مقاله حاضر ادامه نوشته پیشین نگارنده تحت همین عنوان و در واقع بخش دوم نوشته مذکور است که چند روز پیش منتشر گردید. در بخش اول که مباحث بیشتر حول مسایل زبان و تبار آذربایجان از جمله قدمت وجود زبان ترکی و حضور گروههای نژادی ترک در آذربایجان ، گنجینه زبان و ادبیات ترکی آذربایجان ، جایگاه زبان ترکی و زبانهای فارسی و عربی در آذربایجان بعد از اسلام ، ضرورت آموزش به زبان ترکی در آذربایجان ، مباحثی پیرامون نام و عنوان زبان آذربایجان که هر یک به نحوی در جواب ادعاهای دکتر سید جواد طباطبایی نگاشته شده که اخیرا در قالب مصاحبه ای در نشریه مهرنامه مطرح شده بود. مقاله حاضر یا بخش دوم این نوشته بیشتر در پیرامون مسایل تاریخی آذربایجان و در واقع جوابیه ای در مقابل مسایل تاریخی مطرح شده توسط دکتر طباطبایی در مهرنامه و به چالش کشیدن ادعاهای بی پایه و غیر علمی ایشان و درباره موضوعاتی از قبیل جایگاه و چهره واقعی حکومت فرقه دموکرات در تاریخ آذربایجان ، اصلاحات و اقدامات این حکومت ، دلایل مردمی و ملی بودن این حکومت و در نهایت در باب مباحثی همچون ستم ملی ، حق تعیین سرنوشت و ... نگاشته شده است.
گذشته از تاریخ دیرین و پر افتخار سرزمین آذربایحان که سراسر شرح آزادیخواهی ملت آذربایجان و قیام فرزندان خلف وی همچون آتورپات ، بابک ، نسیمی ، کوراوغلو ، قوچاق نبی ، زینب پاشا و... بر علیه ظلم و بی عدالتی است ، تاریخ معاصر این سرزمین را هم سراسر مبارزه در راه آزادی و عدالت تشکیل می دهد. از دو جنبش استقلال خواهی آذربایجان شمالی که در 1918 و 1991 به وقوع پیوسته و نهایتا منجر به استقلال ابدی نیمه شمالی سرزمین تاریخی آذربایجان گردید که بگذریم ، آذربایجان جنوبی در قرن بیستم چهار حرکت انقلابی به خود دیده است : انقلاب مشروطیت ، نهضت آزادیستان ، انقلاب 21 آذر (حکومت ملی آذربایجان به رهبری پیشه وری کبیر) ، قیام 29 بهمن 56 تبریز و حوادث آذربایجان در بعد از انقلاب . بی شک اوج این انقلابها و قیام های آزادیخواهانه را باید انقلاب 21 آذر و تشکیل حکومت دانست. حکومتی که در 21 آذر 1324 روی کار آمد و در 21 آذر 1325 به تاریخ پیوست و برای همیشه در قلب ملت آذربایجان جای گرفت. در عرض آن یک سال ملت آذربایجان توانست لیاقت و استعداد خویش را در برپایی حکومت دموکراسی ، عدالت اجتماعی و تمدن مدرن بر جهانیان ثابت کند. در اینجا مقصد ، پرداختن به تمام جوانب این انقلاب و حکومت ملی نبوده ، بلکه جهت اطلاع جناب دکتر طباطبایی و امثال وی که جهت بی اعتنا و افسانه ای نشان دادن اصلاحات و اقدامات تاریخی دموکرات ها در آذربایجان جنوبی به خیال بافی متوسل شده اند – بلکه تاریخ ننگین 53 ساله پهلوی ها بیشتر به افسانه می ماند تا حکومت یکساله ملی آذربایجان - تنها به صورت فهرست وار به گوشه هایی از اقدامات و اصلاحات انقلابی این حکومت اشاره می شود. باشد که بدین طریق ایشان از خواب قرون وسطایی بیدار شده و بدانند که حکومت فرقه دموکرات نه تنها حکومتِ در سایه و یا حکومت اقلیتی وابسته که توسط دول خارجی بر آذربایجان جنوبی تحمیل شده باشد ، نبوده است بلکه چنانکه در ادامه خواهیم دید بر اساس مستندات تاریخی این حکومت بر آمده از آمال و مطالبات آزادیخواهانه توده ها و اقشار مختلف ملت آذربایجان بوده است.
از اساسی ترین و مترقی ترین اقداماتی که حکومت ملی آذربایجان به رهبری پیشه وری کبیر در طول یک سال انجام داد ، می توان تقسیم اراضی بین کشاورزان را نام برد که اولین و عمده ترین اصلاحات ارضی طول تاریخ ممالک محروسه (ایران) [1]و آذربایجان جنوبی به حساب می آید ، حتی اصلاحات ارضی محمد رضا پهلوی که سالها بعد در چندین مرحله انجام گردید قابل قیاس با این اقدام انقلابی نبوده و چندان نفس خاطر زمیندار شدن کشاورزان و یا توسعه کشاورزی نبوده است ، بلکه هدف وی و عمالش از این تقسیمات تبدیل املاک به ارث رسیده از رضاخان بویژه املاک وسیع وی در مازندران به پول نقد بود تا از این طریق هم بنیه مالی شاه جوان که در اوایل سلطنت به شدت با بی پوالی مواجه گردیده بود ، تقویت شود و از طرف دیگر وجهه ی شاه رعیت پرور و دوستدار رفاه طبقات پایین جامعه و مترقی برایش فراهم بشود. در نتیجه حکومت یک ساله دموکرات ها بر آذربایجان 257066 هکتار زمین بین 209096 کشاورز تقسیم شد و مناسبات ارباب- رعیتی به نفع توسعه کشاورزی تغییر یافت. [2]
