آقای رازی طی کامنتی به نوشته من "حسن روحانى واقعا انتخاب كيست؛ مردم یا حاكميت؟"سه پرسش را مطرح کرده اند. من از تمسخرها و متلک های غیرلازم آقای رازی در نوشته ایشان میگذرم و به صورت کوتاه به پرسشهای ایشان میپردازم. آقای رازی پرسشهای خود را به دنبال ذکر نقل قولی از من چنین آورده ند:
"نوشته اید كسى كه در اين انتخابات سرش كاملا بى كلاه ماند مليتهاى غيرفارس ساكن، یعنی حدود هفتاد درصد جمعیت کنونی ایران، در اين جغرافياى سياسى بود"
1- امتیاز ویژه ایی در این انتخابات نصیب "فارسها" (اینها کی هستند اصلا؟) شد که نصیب "ملیتهای غیرفارس"نشد؟
2-این آمار "هفتاد درصد"جمعیت غیرفارس را از کجا آورده اید؟
پرسش اول به دو بخش تقسیم میشود؛ آیا ملتی بنام فارس اصلا وجود دارد یا نه؟ چون آقای رازی با نوشتن اینکه "اینها کی هستند اصلا؟"حضور و وجود خلق فارس در ایران را انکار کرده اند.
پرسش اول:آیا خلقی و یا ملتی بنام فارس در ایران وجود دارد؟ و بقول آقای رازی "اینها کی هستند اصلا؟"؟
پاسخ پرسش اول:انکار وجود ملت فارس با دولتمداری اتنیکا فارسی در ایران عملا و مفهوما یک انکار استعماری است. بخش عمدهء نخبگان سیاسی فارس تلاش میکنند از طریق انکار وجود ملتی بنام فارس، ماهیت استعماری دولت ایران را به زعم خودشان به سایه برانند و آن را از دید خلقهای غیرفارس کتمان نگهدارند. چه اگر نخبگان این گروه به وجود خلق فارس در ایران معترف باشند، خود بخود این پرسش بزرگ که حتی امروز هم یکی از پرسشهای جدی در ایران است به میان خواهد امد و یا آمده است که؛ پس اگر خلق فارس دولت خود را در ایران دارد، ملتهای غیرفارس چرا بایستی به مثابه مستعمرات این دولت عمل کنند؟ چرا خلقهای غیرفارس نباید دولتهای متعلق به خودشان را داشته باشند؟ این فریب استعماری یعنی انکار ملت فارس در ایران، که از زمان پهلوی ها آغاز شده است، در هر صورت نتیجه مطلوب را نداشته است. چون امروز وسیعترین جنبش های ملی متعلق به ملتهای غیرفارس در ایران شکل گرفته است.
خلق یا ملت فارس گروه انسانی وسیعی را تشکیل میدهد که به زبان فارسی سخن میگویند، عمدتا شیعه مذهب هستند، و در مناطق مرکزی از تهران تا جنوب ایران (اصفهان، شیراز، کرمان، یزد و...) و شمال شرق (خراسان و...) این کشور زندگی میکنند. این مناطق عموما "فارس"خوانده میشود و در ایران به غلط نام فارس را به نام یک استان در کشور ثبت کرده اند. منطقه زیستی خلق فارس منطقه فارس و یا فارسستان است. خلق فارس در آذربایجان و یا کردستان و یا بلوچستان و ... زندگی نمیکند، هرچند که ممکن است بخش خیلی کوچکی از مردم این مناطق را فارسی زبانان تشکیل دهند. اما "وطن ملی خلق فارس"، همانگونه که مطرح کردم منطقه فارس و یا فارسستان است. نخبگان این خلق تاریخ خلق فارس را به دو هزار و پانصد سال عقب میبرند و هخامنشیان را سرآغاز تاریخ سیاسی آنها میدانند. این تاریخ نیز تاریخ هیچ یک از ملیتهای غیرفارس در ایران نیست. احتمالا خود آقای رازی نیز یکی از اعضای این گروه انسانی و اتنیکی است.
در عین حال بایستی از آقای رازی پرسید مگر بدون وجود خلق و یا ملتی که در تطور تاریخ مسیر رشد و توسعه خاصی را پیموده باشد، متیوانست زبان فارسی امروز وجود داشته باشد؟ آیا واقعا زبانی در جهان وجود دارد که از آسمان نازل شده باشد و تاریخی نداشته باشد؟ آقای رازی میخواهد بگوید زبان فارسی آن زبانی است که بدون تطور تاریخی قوم و یا ملت فارس شکل گرفته و به عنوان زبان ارتباطی مردم ایران از آسمان نازل شده است!
پرسش دوم:آیا امتیاز ویژه ایی در این انتخابات نصیب "فارسها"شد که نصیب "ملیتهای غیرفارس"نشد؟
پاسخ پرسش دوم:اگر بخواهیم امتیازات خلق فارس را نسبت به مردم غیرفارس در ایران و دقیقا در ارتباط با انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری در ایران لیست بکنم. این قصه سردرازی خواهد داشت. اما من تنها به چند مورد در باب امتیازات خلق فارس نسبت به خلقهای غیرفارس در ارتباط با انتخابات بسنده میکنم؛
یک: محور تمام مباحثات و گفتگوها و حتی تلاشها در انتخابات اخیر حول منافع خلق فارس دور میزد. اساسا مرکز ثقل انتخابات دولتی در ایران (جدا از جهتگیرها و محتوی آن)، منافع خلق و دولت فارسی را مد نظر دارد. غرض از مداخله نخبگان فارس در انتخابات، اصلاح دولت فارسی و هدف اصلی آن تمرکز به آرمان و منافع خلق فارس در ایران بوده است. بنابراین محوری ترین امتیاز خلق فارس نسبت به خلقهای غیرفارس در ایران محور قرار گرفتن منافع این خلق در این انتخابات بوده است. درصورتیکه خلقهای غیرفارس بویژه در این دوره از انتخابات حتی به مثابه حاشیه هم مطرح نشدند. انگار خلقهای غیرفارس در ایران وجود خارجی ندارند!
