Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

« دوستان! یک دقیقه سکوت: هاله ی نور سخن می گوید»

$
0
0

 

داریوش برادری روانشناس/ روان درمانگر

مشکل نقد ذیل از خانم شادی صدر با تیتر « یک دقیقه سکوت؛ رادیکالها دارند حرف می زنند»  چند مبحث ذیل است و اینکه این متن او در واقع «ساختار و معضل بنیادین رادیکالهای ایرانی» از هر نوعش را بر ملا و اشکار می سازد، چه از نوع براندازش یا پان ترک و پان عربش، چه از نوع این رادیکال چپش. یعنی درنهایت  حقایقی را افشا می کند که شادی صدر افشاگر و این باصطلاح رادیکالها  اصلا نمی خواهند ببیند. اینکه آنها نه تنها رادیکال نیستند بلکه در ساختار و فانتسم بنیادیشان، در ساختار رابطه شان میان فرد/دیگری، نیروی سیاسی/رقیبش بشدت «محافظه کار و سنتی» هستند و بناچار مثل همیشه به بازتولید سنت و گفتمان هولناک «قهرمان/دیکتاتور» و نفی دیگری دست می زنند. به قرینه ی دشمن خونیشان تبدیل می شوند، در رفتار سیاسی یا در حالت گفتار و کردارشان. پس به متن او بپردازیم و اینکه این متن درباره ی نگاه شادی صدر و مهمتر از او درباره ی «رادیکالیسم از نوع ایرانیش» چه می گوید، به عنوان نمونه تیپیکال برخورد و خوانش رادیکالهای ایرانی از هر نوع مسلمان و یا چپ و غیره اش چه می گوید:

 

