از « کنفرانس جنبش ها و خلق های ایران»، تا «پلاتفرم جنبش دموکراتیک خلق ها در ایران»
من یکی از سخنرانان کنفرانسی بودم که در 11 ژانویه2018 در بروکسل ، در محل در پارلمان اروپا برگزار شد.
آنچه که در آن روز گذشت خلاف آن چیزی بود که تصور میکردم.
شک به درست بودن جای من در همان مرحلۀ بازگشائی، با سخنرانی پرزیدنت «بنیاد دموکراسی برای ایران»
Kenneth R . Timmerman، از آمریکا، که راه حل دموکراتیک ترامپ برای ایران را معرفی و تبلیغ کرد آغاز شده، با خواندن قطعنامه ای در پایان کنفرانس به این یقین تبدیل شد که این کنفرانس جای من نبود.
نزدیک بود خیال کنم که همگی، از شرکت کنندگان گرفته تا سازمان دهندگان این کنفرانس، برای مقاصدی دیگر به بازی گرفته شده ایم. این فکر را از خودم دور کرده، روی ندانم کاری برنامه برگزارکنندگان و چگونگی باز شدن پای من به این کنفرانس متمرکز شدم:
دعوت آقای بهرام رحمانی از من برای سخنرانی در برنامهای که در پیش داشتند در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷ در تماسی تلفنی صورت گرفت. دعوت ایشان را بر اساس اعتماد به فردی که مرا به ایشان معرفی کرده بود و اطلاعاتی که خودم در همان اولین تماس با سؤالات مشخص از ایشان کسب کردم پذیرفتم. سؤالات من در مورد هویت سیاسی برگزار کنندگان، موضوع و هدف کنفرانس، انتخاب سخنرانان و سایر دعوت شدگان، و چگونگی و چرائی برگزاری برنامهای در پارلمان اروپائی جوابهائی قانع کننده گرفت: عدهای از افراد چپ مستقل تصمیم گرفته بودند با برگزاری یک کنگره حول مسائل عمومی حقوق بشر، دموکراسی و خلق ها، اولین جلسۀ خود را برگزار کنند. از آنجا که از طریق رابطههای دوستانه سالنی در پارلمان اروپائی به مدت چهار ساعت، در روز 11ژانویه در اختیار داشتند، به سرعت مشغول کار شده بودند. سخنرانان از فعالان در رابطه با مسائل خلق های ایران از جمله یکی از دو سخنران کُرد از سازمان پژاک، بودند، و چهار نفر از جمله خود آقای رحمانی از فعالان چپ مستقل در زمینۀ مسائل عمومی دموکراسی و حقوق بشر بودند، برای مسئلۀ زنان از طریق روابط شخصی به من رسیده بودند. چند میهمان خارجی نیز دعوت شده بودند که یکی از آنها یک آمریکائی بود که روی موضوع دموکراسی کار کرده و یک کتاب نوشته بود، شرکت افرادی از آلمان و انگلستان قطعی نبود. تعداد شرکت کنندگان دیگر 120 نفر بود. وقت چهار ساعت برای هر سخنرانی 15 دقیقه بود. به طنز گفتم پس درواقع میرویم اعلام موضع کنیم. آقای رحمانی با خندهای تأیید کردند. هدف همان بود و بد هم نبود: هدف این بود که بتوانیم: «علیرغم تفاوتها و نظرات متفاوت به یک گفتگوی سازنده دست یابیم و صدای مشترکمان را در برابر بیدادگری جمهوری اسلامی رساتر کنیم». برگزاری در محل پارلمان اروپائی در این رابطه معنی دار میشد. از برنامه و از چارچوب و محتوای پلاتفرم پرسیدم گفتند هنوز چیزی نداریم. بنظرم در اینجا ایشان