ناسیونالیسم آشفتە کرد
معضل جنبش کرد
کردها از یک ستم تاریخی در حق بخود رنج می برند. این یک واقعیت عیان است و کمتر انسان باوجدانی می تواند آن را انکار کند. ستم سیستماتیک در همە عرصەها بە درازای تاریخ مدرن، بخش اساسی و مهم زندگی در مناطق کردنشین بودەاست. عدم اعتراف بە زبان و بە ملیت، نقض حقوق شهروندی و ملزم کردن آنان بە یک زندگی درجە چندمی در مقایسە با ملیت های بالادست از جملە حقیقت های تلخ جامعە کردستان بودەاند. متاسفانە ایجاد دولت ـ ملت مدرن در کشورهائی کە کردها در آنها زندگی می کنند، تا هم اکنون نیز عمدتا پروسەای بودە در جهت نفی هویت آنان.
در مقابل این وضعیت اسفبار، کردها همیشە بە مقاومت برخاستەاند و سعی کردەاند کە بە حقوق خود برسند. مقاومت هائی کە تاکنون بە نتیجە مطلوب نرسیدەاند و داستان کرد همچنان در منطقە خاورمیانە ادامە دارد.
دو دلیل، عامل رکود
این کە چرا جنبش کردها نتوانستە بە نتایج مطلوب خود برسد و یک بار برای همیشە بە این معضل تاریخی در سطح درخور خود جواب دهد، خود سئوال مهمی است. افراد زیادی در این مورد بە بحث نشستە و دلایل زیادی را مطرح کردەاند. شاید بتوان این دلایل را بطور کلی در دو مقولە دستە بندی کرد: عامل خارجی و عامل داخلی؛ کە عامل خارجی خود را در دشمنی کشورها و نیروهای بیرون از جامعە کردی متبلور می کند و عامل داخلی در وضعیت درونی خود جامعە کردی و نیروهای سیاسی آن.
در این مقالە سعی می شود کە بە عامل داخلی توجە اساسی مبذول شود و در این مسیر نیز بە مفهوم بنیادی 'ناسیونالیسم'کە اساس فکری ـ سیاسی جنبش کرد را تشکیل می دهد. زیرا کە هرگونە تلاش برای ایجاد دولت (حال چە در بعد مستقل آن و چە در بعد محلی و پیوستە آن با دولت مرکزی) با مفهوم ناسیونالیسم گرە می خورد و باید آن را در این حوزە بررسی کرد.
نمونە اقلیم کردستان
شاید بهترین نمونە تبلور ناسیونالیسم کرد، تجربە کردستان عراق یعنی اقلیم کردستان باشد. زیرا کە در این دیار فرصت آن فراهم شد کە احزاب کرد تنها در قوارە اپوزیسیون، نیروهای انقلابی و مخالف خود را نشان ندهند و با قیام مردم در اوایل دهە نود قرن گذشتە، در فرم نسبی دولت ظاهر شوند و از یک نیروی اپوزیسیون بە نیروی دولتی تغییر هویت دهند. از جملە این فرصت برای دو حزب عمدە حزب دمکرات کردستان عراق و اتحادیە میهنی کردستان فراهم شد.
