آسیب شناسی حرکت ملی (١) خط یک: بیماری "خود لیدر پنداری!" و اشک تمساح بر گور بى جسد
آنچه امروزه "ملتچیلیک"نامیده میشود، حداقل در حجم و سطح متوسط فعلی، تاریخی بسیار کوتاه، به اندازه ی دو دهه دارد. در باب چرایی و چگونگی انشعاب این شاخه ی بسیار منزوی و کم طرفدار از جریانات مسلط گفتمان سیاسی آذربایجان، یعنی حرکتهای چپ، تحقیقات علمی و در خور اعتنا سراغ نداریم. اما بنا به یک اصل بنیادین در روش تحقیق علوم انسانی و شناخت متن، راه بر پژوهش بسته نمیباشد. معتقدم بهترین روش شناخت نسبتا کامل یک نظریه، بررسی تاریخی و پدیدارشناسانه ی آن است؛ البته اگر ملیگرایی به شکل کنونی در آذربایجان یک "نظریه"باشد؛ آلترناتیوی کامل برای تمام نظریه هایی باشد که با آنها کنتاکت دارد، از جمله سوسیالیزم، جمهوریت ایرانی و..حتی سیستم مبارزاتی اتنیکهایی مانند اتنیک کرد و عرب که بالفعل یا محتملا حد معینی از اصطکاک را ایجاب و ایجاد میکند...به نظر نمی آید توان دیالکتیکی و بنیه ی کافی را برای معرفی بعنوان یک نظریه داشته باشد؛ یا بتواند آلترناتیوی باشد برای تمام جریانهای پاسیو یا آکتیوی که با خصومت از رویشان رد شد، و البته جای دوری نرفت. حداقل شکل کنونی و میانگین این حرکت به شدت فاقد مختصات علمی و عملی کافی و لازم است: بی تعارف باید پذیرفت که پیشرفتی در کار نیست. هنوز مباحث اساسی همان موضوعات اولیه هستند: چیزهایی مانند ارائه ی تاریخ برای ثبوت نژاد متفاوت و ملی، استدلالهای مختلط برای اثبات زبان مجزا و ملی و... باز تعریف بقیه ی عناصر بر این اساس. اما هنوز هم اقناعی علمی صورت نگرفته است که واژه ی "آذری"به عنوان نژاد و زبان در گفتمانهای مرتبط اصلاح شوند. و همجنین صاحب چنان اقتداری هم نشده است که در عرصه های غیر علمی تاثیری اثباتی داشته باشد. هیچ پیشرفتی در کیفیت تعامل سیاسی با برخی اتنیکهای درگیر از جمله کرد، فارس، ارمنی، عرب و... ایجاد نشده. نفرتها عمیقتر شده اند و کمیت علقه ها حجیمتر! قصد ندارم وارد جزئیات شوم.صرفا خواستم نشان دهم افراد به اصطلاح فعالانی که بر سر لیدر بودن با بیشرمی تمام مشغول مقدمه چینی، یا جنگ زرگری و تخریب و توطئه علیه همدیگر هستد، ببینند که آنچه بخاطرش قدم روی خیلی چیزها گذاشته اند همچین سنت فکری و مرام مبارزاتی قدرتمندی نیست که در عرصه ی سیاستهای کلان مملکت و خاور میانه و سپس جهان بتواند برایشان حیثیتی سیاسی مهیا کند. مگر اینکه آقایان هزاران جوان صادق و ساده را به عنوان مال مورد مناقشه در نظر گرفته باشند که در روزگار بحران هویت، شئی شدگی و کالا پرستی، اقتصاد ورشکسته، فرهنگ توی سری خورده و.. به آنها توجه می کنند. توجهی از سر عشق به آذربایجان که آرزو دارند برایشان بدیل تمام نا ملائمات شود. و گرنه اگر از این جنگجویان تلگرامی و شاخهای ماهواره ای عرصه ی ملتچیگری آذربایجان را منها کنیم، آن نیروی صادق و پر جنب و جوش از هیکل تمام قد ایشان چیزی جز یک کپه پلشتیها و حماقتهای بدبو نخواهند دید. چرا که فاقد قدرت و سواد اندیشه سازی هستند. فاقد شجاعت عملی در لحظه ی واقعی هستند..حتی فاقد توان ارائه ی یک راهکار ابتدائی!
خود لیدر پنداران بجای جنگ زرگری باهم اگر مینشستند و ملتچیگری را فرای هیجانات و مبتنی بر گفتمانهای کاملا معاصر و علمی مورد مباحثه قرار میدادند...چه خیال خامی! اولین ضعف حرکت ملی همین عناصر جلو افتاده در کاروان ملت هستند که چون سرطان افتاده اند به جان هم...نه! به جان آذربایجان! در بخش بعد تلاش خواهم کرد نشان بدهم اصولا لیدر بودن از نظر نظام فکری جهان معاصر و سیاست علمی از مزخرفات است! و از عوامل اصلی عقب ماندگی!
نکته: ما فاقد انتقادی سالم در حرکت ملی هستیم. ازینرو بعضا در پرده و بعضا با احتیاط و...خلاصه هرکار میکنم تا مطمئن شوی:مثل آقایان سودای لیدر میدر بودن و تخریب ندارم.این خطر کردن و نوشتن تنها به حکم عمل به وظیفه است: منتقد سرباز است.اما نه سرباز کسی! بلکه سرباز چیزی...چیزی مثل: حقیقت!