حکومت ملی در زمینه صنعت علاوه بر اینکه صنایع ورشکست شده را احیا و کارخانجات تعطیل شده را وارد خط تولید کرد ، کارخانه ها و صنایع جدیدی احداث نمود. برای اولین بار در ایران و آذربایجان جنوبی قانون کار تدوین شد ، ساعات کاری کارگران به 8 ساعته تقلیل یافت. برای کارگران حق بیمه تعلق گرفت. حکومت خود به تشکیل اتحادیه های کارگری مبادرت نمود ،کار کودکان زیر 14 سال ممنوع گردید ، دولت نگهداری از کودکان بی سرپرست را در اولویت کاری خود قرار داد ، مرخصی سالانه به مدت یک ماه برای کارگران عملی شد. کنگره کارگران برای اولین بار در تاریخ ممالک محروسه و آذربایجان جنوبی در مرداد 1325 افتتاح گردید. مرخصی سه ماهه دوران حاملگی برای زنان کارگر به شرط دریافت حقوق برقرار گردید برای خانواده کشته شدگان در جبهه های جنگ با حکومت مرکزی حقوق ماهیانه تعلق گرفت ، جهت رفاه حال کارگران امکانات تفریحی (احداث سالن تئاتر و انجمن موسیقی) ، آموزشی (سواد آموزی ضمن خدمت ، احداث کودکستان و کتابخانه) ، بهداشتی و تغذیه (احداث درمانگاه ، فروشگاه) در کارخانه ترتیب داده شد. بانک ملی آذربایجان تاسیس گردید و با توزیع اسکناس جدید و برخی سیاستهای پولی دیگر باعث تثبیت قیمتها گردید ، راههای روستایی توسط حکومت سنگ فرش گردید ، از طرف دولت برای 10 هزار نفر اشتغال زایی به عمل آمد.[3]در اینجا ذکر دو نکته از روابط دهقانان و تجار با حکومت ملی خالی از فایده نخواهد بود. در دوره حکومت ملی گروه بزرگی از تجار (متشکل از دهها تاجر بزرگ) نامه ای خطاب به حکومت ملی نوشته و تقاضا می کنند که حکومت ملی روابط تجاری بلا واسطه با دول خارجی برقرار نماید[4]، همچنین کنگره دهقانان برای اولین بار در تاریخ ممالک محروسه و آذربایجان جنوبی با شرکت تعداد کثیری از دهقانان تاسیس گردید[5]. حال باید از جناب دکتر طباطبایی پرسید که این حقایق تاریخی مستند به جز دلالت بر محبوبیت و مردمی و ملی بودن حکومت دموکرات ها از دید ملت آذربایجان نشان از چیست ؟!
اقدام تاریخی دیگر حکومت ملی رسمیت دادن به زبان ترکی آذربایجان در آذربایجان جنوبی بود ، اگرچه در این دوره به صورت سیستماتیک آموزش به زبان مادری و ملی مورد توجه قرار گرفت اما باید خاطر نشان کرد که این مساله در آذربایجان چندان هم بی سابقه نبوده است. پیش از این اولین مدرسه مدرن در ایران و آذربایجان جنوبی به زبان ترکی توسط میرزا حسن رشدیه تاسیس و اولین الفبا و کتابهای درسی نوین ( از جمله کتاب وطن دیلی) توسط وی به زبان ترکی توسط وی تالیف گردید. حال باید از جناب دکتر طباطبایی که بر این باور است گویا «... اين كه برخي ميگويند شما تحت ستم بودهايد و نميدانستيد كه دارند به اجبار زبان فارسي را در مدارس به شما ميآموزانند، مسأله جديدي است كه پشتوانه فرهنگي و تاريخي ندارند و نشأت گرفته از ايدئولوژيهاي جديد است... »پرسید آیا آذربایجانیها واقعا تمایلی به آموزش به زبان مادری و ملی خود نداشته و ندارند ؟! آیا آموزش به زبان مادری مساله ای جدید و بدون پشتوانه فرهنگی و تاریخی است ؟! آیا ما دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس شما راسیست های فارس را ؟! شما که با بی انصافی ادعا دارید که «... ادعاهاي پانتركيستها از سنخ ديگري است. ميگويند زبان فارسي را دولت اجبار كرده است و نتيجه ميگيرند كه براي مبارزه با آن بايد زبان آذري را اجباري كرد يعني سلب آزادي زبان در حرف زدن، نوشتن و حتي راديو و تلويزيون از مردم و اجبار آنها به پانتركيسم ... »مگر زبان ترکی را در آذربایجان حکومت راسیستی رضاخان و بعد حکومت پسر بی لیاقتش ممنوع نکردند ، پس اگر دولت این زبان را ممنوع نکرده بود «قلک های جریمه» را چه کسانی در مدارس آذربایجان ترتیب داده بودند ؟! شما که اصرار دارید به مخاطب خود بقبولانید که گویا دولت زبان فارسی را اجبار نکرده و آذربایجانیها داوطلبانه آموزش به زبان فارسی را برگزیده اند ، لطف نموده و متن قانون اساسی مشروطه را به دقت بخوانید و مشاهده بفرمایید که در هیچ جای آن از زبان رسمی در مملکت سخن سخن گفته نشده است ، بلکه این حکومت راسیستی پهلوی و در راس آن رضاخان بود که قانون اساسی مشروطه را که حاصل خون فرزندان این خاک به خصوص حاصل مجاهدت ملت آذربایجان بود دست کاری کرده و زبان رسمی (فارسی) را وارد قانون اساسی نمود ، چنانکه در مواد دیگر آن از جمله انتقال سلطنت از دودمان قاجار به پهلوی و چندین مورد دیگر نیز دست برد. جناب طباطبایی ! شما یقینا در خیالات خود چنین تصور می فرمایید که زبان فارسی از عهد هبوط آدم زبان ملی ملل ساکن در ممالک محروسه بوده و ضرورتی در رسمیت دادن به آن احساس نمی شد ، شاید سن شما اجازه ندهد که دوران رسمیت یافتن زبان فارسی و ممنوع کردن زبانهای غیر فارسی را مقارن سوار شدن رضاخان بر شتر سلطنت بر چشم خویش ببینید ، اما پدران و مادران ما نیک به یاد دارند که این فاجعه چطور در آذربایجان عملی شد ؟! این جنایات در تاریخ ثبت گردیده است. اگر نگاهی منصفانه به تاریخ این دوران بیافکنید مشاهده خواهید کرد که چطور تئاتر آذربایجان که به زبان ترکی بود تعطیل شد ، و اجبار گردید تا تئاتر باید به زبان فارسی انجام گیرد ، یا اینکه مدارس ترک زبان تعطیل شد ، بر موسیقی ملی آذربایجان محدودیت اعمال گردید ، انتشار روزنامه ها و کتابهای ترکی قدغن گردید ، تکلم به ترکی در ارتش ، مدارس و محافل رسمی ممنوع شد و بسیاری اقدامات ضد بشری و وحشیانه دیگر که به دست پدر و پسر مزدور و وطن فروش انجام گردید . تا جایی که زبان ترکی به نوحه و روضه خوانی آخوندها در منابر و آیین سوگواری و عزاداری ائمه شیعه در تکیه ها و اماکن مذهبی و به لالایی گفتن مادران آذربایجانی به اطفلشان در داخل چهار دیواری محدود گردید.
