ما و استراتژی غولها 2
در قسمت اول مقاله ما و استراتژی غولها
گفتیم ، سیاست استراتژیک غرب حمایت از اسلام سیاسی و ناسیونالیسم افراطی است. هدف استراتژیک آن عملا ایجاد « آنارشی و شبه دولت سازی» ست.
یرای تسلط همه جانبه به یک جامعه . در این حرکات جایی جز سرکوب شدن برای« نیروهای دموکرات و آزادیخواه» در نظر گرفته نشده است. واضح است که تبعیض دیده
نمی تواند از طریق این پروژه به استقلال یا فدرالیسم ، و به عبارت دیگر به حق تعیین سرنوشت برسد. یعنی اینجا پروژه، ایجاد هرج و مرج یا جنگ داخلی ست ؛ با تقویت اسلام سیاسی به اصطلاح غولهای غرب « معتدل» ، یا با تقویت ناسیونالیستهای افراطی ( مانند شونیستها و آریایستهای غالب و ملیتهای مغلوب و به جان هم انداختن آنها) . در این درگیریهای داخلی امکان تعیین سرنوشت ممکن نیست. که این کار نیاز به محیط مسالمت آمیز و دموکراتیک و صلح و آرامش دارد. پس در این میان جنبش رفع تبعیض چه میتواند انجام دهد؟
در قسمت دوم مقاله این سئوال طرح میشود که چطور میتوان در شرایط وجود پروژه ی « آنارشی و شبه دولت سازی» ، به تله نیافتاد و استراتژی کسب حقوق و تعیین سرنوشت را با دیگر « ستمکشان و تبعیض دیدگان» در همبستگی پیش برد؟
برای دریافت پاسخ، توجه به برخی مقولات و مفاهیم ضروریست:
«تعیین سر نوشت» بدین معنی ست که یک خلق با اکثریت آرا در یک رأی گیری عمومی داوطلبانه انتخاب میکند
از یک جامعه «جدا» شود یا با آن«متحد» گردد.معمولا جدایی تحت عنوان گزینش راه استقلال و اتحاد تحت عنوان راه فدرال یا تمرکز صورت میگیرد.
تا وقتی که خلق انتخابی صورت نداده، ایده«حق تعیین سرنوشت» یک شعار اصلی میماند. این شعار نه به معنی جدایی ست و نه به معنی عدم جدایی. بلبه معنی « اجرای حق انتخاب» است. نتیجه میتواند این یا آن باشد.
کسانی که راه حل خود را - چه جدایی و چه عدم جدایی- میکوشند تحمیل کنند ، فراموش میکنند که حق تعیین سرنوشت به چه معناست.
جدایی یا فدرالیسم،میتواند مسالمت آمیز یا با خشونت عملی شود، اگر شرایط عملی شدن داشته باشد. و ممکن است پیروز شود و یا شکست بخورد.
راه درست، راه مسالمت است.چه جدایی - که راهش میتواند مثل اسکاتلند باشد- و چه فدرال که باز بر اساس مسالمت میتواند به هدف برسد.
از شرایط چنین پیداست که راه انتخاب استقلال یا فدرالیسم در جامعه ی ایران به صورت صحیح « استراتژی مسالمت » است.خشونت جامعه را به جنگ داخلی و ویرانی میکشد . برنامه ی غولها هم همین « حاکمیت آنارشی ست». که نه استقلال حاصل میشود و نه فدرالیسم.
اسلام سیاسی به عنوان ایده لوژی، و همینطور دیگر ایده لوژیها از جمله ناسیونالیسم ، زمانی به عنوان آرمان یعنی ایده لوژی ، نیرو ها راگرد آوردند که « مشکلات جامعه» را حل کنند. ولی نتوانستند. اکنون ایده لوژیها امتحان خود را داده اند ؛ چه ناسیونالیسم باشد و چه ایده لوژیهای دیگر. اشکال ایده لوژیها « هسته جامد» آنها ست. که شخص فکر میکند به « حقیقت » دست یافته و مثلا غیر از « ایده لوژی ناسیونالیسم و...» حقیقت دیگری وجود ندارد. قبلا گفته ام که هیچ حقیقت مطلق یا نسخه ای برای مسایل اجتماعی وجود ندارد. راه حل نسبی را با « انتخاب متد و جهت انسانی و سئوال و آزمایش»می توان جمعی
پیدا کرد.( سئوگی-قورتولوش فلسفه سی- فلسفه هومانیسم رهایی بخش)
ایده لوژیها اکنون دیگر نمی توانند بسیج گر باشند.