اما حال بعد از گذشت نزدیک بە سە دهە زمامداری این دو حزب، مفهوم ناسیونالیسم در عمل چگونە خود را بەمنصە ظهور رسانیدە است؟ آیا ما با دولتی در اقلیم کردستان مواجە ایم کە در شکل متعارف خود ظاهر می شود، یا این کە تنها در اسم، عنوان دولت را یدک می کشد و با آن هیچ همخوانی ندارد؟
با برگزاری اولین انتخابات پارلمانی در کردستان عراق کە بلافاصلە بعد از پیروزی انتفاضە شروع شد، اگرچە حزب دمکرات بیشتر از پنجاە درصد رای آورد، اما این مسئلە مورد تائید اتحادیە میهنی قرار نگرفت و برای احتراز از جنگ داخلی هر دو حزب عمدە موافقت کردند کە پنجاە ـ پنجاە دست بە ایجاد دولت بزنند. اگرچە این روش در پیشگیری از جنگ داخلی بشیوە موقت تاثیرگذار بود، اما در درازمدت نتوانست مرهمی بر اختلافات تاریخی و سیاسی این دو جریان بگذارد و با فراز و نشیب های چند، سرانجام در ١٩٩٤ ما شاهد بروز جنگ داخلی شدیم کە چهار سال ادامە یافت. درست در این مدت بر نفوذ ایران و ترکیە در این احزاب افزودە شد و اختلافات و جنگ داخلی پایەهای حضور این دو دولت را بشیوە جدی تقویت کرد. حضوری کە علیرغم پایان جنگ داخلی و تجربە دوران آرامتری از مناسابت این دو حزب، کماکان ادامە دارد و حتی در سالهای اخیر بر دامنە آن افزودە هم شدە است.
علاوە بر این تا مقطع ٢٠٠١ و حملە مجدد بە عراق و سرنگونی دولت بعث، آنچە ما شاهدش بودیم ادامە دولت پنجاە ـ پنجاە بود کە طی آن همە چیز در کردستان در عمل پنجاە ـ پنجاە شدە بود. دو حزب عمدە برای جلوگیری از قدرت گیری طرف مقابل هر آنچە در توان داشتند انجام دادند. از ایجاد قوای نظامی مختص بخود گرفتە (در سطح ارتش، پلیس و نیروهای امنیتی)، تا استخدام افراد خود در ادارات دولتی (ایجاد لیست زرد و سبز، کە لیست زرد افراد وابستە بە پارتی را در خود جای دادە بود و لیست سبز افراد اتحادیە میهنی را). در واقع از دوران شروع انتفاضە تا سرنگونی صدام حسین آنچە ما عملا شاهد ایم عبارت است از تسلط حزب بر همە ابعاد زندگی در این دیار. حتی میدیا نیز از این وضعیت فارغ نیست و در کردستان علاوە بر روزنامەها و مجلەهای مختلف مربوط بە این دو حزب، آنچە شاهد ایم حضور تلویزیون های متعدد حزبی است با هویت حزبی کە منافع حزب را بە پیش می برند.
متاسفانە در این دورە در اقلیم کردستان ما شاهد ایجاد یک دولت (در مفهوم محلی) با دوایر اداری و مستقل خود نە تنها نیستیم، بلکە هر آنچە وجود دارد عبارت است از دوایر و ارگانهائی کە بشدت وابستە بە حزب اند و از شخصیت ویژە خود بهرەمند نیستند. این درست در شرایطی است کە در رسانەها، هر دو حزب عمدە مرتبا از مسئلە کرد و پیشبرد آن سخن می گویند و مدام در تلاش اند کە خود را نسبت بە دیگری بیشتر نمایندە اصیل ناسیونالیسم کردی جلوە بدهند.
بعد از محو دولت بعث امید آن می رفت کە تحولی اساسی در اقلیم کردستان ایجاد شدە و با تصویب فدرالیسم در پارلمان عراق و شروع دورە جدیدی از مناسبات میان کردها و دولت جدید در مرکز، در دو منش و روش دو حزب عمدە اقلیم کردستان با توجە بە احساس امنیت بیشتر، تغییرات اساسی ایجاد شود. این کە یک قدم بە ایجاد دولت واقعی اقلیم نزدیکتر شوند و بر این اساس بتدریج از پدیدە ادغام دولت و حزب خارج شوند و ارگانهای دولتی ایجاد شدە و نمود پیدا کنند. بعنوان نمونە اقلیم دارای یک نیروی نظامی، انتظامی و امنیتی شود، میدیای دولتی جای میدیای بشدت ذینفوذ حزبی را بگیرد و یک سامانە اقتصادی و مالی ایجاد گردد. اما نە تنها چنین نشد، بلکە آن سهم ١٧ درصد بودجە دولتی هم کە از مرکز وارد کردستان می شد بە جیب حزب رفت و با کشف نفت و گسترش صنایع نفتی، عواید این صنعت مهم هم بە جیب دو حزب عمدە کردی رفت. در واقع نفت هم حزبی شد! در این دوران از جملە ما شاهد از بین رفتن کشاورزی هم هستیم کە با توجە بە طبیعت غنی کردستان، می توانست سرچشمە مهمی برای تولید داخلی باشد.
