واژه تجزیه طلبی و رادیو مانی چرا دوست من بدام افتاده؟
چهل سال حکومت مستبده مذهبی، اگر اغراق نباشد چهار صد سال سر زمین و مردمان ایران را به عقب بر گردانده است. قبل از هر مطلب، بارها گفته ام، من خودرا نمی بخشم، زیرا یکی ازکسانی بودم که می گفتم: شاه دیکتاتور و مطلقگرا برود، هرکه بیاید بدتر از او نخواهد شد. بخوبی دیدیم که چه شد!! یک مشت آخوند کم سواد که حتا در سطح کتب مقدس خواندن سواد ندارند، سوار برپشت مردمان ملیت های ماشدند ودیگر نمی خواهند پیاده شوند. مثلی است عامیانه که گویند: "خلایق هرچه لایق". در حقیقت باید گفت: که مردمان ملیت های ایران بمراتب بهتر از این رژیم لایقشان بود. اما تا زمانی که اکثر روشنفکران ماخوب را ازبد جدا نکنند وعادت مقایسه را هم کناری نگذارند یعنی بدرا از بدتر، خوب ندانند وبرای دمکراسی واقعی نه صوری مبارزه نکنند، متأسفانه باید باچنین رژیم مستبد وتئوکراتی که حاکم است، بسازند. داستانی واقعی رادراینجا شرح می دهم که برروی پوست بدنم لمس کرده ام. حتما نام کنفدراسیون دانشجوئی درخارج ازکشوررا شنیده اید. درسال 1964 درشهر هایدلبرگ، آلمان فدرال سازمان دانشجویان، کنفدراسیون توسط اکثردانشجویان ایرانی بنانهاده شدکه من درماه سپتامبر این سال برای گذراندن یک دوره نظامی، آمریکا بودم.درآنزمان ازدانشجویان رادیکال، می شنیدم که شاه بدون اجازه آمریکا بازنش نمی خوابد! من پیش خود، این موضوع راکمی اغراق آمیز می دیدم، اما همین که ازآمریکا برگشتم و بنابه نیاز درتیم مستشاری به عنوان مترجم کارمی کردم، درآنجامتوجه شدم، تاحدود زیادی حق با آن دانشجویان بود. یک مثال سیاسی بیاورم که همه چیز روشن شود. ازگوشه و کنار می شنیدیم که مستشاران سیاسی آمریکائی، این مسئله رابه شاه دیکته می کردند وعملا واقعیت داشت: "کمونیست هارا اعدام کنید، سوسیال دمکراتها را زندانی کرده و لیبرال هارا فراری دهید و در مساجد را باز بگذارید، آنها مانند کلیساها سر مردم راگرم می کنند وهیچ کار سیاسیی ازدست شان برنمی آید. درآن زمان حدود سیصدهزار آخوند منبر رو درسراسر ایران داشتیم. آنها زیر نظر ساواک علیه شاه تبلیغ می کردند کسی هم کاری به کارشان نداشت. در آن میان هزاران کمونیست تیرباران وحلقه آویز شدند، فقط یک آخوند درمیان آنان بود(حجت الاسلام سعیدی) وهزاران سوسیال دمکرات رازندانی کرده بودند، فقط تعداد انگشت شماری مانند طالقانی، منتظری وغیره زندانی چند ساله درمیان آنان بودند. ما دیدیم بحرف آمریکائیها گوش دادن که شاه نمونه آن بود، چگونه چهل سال مملکت رابه قهقرابرده است. برای دولت آمریکا زیادمهم نیست چه بلائی برسرمردمان ملیتهای ایران بیاید. برای اثبات این ادعا،اگر رژیم فعلی ایران دست از"مرگ برآمریکا ومرگ براسرائیل بردارد، بلافاصله سفارتخانه های آمریکا و اسرائیل بازخواهند شد. این مسئله کاملاروشن است برای دولت آمریکا منافع مردم اش مهم تر است نه حقوق بشر! در اینجا دوست عزیز و شاعراسد آبادی ماکه خودش ریشه دریکی ازملیت های ایران دارد و گرداننده رادیو و تلویزیون ویدئوئی رادیو مانی است، روی پرسش تجزیه طلبی تأکید می کند و هم میهنان محترم، متأسفانه، ضمن تأیید وصحه گذاشتن برگفته های ایشان، احتمالا بدلیل سازمانی، محافظه کار بودن، پاسخ دلخواه خودشان را می دهند که با واقعیت ارتباطی ندارد. زیرا این دوشخصیت محترم زیاد روی واژه دمکراسی تأکید می کنند، اما درعمل خبری ازاین دمکراسی نیست. من به شخص در تعجبم که آقای مانی روی صفر ممیزیک درصد از جوامع ملیتها و درواقع رهبران قدرت طلب این 1/0%تأکید می کند و اکثر مردم حق طلب را نادیده می گیرد. یک آدم دمکرات ازخود می پرسد، آیا اگر فردی یاملیتی ابتدائی ترین حق خودرا بخواهد تجزیه طلب است؟! مگرما برای یک سیستم دمکراتیک مبارزه نمی کنیم؟! ابتدائی ترین حق دمکراتیک در یک کشور چند ملیتی، حق تعیین سرنوشت ملیت ها درچنین حالتی است. بنا بر این حق جدائی، حقی قانونی و دمکراتیک است و باید در قانون اساسی آینده آورده شود که اکثریت هر گروهی از مردمان مملکت، اگر اراده کنند جدا شوند. منتها باید پرسید، چرا ملیتی می خواهد از ملیتهای دیگر جدا شود؟ برای پاسخ به پرسش؛ این موضوع ازسه حالت خارج نیست.اول ضمن حاکمیت دیکتاتوری وظلم مضاعف به اکثر ملیتها، مردم آن ها ازنظر اقتصادی درفقر بسرمی برند واگر سرزمین آنهارا بامناطق ملیت حاکم مقایسه کنیم، کمترین کارخانه تولیدی که محل کارایجاد کند، وجود دارد وحتا اکثرنیروهای متخصص بیکار اند. دوم، اگر قلبا به دمکراسی باورداریم، درکشورکثیرالملله ای مانند ایران که دارای شش ملیت است وبخواهیم الف-بای دمکراسی اجرا شود، باید یک سیستم بوجود بیاوریم که خواستهای مردم را برآورده کند. بنظرم اگر واقع بین باشیم، چنین سیستمی غیر از فدرالیسم درجامعه چیز دیگری نمی تواند باشد. سوم اکثر جدائی خواهان، قدرت طلبانی هستند که برای مدتی اگرکوتاه هم باشد زیادمهم نیست، می خواهند رئیس یارهبر باشند. درهرصورت باید زمینه ای فراهم کنیم که کسی حاضربه تجزیه کشورنشود، مانندسویس که اگر باچوب بدنبال آلمانیها، فرانسویها وایتالیائیها بیافتی حاضرنیستند بکشور مادربپیوندند. زیرا همه راضی اندکه سویس بمانند. برای اینکه حقوق برابر بین خود دارند. برای مثال زبان رتورومانیها که جمعیتی بین صد هزار تا دویست هزار نفر دارند، زبان رسمی در کشور است! اگرکسی درایران، نه فقط زبان ترکمنی که کوچک ترین ملیت دراین کشور6 ملیتی است، بلکه زبان ترکی یاکردی را بعنوان زبان رسمی کشور، فقط پیش نهاد کند، آن زمان است که غوغا بشود وانتظار خشونت نسبت به پیشنهاد دهنده بایدداشت. در هر صورت هرکسی نظری غیر از نظر خلق حاکم داشته باشد، خیلی ساده اورا تجزیه طلب خطاب می کنند واین کاملا بی انصافی است. در واقع اگر کسی اینگونه عمل وقضاوت کند،آب به آسیاب دشمنان دمکراسی می ریزد. آنگونه که درپیش اشاره شد، اگرواقعا به دمکراسی باورداریم بایدکاری کنیم که درکشور چندملیتی ایران، اکثر مردمان ملیتهاراضی باشند. مانند کشورهای کانادا، بلژیک، سویس وغیره که این آخری ازچهار ملیت مختلف تشکیل شده و 1200 سال است باهم زندگی می کنند و آن گونه که اشاره شد، هیچ کدام از ملیتها قصد تجزیه کشور را ندارند. به فرض آنکه جدائی خواهان قدرت طلب که کمتر از %1/0 جوامع ملیت ها را تشکیل می دهند، اراده کنند که جدا شوند، باید مردمان آگاه ملیتها به آنها رأی ندهند، مانند آنچه که درکانادا و مسئله کپک به وقوع پیوست که رأی نیاوردند. در حقیقت تجزیه طلبان وجنگ افروزان واقعی را درمیان ملت حاکم و از ناسیونالیست های برتری طلب باید جستجو کرد که در نظر دارند بهر قیمتی یک دیکتاتوری را بوجود آورند. این ها خیلی ساده و بدون آنکه مفهوم واژه رابفهمند، می گویند: "چنین فردی می خواهد کشوررا تکه تکه کند"! بدون آن که ازخود بپرسند چرا تکه تکه و تجزیه؟ اگر هر ملیتی حقوق برابر باملت حاکم داشته باشد، بطوریکه در اوایل مقاله گفته شد، مگر دیوانه است درخت تنومندی که پدران ما با خون خویش آبیاری کرده اند، از پایه ببرد؟! این مسئله بغرنج، تنها به رادیو مانی که یکی از ادیبان فرهیخته آن را می گرداند ومن افتخار دوستی را بااو دارم، ختم نمی شود، بلکه طیفی از نا آگاهان و قدرت طلبان و محافظه کاران، می شود گفت، برتری خواهان این تئوری تجزیه طلبی از بنیاد واهی را برای جنگ افروزی میان انسانهای پاکدل و احساساتی از هر دو طرف، مطرح و پشتیبانی می کنند. من قلبا نمی خواهم رادیو مانی و گرداننده محترم آن که ادیب و شاعر و نویسنده است در کنار این ناسیونالیستها و برتری خواهان قرار داده شود. نام نیک در تاریخ بر جای گذاشتن برای باز ماندگان بهتر است از صدها مقام و منزلت.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 12.2.2018