نفهمیدند که منظور من چیست. توضیح دادم که برای انتشار برنامۀ کنفرانس باید هدف کنفرانس هرچند به اختصار ذکر شود. هنوز اما نه پلاتفرمی موجود بود و نه برنامهای. مضمون این پلاتفرم به برگزاری جلساتی واگذار شده بود که این اولین اش میبود. با این قرار خداحافظی کردیم تا ایشان برای من نوشتهای در باب پلاتفرم بفرستند. وقتی که خبری نشد تلفن ایشان را از آشنایان سوئد گرفتم و در ضمن فهمیدم که از بچههای چپ مستقلی که من در سمینار ها دیده بودم کسی از این برنامه با خبر نبود. زنگ زدم به آقای رحمانی و سراغ برنامه را گرفتم. گفتند در آیندۀ نزدیک جلسهای دارند که در آن برنامه تعیین میشود؛ آدرس ای میل مرا از اشنای مشترک گرفته و برایم میفرستند. دو هفته از آن زمان گذشت، از آقای رحمانی خبری دریافت نکردم. دوباره زنگ زدم و سراغ گرفتم. گفتند آقای ابراهیم باقی که مسئول سازماندهی کنفرانس در بروکسل است با همل سخنرانان تماس گرفته ولی موفق به تماس با من نشده است و ترتیبی دادند که آقای باقی به من زنگ بزند. همان موقع آقای باقی زنگ زدند و معلوم شد که یک اشکال تکنیکی در کار بوده. از آن به بعد هیچگونه تماسی با آقای بهرامی نداشتم تا روز کنفرانس. در تماس با آقای باقی به ایشان گفتم من برنامه را میخواهم. ایشان نام سخنرانان ایرانی و ملیت شان را ذکر کردند و گفتند که یک آمریکائی هم هست . گفتم اینها را میدانم من برنامهای را میخواهم که اعلام میشود.گفتند هر وقت به دستم رسید میفرستم. دو تماس دیگر من و آقای باقی در 24 دسامبر 2017 مربوط به خرید بلیت و ساعت رسیدن به بروکسل بود. ایشان آدمی توانا در کار سازماندهی بودند و من مطمئن بودم که چیزی بیش از آنکه من هم میدانستم در اختیار نداشتند. همینطور در مورد آقای رحمانی فکر کردم که خود ایشان هم تحت عنوان برنامه چیزی غیر از آنچه که در اولین تماس تلفنی صحبت شد نمیداند. سعی کردم از طریق دوستان و آشنایانم در سوئد، در مورد جمع تشکیل دهندۀ پلااتفرم اطلاعاتی کسب کنم. با حیرت متوجه شدم که هیچ یک از آنان نه از پلاتفرم و نه از برنامۀ ژانویه در بروکسل اطلاع دارد. وقتی که از جستجو در اینترنت - از 24 تا 29 - هم نتیجهای حاصل نشد. به این نتیجه رسیدم که هدف برگزارکنندگان تنها استفاده از محل پارلمان اروپائی است برای تجمعی آکسیون مانندی علیه جمهوری اسلامی. در روز چهارم ژانویه 2018 ای میلی از آقای باقی دریافت کردم که حاوی اطلاعات لازم برای مدعوین سمینار بود با عنوان: با درود و تشکر از قبول دعوت ما به کنفرانس جنبشها و خلق های ایران.
بعد از ظهر روز دهم ژانویۀ 2018 به بروکسل رسیدم. تدارکات عالی بود. بعد از بیش از سی سال دوری از محیط آشنا، در فضائی دوستانه با پذیرائی گرم دوستان کُرد، ساعاتی فراموش نشدنی را گذراندم؛ از برنامه اما هنوز خبری نبود. همین که از عنوان جدید برنامه «کنفرانس جنبش ها و خلق های ایران» باخبر شده بودم راضی بودم.
