بوزینۀ مأمون (توهین به مقدسات)
شیعیان از امام رضا فقط یک حرف شنیدهاند که گفته است خداوند میفرماید کلمۀ لاالهالاالله حصن حصین من است... و این حرف مهمل و بی ارزش را مثل طوطی تکرار میکنند. همچنین میگویند که امام رضا کنیزان بسیاری داشته و دائمالجماع بوده است. نحوۀ مرگ وی نیز مشکوک و همواره موضوع کنجکاوی بوده. ولی آنچه مسلم است اینکه امام رضا به ادرار و آب منی علاقه زیادی نشان میداده، به طوری که در طبالرضا تأکید کرده که ادرار خود را حبس نکنید حتا اگر سوار بر اسب باشید و هنگام طغيان شهوت از حبس كردن منی پرهيز كنید و عمل جماع را بيشتر از حد عادی طول ندهید.
در بارۀ زندگی امام رضا این سوآل همیشه وجود داشته است که اساساً این جانور بیابانهای عربستان، در خراسان و در خاک ایران چه کاری داشته و چه غلطی میخورده است؟
داستان از این قرار است که امام رضا را مأمون خلیفۀ عباسی به تقلید از پدرش هارونالرشید که آخوندهای شیعه وی را فردی بوزینهباز میخوانند، جهت سرگرمی و تفریح به نزد خود فراخواند. امام رضا که سیدِ بیسواد و بیکارهای بود و مانند اجدادش بویژه امام حسن یعنی امام شمارۀ 2 شیعیان، به غیر از شکمچرانی و مفتخوری و شهوترانی هنری نمیشناخت، از این دعوت با خوشحالی استقبال کرد و از عربستان به ایران آمد و در دستگاه اشغالگران و متجاوزان مسلمان به عنوان «دلقک دربار» مشغول به کار شد.
امام رضا در دربار عباسیان، همان نقش بوزینۀ هارونالرشید را این بار برای مأمون بازی میکرد. به این شکل که با پشتک و وارو زدن و نشان دادن جای دوست و دشمن، مهمانان خلیفه را سرگرم میکرد و موجبات خنده و شادی آنان را به هنگام مجالس بزم و عیش و نوش فراهم میساخت. وقتی از امام رضا می پرسیدند جای دوست کجاست، دستش را روی سرش میگذاشت و زمانی که می پرسیدند جای دشمن کجاست، پشتش را بالا میگرفت و به کون خود اشاره میکرد. مهمانان خلیفه هم هسته و پوست میوه به سویش پرت میکردند.
امام رضا بر خلاف زندگی سراسر مسخرگی و لودگیاش، اما سرنوشت و سرانجام تراژیکی پیدا کرد. این امام همام که بنا به سیره و سنت جدش رسولالله، در جماعبارگی و دست درازی به حتا زنان شوهردار عادت موروثی داشت و به صغیر و کبیر رحم نمیکرد، شبیه تعداد دیگری از امامان شیعه عاقبت توسط یکی از زنانش که از مشاهده کثافت کاریها و آبروریزیهای وی به ستوه آمده بود به قتل رسید. به این صورت که همسرش ابتدا در آفتابه مقداری اسید میریزد تا شبیه بلایی که همسر آقای حسینی، معلم برنامۀ «اخلاق در خانواده»ی صدا و سیما، بر سر شوهرش آورده بود، آلت تجاوز این امام معصوم را که از سورۀ بقره هم درازتر بود بسوزاند و از کار بیاندازد. اما چون از این طریق نتیجهای نمیگیرد، آنوقت به روش طبالرضا و با انگور مسموم او را سقط میکند. البته روایتی متواتر و با سند صحیح نیز وجود دارد که گویا امام رضا مانند احمد خمینی بر اثر شکمبارگی و پرخوری رودههایش ترکیده و مرده است.(ظاهراً مصطفی خمینی هم به همین عارضه تلف شده، به طوری که امام خمینی در همان زمان برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر اجازه نداد جسد مصطفی را کالبد شکافی کنند.)
در هر صورت پس از مرگ، لاشۀ متعفن امام رضا را به دستور مأمون خلیفۀ عباسی در چاه توالت اقامتگاه تابستانی پدرش هارون در یکی از روستاهای نوغان به نام سناباد از توابع توس چال میکنند و سیفون را هم میکشند.(امروزه برای رفع این بوی تعفن سالانه صدها لیتر گلاب قمصر کاشان مصرف میشود.)
شوربختانه اکنون قرنهاست که مردم شغالپرست میهن ما که گفته میشود علاوه بر بسیاری کمبودها، حافظۀ تاریخی هم ندارند، محل دفن امام رضا را با آتشکدۀ «آذربرزین مهر» در خراسان عوضی گرفتهاند. آنان به کمک فریبکاری مغها و موبدان پلید زرتشتی که به صورت آخوند و آیتالله متامورف یافتهاند، جهت زیارت و طلب شفا و شفاعت به مقبرۀ امام رضا دخیل میبندند و عاجزانه درخواست میکنند تا امام رضا، همانطور که ضامن آهو شده، مرحمت فرموده ضامن خر هم بشود!
پینوشت:
این یادداشت را نگارنده در واکنش به تراوشات ذهن بیمار یکی از خیل بی وطنان بیگانهپرستی به قلم آورده است که شاید هیچ شرح و توصیفی قادر نباشد مفهوم «شغالپرست» را اینچنین که او از خود و تازیزادههای همتبارش یاد میکند به روشنی بیان دارد. چنانچه حوصله کردید مطلب کوتاه وی را در آدرس زیر بخوانید و خود داوری کنید.
http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2016%5...
-------------------------------------------------------------------------------------------------