1/ قبل از هر چیز این متن نشان می دهد که شادی صدر تفاوت میان رادیکالیسم مدرن مثل چپهای رادیکال یا مستقلان رادیکال مدرن را با «افراطی گری و بنیادگرایی» خوب نمی داند و در واقع از دومی و نگاه خودش سخن می گوید تا از اولی. زیرا عنصر رادیکال مدرن بر بستر قبول مبانی مدرن و قانون مدرن در کشورش، چه انگلیس باشد یا ایران و با توجه به ویژگیهای ساختاری آنها و درجات رشد مبانی و ساختارهای مدرن یا مقاومت ساختارهای پیشامدرن،  به نقد افشاگرانه و رادیکال دیگری یا سیستم و یا مردم می پردازد. یا با رای نه و تحریمش در یک انتخابات  هم « حضور و انتخاب شهروندی» خویش را نشان می دهد، هم همه ی این کارها را بر پایه قبول « ساختار مدرن و رابطه ی پارادکس احترام همراه با نقد با دیگری» انجام میدهد، از منظر چالش مدرن دولت/ملت، رهبر/شهروند حرکت و نقد رادیکال یا مطالبه ی رادیکال می کند. او می خواهد  این ساختار مدرن را هر چه بیشتر از مسیر اعتراض مدنی و اشکال مختلفش، از شرکت تا تحریم یک انتخابات، از اعتصاب یا کمپین مدنی ( تا حتی بقول کارل پوپر قیام شهری در جایی که قانون دست به قانون شکنی و  خشونت می زند) به پیش ببرد و حقوق شهروندی نو را وارد سازد. یا در کشوری مثل کشور ما به جای ساختارهای سیاسی و سنتی در تناقض با «جمهوریت و یا حقوق شهروندی»، مانند ساختار سنتی امام/امت و ولایت فقیه  و محدودیتها یا تقلبات در انتخابات، هرچه بیشتر از راههای مختلف و در پیوند با تحولات عمومی به رشد و رفع محدودیتها یا تبعیضها دست یابد. چه از طریق شرکت در یک انتخابات محدود و رشد تحول یا از طریق تحریم و نه گفتن و رشد تحول و یا تقسیم کار میان مطالبات مختلف و جناحهای مختلف ولی دارای خواستهای مشترک. پس چنین «رادیکال مدرنی» به حقوق شهروندی دیگری و حرکت بر بستر قانون و برای تغییر قانون احترام می گذارد و از اینجا حرکت می کند. این بستر و ساختار اساسی است که هر نیروی مدرن، از رادیکال و یا میانه و راست در آن حضور می یابند و حرکت می کنند. ازینرو آنها نه می توانند «نیروی برانداز باشند» و نه آنکه تمام وقت و سی و اندی سال یک سیاست نفی انتخابات یا شرکت در انتخابات را پیشه بکنند بلکه بر بستر تحولات خواستهای خویش را مطرح می کنند. در حالیکه افراط گر سنتی دچار «خشم نارسیستی یا خشم کور» است و فقط یک «براندازی و یا قتل مقصر یا ملحد» را می طلبد و می بیند. یعنی آنگاه مثل شادی صدر در فیس بوک زیرلبانه حق مردم در بیان راه و انتخابشان در این انتخابات و آنهایی  را که در انتخابات کنونی رای دادند ، به عنوان « انتخابات فاشیسم و سیاهی لشکر فاشیستی و جشن فاشیستی» می خواند و دوستان باصطلاح رادیکالش نیز برایش هورا می کشند و برای این فتوای رادیکال. آنها در واقع  اصولا به حقوق شهروندی و حق دیگری حتی در راه خطا رفتن را  قبول ندارد. ازینرو نیز می بینیم که در متن او انسان رادیکال نوعی او یا همان «تصویر ایده الش از شادی صدر قهرمان» در واقع  «دارنده ی حقیقت نهایی و نماینده حقیقت» است. حقیقتی که فقط آنها می بینند و بقیه از دیدن و بیانش ترس دارند. نقش خیالی و خودشیفتگانه در این حالت رادیکال آنچنان مشهود است که نیاز به توضیح ندارد. همانطور که شادی صدر نمی داند دقیقا در این حالات افراطی و خودشیفتگی های نابالغانه نهفته در پشت آن، دقیقا در این حالت «نماینده برحق حقیقت بودن حتی به شکل اقلیت مظلوم و بیرون افتاده ای» که دیگران قدرشان را نمی دانند، آنها  چیزی  جز تکرار، «قرینه و تصویر در آینه» ولایت فقیه و و نمایندگان خدا و دشمنان خیالیشان نیستند که حقوق شهروندی و حتی حق خطا کردن مردم برایشان مهم نیست. شادی صدر نمی بیند که «خوانش  رادیکال او» چیزی جز یک «حالت بس محافظه کارانه و سنتی و بازتولید سنت» بیش نیست و اصلا در «ساختار بنیادینش یعنی در حال رابطه ی فرد/دیگری، شهروند/دولت» نه رادیکال و نه مدرن است، بلکه دچار یک فانتسم و سناریوی سنتی و ناموسی است. دوم  اینکه شادی صدر می خواهد با این نوشته بنوعی «توهینش به مردم  و دگراندیشان رای دهنده» به عنوان طرفداران فاشیسم را  بگونه ای پاک و از ذهنها دور بکند و اینجا نیز نشان می دهد که «رادیکال» نیست و حتی حاضر نیست پای حرفش بایستد اگر به آن باور دارد. یا به خطایش اشاره بکند اگر دیگر به آن معتقد نیست (جدا از توهینی که به ویلهلم رایش و کتابهای او می کند، با بدخوانی بزرگش از کتاب «روانشناسی توده ای فاشیسم»). بنابراین آنچه در کل متن او واقعا صادقانه و  بااهمیت است، در واقع تیتر نوشته است اما به شیوه ایی که حال بایستی دقیق خوانده شود. به شیوه ی جوابی که حال شادی صدر از دیگران و ما می گیرد. زیرا بقول لکان «گوینده ی سخن، پیام خویش، معنای سخن خویش را به شکل معکوس از دیگری می گیرد». یعنی وقتی می بینیم که «لحن متکبرانه، آمرانه نهفته/آشکار در این تیتر» و در کل مطلب چگونه «فانتسم و سناریوی نارسیستی» این قهرمان بزرگ علیه دیکتاتور را رو می کنند. بنابراین می بینیم که چگونه او در این تیتر  و متن به عنوان « آیت الله شادی صدر» دوباره روی منبر می رود و به ما یا دشمنان خیالیش دستور می دهد « یک دقیقه سکوت؛ "رادیکال‌ها"دارند حرف می زنند»، حال جواب حرفش و معنای پیامش به شکل معکوس به سوی او برمی گردد تا بفهمد که چه گفته است و این جواب معکوس این خواهد بود « که دوستان، شادی صدر لطفا یک دقیقه سکوت، بخاطر مرگ نمادین شادی صدر فعال حقوق بشر و مبارز حقوق  دگراندیشان». زیرا اکنون صادرکننده ی حقوق بشر و دارنده ی رادیکال هاله ی نو سخن می گوید و به ما به خیال خویش درس رادیکالیسم مدرن می دهد و تازه به این شکل تحکم امیز که بزبان بیزبانی و از بالا به پایین می گوید فعلا خفه شوید می خواهم حرف بزنم. همانطور که احمدی نژاد برای باراک اوباما درس و تعلیمات می فرستاد. زیرا آنچه انگار مانده است، چیزی جز این ایت الله صدر افراطی و خودشیفته نیست و دارنده ی حقیقت بزرگ، نماینده برحق حقیقت دروغین و وهم. آنکه خیال می کند دارنده فالوس و حقیقت است و نمی بیند که فالوس و حقیقت همیشه از دست رفته است. آنچه او خیال می کند دارد چیزی جز یک «فالوس خیالی و دروغین» نیست که محو شدن فردیتش را و مسخ شدن هر چه بیشترش به یک افراطی محافظه کار را پایه ریزی می کند. زیرا وای به روزی که نماینده حقوق بشر خیال بکند صاحب حقوق بشر است، صاحب حق است و به اینخاطر دیگران فقط احمقانی بیش نیستند اگر به رای او اهمیت ندهند و راهی دیگر بروند. باری دوستان و شادی صدر یک دقیقه سکوت در یاد این قدرت از دست رفته!. و بخندید به تعالیم مدنی و سیاسی این دانشمند سیاست البته با دکترای افتخاری.