برنامه، دقایقی قبل از شروع کنفرانس پخش شد. صفحۀ اول با عناوین، اسامی ارگان ها و آرم ها، جلب توجه میکرد. عناوین: کنفرانس بینالمللی،- چشم انداز راه حل دموکراتیک برای بحران خاور میانه و ایران. برگزارکنندگان: پلاتفرم جنبش دموکراتیک خلق های ایران و فراکسیون چپ پارلمان اروپا با همکاری کمیسیون سیویک ترکیه در اتحادیۀ اروپا و انستیتوی کردی بروکسل تصویری غیر واقعی از کنفرانس ارائه میکرد. این اما به خودی خود مهم نبود. میشد آن را به حساب تمهیداتی گذاشت برای اینکه صدایمان علیه جمهوری اسلامی جدیتر گرفته شود.
آنچه که در هنگام باز گشائی با سخنرانی میهمان آمریکائی اتفاق افتاد هیچ جور قابل توجیه و تصحیح نبود. هرچند در وقت کوتاه برای سؤالات چند نفری از میان جمعیت با مثالهای عراق، لیبی و سوریه مخالفت خود را با طرح امریکائی ابراز داشتند. بنظر میرسید که سازماندهندگان و برنامه ریزان کنفرانس از جمله آقای بهرام رحمانی نیز از هویت این شخص بی اطلاع بودند.
در پنل اول و دوم موضوع اصلی که جمهوری اسلامی بود زیر سخنانی در نقد دولت ملت و طرح مسائل خلق های ایران، رابطۀ زبان رسمی - زبان فارسی با سلطه که مسائلی با تاریخی طولانی هستند گم شد. سخنرانیهای مربوط به خلق ها در رابطه با وزنۀ سنگین «خلق کرد» با ترتیبی خاص منسجم شده، در پنل دوم که جای مسائل عمومی بود، با سخنرانی نمایندۀ پژاک که را حلش برای ایران، همان راه حل پ.ک.ک برای خاور میانه بود، زیر ایدئولوژی خلقی مرد مدار و زن ستیز اوجالان قرار میگرفت. اوج بی اعتمادی من وقتی بود که در پایان کنفرنس متنی بعنوان قطعنامه خوانده شد که معلوم نبود چه کسانی و کِی آن را نوشته بودند. با این اول و آخر، کنفرانس مثل یک کنگره حزبی یا کنگرۀ احزاب برادر جلوه میکرد. در اینجا بود که تغییر نام کنفرانس با جابجائی یا حذف کلمهای و تیتر ها و اسم های صفحۀ اول برنامه نیز برایم معنی دار شدند. بنظر من جای تعجب نبود اگر بخش بزرگی از مردم آزادیخواه اروپا، بخصوص فعالان اپوزیسیون چپ ایرانی از هر ملیتی، که در زمان انقلاب ایران در کنار و همراه مردم کردستان جنگیده بودند، حضور نمایندۀ سیاست ترامپ و جای خالی نظرات مخالف پ.ک.ک و پژاک و صدور قطعنامه را دلیلی بر وابستگی مسئولین و سازماندهان این کنفرانس ببینند. از این رو به انتقاد مستقیم از برگزارکنندگان کنفرانس اکتفا نکرده، علنی کردن آن را وظیفۀ خود دانستم.
رادیو همبستگی به تقاضای من (شنبه بیستم ژانویه 2018) فرصتی برای طرح انتقادات من از یکطرف و شنیدن نظر آقای بهرام رحمانی، از برگزارکنندگان و سخنرانان این کنفرانس ایجاد کرد. انتقادات من تنها بر اساس آن چیزی بود که من تجربه کرده بودم. من با احترام به شرکت کنندگان و برگزار کنندگان کنفرانس، بدون آنکه با ذکر نام، کسی را در مظان اتهام قرار دهم، انتقاداتم را مطرح کردم که با چند نقل قول مستقیم از نوشتههای اوجلان و پژاک در مورد زن به پایان میرسید.
به گمانم این نقل قولها باعث خشم آقای بهرام رحمانی شد. ایشان با طفره رفتن از انتقادت، با عنوان کردن مطالبی دور از حقیقت، من را به شانتاژ و دروغگوئی متهم کردند.