دو: زبان مورد استفاده در این دوره انتخابات چه از سوی دولت و چه از سوی مدیا "زبان فارسی"است. هزاران مقاله، صدها گفتگو و دهها مباحثه چه بصورت کتبی و چه بصورت شفاهی، همه و همه در خدمت تعمیق زبان فارسی و غنی کردن آن صورت گرفته است. اما زبانهای غیرفارسی در ایران ابدا امکان چنین عرض و اندامی را ندارند. چون نه به این زبانها در کشور تحصیل میشود که بشود تولیداتی نیز به این زبانها وجود داشته باشد و نه حتی اجازه تحصیل به زبانهای غیرفارسی (ترکی، کردی، بلوچی، عربی و...) وجود دارد که نخبگان سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس بتوانند در چنین مواقعی به قلم فرسایی بپردازند. این هم دومین و مهمترین امتیاز خلق فارس نسبت به خلقهای غیرفارس در پروسه انتخابات است که امکان میدهد زبان این خلق بسط، گسترش و تعمیم یابد. اما زبانهای غیرفارسی همچنان در بی حقوقی، انزوا و شرایط تبعیض امیز به زندگی خود ادامه دهد.
سه: تعمیق مباحثات در خصوص مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که انتخابات آن را خواه و ناخواه الزام آور میکند. اما مباحثه در خصوص این موضوعات ابدا به زبانهای غیرفارسی در ایران صورت نمیگیرد. چه مباحثات از طریق مطبوعات و مدیای دولتی و حتی مدیای خارجی (بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و دهها رادیو و تلویزیون دیگر) به گسترش نگاه و تعمیق آن در نزد مردم فارس کمک میکند. چیزی که تنها خلق فارس از آن بهره مند میشود و خلقهای غیرفارس در ایران از تعمیق این مباحثات در مدیا و مطبوعات خودشان محرومند. به بیان دیگر خلقهای غیرفارس دارای مدیا و مطبوعات به زبان خود نیستند که بتوانند از موهبت تعمیق در مباحث مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بهره برداری بکنند.
شاید در همین حد امتیازات میان خلق فارس و خلقهای غیرفارس در این انتخابات روشن شده باشد. تازه این یک نگاه از بیرون به مسئله است. اما نگاه از درون نیز خود دنیای وسیعی برای سخن گفتن دارد. برای نمونه، بخشی از مردم فارس و بویژه بخش قابل ذکری از نخبگان فارس در گرایش میانی و جمهوریخواه "حسن روحانی"را رئیس جمهوری منتخب خود میدانند. حتی در همین حد نیز کسی وجود ندارد که بخشهایی از خلق ترک و یا معادلین جمهوریخواه آنها آن رئیس جمهوری را رئیس جمهور منتخب خود تلقی کنند. در اینجا نیز خلقهای غیرفارس از محرومیت غیرقابل مقایسه ایی با خلق فارس برخوردارند. این قصه البته سر دراز دارد و من به این کوتاه سخن بسنده میکنم.
پرسش سوم:آمار "هفتاد درصد"جمعیت غیرفارس را از کجا آورده اید؟
پاسخ پرسش سوم:در این خصوص البته منابع زیادی وجود دارد و اگر به قول خودتان دنبال منبع جهانی! هستید میتوانید به سایت "اتنولوگیا"مراجعه کنید. اما من دو نقل قول از زبان دو وزیر دولت ایران را در همین جا برایتان نقل میکنم که با یک جمع و تفریق ساده بتوانید نتیجه هفتاد درصد جمعیت غیرفارس در ایران را از آن دریابید.
حاج بابایی وزیر آموزش و پرورش در سال هشتاد و هشت در یک مصاحبه عنوان کرد که: "هفتاد درصد دانشآموزان در سراسر كشور دو زبانه (شما بخوانید غیرفارس زبان) بوده و پس از ورود به كلاس اول و گذراندن يك سال تحصيلي هنوز زبان مادري آنها به فارسي تبديل نشده است؛ اين گونه دانشآموزان چگونه ميتوانند با دانشآموزاني كه در تهران تحصیل میکنند (شما بخوانید چگونه میتوانند با دانش آموزان فارس زبان) رقابت كنند. پارانتزها برای روشن شدن مفهوم از من است. میبینید که منبع خبر وزیر آموزش و پروش است که آمار کودکان در ایران را در دست دارد و وضعیت تحصیلی و آمار زبان دانش آموزان را نیز بهتر از هر کسی میداند.
منبع خبر:
http://www.edunews.ir/index.php?view&sid=23573
خبر تکمیلی در خصوص جمعیت ترک زبان ایران را نیز از زبان وزیر امور خارجه ایران خدمتتان عرض کنم. صالحی وزیر وقت امور خارجه سال گذاشته در مصاحبه با تلویزیون ترکیه عنوان کرد که؛ چهل درصد جمعیت ایران ترک زبان هستند.
http://www.balatarin.com/permlink/2012/3/24/2975358
ماخره: این مباحث را بایستی با حوصله بیشتری دنبال کرد. عصبیت و احساسات را بایستی از این مباحث دور کرد و تنها در محور عقلانیت این نوع بحث ها را پی گیری نمود. این نوع نگاه درجه خوشبینی و نتایج مثبت در مناسبات میان خلقهای ساکن در ایران را افزایش میدهد.
20130623
yunes.shameli@gmail.com