می توان گفت بعلت ماندگاری همان سیستم قبلی کە از اوائل دهە نود میلادی ایجاد شدە بود، با ظهور شرایط جدید، همان سیستم عمق و گسترش بیشتری یافت و جامعە کردستان بیش از پیش بە جیب این دو حزب فرو رفت.
اینها تنها نمونەهائی از فاکت های موجود در اقلیم کردستان اند. در واقع داستان بسیار گستردەتر و فراگیرتر از آن است کە می توان تصورش را کرد.
اما چرا احزاب کردی و بویژە دو حزب عمدە و صاحب قدرت اصلی در اقلیم نتوانستند و نمی توانند بە مبانی اعلام شدە فکر خود پایبند باشند و آنچنان کە خود می گویند در خدمت ناسیونالیسم، دولت کردی و مردم کردستان باشند؟ مشکل واقعا در کجاست؟
بە نظر نگارندە این مقالە می توان دو علت اساسی را برای این عدم تعهد برشمرد و بر اساس آنها توضیح داد کە چرا جنبش کردی در اقلیم نتوانستە بە اهداف خود برسد: اولین علت بسرآمدن دوران ناسیونالیسم می باشد و دومین دلیل، شکل گیری احزاب کردی در روابط تنگاتنگ با دولت های منطقەای. بهتر بشکافیم.
بسرآمدن دوران ناسیونالیسم
شاید این ادعا در اولین نگاە عجیب بەنظر برسد. کافی است برای رد این ادعا بە فروپاشی شوروی یا یوگسلاوی نگاە کنیم کە بخشی از کشورهای مستقل جدید در اثر این فروپاشی بوجود آمدند. بنابراین این فاکتها نشان می دهند کە نە تنها ناسیونالیسم ایدەای بسرآمدە نیست، بلکە یکی از امروزی ترین ایدەهاست.
اما بگذارید کمی روی این مسئلە مکث کنیم. با نگاهی بە کشورهای برآمدە از مثلا اتحاد شوروی می توان گفت کە در همان دورانی کە اتحاد شوراها وجود داشت، کشورهای استقلال یافتە دارای مرزهای ویژە و تعریف شدە خود بودند و بنابراین در هنگام فروپاشی شوروی، اشکال اساسی در این مورد وجود نداشت. اگر وجود مرزهای معین جغرافیائی را بعنوان یکی از شروط اساسی و بنیادی ایجاد دولت تعریف کرد، پس در آن هنگام کشورهای استقلال یافتە از این لحاظ مشکلی نداشتند و براحتی توانستند خانە خود را جدا کنند.
اما در مورد مسئلە کرد، چنین وضعیتی نە تنها وجود ندارد، بلکە برعکس بە علت تراکم جمعیتی در منطقە خاورمیانە و وجود اقوام و ملیتهای گوناگون کە در جوار یا باهم می زیند، و نبود هیچ مرز جغرافیائی از قبل تائید و ثبت شدە، مسئلە ابعاد دیگری می یابد. کردها در کشورهای زندگی می کنند کە بر خلاف شوروی دارای مناطق معین بخود کە از لحاظ جغرافیای سیاسی تعریف شدە باشند نیستند، و همین امر پروسە تکوین ناسیونالیسم را بسیار دشوار می کند.