طبق فرمان حکومت ملی ، زبان ترکی آذربایجانی که در فرامین دولتی آن زمان به اختصار زبان آذربایجانی نامیده می شد به زبان رسمی ادارات ، ارتش ، مدارس ، دانشگاه و... تبدیل گردید و از این به بعد فرامین رسمی دولت ، اسناد تجاری ، محاکمات دادگاهها ، اسامی کالاها و موسسات تجاری ، سمینارها و نشستهای رسمی به این زبان می بایست به این زبان باشد. اقلیت های غیر ترک آذربایجان در آموزش زبان مادری خود مختار بودند اما در نوشته های رسمی درکنار زبان مادری خود می بایست از زبان ترکی آذربایجانی نیز استفاده بکنند. [6]
اقدام بنیادی دیگر فرقه دموکرات تاسیس دارالفنون دولتی آذربایجان ( آذربایجان یونیوئرسیته سی) بود که دومین دانشگاه در ممالک محروسه و اولین دانشگاه آذربایجان جنوبی به حساب می آمد. این دانشگاه در 22 خرداد 1325 در قالب سه دانشکده طب ، کشاورزی و تعلیم و تربیت ( با رشته های تاریخ ، زبان و ادبیات ، فلسفه حقوق ، فیزیک ، ریاضیات و طبیعیات ) تاسیس شد. دانشگاه آذربایجان از میان بیش از 300 نفر داوطلب ورود به دانشگاه 190نفر را پذیرش کرد. جناب دکتر طباطبایی آیا این دلیل بر مردمی و ملی بودن این حکومت برای آذربایجانیان نبوده است ؟! والا چه لزومی داشته کسانی که این حکومت را قبول نداشتند و آن را آلت دست بیگانه می دانستند ، این همه شور و اشتیاق برای وررود به دانشگاهی که این حکومت تاسیس کرده بود از خود نشان دهند ؟!
در دوران حکومت یک ساله دموکرات ها بر آذربایجان در عرصه مطبوعات و نشریات نیز قدمهای بزرگی برداشته شد . با تلاش حکومت ملی بیش از 50 روزنامه و مجله در آذربایجان انتشار یافت. حکومت ملی به قدری در عرصه فرهنگ و ارتباطات حساسیت داشت که شخص نخست وزیر شخصا کار نظارت بر مطبوعات را برعهده گرفت و نقل است که مرحوم پیشه وری خود روزانه به دفاتر روزنامه و مجلات سر می زد. حتی بارها گفته بود که بزرگترین کاری که در این یک سال به آن بیش از دیگر اقداماتش همیشه افتخار کرده است ، نوشتن مقالات در روزنامه «آذربایجان» بود. لازم به ذکر است که فرهنگ روزنامه خوانی و مطالعه در این یک سال طوری در جامعه آذربایجان جا افتاده بود که نقل است رانندگان آذربایجانی که به کرج می رفتند می بایست نسخه ای از روزنامه آذربایجان را با خود برای کارگران می بردند والا نباید از کارگران انتظار می داشتند که آنها زودتر از دیگران ماشین وی را بارگیری کنند. بنابر این رانندگان در بردن روزنامه آذربایجان به کرج به همدیگر سبقت می گرفتند.[7]این حکایت همچنین بیانگر این است که حکومت ملی تا چه حد در بین اقشار جامعه به خصوص طبقات پایین و زحمتکش محبوبیت داشته است حتی در بین آذربایجانیانی که خارج از جغرافیای آذربایجان به خصوص در مهاجرت در مرکز می زیستند.
درکارنامه حکومت ملی اقدام مترقی دیگری تحت عنوان تاسیس دومین رادیو ممالک محروسه و اولین رادیو آذربایجان جنوبی ثبت شده است . این رادیو علاوه بر تبریز ، پایتخت آذربایجان ، شهرهای بزرگ از جمله اورمیه ، اردبیل ، زنجان ، مراغه ، خوی و دیگر مناطق آذربایجان جنوبی را تحت پوشش خود قرار می داد .حتی برنامه های رادیویی حکومت مهاباد (ساووج بولاق) نیز از طریق رادیو آذربایجان پخش می گردید . از دیگر اقدامات فرهنگی حکومت می توان به موارد زیر اشاره نمود : تاسیس تئاتر ملی آذربایجان – تاسیس فلارمونیای ملی آذربایجان ، تاسیس موزه ملی آذربایجان که با نام کمالدین بهزاد هراتی ، نقاش معروف دوره تیموری و صفوی شهرت یافته بود[8]
اصلاحات بنیادی حکومت ملی در زمینه بهداشت هم به هیچ وجه قابل مقایسه با مجموع اقداماتی که قبل و بعد از حکومت ملی در آذربایجان جنوبی انجام شد، نیست. در حالیکه قبل از انقلاب 21 آذر در کل آذربایجان برای جمعیت شش میلیونی 70 تخت بیمارستان 27 داروخانه 40 نفر پزشک وجود داشت ، حکومت ملی در مدت کوتاهی این ارقام را به 35 بیمارستان و درمانگاه ، 800 تخت بیمارستان و 200 پزشک رسانید. در شش ماهه اول سال وزرارت صحیه 350 هزار نفر را در برابر انواع بیماریها واکسینه نمود . همچنین درمانگاهها اقدام به توزیع مجانی داروهای مورد نیاز بین مردم نمودند. از دیگر اقدامات حکومت در زمینه بهداشت می توان به تاسیس آزمایشگاه میکرو بیولوژی و مبارزه با انواع بیماریها اشاره کرد در قالب طرح های گوناگون و همچنین مبارزه جدی حکومت با استعمال مواد مخدر اشاره نمود.