2/ این مشکل بنیادین در نگرش شادی صدر در این متن، در «نوع رابطه اش با دیگری و غیر»، چه با رای دهندگان، چه با سیاست و تغییر سیاسی و در نهایت چه با مفهوم «رادیکالیسم مدرن»، باعث می شود که او حتی مثالهای درستی را که مطرح می کند، بشخصه درست نفهمد و درست بکار نگیرد. برای مثال به خاطر همین درک غلط از رادیکالیسم مدرن است که در این متن می بینیم که شادی صدر مثالی را  که برای رابطه ی رادیکالها با میانه ها در فمینیسم و مطالبات زنان در جامعه ی مدرن می اورد، نه درست خودش متوجه می شود و نه اینکه حال این شیوه برخورد مدرن و پیوند پارادوکس میان بخشهای مختلف فمینیسم را در حین برخورد باصطلاح رادیکالش به رای دهندگان و شهروندان و نیروهای دیگر استفاده بکند. زیرا چیزی که شادی صدر در این مثال متوجه نمی شود این است که فمینیستهای لیبرال یا میانه دقیقا بر اساس حقوق شهروندی و قانون اساسی مدرن در امریکا و اروپا شروع به بیان خواستهایشان کردند و بدرستی گفتند وقتی اساس قانون و جامعه ما بر روی برابری مدرن و حق شهروندی است، پس نمی توان زنان را از این حق مستثنی خواند و این حذف زنان، حق رای ندادن به زنان و غیره در واقع مخالف قانون اساسی و حق شهروندی است. بر بستر این حرکت پارادوکس مدرن « حرکت بر بستر قانون و برای تحول قانون» است که از طرف دیگر فمینستهای رادیکالتر این حق شهروندی را به آنجا بردند که بگویند پس «شکم ما به ما تعلق دارد و حق سقط جنین داریم» و تاثیر گذار بر پذیرش خواستهای برحق زنان و رشد جدید جامعه ی مدرن در مسیر برابری حقوقی و فرهنگی بودند یا هستند. یعنی هر دو بخش رادیکال و میانه به سان دو نیروی مدرن در واقع قانون و حقوق شهروندی را قبول دارند و به شیوه های مختلفی برای خواستشان جلو می روند و در یک جا یکدیگر را تکمیل می کنند. همانطور که برخلاف نظر شادی صدر، نه تنها میانه روهای فمینیسیم به رادیکالها احتیاج داشتند و دارند بلکه این یک رابطه ی دوطرفه و همپیوند است. زیرا رادیکالها نیز به آن بخش وسیع زنان و فمینیستهای برابری خواه و زحمتشان احتیاج داشتند و بدون تلاش آنها، حرف آنها بی معنی می بود و تغییری ایجاد نمی کرد. اما می بینیم او نه تنها این پیوند متقابل را آنجا نیز بدرستی نمی بیند، چون اصل موضوع و پیوند عمیق و مدرنشان را بر پایه ی اصل و صحنه ی مدرن «قبول قانون و بنابراین حق تحول قانون و طرح کمبودهایش» را متوجه نمی شود و دوم بخاطر اینکه در «حالت اصلیش، در برخوردش به دیگران هنوز بشدت سنتی، سیاه/سفیدی و بالا/پایینی» است، آنگاه نوبت ایران که می شود، نه متوجه پیوند متقابل رای دهنده و تحریم کننده و ضرورت تقسیم کار میان آنهاست و هم می بینیم که رادیکالیسم او به این منتهی می شود که در واقع رای دهندگان را احمقانی بپندارد و از بالا به پایین به آنها بنگرد که قدر رادیکالها و ناجیانشان را نمی داند. می بینیم کلماتش و لحن کلامش دقیقا به حالت «سنتی و ولایت فقیه ایی و از بالا به پایین» است. ازینرو وقتی دقیق به کلمات و متنش دقت بکنید، می بینید که چگونه مرتب این بخش رادیکال را بالا و متفاوت از بقیه، تافته ی جدابافته نشان می دهد و اینکه اینها همان «ناجی و پیغمبر بزرگ آزادی هستند، در حالیکه دیگران با کلمات شادی صدر در واقع نادانهایی هستند که «گول خورده اند»، «بدام وسوسه» افتاده اند. یا تصویر او از  «ساختار سیاسی ایران»  یک ساختار بشدت سیاه/سفیدی است و این ساختار نه یک ساختار فرد مدرن بلکه یک ساختار سنتی و بس نارسیستی و  تکرار جنگ هولناک و دور باطل قهرمان/دیکتاتور است. است. ازینرو با زبان و کلمات او ما در این ساختار سه نیرو می بینیم «  از یکسو با این نیروی رادیکال که اسیر وسوسه نشده است، پاک مانده است روبرو هستیم و از طرف دیگر با دو نیروی دیگر در جامعه، یعنی مردان سیاسی در بالا که نقشه می کشند و جماعت احمقی که آن پایین در خیابان برای پیروزی انتخابات جشن می گیرند». اینکه این تصویر سیاسی بشدت ضد مدرن و سنتی است و بهیچوجه چالش و گفتگوی مدنی میان دولت/ملت و جناحهای مختلف آن را در هر دوطرف نشان نمی دهد، نیازی به توضیح نباید داشته باشد. زیرا این تصویر سیاسی شادی صدر دقیقا همان تصویری است که بنیادگرای افراطی درون ایران آرزویش را دارد و هرچه می