اما انسان برای حل مشکلات خود و جامعه نیاز به « شناخت درست و آرزو و تلاش» دارد. چه چیزی میتواند آرمان ما باشد ولی اشکالات ایده لوژیها را نداشته باشد؟
چیزی که میتواند برای ما « آرمان و آرزو و هدف باشد » همین « تلاش برای رسیدن به حقوق ضایع شده ی انسانی ست». شناخت حقوق و تلاش مسالمت آمیز برای رسیدن به آن. با جهت گیری انسانی.
-آیا « استقلال ملی برای یک ملت با کمک غولها و با رهبری ناسیولیستهای بد( افراطی) و حتی فاشیست به ضرر آن ملت است؟»
- فرض کنیم اگر چیزی با حمایت نامبردگان حاصل شود، که بعید است، بله به زیان ملت است. « استقلال » ، توسط فاشیستها و ناسیونالیستهای افراطی ، استقلال ملی نیست « اضمحلال ملی» ست.
-هر حرکت ناسیونالیستی، و هر حرکت از سوی غولها ، ارزیابی « مکانی زمانی خاصی» می طلبد. چنین حرکاتی می توانند مثب یا منفی ، و یا مجموعه مثبت-منفی باشند؛ تاکتیکی، و یا حتی استراتژیک باشند. حکم کلی فارغ از زمان و مکان نتوان داد.
- حرکت ملی اسکاتلند، کردهای سوریه، عراق، در کل به نفع « استقلال ملی آنهاست». اما حرکت کردهای ترکیه ( از راه مسلحانه)و ایران ( از راه مسلحانه و همکاری با عربستان) ، به زیان این جنبش است.
-استقلال ملی در آذربایجان جنوبی شامل « اداره ی امور خود، عدم تبعیض، عدالت اجتماعی حداقل، امنیت، دموکراسی( آزادی و برابری)، حق انتخاب سرنوشت است.
این عناصر جدا نشدنی از استقلال ملی دموکراتیک، « در همکاری با بیگانه به رهبری فاشیستها و یا ناسیونالیستهای افراطی»، حاصل نمیشود. آنها عملا مخالف این اهداف اند و استعداد یاری در این جهت ندارند چون متضاد با خواسته های بلند مدت آنهاست. هرچند « شعار یاری در این اهداف بدهند و تاکتیکی کارهایی هم بکنند» ولی متضاد با اهداف بلند مدت آنهاست.
مانند « ایجاد جناح ترک در ظاهر برای دفاع از منافع ترکهای ایران در مجلس اسلامی» . که « عوامفریبی» ست. چون منافع بلند ملت ترکهای ایران متضاد با منافع بلند مدت حکومت اسلامی ست.
ولی حکومت تاکتیکی دست به عمل مردم فریبی می زند و برخیها هم گول میخورند و همین برای حکومت یک پیروزی ست.
- برای رسیدن به هدف خوب اجتماعی، راه خوب، وسایل خوب، لازم است. به هدف خوب با وسایل بد ، از راه بد ، در طولانی مدت نتوان رسید. راه و وسایل بد عاقبت هدف خوب را نابود میکند.
ما امتحان کردیم که با « دیکتاتوری نتوان در جامعه سعادت» ایجاد کرد. چه از راه مذهب و چه از راه کمونیسم و فاشیسم . یا ناسیونالیسم افراطی .
ناسیونالیسم اسکاتلند در کل نه جزء افراطی نیست . در حد « اداره ی امور کامل خود» است. تا این حد ناسیونالیسم بد و منفی نیست. و مثبت نیز هست. اگر اداره ی امور را بتوان بخشی از ناسیونالیسم نامیدد؛چرا که اداره ی امور خود بخشی از حقوق انسانی ست.
ولی گذر از این مرحله و گرفتاری در افراط به فاشیسم و ایده لوژی گرایی، منجر میشود که خودکشی ست.
- هدف استراتژیک غولها، منهای برخی اهداف تاکتیکی، ایجاد « آنارشی و شبه دولت» است که به منافع « مادی و معنوی و سیاسی» خود برسند. این استراتژی، متضاد است با « استراتژی تبعیض دیدگان برای رسیدن به استقلال ملی دموکراتیک و حداقل سعادت» .