در زمینه ها ی اجتماعی هم علاوه بر موارد یاد شده می توان موارد زیر را هم یاد آور شد : برای اولین بار در خاورمیانه و برای نخستین بار در تاریخ ممالک محروسه و نهایتا آذربایجان جنوبی زنان صاحب حق رای شدند ، اتحادیه زنان با 600 عضو تشکیل شد اقدامات بنیادی در زمینه سواد آموزی زنان به عمل آمد [9]، نوانخانه ها و خانه های سالمندان در مناطق مختلف آذربایجان احداث گردید. بنابر این به جرات می توان با «ریچارد کاتم» در مورد اقدامات حکومت ملی همنوا شد که : «کاری که فرقه در یک سال در تبریز کرد بیش از کارهایی بود که رضا شاه در طول بیست سال انجام داد »[10]
اکنون باید از جناب دکتر طباطبایی این سوال را پرسید کدامین ملت حاضر است در مقابل این همه خدمات ناسپاسی بکند ؟ کدام ملت حق نشناسی به این چنین حکومت پشت می کند ؟ به کوری چشم شما و همه مانقورتها و راسیستها یقینا یاد و خاطره حکومت ملی چه در ایام حکومت ملی و چه بعد از گذشت 67 سال بعد از پایان حکومت در قلوب آذربایجانیها مانده و تا ابد خواهد ماند .
علاوه بر اینها حکومت فرقه دموکرات آذربایجان پایگاه بزرگی در بین توده های ملت آذربایجان داشت ، طوری که در بهمن 1324 فرقه دموکرات 75 هزار نفر عضو داشت که متشکل از 56 هزار نفر دهقان ، 6 هزار روشنفکر ، 3 هزار پیشه ور و دکاندار ، 2 هزار بازرگان ، 500 زمیندار و 100 نفر روحانی بودند. ترکیب قومی و مذهبی آن هم متشکل از مسلمان (شیعه و سنی)، مسیحی ، آشوری ، کرد ، ترک و ارمنی بود.[11] که همگی دست در دست هم در جهت تحقق آرمانها و مقاصد حکومت ملی می کوشیدند. دلیل دیگر بر ملی و مردمی بودن حکومت ملی وجود ساختارها و نظام سیاسی دموکراتیک آن است. اصل تفکیک قوا و تقسیم مسئولیت های حکومت بین سه قوه مقننه : مجلس ملی ، قوه مجریه : هیئت دولت ، قوه قضاییه : دادگستری به عنوان یکی از اصول مسلم حکومت های دموکراتیک ، در نظام سیاسی حکومت ملی نیز به وضوح قابل مشاهده است. طوری که نمایندگان مجلس با رای مستقیم ملت انتخاب می شدند. در منابع از شرکت 1 میلیون واجد شرایط شرکت در انتخابات از کل 6 میلیون جمعیت آذربایجان جنوبی سخن به میان می آید. نخست وزیر هم با رای مستقیم نمایندگان مجلس انتخاب شده و کابینه هم بعد از رای اعتماد مجلس رسمیت پیدا می کرد. بنابر این دور از انتظار نیست که راسیتهای فارس و مانقورت ها از جمله شخص دکتر طباطبایی در مقایسه بین حکومت پدر و پسر پهلوی با حکومت یک ساله دموکراتها جهت تخطئه این حکومت ملی ، دموکراتیک و مترقی به افسانه بافی و جعل حقایق تاریخی روی آورند.
جمع بندی و نتیجه گیری :
- با مطالعه تاریخ و زبان آذربایجان ما آن را سرزمینی می یابیم که از دیرباز زبان و فرهنگ متمایز و مستقلی برای خود داشته است. از دیرباز گروههای جمعیتی غالب این سرزمین را ترکها تشکیل می داده اند و طبیعتا زبان غالب آن هم ترکی بوده است. این زبان که محصول آمیختگی گروهها و شاخه های مختلف زبان ترکی از جمله ترکی اویغوری ، قبچاقی و علی الخصوص ترکی اوغوزی می باشد . در عین حال در ترکیب آن عناصر مختلف زبانهای ترکی باستان از جمله : قوتتی ، لولوبی ، هوری ، مادی ، ماننایی ، آلبانی ، آتروپاتنی و... از دوران باستان نفوذ خود را حفظ نموده بودند. اما بدلیل غلبه زبانی اوغوزها بر آذربایجان در قرون بعد از اسلام این زبان رنگ و روی اوغوزی به خود گرفت و مدتها به همراه با ترکی آناتولی تحت عنوان ترکی اوغوزی شناخته می شد. چنانکه در کتاب دده قورقود «لسان اوغوزان» به آن اطلاق گردیده و در کتاب دیوان الترک کاشغری هم ترکی اوغوزی نامیده شده است. این زبان از قرن 7ه.ق/13 م با جدای از زبان آناتولی به زبان مستقل و واحدی تبدیل گشته و با عناوین دیگری از جمله ترکی شیعی ، ترکی علوی ، ترکی ایرانی [12]، آذری ، آذربیجی ، آذربایجانی ، اما اغلب به ترکی آذری و یا ترکی آذربایجانی معروف شد. حتی علمای زبان و ادبیات آذربایجان در دوران معاصر نیز این اصطلاح ها را بارها به کار برده اند. از جمله : مبانی دستور زبان آذربایجانی : محمد علی فرزانه ، آذری دیلی نین گرامری : تیمور پیر هاشمی ، معاصر ادبی آذری دیلی/سس- صرف/ ، زبانی آذری ادبی معاصر / آوا شناسی – قواعد نگارش/ ، ایران تورکجه سی نین صرفی ، لکسیکولوژی زبان ادبی معاصر آذری ، آذربایجان تورکجه سی نین نحوی : 5 اثر اخیر از پروفسور محمد تقی زهتابی می باشد.