هیچکس نمیتواند منکر این واقعیت از پیش معلوم شود که در این کنفرانس جائی برای بحث نبود و من بعنوان سخنران در 15 دقیقه وقت مقرر، بزحمت فرصت ارائۀ متن خودم را داشتم. نشست بعد از کنفرانس برای آقای رحمانی جلسۀ جمعبندی بود، نه برای من. در آن زمان کوتاه نه جای بحث بود و نه جمعبندی و تصویب قطعنامه. من مثل تعدادی دیگر، 5 دقیقه در بار اول و 2 دقیقه در بار دوم وقت حرف زدن داشتم. در 5 دقیقۀ اول من سؤالاتی مطرح کردم: در چرائی اکثریت قریب به اتفاق بودن شرکت کنندگان کُرد در میان بیش از 120 نفر جمعیت حاضر در کنفرانس،- در مورد آنچه که در صفحۀ اول برنامهای که در کنفرانس پخش شد و من از وجودشان بی اطلاع بودم،- در مورد برنامهای که فرستاده نشد،- در مورد قطعنامه ای که معلوم نبود مال کی بود و اینکه آیا آنها که موافقند امضاء خواهند کرد؟
در جواب سؤال من در مورد قطعنامه فقط گفتند که هیچکس امضا نمیکند، معنیاش برای من این بود که بنام همه تمام میشود. من تنها گمگشته در این کنفرانس که مثل یک پلنوم حزبی بود، نبودم. این را وقتی فهمیدم که یکی از سخنرانان غیر کُرد از چگونگی عضویت و پرداخت حق عضویت پرسید!
آقای بهرامی از پاسخ به سؤالات دیگر من نیز طفره رفته، مقدار زیادی در این رابطه که اسم اسپونزورها باید بیاید حرف زدند که ارتباطی با سؤال من نداشت. درمورد دو سؤال دیگر به همینگونه موضوع را منحرف کرده، هر دو را یکجا و با یک ادعا، نابجا معرفی کرده، گفتند ما سه هفته قبل یک اطلاعیۀ عمومی در سایتها دادهایم و هرکس که مایل به شرکت بود باید تا یک هفته قبل از کنفرانس اطلاع میداده، دیگران نخواسته اند شرکت کنند. ( تا 29 نوامبر چنین چیزی در اینترنت نبود. نیاز به گفتن نیست که اگر چنین چیزی هم وجود میداشت، این وظیفۀ من که بعنوان سخنران دعوت شده بودم نبود که در سایتها دنبال دعوت نامه بگردم. در مصاحبۀ رادیوئی گفتند که برنامه را یک ماه قبل از کنفرانس در سایتها را اعلام کرده بودند. بعد از مصاحبۀ ایشان باز به جستجو پرداختم تنها در دو سایت مطالبی یافتم:
سایت anf newes persian که در آن به تاریخ چهارشنبه سوم ژانویه خبر «کنفرانس پلاتفرم جنبشها و خلقهای ایران در مقر پارلمان اروپا در پایتخت بلژیک برگزار خواهد شد» همراه با بیانیۀ پلاتفرم منتشر شده است. دیگری سایت «بالاترین» است که در روز یازدهم زانویه خبر نادرست زیر را منتشر کرده:
«امروز کنفرانسی در پارلمان اروپا با شرکت جنبش های سیاسی و شخصیتهای مستقل چپ و دموکرات پیرامون جنبش اخیر مردم ایران برگزار شد ..."