تشخیص آن راحت است. غولها نمیگذارند شما استقلال داشته باشیذ، وابستگی شرط است، نمیگذارند دولت باشید ، شبه دولت شرط است، انگار که وجود ندارید، و جامعه به آنارشی و عدم امنیت دچار میشود، مانند عراق و افغانستان و لیبی. یعنی « جهنم کامل». اینجا دیگر همه چیز مردم نابود میشود و معنی خود را از دست میدهد. نه میتوان از استقلال حرف زد و نه از فدرالیسم و دموکراسی. مانند شرایط سوریه.
- در سیاست راه زیاد است. اما راه درست، وسایل درست، هدف درست ، مثل راهها زیاد نیست. لازم است راه، حداقل کم درد، موجه و مفید به حال همه انتخاب شود.
فرد یا گروه سیاسی خیلی کارها میتواند انجام بدهد، اما سئوال این است که « خلق و ملت و مردم» هم میتوانند آن کار را انجام بدهند؟ بپذیرند، پایش بیایستند و از نتایج اش بهرمند شوند؟
رهبری فاشیستها و ناسیونالیستهای افراطی را ، « وابستگی به خارجی» ، نوکری و فرمانبری از خارجی، زندگی در زیر صلاح دید خارجی، را ملت آذربایجان غربی در یک رای گیری عمومی قبول کند، چشم، می تواند این راه را انتخاب کند و از نتایج اش بهرمند شود. ولی میدانیم که حرف ستارخان همچنان حرف ملت ماست: «زیر پرچم هیچ دولتی نروم».استقلال ملی و سیاسی یعنی این.
عده ای گویند« جدا بشویم، امور خود را اداره کنیم ، کافی ست. یعنی استقلال و اداره ی امور، در مرحله اول کافی ست. »
مشکل این است که بدون اجرای دموکراسی-آزادی و برابری- بدون اجرای حداقل عدالت اجتماعی، بدون امنیت ، مردم از جدایی و اداره ی امور حمایت نمی کنند، یعنی بخواهند هم نمی توانند بکنند.
بدون امنیت ، امور اداره نمیشود. بدون « آزادی و برابری» یعنی دموکراسی امنیت نمی تواند و جود داشته باشد. بدون عدالت اجتماعی( تامین کار و مسکن و بهداشت و حمابت ایام بیکاری و مانند اینها)، که نیاز تقریبا 90 در صد مردم است، همکاری مردمی-حمایت- صورت نمیگیرد. در یک کلام همه ی اجزاء و عناصر « حرکت ملی دموکراتیک» به هم قفل شده اند و مکمل یکدیگر و راه حل همدیگر اند.
یعنی ، فقط و فقط « جدایی و تشکیل حکومت ملی آذربایجان» مد نظر باشد ، نظری ست غیر عملی و تحقق ناپذیر.
استقلال ملی دموکراتیک در آذربایجان جنوبی شامل اداره ی امور خود، عدم تبعیض، عدالت اجتماعی حداقل، امنیت، دموکراسی( آزادی و برابری)، انتخاب اکثریت قاطع مردم ، است. این عناصر تفکیک ناپذیراند. بخواهیم نخواهیم. تحقق این راه از توان فکری « ناسیونالیستهای افراطی» بیرون است و متضاد با آمال آنهاست.
نمی توان خواستی را از میان خواسته های خلق حذف کرد. از سوی دیگر مردم در تعیین سرنوشت خود حق انتخاب اجرا میکنند و هیچ هم معلوم نیست که « جدایی» رای بیاورد. از طرف دیگر استقلال به معنی جدایی نیست و در فدرالیسم هم میتوان استقلال اداره ی امور را کسب کرد. و حتی نسبی هم باشد مردم به « راه حل جنگ داخلی» آنرا ترجیح خواهند داد. جدایی بدون جنگ داخلی ، لازم است با تجربه ی فدرالیسم همراه باشد و عملا نیز چنین میتواند باشد.
مردم همیشه در پی راههای مسالمت آمیز و راحت و بی زیان و کم هزینه اند و راه فدرالیسم چنین چراغی را نشان میدهد.
با اجرای دموکراسی نسبی و رفع تبعیض و عدالت اجتماعی راه تجربه ی فدرالیسم کوبیده میشود. مردم انتخاب آنرا به جدایی که از راه جنگ داخلی باشد ترجیح خواهند داد و چیز خردمندانه ای نیز هست.
