چکیده جمعبندی تاریخ مبارزات خلق عرب احواز
مقدمه
هراز گاهی صحنه سیاسی سرزمین اشغال شده ما شاهد اعتراضاتی در این یا آن شهر و روستا است . این اعتراضات خود انگیخته و یا فراخوانده شده که تماما سمت و سوی مبارزه با حاکمان سرکوبگر و بر علیه سیاست های سرکوب و ویرانی است بسرعت فضای سیاسی شهرها ها را بدست می گیرد و جنب و جوشمبارزاتی را در سرتاسر شهرها و روستاها می پراکند . در یک سمت مردم به پیشتازی جوانان پرشور خلق عرب برای دفاع از موجودیت شان به خیابانها سرازیر می شوند و از سوی دیگر حاکمان ایران با اعزام نیروهای سرکوبگر به مقابله با آنها وارد صحنه می شوند . این اعتراضات و ورود مردم به صحنه و فعالیت جوانان آگاه و مبارزی که خطرات را به جان می خرند تا موتور اعتراضات را به حرکت در می آورند ، فضایی را بوجود آورده که می توان روی آن یک حرکت و جنبش سازمان یافته را بنا نهاد . سرزمین اشغال شده ما شاهد دهها و صدها از این نمونه ها اعتراضات بوده و خواهد بود . اما این اعتراضات و جنبش های اعتراضی در یک سیکل بسته سیر می کند و از توی آن به نتایجی که باید راهگشای امر مبارزاتی باشد و به شکل گیری یک جنبش سازمانیافته منتهی شود تا بحال نرسیده است . در داخل مجموعه هایی در فعالیت هستند که افراد آن عناصر آگاه و مبارزی است که موتور محرک هستند . این افراد که در مجموعه های مختلف علنی و غیر علنی و در اشکال مختلف فرهنگی و صنفی فعالیت دارند از یک کمبودی رنج می برند که اساس هر مبارزه ای است و آن تشکیلات سازمان یافته است . این مجموعه ها با توجه به ارتباطات وسیع توده ای که دارند ، در صورت غلبه بر این ضعف می توانند هدایت و رهبری جنبش خلق ما را بدست بگیرند و نقصیه تاریخی خلق ستمدیده ما که همانا فقدان یک سازمان رهبری کننده است را رفع کنند . این مقدم ترین تضادی است که اکنون در مقابل هر نیروی مبارز و صادقی قرار دارد که خواهان آزادی و استقلال و عدالت برای مردم خود است و می خواهد شکل کنونی مبارزه را از بن بست خارج کند ، که باید به حل آن اقدام کرد . این مساله قبل از هر چیز به یک تشریح از وضعیت کنونی نیازمند است .
وضعیتی که همه به بن بست بودن شکل مبارزاتی آن اذعان دارند اما راه چاره را در مشی های غلطی جستجو میکنند که جز به سیکل بسته موجود چیزی اضافه نکرده و نمی کند . ما برای شروع بحث از بررسی تاریخ مبارزات خلق مان شروع میکنیم و می خواهیم ببینیم که چه عامل و یا عواملی باعث شده اند که این مردم در امر مبارزه بمعنای واقعی فاقد این سرمایه اصلی باشند .
با وجود انبوه مبارزات و کشته و اسیر و دربدریها چرا این مردم نماینده راستین و واقعی خود را که بتواند مبارزات انها را هدایت کند را فاقد هستند .
تاریخ گذشته ما ، این را برای ما بازگو می کند و ما در اینجا فقط آنرا فرموله خواهیم کرد و از درون آن جمعبندی خود را عرضه خواهیم کرد . طبعا منظور ما از بیان ضعف ها و علل شکستها به هیچوجه کم کردن از جانفشانی های عشایر شجاع و شیوخی که در آن مقطع به درستی مسیر مقاومت را برگزیدند و در این راه از همه چیز خود گذشتند و متحمل اعدام ها و شکنجه ها و دربدریها شدند نیست . بلکه هدف در نقطه ای که ما اکنون قرار داریم شناخت ضعف ها و قوت های مبارزه مان در طول تاریخ اشغال است و درس گرفتن از آنها برای پاسخگویی به شرایط اکنون است .