کند نه می تواند کاری بکند که «دولتمردان همه یکدست و تحت یک فرمان باشند» و نه اینکه مردم خام و احمق باشند و مباحث را نبینند. یعنی تصویر سیاسی فرد باصطلاح رادیکال ما همان آرزو و وهم ناممکن هر بنیادگرا و اصول گرای افراطی است. اینجاست که تصویر جلیلی از سیاست و رابطه امام/امت و شادی صدر و این رادیکالها یکی می شود و به یک چیز خدمت می کنند، به تداوم گفتمان هولناک سنتی. همانطور که شادی صدر بناچار و  بر اساس این ساختار و  وهم سنتی بناچار مرتب کلمات و تعاریف سنتی مشابه مثل دشمن خونیش در ارزش گذاری دیگران و مردم و رای دهندگان استفاده می کند. استفاده از کلماتی چون «اسیر وسوسه شدن، گول خوردن»، پاکی و مقاومت عنصر رادیکال در برابر وسوسه و غیره، چنان سنتی است و توچشم می زند، چنان از بالا به پایین به دیگران می نگرد و خودشیفتگانه است که حتی یک کور هم آنها را می بیند. اما شادی صدر متوجه نمی شود، زیرا در حین گفتن این جملات چنان در حال خوشی و کیف کردن از این «تمتع و لذت خودبزرگ بینی نارسیستی» است که احتمالا متوجه نیست که چه می گوید و چگونه دستش را رو می کند.  همین ساختار و لحن مشابه نیز دقیقا به ما نشان می دهد که چرا او «رادیکال مدرن» نیست بلکه در «هسته ی اساسی فکری و احساسیش» هنوز بشدت سنتی و محافظه کار است. زیرا حتی زیاد مهم نیست چه می گویی بلکه « چگونه می گویی، از  کجا سخن می گویی». یا ما اینجا معضل سنتی این نیروهای رادیکال را بخوبی احساس می کنیم. اینکه دقیقا او مثل همکار دیگر رادیکالش یعنی خانم شادی امین بشدت محافظه کار و سنتی از جهاتی هستند. ازینرو حرف شادی صدر «ورزیون جدید و نمونه جدیدی» از حرف «شادی امین» در شب انتخابات در بی بی سی است. وقتی که شادی امین خویش را «برانداز نظام» خواند و گفت که او «خوشحال است که تا حالا در هیچ انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نکرده است و وجدانی پاک دارد». چیزی که به این معناست که دیگرانی که تا کنون شرکت کرده اند، ناپاک هستند یا بی وجدانند. (همانطور که او نیز اصطلاح هانا آرنت را ایرانی و اسلامی می کند). پس رادیکالیسم مورد نظر آنها چیزی جز یک «پاکی دروغین و بکارت دروغین» نیست، تازه از زبان زنانی که بقول خودشان ضد تبعیض جنسی و جنسیتی و غیره نیز هستند. مخالف بکارت بظاهر هستند اما در خفا عاشق بکارت  و پاکی سیاسی و خیالی یا فکری خویش هستند و به آن می نازند. یعنی در اصل هنوز همان حالت زن سنتی  و فرهنگ سنتی را نشان می دهند. یا به زبان دیگر سیاست در نگاه این رادیکالیسم به معنای این است که یکبار نظری بدهی، در سنگری بشینی و دیگر تکان نخوری. اینکه بخواهی با «دستکشهای سفید» و بدون تن دادن به بازی سیاسی مدرن، گفتگو و چالش مدنی میان دولت/ملت و اقشار مختلفش تحول ایجاد بکنی. زیرا وقتی در دیگری فقط یک دیکتاتور و دشمن ناموسی می بینی، دیگر موضوعت بحث مدرن و چالش مدرن و انواع مختلف آن نیست. می خواهی انتقام بگیری. ازینرو دیگران نیز یا یار تو و مریدت هستند یا امت و ضد بشر و احمق و اسیر وسوسه. ازینرو نیز شادی صدر نمی بیند که او تمام وقت در حال «فحش دادن و احمق خواندن بقیه است» و تازه ناراحت است که چرا «رادیکالیسم مورد نظرش در نگاه این شهروندان به یک فحش تبدیل شده است» تازه ناراحت هم هست که این باصطلاح احمقان ناراحت بشوند و اعتراض بکنند. نمی فهمد که چطور خودش مرتب در تولید این خشم و اعتراض سهیم است. چطور مرتب فتوا می دهد و فحش می دهد. مثل بقیه رادیکالهای از این نوع نمی فهمند که چرا بیشتر و بیشتر با رشد مباحث مدرن و شهروندی، این گروه محافظه کار و خشمگین بشدت ایزوله شده و می شوند. اینکه چرا دقیقا رادیکالهای از نوع جلیلی گرفته تا پان عرب و پان ترک و برانداز و شادی صدر و بقیه از نتیجه ی این انتخابات بشدت ناراحت شده اند. نمی فهمد که حالت آنها و مضحکی تراژیک این «پاکی سیاسی و چپ پاک» را نزدیک به صدسال پیش حتی توسط لنین نیز دیده شده است، وقتی که او در مورد این حرکات افراطی و سکتاریستی گفت: «  این چپهای افراطی در واقع مثل دختری ترشیده (برای حفظ برابری حقوق یا پسری ترشیده) می مانند که دیگر هیچکس حاضر نیست باهاشان بخوابد و با اینحال تنها افتخارشون این است که پاک و باکره مانده اند.».