اکنون جای دارد از جریان آذربایجان ستیز ِ ترکیه ستای و عثمانی پرست پرسید که آیا این بزرگواران که سالها در خط مقدم جبهه مبارزه آنتی راسیستی با راسیسم فارس مبارزه کرده و عمر پر بهای خود را در این راه مقدس گذاشته اند ، از نظریه «زبان آذری کسروی» و جعل و مصادره این زبان توسط وی هیچ اطلاعی نداشته اند ، که زبان آذری را مکرر در آثار خود بکار برده اند ؟! یا آگاهانه و جهت جلوگیری از مصادره عنوان «زبان آذری» توسط راسیسم فارس و جعل زبان جدیدی با این عنوان که وابسته به زبان فارسی بود ، عنوان آذری را به کار برده اند ؟! اگر چنین است ، چه بهتر که ما نسل حاضر هم در تقویت این عمل ستودنی ، سنجیده و زیرکانه پیرو ایشان باشیم. یا لابد ایشان هم شامل فتوای استالینیست و یا پان ایرانیست بودن توسط جریان مذکور می شوند ؟! یاد آوری این نکته هم خالی از لطف نخواهد بود که استعمال مفهوم زبان آذری یا آذربایجانی مدتها پیش از استالین وجود داشته است. بنابر این در اینجا موضوع زبان آذری و آذربایجانی مقدم بر ظهور استالین بوده و با نسبت دادن این نامگذاری به استالین و امثال وی نمی توان مانع بازگویی حقایق تاریخی گردید. بنابر این استعمال هر یک از عناوین بالا به لحاظ تاریخی و زبان شناختی ، بلا اشکال بوده ، اما بنا به دلایلی که در بخش اول این مقاله به آنها اشاره گردید (جامعیت و مانعیت عنوان ترکی آذربایجانی نسبت به دیگر عناوین زبان آذربایجان) از نظر نگارنده و علمای زبان شناس آذربایجان «ترکی آذربایجانی» عنوان معیار و استاندارد برای تعریف این زبان می باشد. و الا تحریم هر یک از عناوین بالا ( لفظ آذری و کلیه عناوینی که این زبان را به جغرافیای آذربایجان ربط می دهد) و اصرار در کاربرد عنوان دیگر (عنوان مطلقِ زبان ترکی بدون تفکیک زبانهای ترکی موجود در ممالک محروسه و نیز تمایز بین شاخه های بیست و چند گانه ترکی معاصر) ثمره ای جز استبداد در جامعه آذربایجانی و منحرف کردن مطالبات به حق ملت آذربایجان از مسیر اصلی خود و جعل و تحریف زبان ، فرهنگ و تاریخ راستین آذربایجان نخواهد داشت.[13]
- در دوران بعد از اسلام سه زبان ترکی ، فارسی و عربی در کنار هم در سطوح و درجات متفاوت در آذربایجان کاربرد داشت. زبان فارسی در دوران بعد از اسلام تحت تاثیر شرایط تاریخی در درجه دوم و بیشتر به عنوان زبان فرعی در ابعاد و سطوح رسمی و دولتی و همچنین در حوزه ادبیات در کنار زبان ترکی کاربرد داشته است ، اما در طی 90 سال گذشته ، از دید ملت آذربایجان همواره به عنوان زبان تحمیلی به آن نگریسته شده که با رسمیت بخشیدن به آن و تقویت آن توسط دولت های پهلوی و جمهوری اسلامی به جای زبان ملی آذربایجان ، ضربات جبران ناپذیری بر پیکر این زبان وارد شده و ممنوعیت آن در سطوح رسمی و غیر رسمی ، رکود و تضعیف این زبان را به نفع زبان فارسی در پی داشته است. رسمیت یافتن زبان فارسی و ممنوعیت دیگر زبانها نمودی از پروژه بزرگتر ساختن ملت واحد – زبان واحد در ممالک محروسه است که یکی از ارکان راسیسم فارس را در ایران تشکیل می دهد. بنابر این تنها راه برون رفت از وضعیتی که زبان ترکی آذربایجانی را به آن گرفتار ساخته اند ، رسمیت یافتن بی هیچ قید و شرط این زبان در آذربایجان جنوبی می باشد.
- با مرور کوتاهی که بر تاریخ معاصر آذربایجان جنوبی به عمل آمد ، مشخص گردید که آذربایجان جنوبی در قرن بیستم پیشگام جنبش های آزادیخواهی و حرکتهای دموکراتیک در ممالک محروسه بوده و همچنین در 90 سال اخیر آذربایجان یک از کانون های عمده مبارزه بر علیه اشکال ستم ملی و در واقع تلاش برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت بوده است. اوج این مبارزات را در انقلاب 21 آذر و حکومت ملی آذربایجان به صورت بارز می توان دید. در این یک سال ملت آذربایجان به رهبری فرزند خلف اش پیشه وری کبیر با آگاهی کامل از حقوق ملی خویش نخست اقدام به برپایی حکومت ملی آذربایجان نموده و بعد به پیگیری حقوقی حق تعیین سرنوشت در مجامع جهانی نمود و در عمل به بهترین وجه نشان داد که شرایط ، لیاقت و توانایی حاکم شدن بر سرنوشت ملی خود را دارد. اما متاسفانه با تبانی دول استعمارگر آن روزگار از جمله ایالت متحده ، شوروی ، دولت ایران و خلف وعده و خیانت حکومت مرکزی و برخی عوامل فرعی دیگر ملت آذربایجان به جای رسیدن به حقوق ملی اش سرزمینش به خاک و خون کشیده شد. هزاران نفر از برگزیده ترین انسانهای این ملت شهید ، اسیر ، تبعید ، پناهنده و آواره گردیدند. اما بعد از گذشت 66 سال از این فاجعه بار دیگر ملت آذربایجان برای احیای حقوق زایل شده اش پای در میدان مبارزه آنتی راسیستی و ضد استعماری گذاشته است.