مشخصات اصلی جنبش ها و قیامهای خلق عرب بعد از اشغال
1- مبارزه بدلیل بافت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ما روی عشائر و شیوخ عشائر بنا شده بود .
2- نیروی مقاومت وجود داشت . یعنی مردم در قالب عشیره آماده جانفشانی بودند . اما این نیرو بدلیل بافت شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ حاکم بر آن دوران نمی توانست جدا از شکل عشیره تجلی کند و بهمین دلیل تابع منافع و مصالح این یا آن عشیره بود . و باز بهمین خاطر هم هست که از توی آن شکل جدیدی از مبارزه تا قبل از سرنگونی نظام شاه – جز در چند مورد ( حرکت شهید محی الدین آل ناصر و یارانشو جبهه آزادیبخش عربستان ) - نتوانست شکل بگیرد . این عدم شکل گیری نتوانست شرایطی بوجود آورد که تشکل سازمانیافتهجایی در مبارزات خلق عرب داشته باشد .
3- این مبارزه بیشتر برای حفظ خود از تجاوزگریهای ارتش اشغالگر بود تا برای جنگ آزادیبخش . و تا قبل از دهه پنجاه قرنگذشته ، روی منافع این یا آن عشیره سوار بود . در واقع این دشمن بود که تهاجم میکرد و بر اساس برنامه درازمدتی که در پیش گرفته بود با منافع عشایر در تصادم قرار میگیرفت و آنها را مجبور به مقاومت میکرد . بهمین خاطر این مقاومت ها نتوانست صاحب یک استراتژی و برنامه مشخص برای کارش شود . در حالیکه تجارب مبارزاتی در دیگر کشورها در جریان بود مبارزات مردم ما با این اشکال از مبارزه بکلی بیگانه بود .
4- همین مبارزات بهیچ وجه انسجام ملی نداشت و در یک پراکندگی بسر میبرد . هر عشیره که وارد جنگ میشد عشایر دیگر کناره بودند و منتظر بودند که مسیر به کجا ختم میشد . حکومتهای اشغالگر هم بهمین دلیل تلاش میکردند که با چیزی به اسم ملی وارد جنگ نشوند و بیشتر تحت نام های مشخص با یک عشیره به جنگ بر میخواستند تا مانع اتحاد آنان شوند . و هر عشیره را بتنهایی سرکوب میکردند .
5- رهبری این مقاومت ها در دست شیوخ عشایر بود . و البته این با توجه به بافت اقتصادی و اجتماعی مردم امری طبیعی بود . اما این رهبری یک نیروی مبارز نبود یک نیروی اعتراضی بود . این رهبری هیچگونه آگاهی سیاسی نداشت و به شجاعت فردی و عشیره ای تکیه داشت . و سطح مبارزه و مقاومت هم در حد همان شیخ تنزل یافته بود . بهمین دلیل نمی توانست به مبارزه به عنوان یک فن و علم نگاه کند و رهبری مبارزه و مقاومت مردمی را بوجود بیاورد . این سطح از مبارزه در برابر پیچیدگی دشمن بسیار آسیب پذیر بود و بدون چشم انداز قدم میگذاشت . و همیشه دشمن چندین گام از مقاومت ما جلو بود و این دشمن بود که نحوه عمل و صحنه را می چید و میچرخاند و مقاومت فقط جانفشانی میکرد . برای نمونه می توان از قیام های زیر نام برد .
أ- قیام شهيد محى الدين الزئبق رئيس عشائرالشرفه در سال1928.
ب- قیام بنى طرف در سال 1936.
ج- قیام حيدر بن طلال 1940 شمال وطن.
ه- قیام الغجرية 1943 توسط شيخ چاسب فرزندشيخ خزعل
و- قیام شيخ عبدالله بن شيخ خزعل 1944
ز- قیام شيخ يونس العاصى 1949 و جنبشهاىديگر.
6- این مبارزات بدلیل همان بافت عشیرتی نمی توانست از یک سازمان رهبری کننده و یک تشکل راستین پیروی کند . کل تشکل مقاومت همان است که در تشکل یک عشیره بنا شده است و این جوابگوی یک مقاومت و یک مبارزه آزادی بخش ملی نمی توانست باشد .