 

3/ ازینرو او بشخصه حتی «انحصارطلب» می شود و خنده دار است که وقتی او در نام «بیست و هفت درصدی» که در این انتخابات رای نداده اند، سخن می گوید و اولا از یاد می برد که او اصلا و عملا «حق آن باصطلاح هفتاد و دو درصد را برسمیت نمی شناسد» وگرنه زیرلبی آنها را امت فاشیستی یا اینجا «ملت احمق و گول خورده، اسیر وسوسه» نمی پنداست و در عوض می خواهد خودش و رای منفی رادیکالش برسمیت شناخته شود. دوم اینکه او نیز به «تقلب انتخاباتی» دست می زند و طوری در نهایت حرف می زند که  گویی همه ی این بیست و هفت درصد طرفداران نیروی رادیکال و برانداز یا «بهرحال کاملا مخالف این باصطلاح انتصابات» بوده اند (با آنکه در ابتدای مطلب از طیف مختلف در میان رای دهندگان یا تحریمیان نیز سخن می گوید). چیزی که جز یک دروغ بیش نیست و برای مثال طیفی از این بیست و هفت درصد حتی از پیروزی خواست مردم در چهارچوب این انتخابات محدود خوشحال شدند و با آنها پایکوبی کردند و باور به نوعی تقسیم کار مدرن و دقیقا رادیکال میان دو بخش داشتند.

 

4/ حالات و مباحث بالا و کل متن او بناچار اصل مسئله را لو می دهد و اینکه او واقعا نمی داند «رادیکالیسم مدرن» چیست و چگونه عمل می کند و خنده دار آنکه تازه ما را دعوت به سکوت می کند و می خواهد در نام این رادیکالیسم سخن بگوید. این دیگر اوج دن کیشوتی است و فقط می شود از خنده در زیر منبر او غش کرد و جیغ بنفش کشید. زیرا بازی پارادوکس مدرن، چه از نوع رادیکالش و چه از نوع میانه یا لببرالش، چه از نوع چپ مدرن یا راست مدرن، در ساختار اصلیش کاملا متفاوت از این بازی سیاه/سفیدی و افراطی شادی صدر و دوستان محافظه کارشان است. ازینرو بازی سیاسی مدرن مرتب قابل تحول است، چون چالش و گفتگو ی میان دولت/ملت یا بخشهای مختلف آن مرتب تغییر می کند. دوم اینکه نمونه ی مردانه این رادیکالیسم سنتی در گفتارهای کارشناسانی چون آقای شجاعی و غیره است که مرتب از «مهندسی انتخابات و تئوری توطئه» سخن می گویند و نمی فهمند که آنها تمام وقت ناخودآگاه در حال تحسین حکومت به خاطر این توانایی هستند. نمی فهمند که تئوری مهندسی کامل انها  بیان باهوشی کامل حکومت و تواناییش به مهندسی کردن هر انتخابات است، چیزی که جز یک وهم و آرزوی بنیادگرایانه نیست و عملی نیست. یک آرزوی ناممکن است. ازینرو نیز حتی هر مهندسی واکنشی سریع به عنوان تقلب انتخاباتی لو می رود. سوم اینکه معلوم نیست که این دوستان رادیکال در چه «فانتسم و دنیای خیالی» میزید که فکر می کنند لازم است مثل شادی صدر روی منبر برود و مرتب بگوید «یادتان نرود حکومت این است یا آن است و رادیکالیسم این است یا آن است». انگار کسانی که رای دادند محرومیتها و محدودیتها را نمی شناختند و کسانی که تحریم کردند، بجز این گروه شادی صدر و افراطیون مثل او، در داخل و خارج احتیاج به این کتابچه ی ضد وسوسه ی «جوانان چرا»  برای مقابله با وسوسه و یا احتیاج به این روشنگری کودکانه دارند. انگار این خبر به شادی صدر و دوستانش نرسیده است که از زمان روانکاوی از یکسو و از سوی دیگر فوکو و دلوز و جنبش شصت و هشت، دیگر هر روشنگر مدرنی می داند که مشکل مردم نادانی نیست. مردم همیشه می دانند جریان چیست. همانطور که یکایک رای دهندگان کنونی به درجات مختلف محدودیتها و مشکلات بعدی یا خطرات را می دیدند و نیز امکانی برای ایجاد تحولات اولیه و گشایش صحنه از طریق انتخاب روحانی و این دقیقا درک درستی بود. همانطور که کسانی که رای ندادند و با این کار فضا را تشدید کردند و خطر عدم شرکت مردم را، سهم خویش را در این تحول دارند و بنابراین هر دو به درجات مختلف از این «گشایش نو، صحنه ی نو»، از شکست گفتمان جلیلی و بعله گفتن مردم به تغییر خوشحالند. همانطور که اینجا دقیقا بازی سیاسی مدرن خویش را نشان می دهد. اینکه جامعه ی شهروندی برای دست یابی به خواستهای خویش همزمان توجه به خواستهای حریف دارد و بالعکس.