آنچه که آقای رحمانی در مصاحبه راجع به من و اعتراض به کوتاهی در مورد زبان فارسی گفتند حقیقت ندارد. من خودم را با هیچ قوم و ملیتی تعریف نمیکنم، هرچند که زبان مادری ام فارسی است. سؤال من در رابطه با چند زبان رسمی برای ایران، صرفاً از سر کنجکاوی بود. من خود را در این مورد صاحب نظر نمیدانم و به دلیل حساسیتی که در این جمع وجود داشت، گفتم و تکرار کردم که من مخالف نطر شما نیستم، مایلم بدانم که با چند زبانی در کشوری مثل ایران با زبانهای بسیار، چگونه مسائل اداری رفع و رجوع میشوند.
بعد از شنیدن گفتار خصمانۀ آقای رحمانی، به این نتیجه رسیدم که تشکیل این کنفرانس و مسائلش نه فقط از روی نا آگاهی و بی تجربگی، بلکه ناشی از برنامهای هدفمند بوده است. برای فهمیدن موضوع لازم بود به آغاز کنفرانس باز گشته و مسئولیت کسب اطلاع از هویت Kenneth R. Timmerman, و سازمانش - بنیاد دموکراسی برای ایران، را خود به عهده بگیرم. کار مشکلی نبود. رجوع به سایت این بنیاد در اینترنت کافی بود تا جوینده بداند که این شخص بنیانگذار سازمانی است که بخشی از همکارانش از مقامات سابق CIA میباشند، از جمله:
R. James Woolsey ، دایرکتور سابق CIA ، که عضو فعلی Advisory Bord ، در بنیاد برای دموکراسی در ایران است.
با این اطلاع بود که بر آن شدم مخالفت خود را با چاپ سخنرانی ام در دفتری که قرار است منتشر شود اعلام کرده، خود با ضمیمه ای در بارۀ این کنفرانس در انتشار آن بکوشم، به این امید که برای دیگر فعالان سیاسی مفید باشد.
بشر به مثابه زمین و محصول
ژاله احمدی
کنفرانس جنبشها و خلقهای ایران- 11 ژانویه 2018 (بروکسل)
قرار دادن زنان بعنوان گروهی مجزا و یکدست در کنار گروهها و طبقات اجتماعی، در حاشیۀ این یا آن قوم، ملیت یا اقلیت مذهبی، ناقص کردن تعاریف عمومی بشر، خلق و ملت است. جدا کردن قسمت های بافت نظم در هم تنیدۀ حقوقی جمهوری اسلامی ایران نیز، جز با آسیب زدن و ناقص کردن فهم کلیت سیستم، ممکن نیست.
نقطۀ حرکت برای بیان آنچه که نزدیک چهار دهه بر انسان ایرانی گذشته را میتوان از کنوانسیون عمومی حقوق بشر سازمان ملل متحد مصوب سال 1948، بعنوان عکس العملی در مقابل ایدئولوژی ضدبشری آلمان نازی آغاز کرد که تا سال 1979 مورد توافق عمومی ملل بود. در این سال خمینی، رهبر و بنیانگذار اولین حکومت اسلامی جهان مدرن - IS، در ایران، نه تنها وجود انسان، بلکه وجود اسلام در جهان موجود را بیاعتبار اعلام کرد و گفت: «میخواهیم یک اسلامی درست کنیم تا معلوم بشود حقوق بشر یعنی چه، حق بشر چی هست"، "اسلام یک رژیم است، یک رژیم سیاسی است»: "اسلام میخواهد انسان درست کند، میخواهد آدم درست کند"، "شما ملاحظه کنید در عالم یک همچو مکتبی پیدا می کنید که برای درست کردن یک انسان از قبل از این که پدر و مادرش ازدواج بکنند فعالیت بکند، دستور بدهد". "این (اسلام) انسان را جوری میکند که در صندوقخانه و پشت در هم همان باشد که در خیابان"، "اسلام هم یک دینی است مال همه، یعنی آمده است که همۀ بشر را به این صورتی که میخواهد درآورد"، "اسلام نظیر یک کشاورز عطوفت دار، به اینکه کشاورزی اش خوب بشود، از اول زمین را یک زمین صالحی درست میکند، قبل از اینکه کشت شود زمینش را ملاحظه میکند که این زمین چهجور زمینی باید باشد".