شاید گفتە شود کە بسیار خوب، کار جنبش کردی از جملە این است کە چنین وظیفەای را برای خود برشمرد، و تعیین مرزها را جزو کارهای خود قرار دهد. البتە چنین کاری را می توان جزو وظایف قرار داد، اما این بە امر پیشرفت کار نە تنها کمک چندانی نمی کند، بلکە کل روند را وارد مراحل بەمراتب دشوارتری می کند کە در مسیر خود جنبش کردها را در تلاطمهای بیشتری قرار می دهد. تجربە کنونی اقلیم کردستان بخوبی مؤید این ادعا است.
دقیقاً همین دشواری تعیین مرزها و ادغام قومیتها و ملیتهاست کە از جملە نیروهای نزدیک بە 'پ ک ک'را بە این نتیجە رساندە است کە از دریچە دولت ملی وارد حل مسئلە ملی در کردستان و خاورمیانە نشوند و راهکارهای دیگری را پیشنهاد کنند.
نبود مرز جغرافیائی واقعی و از لحاظ قانونی تثبیت شدە، جنبش کردی را در بنیانهای ناسیونالیستی خود دچار مشکلات اساسی کردە است. یکی از علل طمع دو حزب اصلی در اقلیم کردستان برای بلعیدن امکانت مالی و اقتصادی موجود در اقلیم بە همین مسئلە برمی گردد. واقعیت این است کە در نبود یکی از بنیانهای ناسیونالیسم (مرز تعریف شدە)، این احزاب از طریق ثروت اندوزی در پی قدرتمندتر کردن بنیانهای خود اند تا از این طریق بتوانند خود را بر وضعیت موجود تحمیل کنند. این تحمیل تنها بە داخل برنمی گردد، بلکە بە بیرون از اقلیم کردستان هم تسری می یابد. ایجاد یک الیگارشی حزبی ـ مالی کە با کشورهای پیرامونی در سطوح مالی و بازرگانی ادغام می شود و حتی با فرستادن مقادیر بسیار عظیم پول بە بانکهای خارجی و از جملە آمریکا، سعی در تثبیت قدرت خود از این طرق را دارد، یک پدیدە عادی شدە است. واقعیت این است کە هنگامی کە مرزی وجود ندارد تا دشمن و یا رقیب را پشت آن نگاە داشت، باید از طریق پول و جذب قدرتها برای حضور اقتصادی، مرزهائی ایجاد کرد کە خود را در آن در امن و امان یافت. قرارداد پنجاە سالە نفتی حزب دمکرات کردستان عراق با دولت ترکیە کە خودسر انجام شدە و اساساً هیچ حزب دیگر یا جامعە کردستان از آن قبلا آگاە نشدە است، از جملە کارهای انجام شدەای است کە قرار است ادامە وضعیت اقلیم را تضمین کند!
یعنی مرز پولی، مالی و اقتصادی جایگزین مرز جغرافی ـ سیاسی می شود.
هنگامی کە کار بە اینجا می رسد و تامین منابع مالی و اقتصادی بە یکی از بنیانهای اساسی تبدیل می شود، دیگر کار همە این می شود کە در پی کسب چنین منابعی باشند،... از احزاب بزرگ گرفتە تا احزاب کوچک. بدین ترتیب زنجیرەای از احزاب ایجاد می شود کە از صدر تا ذیل، بر اساس بزرگی و کوچکی، همە در پی تغذیە از هم بر می آیند. کردستان عراق متاسفانە در چنین وضعیتی گرفتار آمدە است. پول، با حضور سیاسی خود در شکل مخدوش ایدە مرز، بعلت منطق خود همە را دچار فساد کردەاست. فسادی کە امروز در اقلیم کردستان است چنان بی حد و حصر است کە هر کسی را بشدت دچار بهت می کند. این سئوال مرتباً بە ذهن خطور می کند کە چطور شد انقلابی دیروز بە یغماگر امروز مال ملت تبدیل شد؟
البتە واضح است کە موقعیت نمی تواند بنیان فکر ناسیونالیستی باشد و جای مرز سیاسی را بگیرد.