اینکه حکومت یاد می گیرد برای دستیابی به خواستش و حماسه سیاسی تن به انتخابات بدون تقلب و قبول جشن و بیان خواستهای مردم را بدهد و اینکه این بازی پارادوکس حال ادامه می یابد، میان میل کمترین تغییر و میل تغییر به شیوه ی مدرن و رنگهای مخلتف، در صحنه های مختلف. همانطور که حتی در همین تحولات انتخابی ما شاهد «نمونه هایی از رادیکالیسم مدرنی» بودند که شادی صدر آرزوی بودنش را دارد و فرسنگها از او دور است اما بازیگران بی ادعا و در خیابان نمونه های این «رادیکالیسم مدرن» را نشان دادند، برای مثال وقتی که پس از عدم صلاحیت رفسنجانی حتی بخش مهمی از رای دهندگان رای خویش را تا لحظات اخری نگه داشتند و اینگونه فضای انتخابات و مناظره ها را تشدید کردند و هیچکس نمی دانست چقدر از مردم واقعا شرکت می کنند. همانطور که دقیقا در جشن پس از انتخابات و یا در جشن پیروزی تیم فوتبال ایران است که می بینیم مردم و جوانان در خیابان و اینترنت و فضای ایران، شعارها و جشن را «اکسسیو و مازادافرین» می کنند و مرتب شعارهای دیگری چون آزادی موسوی و غیره و یا ندا و دیگران را وارد کردند و یا با روسریهای به عقب رفته و یا افتاده به جشن پرداختند. همانطور که این تحولات مدرن باعث شده است که «رنگ بنفش» کنونی اساسا بحران زا باشد و هم توانایی تلاش برای به عقب رفتن و هم جلو رفتن و رنگهای دیگر را در بر داشته باشد. ازینرو نیز می بینیم که از فردای انتخابات اصول گرایان سعی می کند بگوید که روحانی  اصول گرا است. اصلاح طلب او را اصلاح طلب می خواند و نیروهای دیگر در او توانایی یا کمبودهای دیگر را می بینند و مطالبات خویش را مطرح می کنند. اما توجه به این «پیچیدگی و پارادوکس تحولات سیاسی یا مدرن» احتیاج هم به سواد بیشتری دارد و هم به «ساختار روانی بهتری» و اینکه از شباهت درونیت با دشمن خونیت عبور کرده باشی. اینکه پی برده باشی که موضوع برانداختن ملا یا آیت الله خامنه ای یا دیکتاتور نیست بلکه موضوع این است که هر مقام دولتی و هر شهروندی متوجه مسئولیت نمادین و محدودیت این مسئولیت باشد و نقش رهبر، رئیس جمهور، پلیس یا شهروند را درست اجرا بکند و سرانجام تن به «نقش نمادین» خویش بدهد و «سر جای درستش قرار بگیرد» و مسئولیت موقتش. به ساختار مدرن تن بدهد که ضرورت این جامعه ی مدرن است. نه اینکه فکر بکند او چون رهبر است، پس بدون خطاست و یا به عنوان ولایت فقیه بهتر از مردم انتخاب می کند. مشکل شادی صدر اما این است که او هم دقیقا در ساختار روانی و شخصی اش در شکل عمده اش همینگونه است و به اینخاطر زبان و کلامش بناچار هر چه بیشتر افراطی می شود. به اینخاطر او نیز خویش را «صاحب حقیقت و تافته ی جدابافته ی رادیکال و فرای قانون» در خفا می پندارد و به این خاطر او برخوردش به دیگری به شدت ناموسی است. مثلا در همین مطلب وقتی از «مردان سیاسی» می گوید، واقعا از «مردان واقعی» سخن می گوید و به زبان دیگر دچار این وهم است که انگار اگر زنان با همین ساختار سیاسی و یا فردی حکومت را در دست داشند، چیزی دیگر جز گند و فاجعه ببار می اوردند. نمی بیند که دقیقا خود او به عنوان زنی که تازه در خارج از کشور زندگی می کند و مسئول سازمان حقوق بشر است، چقدر فاجعه امیز سخن می گوید و اگر همینطور پیش برود و فردا حکومت دست او بیافتد، چه دادگاههای هولناکی در نام عدالت برای  این «ادمهایی که بشر نیستند» راه می اندازد. یعنی یک دیکتاتوری هولناک زنانه و در نام «زنانگی پاک و رادیکال» راه می اندازد. زیرا موضوع اصلا زنانه یا مردانه نیست بلکه ساختاری است، بستگی به ساختار درونی روانی و ساختار بیرون سیاسی و فرهنگی دارد و این ساختارها همانقدر مرد دیکتاتور می تواند بوجود بیاورد که زنان دیکتاتور و یا تمامیت خواه. چرا راه دور برویم به شادی صدر و اینده اش نگاه بکنیم اگر همین راه را برود. همانطور که دوستان پان عربش برای عربستان خیالیشان فردا پاکسازی اتنیکی از متجاوزان قوم فارس و اقوام دیگر راه خواهند یافت. زیرا گرفتار همین وهم و خیال هولناک و همین ساختار مشابه هستند.