در زمان انقلاب 1979، برای برنامۀ آدم سازی اسلام خمینی زمین صالح موجود نبود. خمینی در این رابطه میگوید: "زن در دوران جاهلیت (منظور دوران قبل از اسلام) به درجه ای پست تر از حیوان تنزل داده شده بود"، در "دوران بدتر ار جاهلیت پهلوی""زنان شأن انسانی خود را از دست داده و به ملعبه تبدیل شده، منحط شده و کل جامعه را به تباهی کشیده اند". (مأخذ: مجموعۀ 8 جلدی صحیفۀ نور)
خمینی نه به تولید و نه به استتار یک سوژۀ قبل از قانون نیاز داشت و نه به ایجاد بنیانی برای مشروعیت بخشیدن به قدرت و هژمونی سازمان دهندۀ خود. برنامۀ آدم سازی که در کلام خمینی مجنونانه و مضحک مینمود، با جعل تاریخ انقلاب ایران و به گونهای ایدئولوژیک - مذهبی تدوین شده، در نوامبر 1979 تحت عنوان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید. در این سند، آنتروپولوژی جنسی/جنسیتی و سیاست قدرت، با مذهب آمیخته، کل واحدی را تشکیل میدهد. جنس و جنسیت موضوع تعریف انسان، نقشهای اجتماعی و موضوع بیواسطۀ قهر سیاسی میگردد. ثنویت جنسی به محور شکل گیری قدرت سیاسی تبدیل شده، مرد و زن دو قطب محور قدرت را تشکیل میدهند که یک سرش فرمان و سر دیگرش تمکین است. در قطب فرمان "رهبر- ولايت فقيه"و در قطب تمکین "زن"قرار دارد که تعريف ملت، جامعه، شهروند و فرد از آن استنتاج میشود. رهبر، انقلاب و ملت متقابلاً موضوع مشروعیت یکدیگرند و توسط واژه کلیدی "مکتبی - بنیادگرا"مجموعۀ واحدی را میسازند. واژۀ ملت مبین رفتاری معین، یعنی اطاعت از رهبری است و مشخصاً و در هر لحظه تنها پیروان خمینی و سرسپردگان جمهوری اسلامی را در بر میگیرد. ملتی که در این تعریف نگنجد، با "زن"بعنوان"شئ و ابزار"،"در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار همه جانبه"، در قطب مخالف"رهبرِ وجدانِ بیدارِ ملت"تعریف میشود که باید حذف یا دگرگون شود. مکانیسم دگرگونی ملت از طریق دگرگونی زن و خانواده، اصل بنیادین وجود جمهوری اسلامی اعلام میشود. بر طبق قانون اساسی تنها "یک برداشت از خانواده"معتبر است: "توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده ... اصل اساسی است. فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامی است. زن در چنین برداشتی از واحد خانواده از حالت (شیئ بودن) و (ابزار بودن) در خدمت مصرفزدگی و استثمار خارج شده ... ضمن بازیافتن وظیفۀ خطیر و پر ارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی، پیشاهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات میباشد."بدینگونه وظیفۀ مادری و وظیفۀ دولت در یک واحد بهم پیوسته، ویژگی یک نُرم حقوقی را به خود میگیرد. زن موضوع "شدن"و "شدن"نرم عمومی و قانونی میشود: حق با ندامت آغاز شده، توبه آغاز وجود و عبودیت فرد در تمامیت اش برنامۀ سیاسی حکومت میگردد. پافشاری بر "بودن"و "هستن"یک رفتار ممنوع میشود. بر این اساس یک سلسله مراتب بیحقوقیِ همه، بر پایۀ بیحقوقیِ زن نهاده میشود. برطبق قانون اساسی امتناع از انکار خود، موضوع جرم عمومی زنان است.