شکل گیری احزاب کردی در روابط تنگاتنگ با دولت های منطقەای
اگر احزاب کردی در ابتدای شکل گیری خود بر بنیانهای درونی شکل گرفتە باشند و بتوان تا حدود زیادی اصل مسئلە ملی را بنیاد تشکیل آنان و در غیاب دیگران تصور کرد، اما در ادامە مبارزات و وجود خود با قرار گرفتن در تناقضات میان کشوری و منطقەای، بتدریج روابط با دیگران چنان در هویت آنان رسوخ کردە است کە اساساً نمی توان ادامە وجود آنان را (آن هم در شکل قوی و تاثیرگذار خود)، بدون این کشورها تصور کرد. بعنوان مثال بە جنبش مسلحانە توجە کنید. واقعیت این است کە بدون کمک کشورهای پیرامونی، تصور مبارزە مسلحانە و ادامە آن امکانپذیر نیست. حتی می توان گفت بعلت بهم گرە خوردن شکل مسلحانە با فرم این احزاب، ادامە مبارزە مسلحانە چنان اهمیت یافتە است کە در نبود آن تصور بر این می شود کە این احزاب وجود خود را از دست دادەاند. پس زمانی کە شکل مسلحانە چنین اهمیت می یابد و نمود احزاب بر اساس آن شکل می گیرد، مشخص است کە روابط با کشورهای کمک کنندە چقدر می تواند بر ماندگاری آن تاثیرگذار باشد.
متاسفانە تاریخ دو حزب عمدە اقلیم کردستان از این لحاظ تاریخی غنی است! چە در جریان مبارزە مسلحانە با حزب بعث و چە حالا برای ادامە حاکمیت خود، روابط آنها با ایران و ترکیە از اهمیت بالائی برخوردار است. وضع حتی بعنوان مثال در حدی است کە در مناطق تحت کنترل پارتی، مقررات نظامی و مراکز امنیتی ترکیە وجود دارند (کە این بەمعنی پایمال کردن شخصیت ملی اقلیم است، زیرا کە اساسا در هیچ مرجع دولتی اقلیم رسما قانونی نشدە است)، یا این کە رژیم ایران بە راحتی می تواند در انتخابات منطقە سلیمانیە دست ببرد و بر نتایج آن تاثیرگذار باشد.
پس با وجود چنین احزابی در قلب جنبش کردستان کە این چنین تاریخ و هویت خود را با نیروهای منطقەای گرە می زنند، نمی توان از یک ناسیونالیسم متعارف گفت کە بتواند جوابگوی کردستان باشد. البتە چشم اندازی هم برای برونرفت از این وضعیت وجود ندارد. در اقلیم کردستان این دو حزب کماکان احزاب عمدە اند و چنین بە نظر می رسد کە در هر بزنگاە انتخاباتی، بیشتر مردم باز بە آنان رای می دهند!
***
کلام آخر این کە، با توجە بە تجربە نزدیک بە سە دهە اقلیم کردستان کە امروزی ترین آزمون و تجربە در جنبش مردم کردستان است، ناسیونالیسم در این دیار نە در شکل احزاب عمدە و نە در فرم موجود دولت اقلیم کردستان (حال با علامت استفهام بر روی آن)، وجود نداشتە است. آنچە ما شاهدش بودەایم تنها استفادە کلامی از ایدە ناسیونالیسم و رفتار غیرناسیونالیستی در عمل بودە است. پس این تجربە نشان می دهد کە دوران ناسیونالیسم گذشتە است و برای حل مسئلە کردها باید در فکر راە چارە دیگری بود. راەکاری دیگر کە با وضعیت موجود بخواند و همزمان از تجربە اقلیم کردستان هم استفادە نظری و هم استفادە عملی کند. جنبش کردستان بە تازەگری و تازەنگری نیاز دارد.