 

نتیجه گیری

باری امیدوارم خانم شادی صدر و دوستان رادیکال دیگرش، رادیکالیسم سنتی ایرانی، با خواندن این مطلب و دیگر اعتراضات  و نقدهایی که بویژه از طرف نسل جوان به آنها می شود، دقیقه ای مکث بکنند و بنشینند و بیاندیشند. شاید این مکث و پاسخ دیگری به او، بازگشت پیامش به سویش به او کمک بکند که بفهمد چه می گوید و به جامعه ی سیاسی ایران کمک بکند که بفهمیم چرا افراطیون ایرانی و براندازان رادیکال ایرانی از هر مدل بنیادگرای مذهبی و حزب اللهی، یا خارج از کشوری و پان ترک و پان عرب و غیره  نه مدرن هستند و نه رادیکال بلکه بشدت محافظه کارند. به اینخاطر مرتب بنیادگرایهایشان، شباهت ساختاری، روابط مرید/مرادیشان، خشونتهای نهفته در برخورد آنها، شباهت رفتاری و اخلاقیشا ن با دشمن ناموسیشان هر چه بیشتر رو می شود و لو می رود. به اینخاطر نیز سی و اندی سال است که آنها در یک جبهه و جا سنگر گرفته اند و تکان هم نمی خورند و فقط با هر تحول و تغیییری یا انتخاباتی همان حرفهای کلیشه وار را تکان می کنند و مثل مونس معروف مرتب «جای دوست و دشمن را نشان می دهند» و نمی بینند که در این میان سی و اندی گذشته است و آنها تکان نخورده اند و ثابت کرده اند که «حرف مرد یکی است»، البته به شکل خیالی، احمقانه و هولناک. حتی وقتی این مرد زنی باشد که می خواهد مردانگی و استقامتش را نشان بدهد و اینکه فالوس دارد. چیزی که در نهایت یک قوزبالاقوز و تکرار خطا به توان دو است و بس خنده دار. جدا از اینکه او نمی بیند که دقیقا در این حالتش به عنوان گربه ی مرتضی علی که هر طور او را بالا بیاندازی به یک شکل پایین می اید، دقیقا قرینه و نیمه دیگر دشمن خونیش است. ازینرو کلام و رفتارش نیز بشدت شبیه او می شود. روی منبر می روند، ولایت فقیه یا ولایت حقیقت و حقوق بشر می شوند و در عمل یا در خیال میل زدن گردن دیگری را دارند، در نام حقیقت مطلق خدا و مذهب یا در نام رادیکالیسم سنتی و محافظه کارشان و حقوق بشری که برای افرادی که آنها فاشیسم می دانند، مثل رای دهندگان کنونی، طبیعتا صدق نمی کند و می شود به این جماعت به شکل محترمانه گفت «خفه شوید، من می خواهم حرف بزنم و فتوا بدهم». زیرا اینها مردم نیستند بلکه امتند، ضعیفانی اسیر وسوسه هستند و در نهایت بدون رای و اهمیت.( همانطور که برای  نمونه های مشابه این درک غلط و خشن از حقوق بشر، این حقوق انسانی برای تروریستهای درون گوانتامو و  زندان ابو غریب صدق نمی کرد و یا نمی کند).

 

 مشکل شادی صدر و دوستان محافظه کارش بنابراین گرفتاری در «ساختارهای قدرت مانند ساختارهای سنتی و قهرمان/دیکتاتور و سیاه/سفیدی» است و اینکه نمی بینند با این گرفتاری و بخاطر جرات نداشتن به عبور از این گرفتاری، هم به قدرتهای خوبشان و اهمیتشان برای تحولات ایران ضربه می زنند، هم نمی گذارند جنبش رادیکال و مدرن ایران شکل بگیرد و نقش مهمش را بازی بکند و هم مرتب با این شیوه به بازتولید سنت و گفتمان بیمار سنتی قهرمان/دیکتاتور کمک می کنند. ازینرو حتی روشنگری او چیزی جز یک سری شعار و سنگ زدن بر روی قبر مرده ای نیست و اینکه بخواهد مرده زنده بکند. او ما را با این روشنگری ابتدایی و ضعیفش واقعا «مفت خر» می کند.کاشکی لااقل یکی دوتا از تحلیلهای همین نسل جوان رای دهنده و را می خواند و نگاه دقیق و باز آنها به انتخابات و معضلاتش و مطالبات مهم بعدی، گامهای بعدی، چه از نوع چپ مدرن یا لیبرال مدرن این نسل. ازینرو نیز حتی برخی واکنشهای افراطی به خارج از کشوریها توسط این نسل جوان عمدتا یک واکنشی در برابر این توهینها و امت احمق خوانده شدن، سیاهی لشکرفاشیسم خوانده شدن است، در کنار خطاهای احتمالی و ممکن و مشترک این نسل جوان. پس قبل از اینکه شادی صدر آمرانه به آنها بگوید ساکت گوش کنید چی می گویم  و تازه طلبکارانه هم حرف بزند، اول باید ببیند که خودش و دوستانش چگونه اتش بیار معرکه بوده اند. اما دقیقا مشکل شادی صدر همینجاست؟ ناتوانی از دیدن کارهایش و خودنقادی. یعنی مشکل او این است که چون خیال می کند «خیلی می بیند»، نمی بیند که این دیدن به توان دو و قدرتمند یک وهم نارسیستی است، از آنرو در عمل کور می شود و نابینا برای دیدن آنچه می کند و خشم دیگری را بوجود می اورد». نمی بیند چون فحش می دهد، هم خشم جواب می گیرد و هم رادیکالیسم سنتی آنها بناچار به فحش تبدیل می شود، به یک حماقت هولناک سیاسی.  نمی بیند که او خویش را بخاطر گرفتاریش در «میل پدرکُشی و کین جویی، مردکُشی» کور می کند و ادیپ کور می شود، تکرار  بوف کور می شود و نشان میدهد که آخر کوه موش زایید، زیرا جرات تحول نداشت. اینکه او نیز حال مثل تصویرش در اینه، یعنی دشمن خونیش ما را در متنش مرتب به جان شهدای از دست رفته شان و حق خونشان قسم می دهد و می خواهد احساس گناه بدهد تا بپذیریم او حقش است فحش بدهد و عصبانی باشد. انگار بقیه درد نکشیده و بها نداده اند. همانطور که او این حرف بزرگ نیچه را نفهیمده است که «بایستی از افرادی ترسید که خیلی زج کشیده اند یا خیال می کنند خیلی بها داده اند و زجر کشیده اند». حکومت مستضعفین همانقدر  هولناک است که حکومت این رادیکالها ی زجرکشیده آنهم عمدتا در خارج از کشور.