شک در انسان بودن زن، امحاء زن بعنوان سوژه یا فرد در ایدئولوژی است. تعریف زن بعنوان وسیلۀ بیاختیار، امحاء اوست بعنوان فرد سیاسی. مجرم کردن او محو او است بعنوان فرد حقوقی. نسبت دادن بیاختیاری و جرم زن به طبیعت او، حذف زن بعنوان فرد اخلاقی است.
در مبارزۀ خونین برای تحقق هویت اسلامی خمینی، زن ایرانی بعنوان عامل و آلت دست دشمن بیرونی مورد حمله قرار گرفت. تغییر زن، بعبارت دیگر جنگ علیه حضور جسمانی و جلوه های دیگر حضور زن، مضمون اصلی مبارزۀ ضد امپریالیستی و تحقق انقلاب اعلام شده، مقاومت در برابر آن با خیانت سیاسی برابر نشانده شد. تغییر انسان و پاکسازی جامعه، دستور و محتوای کار قوای سه گانۀ در هم تنیده شد. در این رابطه قضا چیزی نبود مگر یکی از نیروهای قهر علیه انسان که در مقدمۀ قانون اساسی چنین تعریف میشود: "مسئلۀ قضا در رابطه با پاسداری از حقوق مردم در خط حرکت اسلامی، به منظور پیشگیری از انحرافات موضعی در درون امت اسلامی، امری ضروری است."این "امر ضروری"قبل از هرچیز با محجب کردن زنان متحقق میشد که پیش از تدوین قانون اساسی توسط خمینی اعلام شده بود. با تقسیم زنان به چادری و آریامهری و قرار دادن مقولات "با حجاب"و "بی حجاب"در دو قطب سیاسیِ مخالف، زن بعنوان سوژۀ حق منتفی و اُبژۀ جرم شده، زمینۀ حذف همۀ زنان آزادیخواه فراهم شده بود. انکار وجود زنان کمونیست، سوسیالیست، مجاهد و دموکرات - از روشنفکر، هنرمند و حقوقدان گرفته تا کارگر ساده و زن خانه دار با هر تعلق ملی و مذهبی - در جنبش ضد دیکتاتوری شاه، مقدمهای بود برای حذف همه.
اکنون بر طبق قانون اساسی، اسلا میکردن زن در مرکز برنامۀ اسلا میکردن جامعه قرار میگرفت. وسیلۀ تحقق آن حجاب بود که در هيئتي آشنا، عملکردي غريب و پيچيده داشت: وسيلة تنبيه و تشويق بود و ابزار تحقير و تجليل؛ پنهان ميکرد و آشکارا به نمايش میگذاشت، هم جدا و هم یکسان میکرد؛ اونيفُرم زنداني بود و زندانبان که قدرت مطلق حکومت و بي قدرتي مطلق جامعه را در يک صحنه به نمايش گذاشته، تقابل را میپوشاند.
حجاب حکومتی محتوا و بیان جنسیت دوگانه در شکل ناب آن، مرز عبور ناپذیر مؤنث و مذکر و حصار حیطۀ قدرتِ مطلقِ مذکریت با ادعای جهانشمولی است. مبارزه با زن و زنانگی برای نجات مردانگی و احیاء قدرت مذکر، موضوع مستقیم و مرکزی قدرت سیاسی، قانونمندی جامعه و حقوق اسلامی، و موضوع شکل گیری ارگان های قدرت در جمهوری اسلامی است. حجاب حکومت اسلامی از مرز دیانت گذشته، زن مسلمان و کافر، یهودی و منافق، مسیحی و زرتشتی را همچون یک مطلقِ نوعی به تصاحب دولت در میآورد. سهم ناچیز مردان جامعه از این غنیمت در یک سلسله مراتب تبعیض طبقاتی، قومی، ملی و مذهبی سازماندهی میشود.
