لهجه ى ما آدمتان كرد و مُجرم شد ( دلنوشته اى براى اين لهجه ى اجبارى )
لهجه ى ما شناسنامه ى ماست. لهجه ى ما سهند و ساوالان و حيدرباباست. لهجه ى ما شهريار و محمدتقى جعفرى و ديگر بزرگان ماست. لهجه ى ما كروكى جغرافيايى است كه محصور شده است. لهجه ى ما ترك هاى تهران و شيراز و اصفهان و ديگر نقاط ممالك محروسه است.
لهجه ى ما معلول ستمِ آموزش و پروشِ زبانِ اجبارى فارسى است. ما مجبور نيستيم زبان شما را بُريده و ابتر حرف بزنيم و شما هم مجبور نيستيد لهجه ى ما را تحمل كنيد، پس قانونى وضع كنيم كه هركس به خانه ى زبان خويشتن برگردد.
لهجه ى ما شاهان تُرك بودند كه ساليان سال برايتان حكومت كردند. لهجه ى ما برايتان قانون ياد داد، برايتان سياست و مدنيت ارزانى داشت، شما را از بيابانگردى و كويرنشينى نجات داد و به شهرنشينى پيوندتان زد.
لهجه ى ما ( به درستى يا به خطا ) از شما دفاع كرد و حالا هم دارد به جاى آنهمه محبت با توهين زبانِ شما رو به رو مى شود.
آرى، يك چيز، انكار ناشدنى است و واقعيت دارد، و آن اينكه لهجه ى ما ايرانِ قاريشميشِ شماست اما زبانِ ما آزربايجان خودمان است.
لهجه ى ما ساليان سال معلم شما شد و تربيت و ادب يادتان داد، لهجه ى ما ميرزا حسن رُشديه، پدر فرهنگ جديد شما شد و برايتان درس و كلاس و مدرسه رو به راه كرد، برايتان حساب و هندسه و تاريخ و جغرافيا ياد داد، و حالا همان لهجه در قوانين شما مجرم محسوب مى شود.
باور ما اين است شما در اختيارِ زبان خويش كه بمانيد ديگرى ستيز و خاطى و جانى بار خواهيد آمد، همان بهتر كه در آغوش لهجه ى ما آرام گيريد و محبت و عشق و انساندوستى بياموزيد
نترسيد، لهجه ى ما آدمتان مى كند.
دو راه بيشتر پيش رو نداريد؛
يا دروازه ها و قانون هايتان را فرو بريزيد تا ما آزادانه به زبان خود برگرديم،
و يا اينكه از لهجه ى ما گم شويد برويد بيرون.