7- در مورد حرکت محی الدین و یارانش که یک تحول کیفی در امر مبارزه و مقاومت مردمی بود . این تحول که میتوانست شکل مبارزاتی را از یک سازمان عشیره ای به یک سازمان و تشکل مردمی تغییر دهد و از پتانسیل موجود در تشکل عشیره برای عبور دادن مبارزه به یک سطح بالاتری سود جوید بعد از اعدام رهبری اصلی (شهید محیی الدین آل ناصر و شهید عیسی المذخور و شهید دهراب آل ناصر13-6-1964 م ) مسیر متفاوتی را پیمود . در حالیکه بطور مثال مبارزات شمال آفریقا که بافت عشیره ای هم داشتندن توانستند مبارزه را از شکل اولیه و بدوی خود خارج کنند . در مقاومت مردم ما این امر مسیر طبیعی خود را نپیمود و به سمت عراق قدم گذاشت . مهمترین این پیامد ، انتقال ثقل مقاومت از داخل و درون خلق به خارج –بویژه عراق – و از دست دادن ابتکار و استقلال مبارزاتی بود .
8- در تمام نمونه های موجود یک امر بسیار واضح وجود دارد و آن سرکوب عریان و شدید بود . دشمن برای سرکوب با تمام قوا وارد میشد و با وحشیگری تمام عمل میکرد . این درس بزرگ به هیچوجه بکار گرفته نشد که دشمن تا دندان مسلح و هار را نمی توان با یک اعتراض بی سمت و سو به عقب راند و اساسا این شکل از مبارزه نمی توانست جواب بگیرد . دشمن در پس هر مقاومتی از مردم و عشایر ، سرکوب را شدت می بخشید ، سران را اعدام میکرد و زندان ها را پر می ساخت . این درس بزرگ به ما میگوید که ما با دشمنی مواجه هستیم که برای از بین بردن تعادل سابق و جایگزینی یک تعادل جدید دست به هر کاری خواهد زد . در این صورت نمی توان با دشمن به این بی رحمی به یک جنگ عشیره ای پرداخت . نمی توان با یک دشمن متشکل و پیچیده با یک شکل ابتدایی وارد جنگ شد .
9- بعد از سرنگونی نظام سلطنت در ایران و ایجاد فضای باز اولیه ، مقاومت ما وارد شکل جدیدی از مبارزات خود شد . مهمترین آن که کیفا با گذشته فرق میکرد در اشکال زیر خود را نشان داد :
1- تشکل عشیره ای جای خود را به تشکل سازمان یافته داد که در آن عناصر روشنفکر و مبارز که حامل تجارب مبارزاتی بودند نقش اصلی را ایفا کردند .
2- تشکل توده ای جای خود را باز کرد و تشکل عشیره ای را به کنج فرستاد .
3- تبلیغات سیاسی شکل سازمان یافته گرفت و آگاهی های سیاسی فرهنگی منبعش روشنفکران شدند و بجای مسجد و مضیف ، کانون های سیاسی و فرهنگی محل تجمعات نیرو شد .
4- اما این تشکل های سیاسی و فرهنگی که میرفت تا تمام مردم ما را حول یک برنامه مشخص و روشن جمع کرده و سازمان بدهد با اولین سرکوب شدید ( کشتار محمره – خرداد 1359 بعنوان نقطه عطف ) از هم پاشید و دیگر نتوانست قد علم کند . علاوه بر برخی از اشتباهات ناشی از شرایط حاکم بر کل ایران مهمترین اشکال به این کانون ها این بود که کانون ها یکسازمان سیاسی را بخود نگرفت تا از درون خود کادرهای مبارز و رهبری کننده برای آینده بیرون دهد .
5- بعد از متلاشی کردن مقاومت های سازمان یافته در فاز سیاسی و بویژه بعد از جنگ ایران با عراق حرکت خلق عرب به خارج انتقال یافت و در کنار ارتش عراق خود را سازمان داد . این امر صرفنظر از نکات مثبت و منفی آن فضای داخل را راکد کرد .
