شرم می کند ولی ارامنه مقصر نبودند این ما بودیم که همیشه تسلیم قلب مهربان خود شدیم و دشمن را بر سر سفره هاموننشاندیم
ولی مساله تنها به قاراباع ختم نشد ما این اشتباه کبیر و نا بخشودنی را در اورمیه نیز مرتکب شدیم همین آواره گان کرد تروریست را به نام انسانیت باز هم بر سر سفره هامون نشاندیم و نان و غذا دادیم و اینک مساله بر همگان آشکار هست
ما به اورمیه هم بسنده نکردیم ما این گناه کبیره را در قاراداغ هم انجام دادیم بعد از گذشت ۴ سال هنوز کودکان قاراداغ در کانکسها زندگی می کنند من شب زلزله را هرگز از یاد نخواهم برد صدای ذجههای کودکان و پیر مردان قاراداغ را که صرفا به خاطر نبود امکانات در زیر آوار ماندند و جان خود را از دست دادند درآن شب تلویزیون ایران خنده بازار پخش می کرد و ما هنوز گدایی انسانیت می کردیم به غیر از تورکها که قسمت اعظم آنها صرفا به خاطر وراث اجدادشان که مهربان و انساندوست هستند هیچ کسی به قاراداغیها کمک نکرد حتی خود دولت ایران، آنها ماندند و ملت تورک
از قاراداغ بگذریم به تبریز می رسیم ما در تبریز هم این گناه کبیره را مرتکب شدیم مسافرانی که حالا به هر عنوانی به نام زائر عازم مشهد بودند هنوز جسد بیشتر آنها پیدا نشده و مفقود الاثر است در این قضیه نیز ما مقصریم چرا که نه تنها دولت به یاری نیامد بلکه با گفتن اینکه بیمه هستند قطار نیمه سوخته به راه خود ادامه داد و تنها کاری که ملت آزربایجان کردند گریه بود و عذا داری
حالا از تبریز می رسیم به تهران اینجا مساله کاملا فرق می کند و اینجا مردهها هم رنگ دیگری دارند اینجا پایتخت ایران است و مردم آریایی فارس و تورک و آزری و غیره در آن زندگی می کنند
هر گز یادم نمی رود وقتی در بم زلزله آمد شبانه هلال احمر از بین دانشجویان دواطلب گرو هایی را از زاهدان به بم اعزام می کرد بنده هم در بینآن جمع بودم وقتی به بم رسیدیم انگار ایران آنجا بود با گذشت تنها ساعاتی از زلزله خامنه ای با هواپیما به بم آمد و از نزدیک مساله را هر چند صوری هم باشد پیگیری میکرد بعدها بعد از فارع التحصیلیام متوجه شدم بعضی از فعالین ملی ما هم به صورت معمار یا مهندس در کار باز سازی بم مشغول بودند و به گفته یکی از آنها پول خوبی هم دولت به انها می داد و تقریبا همه اهالی را در منازل نو ساز جا دادند ولی قارا داغیهاهنوز هم در کانکش هستسند
از مساله دور نشویم آری تهران تهران است و ملت ما تورک آزری ایرونی چرا؟
بیشک هیچ وجدانی از مرگ کسی خوشحال نمی شود مگر اینکهآن فرد در دایره انسانیت نباشد من هم به نوبه خود از مرگ کسانی که در پلاسکو سوختند ناراحت شدم ولی هر چقدر بر ذهنم فشار آوردم یک مساله را نتوانستم حل کنم در حالی که حکومت و مردم عادی فارس زبان بر مردههای ما می خندیدند و بیشتر آنها با نوشتن کامنتهای دور از انسانیت از حادثه قطار خوشحال بودند مردم آزری ما باز هم وراث پداران خود گشتند و یا بهتر بگوییم آزریهای آزربایجان دایه مهربانتر از مادر پلاسکو شدند دولت فارس برای این حادثه عزای عمومی اعلام کرد در حالی کهآمار کشته شده گان قاراداغ و قطار تبریز مشهد بلکه ۵۰ برار از این حادثه بیشتر بود نه عزای عمومی اعلام کرد و نه در حد یک خبر در تلویزیون خود گزارشی نشان داد
آزربایجانیها چنان با آب و تاب به پایتخت تسلیت می گفتند که گویا انسانیت فقط در اینها خلاصه شده است کسی نیست از خود بپرسد آیا فراموش کردیم که این دل پیر ما چه ها کرد با ما و چه خواهد کرد التماس انسانیت التماس آذری ایرانیت