 پس باری دوستان یک دقیقه سکوت به خاطر آن« شادی و قدرتی» که بدست « صدر افراطی و صدارت طلب» امروزی به قتل رسیده است. زیرا ما در این متن یا حرفهای این شادی صدر افراطی و با مراسم ترحیمش  روبروییم. یا به زبان دیگر « لطفا یک دقیقه سکوت با لبخند! آیت الله شادی صدر می خواهد فتوا بدهد و جای دوست و دشمن را نشان بدهد. زیرا حال هاله ی نور سخن می گوید» .

پایان

 لینک متن خانم شادی صدر

http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2013/06/130622_l44_blog_nazeran_radicalism_elections.shtml

 

پانویس: راهنمایی برای دوستان و خوانندگانی که کمتر اشنایی به این نوع نقدهای ساختاری روانکاوانه و طنزامیز دارند: این یک نقد چالشی است و می بینید بر روی دو پایه استوار است. از یکسو توجه به «ساختارها» در متن نویسنده و نگرشهای سیاسی او دارد (نه در زندگی فردی نویسنده که اصلا اینجا مهم و مورد نظر نیست). ازینرو توجه خواننده را بر این موضوع متمرکز می کند که تفاوت نگاه مدرن و پیشامدرن در تفاوت « نوع ساختارش در رابطه ی میان فرد/دیگری» دیده می شود .اینکه نویسنده نگاهش به دیگری، چه به ساختار سیاسی، چه به خواننده و یا به موضوعش به چه حالتی است. آیا بیشتر به حالت بالغانه، پارادوکس و نمادین و برابر است و چشم اندازها را باز می کند، یا اینکه سیاه/سفیدی  و خودشیفتگانه است. یا به حالت تحریف هولناک و خشونت افرین است. به اینخاطر در متن بارها به این ساختار روانی و ساختارهای مدرن بر می گردد و در نگاه شادی صدر به سیاست، به خواننده، در نوع کلامش، در نگاهش به رادیکالیسم حضور این ساختار سیاه/سفیدی و خطرناک را نشان می دهد و ثمرات رفتاری، سیاسی و حالات افراطیش. همانطور که به تشریج ساختارهای مدرن، مفاهیم سیاست مدرن،رادیکالیسم مدرن و مبارزه ی شهروندی و غیره می پردازد و آنچه شادی صدر با آن اشنایی اندک دارد یا بد فهمیده است و خوانش افراطی و بنیادگرایانه او و دیگر رادیکالهای سنتی را در این زمینه ها نشان می دهد. دوم اینکه چون نقد چالشی است، همزمان از سلاح مدرن طنز برای نشان دادن بهتر مباحث استفاده می کند. همزمان این دو شیوه برای نیافتادن در یک دام و تله است. زیرا  شیوه ی نگارش شادی صدر مثل این مقاله اش شیوه ی خوب/بدی و تحکم امیز است و اینکه خودآگاه/ناخودآگاه کاری بکند که با فحش و توهینی که می کند، دیگری نیز به او فحش بدهد و بعد بگوید ببین چقدر فحش خوردم پس حرفم درسته. خویش را در خیالش چون دن کیشوتی می پندارد که به جنگ جادوگران می رود و نمی داند به جنگ اسیاب بادی می رود. چون قهرمانی می پندارد که  بقول تیتر معروف و دلخواهش «در لانه مورچگان  اب می ریزد». اینکه این تصویر چقدر نارسیستی و خودشیفتگانه است و چگونه خویش را بزرگ و دیگران را کوچک و مورچه می پندارد، بایستی همانقدر مشخص باشد، که اینکه او با این خودبزرگ بینی دروغین می خواهد احتمالا چه حقایق و گرههای روانی و غیره  را  درباره ی خویش پس بزند و سرکوب  بکند، معلوم باید باشد .دقیقا اینجاها و در چنین سناریوهای نارسیستی  فحش دادن و میل فحش خوردن و احساس خودبزرگ بینی دروغین، طنز مدرن کمک می کنند که این سناریو  را بشکنی و بادکنک نارسیستی را با خنده ای بترکانی، سناریوایی نارسیستی که دارای رگه های سادومازوخیستی نیز هست و چنین برخوردهای متفابلی را ناخودآگاه می طلبد و زمینه سازی می کند . ازینرو این مطلب با شیوه ی نقد چالشی، بجای افتادن در تله این بازی،با نقد و طنز برخورد می کند و این ساختار و بازی بیمارگونه  و تکرار مداومش در متنش را نشان می دهد. همانطور که همزمان در انتها می گوید که امیدوار است شادی صدر با عبور از این معضلات در متون سیاسی و یا اجتماعیش به قدرتی تبدیل شود که در واقع باید باشد. تا شاید شادی صدر نیز با خندیدن به خودش و این حماقتها یا خودبزرگ بینهای دروغینش بتواند کمی مکث بکند و بیاندیشد، تن به دیدار با معضلات متن اش و نگاهش و فانتزیهای خودشیفتگانه نهفته در آن بدهد، و  یا بقیه رادیکالهای سنتی ایرانی. شاید سرانجام ببینند که چه می گویند و به خویش بخندند. زیرا خنده و شناخت ساختارها رهایی بخش است.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>