6- بعد از آمدن خاتمی و ایجاد تشکل های جناحی ، تحرک تازه ای به کالبد سیاسی خلق ما دمیده شد و نیروی فعال توانست از فرصت جنگ دو جناح برای سازمان دادن نیروهای خلق مان استفاده بکنند . این فضای باز سیاسی که در جنگ دو جناح درون رژیم ایران منقبض و منبسط می شد با خود دستاوردهای مثبتی داشت که ورود مردم و جوانان به صحنه فعالیت سیاسی و فرهنگی و ساخت یک فضای سیاسی در درون نظام اختناق بود که تا همین الان تاثیر آن دیده می شود . اما این نیروی فعال که در راس بود به دلیل اینکه اصل حرکت و جنبش را در پیوند با یک جناح از رژیم فرموله کرده بود نتوانست و نمی توانست به استقلال مورد نظر یک سازمان سیاسی که رهبری مردم خودش را بدست گیرد ارتقاء پیدا کند . و البته دشمن هم نمی توانست چنین اجازه ای را به این تشکل بدهد . هر چند تعدادی وضع موجود را درک کرده بودند و در صدد رسیدن به نوعی از استقلال بودند اما شرایط اختناق و سرکوب که جناح بندی و راه دادن به تشکل های بومی را فقط در مسیر رسیدن به خواسته هایش می خواست مانع از این امر مهم و استراتژیک شد .
7- قیام های بعدی بویژه قیام نیسان نشان دادند که مردم ما آماده و حاضر هستند . مردم نسبت به ماهیت دشمن شک و تردید ندارند اما همین مردم فقط می دانستند که باید اعتراض کنند . جلودار مردم عناصر آگاه و فداکاری بودند که می خواستند از هر فرصتی برای اعتراض و بسیج مردم علیه دشمن و برای رسیدن به خواسته ها استفاده کنند . اما این بسیج ها و اعتراضات و جانفشانی ها در نبود یک سازمان رهبری کننده که با طرح و نقشه از پیش تعیین شده حرکت کند و همه این اعتراضات را در یک ظرف استراتژی بریزد و از هر صحنه ای نیروی جدیدی وارد مبارزه کند ، ناکام ماند .
این نگاه سریعی بود بر نزدیک به یک قرن مبارزه و مقاومت خلقی که وطنش را بزور از او سلب کردند و نزدیک به یک قرن تلاش می کنند تا هویت او را محو کنند اما همچنان پایدار و مقاوم باقی مانده و روز بروز بر مقاومت و مبارزه خود شدت می بخشد .
از این جمعبندی نتایج زیر بدست میاید :
1- مردم ما آماده هستند و این ما هستیم که آماده نیستیم و باید آمادگی کسب کنیم . مردم ما آگاهی به جنایت های دشمن و بلاهایی که بر سرشان آورده دارند . مردم ما در قيام های مختلف و در طول این سالیان آگاهي خود را نشان دادند و پليدي و فساد حاکمیت دشمن را ميشناسند، آنها فقط آگاهي تشكيلاتي و استراتژيك ندارند، آگاهي ندارند كه چگونه نيروي خود را به جريان بيندازند. دانش سازماندهياعتراضات و بکارگیری تاکتیک های متناسب با مرحله را ندارند و... .آنچه مردم ما لازم دارند دانش سازماندهي، دانش استراتژيك و علم به اين موضوع است كه مبارزه چه مراحلي دارد و زمانبندي آن چگونه است، ما باید این علم را بیاموزیم و به مردم منتقل کنیم و این حفره و شکاف مبارزاتی را پر کنیم و از بین ببریم تا بتوانیم آماده مبارزه و هدایت مردم شویم .