- نگارنده محضر راسیستی جناب دکتر طباطبایی که برای قوام و دوام وحدت ملی ایران (؟1) کاسه داغ تر از آش شده و « آذربایجان را بخشي تجزيهناپذير از ايرانمی داند و نگاهش به فرقه دموكرات هرگز چندان مثبت نبوده و در مورد جدا شدن آذربايجان از ايران نيز اصلاً ديدگاه مثبتي نداشته است ...براي ایشان وحدت سرزميني ايران هميشه يك اصل غيرقابل بحث بوده است … » عارض است که مبحث حق تعیین سرنوشت ملتها مساله ای غیر قابل بحث و مذاکره بوده و هر کسی اعم از شخص حقیقی یا دولت ، حزب ، جریان ، گروه ، خودی و غیر خودی ، آذربایجانی و غیر آذربایجانی ، دموکرات و غیر دموکرات ، دانشمند یا عامی ، با هر تفکر و عقیده ای با این حق اولیه و انسانی ملت آذربایجان مخالفت بکند ، دشمن این ملت تلقی می شود. بین حق تعیین سرنوشت و ستم ملی در آذربایجان جنوبی رابطه تنگاتنگ و غیر قابل گسستی وجود دارد. به این صورت که در طی 90 سال اخیر در ممالک محروسه ملل غیر فارس از جمله ملت آذربایجان با وضعیتی مواجه بوده که متاسفانه اندیشمندان و نویسندگان این ملیتها (در اینجا مراد از نویسندگان ، بیشتر نویسندگان آذربایجان مد نظر است) به ندرت تحلیلی عمیق و جامع از این وضعیت به دست داده اند. از معدود کسانی که در این زمینه و به این سیاق دست به قلم برده اند می توان از جناب پروفسور علیرضا اصغرزاده نام برد که در کتاب «ایران و چالش تنوع» [14]این مساله را در قالب دو نظریه بنیاد گرایی اسلامی و نژاد پرستی آریایی بررسی نموده و ابعاد گوناگون این دو را با متدهای علمی آشکار تر ساخته اند. از نگاه راقم این سطور راسیسم فارس و استعمار داخلی (که اتفاقا گفتمان استعمار داخلی هم برای اولین بار توسط پروفسور اصغرزاده درباره مساله ملی آذربایجان مطرح گردیده است) دو مساله اصلی است که به درستی ابعاد ستم ملی در حق ملیت های غیر فارس بخصوص ملت آذربایجان را در محدوده 90 اخیر به روشنی نشان می دهد. نگارنده در یکی از نوشته های پیشین خود به کوتاهی و در حد بضاعت علمی خود به شرایط تاریخی و نیز پایه های حقوقی حق تعیین سرنوشت ملی در آذربایجان جنوبی اشاره کرده است.[15]لذا در اینجا جهت دوری از اطاله کلام به این بحث اشاره نمی شود.
- به نظر می رسد همه این اما و اگرها و بایدها و شاید ها و اتهاماتی که تحت عناوینی همچون پان تورکیست ، تجزیه طلب و انواع و اقسام اتهامات بی پایه دیگر که از جانب راسیست های فارس از جمله دکتر طباطبایی به فعالین ملی آذربایجان و ملت آذربایجان زده می شود ، بیشتر به قصد دور کردن اذهان ملل غیر فارس از مساله ستم ملی که در حق اینها روا داشته می شود و همچنین با هدف انکار وضعیتی راسیستی و استعماری حاکم بر ممالک محروسه می باشد. در واقع این اتهامات به عنوان حربه ای برای مقابله با اندیشه روبه رشد حق تعیین سرنوشت ملی و انحراف جنبش ملیت ها از مسیر اصلی خویش به کار می رود. در واقع راسیسم فارس با علم کردن تمامیت ارضی ایران و اتهام پان ترکیست و تجزیه طلب بودن به مقابله با مطالبات حرکت ملی آذربایجان می پردازد که مهمترین و اصلی ترین خواست آن نیل به حق تعینن سرنوشت ملی و بر قراری حاکمیت ملی ملت آذربایجان در درون مرزهای جغرافیایی آذربایجان جنوبی چه در قالب فدرالیسم و چه بصورت دولت مستقل ملی است. از طرف دیگر هم حرکت ملی آذربایجان از ابزار حق تعیین سرنوشت ملی که حق طبیعی و مسلم ملت آذربایجان است ، در جهت مقابله با ستم ملی که در کسوت راسیسم فارس و استعمار داخلی ظاهر می شود ، استفاده می کند. کجای تاریخ ملت آذربایجان و دیگر ملیت های تحت ستم پای کدامین سند را مبنی بر پاسداری از تمامیت ارضی ایران و حراست از زبان فارسی به عنوان زبان ملی(؟!) تمامی این ملیت ها را امضا کرده اند. آیا تمامیت ارضی سرزمینی که وجب به وجب آن زندان ملیتهای غیر فارس است ، وجود اش مانع از ترقی و پیشرفت آنها می شود ، فرهنگ و تمدنش را مصادره ، کل داشته هایش را چپاول می کند ، بیابانهای فارس نشین اش به لطف نعمات الاهواز ، آذربایجان ، کردستان ، بلوچستان ، ترکمنستان و... و دستهای پینه بسته سیه روزان این ملیتها هر روز آبادتر و ساکنانش رو زبه روز پیشتر در رفاه غرق می شوند ، زبانشان را به بهای پاس داری از زبان در حال احتضار فارسی محو و نابود می کند ، 90 سال است که به عرب اش سوسمارخور و به ترک اش خر و به دیگری فلان اطلاق می کنند و... می تواند در نظر ملل تحت ستم هم «تمامیت ارضی» تلقی شود ؟! اینجاست که تقابل بین راسیسم فارس و حرکت ملی آذربایجان برای راسیستهای فارس غیر قابل تحمل شده و اتهاماتی همچون تجزیه طلبی و پان ترکیسم و... شکل می گیرد والا مگر امکان این مساله وجود دارد که تمامی ملت آذربایجان پان ترک باشند ؟! چنانکه امکان این هم وجود ندارد که تمام ملت فارس راسیست باشند. در حالیکه وجود رگه هایی از راسیسم فارس در بین نخبگان ملت فارس چه در سطوح رسمی (دولت های پهلوی و جمهوری اسلامی) و چه غیر رسمی (نخبگان طبقات و اقشار مختلف ملت فارس ، گروهها ، انجمنها و محفلها و... غیر دولتی) مشاهده می شود ، امکان این هم وجود دارد که تعدادی انگشت شمار در درون حرکت ملی آذربایجان جنوبی در معرض اتهام پان ترک بودن واقع شوند ( این مساله فقط در حد اتهام چه به حق چه نا حق وجود دارد ، تاکنون کسی یا گروهی در حرکت ملی آذربایجان رسما خود را پان ترک نخوانده است). این را باید جناب دکتر طباطبایی شفاف سازی بکنند که چه کسی یا گروهی پان ترک هستند ؟! تعریف ایشان از پان ترکیسم چیست ؟! ، بعد شخص یا گروه مورد اتهام واقع شده به دفاع از خویش بر خیزد. والا عقل سلیم حکم می کند که تمامیت ملت آذربایجان و حتی همه فعالین آذربایجانی که نمی توانند پان ترک باشند . گویا از نگاه راسیسم فارس پان ترکیسم به مفهوم ناسیونالیسم افراطی ترک نبوده و هر کسی دم از مطالبات به حق ملت آذربایجان بزند ، از هویت آذربایجانی و ترکی خود دفاع بکند ، پان ترک و تجزیه طلب محسوب می شود ؟ در این صورت بر تک تک فعالین آذربایجانی فرض است که جواب راسیست هایی مثل دکتر طباطبیی را بدهند !