زیر سلطۀ حکومت اسلامی سازماندهی مردانگی انحصاری دولتی شد. در سایۀ جنگ با عراق و پا به پای کشتار مخالفین از زن و مرد مسلمان و کمونیست، صرفنظر از تعلق قومی، ملی و مذهبی و با پاکسازی عناصر ناهمخوان از هر نوع، جنگ حجاب علیه زنان ادامه داشت. در سال 1983 اعدام حامیان رژیم بجرم ناهمسانی آغاز شد. در این سال حجاب، نهاد بی قدرتی رسمی جامعۀ ایران بعنوان نهاد تمکین عمومی در قانون تثبیت شد؛ انسان بودن زن رسماً و قانوناً امری اکتسابی و مشروط به تمکین شد. برنامۀ همسان سازی جامعه با دولت اسلامی با به انجام رساندن برنامۀ محجب کردن زنان تحقق یافت. با يكدست كردنِ جامعه زير حجاب، زمينۀ پلورآليسم و دموكراسي نابود شد. با مخدوش كردن مرزهاي طبقاتي و ساير گروهبندیهاي اجتماعي در زير حجاب، جامعۀ ايران اتميزه و در مقابل سيستم ترور جمهوري اسلامي خلع سلاح و بیدفاع شد. در این سال های خونین که حکومت اسلامي مشغول از ريشه كندن، در نطفه نابود كردن و نسل براندازي بود كه در رسمي كردن اعدام دختر بچهها، زنان آبستن و مادران به كمال متحقق میشد، نام ایران در لیست اعضاء سازمان ملل متحد با جمهوری اسلامی در پرانتز مشخص میشد. با پایان جنگ ایران و عراق در سال 1988، هزاران زندانیِ محکوم به حبس، اعدام شدند و جنگ علیه مردم ایران شدت گرفت. حجاب نه فقط بهترين وسيلۀ ترور روزمره، بلکه بهترين وسيله براي پوشاندن و جعل تصوير مردم ايران در رسانههاي جهان و صدور اسلام جهانی حکومت ایران بود که با پذیرش نمایندگی جمهوری اسلامی در کمیسون حقوق زنان سازمان ملل متحد در 28 آوریل 2010، در اوج ورشکستکی سیاسی به قلۀ پیروزی رسید. سیستم ترور، رشوه و تبلیغات حکومت اسلامی همچنان با سرکوب ملت ایران بازسازی شده، باگذشت دههها، آغاز اولین حملۀ نابودکننده علیه ملت و آغاز جنبش علیه اسلام خمینی، هر دو پشت انبوه کشته شدگان، از خاطرهها زدوده میشد.
در آستانۀ روز بینالمللی زن در سال 1979 خمینی شأن انسانی زنان را انکار کرده، گفته بود: "زنها را در این دوره های اخیر منحط کردند" . اولین جنبش علیه فتوای حجاب خمینی، علیه استبداد و برای آزادی (8 تا 12 مارس 1979) به تودۀ زن محدود ماند. شعار "حق ما حق شماست، مردم به ما ملحق شوید"پاسخ نیافت.
امروز در ژانویۀ سال 2018، اما شعار دیگر زنان "آزادی، نه شرقی، نه غربی، جهانیست"، شعار عمومی جنبش مردم ایران علیه حکومت است که در فریادهای آزادی و شعار "نه شرقی نه غربی، ما همه با هم هستیم"در انتظار پاسخ مردم آزادیخواه و طرفدار حقوق بشر و نمایندگانشان در غرب است، به امید اینکه اینبار نگذارند، قدرتهای بزرگ جهان سرمایه داری، مانع سقوط حکومت اسلامیِ از درون پوسیدۀ ایران شوند.
رهائی و آزادی آیندۀ ایران اما بدون مبارزه برای رهائی زنان از بند حکومت های مردسالار از یک سو و رهائی از مناسبات اجتماعی مردسالارانه از ملی و عشیرتی گرفته تا خانوادۀ مدرن از سوی دیگر ممکن نیست.