2- باید تشکیلات و سازمان انقلابی بوجود آوردکه بتواند بمثابه ستادی باشد برای رهبری و هدایت مردم . رهبری و هدایت اعتراضات . ستادی باشد که بتواند با ستاد دشمن در تاکتیک و در استراتژیک مقابله کند. بتواند کار مخفی را با کار علنی تلفیق دهد و در هر شهر و روستایی ستاد خود را تحت عناوین مخلتف سازمان دهد . در جاهایی و در شرایطی می توان علنی مراکز فرهنگی و صنفی برپا کرد این ستاد باید بتواند در هماهنگی با عناصر شناخته شده این کار را انجام دهد ویا به ایجاد و دوام آن کمک کند . ستادی باشد که بتواند بیانیه بدهد و مردم به او گوش بدهند تا فرصت طلبان زحمات مردم و خون و رنج اسرا را به سرقت نبرند . ستادی از بهترین و فداکارترین و اگاه ترین عناصر مبارز تا نگذارند دشمن خود فروختگانی را به نام مردم ما جلو بیاندازد و حاصل تمامی مبارزات ما را هدر دهد . تشکیلات و سازمانی که بتواند ظرفی باشد برای عضوگیری از پتانسیل موجود و بتواند عضو را تبدیل به کادر مجرب میدانی کند . تشکیلات و سازمان یک ضرورت است بدون آن نمی توان با دشمن پیچیده که دارای تشکیلات منسجم و سازماندهی کیفا برتر از ما هست وارد نبرد و مبارزه شویم . به ساختار دشمن نظری بیاندازیم تا بفهمیم که ما در مقابل دشمنی قرار داریم که از یک ساختار تشکیلاتی بسیار پیچیده سیاسی نظامی و امنیتی و فرهنگی رو برو هستیم و ما نمی توانیم با یک ساختار ابتدایی با او مبارزه کنیم . نمی توان با دشمنی که از یک تشیلات قوی برخوردار باشد بدون تشکل و یا با یک تشکل ساده و ابتدایی وارد نبرد شد . نتیجه این نبرد پیشاپیش شکست است . دشمن از قطع ارتباط ما با دنیای خارج و از قطع رابطه ما با تجارب سازمانی و تشکیلاتی سازمان های مبارز سود می برد تا فهم و بینش ما در حد همین که هست باقی بماند . اینکه دشمن نهادهای عشایری را تشویق می کند بر این استوار است که ما را از پیونند با کار تشکیلاتی مانع شود . در حال حاضر این تشکیلات را بعنوان یک سازمان سراسری توصیه نمی کنیم بلکه هدف و منظور این است که از همین الان باید شروع کرد . این تشکیلات می تواند در هر ظرفی خود را جا بدهد . و در هر نقطه ای بسته به شرایط و نیاز ، تشکل های خود را برقرار کند . این تشکل ها می توانند در قالب صنفی یا فرهنگی و در اقشار مختلف دانشجویی دانش آموزی و کارگری و محلات و روستا وو خود را نشان دهد . این تشکل ها می توانند در شکل باز و علنی و در شکل مخفی و غیر علنی باشد . اما باید یک تشکیلات انقلابی باشد . به مبارزه به عنوان یک فن و علم نگاه کند که باید آنرا بیاموزد و بکار ببندد . باید اصول آنرا یاد بگیرد و تمرین کند و در عمل مشخص اجتماعی در کار و حرفه خود بکار گیرد . دشمن سعی کرده و می کند تا کار تشکیلاتی و سازمانی را انگ کند و بیهوده و این را بوسیله نفرات خودش و یا نفراتی که تحت تاثیر همین تبلیغات هستند ترویج کند تا مانع گرایش به سمت کار منظم و تشکیلاتی شود . در حالیکه او – دشمن – مستمر و بدون وقفه در ارتقاء تشکیلات و سازمان کارش می کوشد و از همه تجارب جهانی دوست و دشمن استفاده می کند .
3- مبارزه برای ما باید یک مبارزه درازمدت باشد . یعنی باید به مبارزه از این زاویه نگاه کرد . باید به امروز و فردا نگاه کرد تا بتوان در پناه آن به تربیت کادر مبارز و رهبری کننده پرداخت . تربیت کادر یک کار پر حوصله و سنگینی است که به وقت و زمان نیاز دارد تا فرد علاوه بر مطالعه و احاطه بر فن مبارزه در طی عمل روزانه آنرا مستمر پالایش داده و ارتقاء بخشد و خود را برای نبرد آخرین آماده و مهیا سازد . کادرهایی که بتوانند دانش مبارزاتی خود و دیگران را به توده ها در کتابت و بیان منتقل کنند . کادرهایی که بتوانند تجارب دیگران را بر اوضاع خودمان تطبیق دهند و از آنها تاکتیک های مناسب هر مرحله را بیرون بکشند . کادرهایی که بتوانند به مردم و جامعه تشنه آگاهی تحلیل روز بدهند و آنها را در هر لحظه نسبت به شرایط ، هوشیار و آگاه و آماده سازند . این کادرها در یک تربیت زمانی آموختن و بکار بستن ، خواندن و عمل کردن ساخته می شوند اما این کادرها در خلاء ساخته نمی شوند لازمه آن ظرفی است که در آن نفر بتواند آموزش بگیرد و آن هم اسمش تشکیلات است .