جدایی تنها بعد از تجربه ی ناموفق فدرالیسم- اگر شکستی در کار باشد- از راه مسالمت مانند اسکاتلند، میتواند تحقق یابد.
راه کردهای ترکیه راه ما برای استقلال نمی تواند باشد. لازم است به این مسئله توجه کنیم.
غولها آش « لیبی، عراق، سوریه» برای ما پخته اند، به ظاهر با حمایت ازحقوق ما. و میخواهند در شرایط مناسب به خورد ما بدهند.
ماها راه چوب های جدا جدا و دور از هم را انتخاب کرده ایم که به راحتی توسط حکومت ایران، غولها، و بازیگران منطقه ای، شکسته شویم. و هر کاری خواستند با ما بکنند.
چطور میتوان در شرایط وجود پروژه ی « آنارشی و شبه دولت سازی» ، به تله نیافتاد و استراتژی کسب حقوق و تعیین سرنوشت را با دیگر « ستمکشان و تبعیض دیدگان» در همبستگی پیش برد؟
پی گیری مستقل خواسته های برحق جنبش رفع تبعیض، با آرمان مسالمت و هومانیسم رهایی بخش، با تکیه به خلق آذربایجان ، در همبستگی با دیگر خلقهای تبعیض دیده و ستمکش، و تلاش برای تشکیل جبهه ی مشترک آذربایجان( ضرورت تشکیل جبهه ی متحد جنبش آذربایجان) ، میتواند ما را در شرایط پروژه سازیها و جنگ افروزیها ، از کج رویها رها سازد.
سیاست درست دررابطه با جمهوری آذربایجان و ترکیه
بر این اساس « معیار و شاغول و تراز فعال رفع تبعیض» در برخود به سیاست ترکیه و جمهوری آذربایجان،« دوری و نزدیکی جامعه ی مدنی این کشورها به سیاست جاری دراجتماع ست».
سیاست جاری این کشورها از دید جامعه ی مدنی آنها « دموکراتیک و قابل دفاع نیست»، و جامعه مدنی به شدت تحت فشار است.
این اخطار جدی ست برای « اردوغان و علی اوف پرستان». که سیاست غلطی پیشه کرده اند. و جانب جامعه ی مدنی را رها کرده و دربرابر سیاست حکومتها تعظیم نموده اند که
شرم آور است.جایگاه ما همیشه در کنار جامعه ی مدنی دموکرات و معترض است و نه در کنار حکومتهای اختناق انگیز.
سیاست ژاندارم جهانی ترامپ
آمریکا با ترامپ سیاست ژاندارم جهانی را در پیش گرفته است. تا چه مقدار موفق شود یا شکست بخورد روشن نیست.هدف:
1- تحت کنترول در آوردن متمردین اسلامی ( داعش، القاعده و غیره، و خمینیست ها که در ایجاد هلال احمر شیعه میکوشند) ، و کره ی شمالی ست
2- تحت کنترول در آوردن جوامع در حال جنگ داخلی مانند سوریه، عراق و افغانستان و غیره
3- ایجاد درگیری داخلی، و شبه دولت ها ، که تحت کنترول آمریکا باشند
4- تامین سیادت و منافع مادی و فرهنگی و سیاسی
5- بهره گیری از همکاری اروپا، ناتو، کشورهای شورای خلیج و غیره
6- در صورت لزوم و امکان و شرایط، تغییر در مرزهای کشورها، در جهت منافع آمریکا ، و حتی تغییر حکومت کشورها.
7- حمایت و تقویت گرایشات راست در جهان
--
این سیاستی ست که ترامپ آمده به اجرای آن، تاچه مقدار موفق شود یا شکست بخورد باید دید. ولی مهم برای تبعیض دیدگان و ستمکشان بهره گیری از این شرایط
برای پیشبرد اهداف رهایی بخش و انسانی و دموکراتیک خودشان است. تا چه مقدار موفق شوند بستگی به اتحاد و تلاش استراتژیک آنها دارد. اما لازم است در این اوضاع و احوال
استقلال راه خود را تامین کرده حرکت کنند و ابزار دست کسی نشوند. و راه و آرمان شان را به « حکومت ها و غولها» نبندند. و همبستگی خود را با تحت ستمان جوامع خود و دیگر جوامع حفظ کنند.
---
در دو قسمت این مقاله، برخورد مبارزه ی رفع تبعیض با خود، همسایگان، و جهان مورد بحث قرار گرفت.
تا چه قبول افتد و چه در نظرآید.