- جناب دکتر طباطبایی ! سخن آخر اینکهشما همان بهتر که ماکیاولی یا هگلتان را تدریس بفرمایید و از استبداد جناب نظام الملک ، «اندیشه سیاسی» بافته و یا از سنت ارتجاعی ایرانشهری برای «ایران فرهنگی» عزیزتان «فلسفه سیاسی» بتراشید. و وقتی هم جایی کم آوردید نهایتا همه کاسه – کوسه ها را سر ترک های بی فرهنگ (؟!) و ملکشاه و آلب ارسلان بیچاره می شکنید که گویا «ایران فرهنگی» نازنین تان را به «خراب آباد فرهنگی» مبدل ساخته و از هر چه «اندیشه سیاسی آریایی» تهی ساختند. والا شما نه متخصص تاریخ آذربایجان هستید و نه زبان آن. و اگر هر یک از این دو و یا هر دو بودید باز این صلاحیت در شما ایجاد نمی گردید که این چنین آسمان ریسمان کرده و با هویت ملی و حقوق ملیونها انسان بازی کینید. اگر قصد دارید خود را روشنفکر طرفدار تمامیت ارضی ایران ، مدافع دو آتشه راسیسم فارس قلمداد کنید. خوب بدانید که در قرن بیست و یکم جایی برای راسیسم فارس و استعمار ملتها وجود ندارد. بهتر است به طریق دیگر عمل کرده و برای خود به نحو دیگری شهرت روشنفکری بتراشید. جناب طباطبایی شما از گونه های معدود راسیستهای فارس و مانقورت های آذربایجان هستید که گاها در مرکز یافت می شود. بحمدالله که نسل مانقورتهایی مثل شما منقرض شده و دیگر در آذربایجان کمتر کسی دنبال افکار راسیستی شما و نسخه نود سال پیش راسیسم فارس و بیهوده گوییهای مانقوردهایی همچون کسروی و شماست. خدمت جنابعالی عارضم که آذربایجان امروز دیگر آن آذربایجان پیشین نیست. سیل خروشان حرکت ملی آذربایجان جنوبی در سالهای اخیر جوانان آذربایجانی را چنان به جوش و خروش واداشته که نگارنده شخصا در این 10 سال اخیر کمتر جایی اعم از اماکن عمومی ، مدرسه ، دانشگاه ، دفتر بسیج (؟!) ، انجمن اسلامی ، خوابگاه ، پارک ، کوه ، دشت ، دریا و ... را مشاهده کرده که در آنجا دست کم دو سه جوان آذربایجانی دور هم جمع نشده و به بحث و گفتگوی جدی و علمی پیرامون مساله ملی آذربایجان جنوبی مشغول نباشند. واقعا سطح بعضی مباحثات تا حدی آکادمیک و عالمانه بود که نگارنده مدتها در حیرت به سر می برد و مدام این سوال را از خود می پرسید که آیا واقعا اینجا «آذربایجان جنوبی» است ؟! بنابر این جناب دکتر طباطبایی ! فقط می توان گفت سحر نزدیک است ... .
«سن بیزیم سن بیزیم سن ، دوردوقجا بدنده جان ،
یاشا !یاشا ! چوخ یاشا ! ای شانلی آذربایجان »
یادداشت ها و ارجاعات :
[1] - در این نوشته به جای اصطلاح جعلی ایران مکرر از ممالک محروسه استفاده شده است. سرزمینی که امروزه ایران نامیده می شود در طول تاریخ چه در دوران باستان و چه دوران بعد از اسلام همواره با نام سلسله های حکومتگر نامیده می شده و همچنین در طول تاریخ هر یک از ممالک به دلیل استقلال نسبی و وضعیت نیمه مستقلی که نسبت به حکومت مرکزی داشته اند ، معمولا با تفکیک مملکت ها نام هر مملکت جداگانه کاربرد داست مانند مملکت آذربایجان ، مملکت عراق و... تا اینکه از دوران صفویه به بعد عنوان ممالک محروسه صفوی و بعد ها ممالک محروسه قاجار بر آن اطلاق شد ، در موارد نادری هم ممالک محروسه اسران گفته شده ولی در هر حال تا برکشیدن رضاخان توسط انگلیسی ها این سرزمین به هیچ وجه ایران نامیده نشده بود. رجوع شود به نوشته ای از نگارنده تحت عنوان « یادداشتی در پیرامون حق تعیین سرنوشت و برگزاری رفراندوم در آذربایجان جنوبی /بخش اول : زمینه تاریخی/
[2] - میانالی علیرضا : سیلاحلا اولچولن تورپاق : 1384 ، ونکوئر (کانادا) ،ج 1 : ص 270
در نوشته حاضر بدلیل اینکه کتاب فوق از میان دهها کتاب نگاشته شده در باب حکومت ملی و انقلاب 21 آذر توجه عمده و خاصی به اصلاحات حکومت ملی داشته است ، بنابر این نگارنده در مباحث مربوط به اصلاحات و اقدامات حکومت ملی مکرر به این کتاب ارزشمند و معتبر ارجاع داده است.