4- در مبارزات گذشته مبارزین ما مبارزه را بعنوان یک شغل که همه زندگی اش را برای آن برنامه ریزی کرده انتخاب نکرده بودند . و البته در آن زمان این آگاهی به آنها منتقل نشده بود . اما اکنون باید به مبارزه و مبارز بودن از این زاویه نگاه کرد . طبعا این به معنای ول کردن درس و مشق و تامین زندگی و خانواده نیست . بلکه معنای آن این است که مبارزه مقدم بر همه این موارد است . درس خواندن و کار کردن یک نیاز اولیه است و مکمل مبارزه است . شرایطی که ما در آن بسر می بریم این نیازها را طلب می کند و ما نمی توانیم این مقولات را ترک کنیم . اما می توانیم به درس و کلاس ، به کار و تامین معاش ووو به عنوان عوامل جانبی و مکمل نگاه کرد که در شرایطی که در آن هستیم بالاجبار این تضاد را به این شکل می توان حل کرد . یعنی کار و درس و مسائل دیگر مربوط به معیشت جزئی از مبارزه است بشرط اینکه باعث نشود که مبارزه در حاشیه قرار گیرد .
5- دشمن نشان داده که بهیچوجه حاضر نیست که ذره ای از خواسته های ما را بدهد . دشمن هر اعتراضی را بشدت سرکوب می کند . و نمی گذارد که هیچ تشکلی بوجود بیاید . دشمن تمام سعی و تلاش خودش را می کند تا از پیوستن افراد به کار تشکیلاتی و سازمانی جلوگیری کند . دشمن نشان داد که برای حفظ منافع خود حاضر است که از هر وسیله ای استفاده کند . ده هزار انسان بیگناه را مجبور کرد که با پای پیاده از سرزمینمان تا طهران را طی کند و بدین وسیله همه را در مسیر به کشتن داد تا عبرت بقیه شوند . دشمن در جنگ کردستان نشان داد که برای شکست مخالفینش در استفاده از هواپیما و توپ و موشک ابایی ندارد . نگاهی بیاندازیم به جنگ سوریه و عراق خواهیم دید که چگونه برای حفظ منافعش به کمک رژیم بشار و مالکی از هر وسیله ای برای سرکوب مردم استفاده می کند این برای ما یک تجربه است که بدانیم با چنین رژیمی مواجه هستیم که برای بقایش حاضر است همه چیز را از بین ببرد . این به ما می گوید که نباید فریب بخوریم و فکر کنیم که راه مبارزاتی ما از درون کار علنی بیرون می آید . بلکه کار علنی و مسالمت آمیز یک راه مبارزاتی است که تا وقتی امکان استفاده از آن را داریم بکار می بریم ولی همیشه باید بدانیم که دشمن همواره در کمین است . بهمین دلیل با کار علنی و مسالمت آمیز ما باید فقط در صدد کشاندن مردم به صحنه و استفاده صحیح از آن باشیم ونه بیرون راندن دشمن . ما چه بسا وقتی مردم را وارد صحنه کردیم و مبارزه مان اوج بگیرد می توانیم امتیازهای فراوانی بگیریم اما دشمن همچنان دشمن است و کار علنی و مسالمت آمیز فقط یک تاکیتک است مگر این که به نقطه ای برسیم که جواب داشته باشد . اما اساس را روی این می گذاریم که دشمن به شدت سرکوب می کند و به هیچ خواسته ای از ما نه گوش می دهد و نه عمل می کند . اما ما تا می توانیم از شرایط مسالمت و علنی برای پیشبرد اهداف مبارزاتی مان استفاده خواهیم کرد و به چنین تشکل هایی هم باید کمک کنیم و راه درست مبارزه کردن در شرایط علنی را آموزش دهیم .
6- مبارزه ما باید تئوری مشخص مبارزاتی داشته باشد . یعنی باید بتواند به یک چارچوب مشخص فکری که در برگیرنده واقعیت فلسفی و واقعیت جامعه ما باشد برسد . چرا که بدون یک تئوری مشخص نمی توان از پس حل تضادهای مبارزاتی نائل آمد . تئوری به ما به تک تک ما چارچوب درست می دهد .
2/11/2015