[3] - همان : صص 307 - 293
[4] - همان : ص 287
[5] - همان : ص 268
[6] - میانالی علیرضا : سیلاحلا اولچولن تورپاق : 1384 ، ونکوئر (کانادا) ، ج 2 : صص 328-323
[7]- همان : صص 368 - 358
[8] - همان : صص392 -378 و 319
[9] - همان :صص 420 -402
[10]- جان فوران 1387 : مقاومت شکننده ، ترجمه احمد تدین ، تهران ، رسا ، ص 411
[11]- همان : ص 410
[12]- محمود بن حسین کاشغری : 1384 ، ترجمه حسین محمد زاده صدیق ، تبریز ، اختر : ص 47
[13]- دیگر افکار این جریان فرصت طلب هم به سهم خود نقشی در انحراف خواست های ملت آذربایجان دارد از جمله القای مفهوم خلق ترک یا ترکهای ایران به جای ملت آذربایجان و دشمنی با جغرافیای آذربایجان و حذف مفهوم جغرافیا از پروژه ملت سازی آذربایجان و به جای آن تاکید مضاعف بر زبان و نژاد – انکار گذشته تاریخی و فرهنگی آذربایجان به خصوص جنبشها و انقلابات اخیر آذربایجان از جمله مشروطیت ، نهضت خیابانی و انقلاب 21 آذر و به جای آن تبلیغ عثمانی گرایی و ترکیه ستایی و تحمیل تاریخ و فرهنگ این دو به آذربایجان ، تاکید بر نوشتن با زبانی که ملغمه ای از ترکی آذربایجانی و ترکی آناتولی بوده (ولی در واقع همان ترکی آناتولی است) به جای زبان ترکی موجود در آذربایجان شمالی و جنوبی به بهانه اینکه گویا زبان آذربایجان کلمات روسی ، فارسی و عربی زیادی دارد. ولی کسی نیست از این جریان مبتکر و خلاق ؟! این سوال را بپرسد شما که اینقدر دلسوز زبان آذربایجان هستید چرا به جای کلمات بیگانه فارسی ، روسی و عربی ، کلمات جدید ترکی بر مبنای ساختار زبان ترکی آذربایجانی وضع نمی فرمایید (که البته صلاحیت این را هم نه شما دارید و نه دیگران ، الا اساتید زبان شناس حائز شرایط و فرهنگستان / آکادمی زبان ترکی آذربایجانی که در آینده تاسیس خواهد شد) و یکسره در گرامر زبان ترکی آذربایجانی دستکاری کرده و زبان را از این رو به آن رو می کنید ؟! محض اطلاع گردانندگان جریان مذکور زبان آذربایجان صاحب واقعی خود را دارد و آن در درجه اول ملت آذربایجان و در درجه دوم علما ، زبانشناسان ، محققان و نویسندگانی هستند که علی رغم وجود سختیهای فراوان از جمله ممنوعیت این زبان در سطوح رسمی و غیر رسمی و مخصوصا وجود سیستم بسته فرهنگی که متاثر از ساختار راسیستی 90 ساله در این سرزمین است ، روز به روز بر پویایی و ترقی این زبان می افزایند ، حال اگر فتوای ارتداد کسی را بدهید ، حکم عدم صلاحیت کسی را صادر بفرمایید ، مارکهای گوناگون از جمله استالینیست و پان ایرانیست به فعالین ملی بچسبانید و... حکایت زبان آذربایجان همین است و بس.
[14] - Alireza Asgharzadeh,: 2007 Iran and the Challenge of Diversity Islamic Fundamentalism, Aryanist Racism,and Democratic Struggles , PALGRAVE MACMILLAN , United States of America.
[15] - یادداشتی در پیرامون حق تعیین سرنوشت و برگزاری رفراندوم در آذربایجان جنوبی :
http://historyaz.blogfa.com/post-39.aspx
7 اسد (مرداد) 1392 / 2013/ژوئيه/29
آذربایجان جنوبی
[1] - در این نوشته به جای اصطلاح جعلی ایران مکرر از ممالک محروسه استفاده شده است. سرزمینی که امروزه ایران نامیده می شود در طول تاریخ چه در دوران باستان و چه دوران بعد از اسلام همواره با نام سلسله های حکومتگر نامیده می شده و همچنین در طول تاریخ هر یک از ممالک به دلیل استقلال نسبی و وضعیت نیمه مستقلی که نسبت به حکومت مرکزی داشته اند ، معمولا با تفکیک مملکت ها نام هر مملکت جداگانه کاربرد داست مانند مملکت آذربایجان ، مملکت عراق و... تا اینکه از دوران صفویه به بعد عنوان ممالک محروسه صفوی و بعد ها ممالک محروسه قاجار بر آن اطلاق شد ، در موارد نادری هم ممالک محروسه اسران گفته شده ولی در هر حال تا برکشیدن رضاخان توسط انگلیسی ها این سرزمین به هیچ وجه ایران نامیده نشده بود. رجوع شود به نوشته ای از نگارنده تحت عنوان « یادداشتی در پیرامون حق تعیین سرنوشت و برگزاری رفراندوم در آذربایجان جنوبی /بخش اول : زمینه تاریخی/
[1] - میانالی علیرضا : سیلاحلا اولچولن تورپاق : 1384 ، ونکوئر (کانادا) ،ج 1 : ص 270
در نوشته حاضر بدلیل اینکه کتاب فوق از میان دهها کتاب نگاشته شده در باب حکومت ملی و انقلاب 21 آذر توجه عمده و خاصی به اصلاحات حکومت ملی داشته است ، بنابر این نگارنده در مباحث مربوط به اصلاحات و اقدامات حکومت ملی مکرر به این کتاب ارزشمند و معتبر ارجاع داده است.
[1] - همان : صص 307 - 293
[1] - همان : ص 287
[1] - همان : ص 268
[1] - میانالی علیرضا : سیلاحلا اولچولن تورپاق : 1384 ، ونکوئر (کانادا) ، ج 2 : صص 328-323
[1]- همان : صص 368 - 358
[1] - همان : صص392 -378 و 319
[1] - همان :صص 420 -402
[1]- جان فوران 1387 : مقاومت شکننده ، ترجمه احمد تدین ، تهران ، رسا ، ص 411
[1]- همان : ص 410
[1]- محمود بن حسین کاشغری : 1384 ، ترجمه حسین محمد زاده صدیق ، تبریز ، اختر : ص 47
[1]- دیگر افکار این جریان فرصت طلب هم به سهم خود نقشی در انحراف خواست های ملت آذربایجان دارد از جمله القای مفهوم خلق ترک یا ترکهای ایران به جای ملت آذربایجان و دشمنی با جغرافیای آذربایجان و حذف مفهوم جغرافیا از پروژه ملت سازی آذربایجان و به جای آن تاکید مضاعف بر زبان و نژاد – انکار گذشته تاریخی و فرهنگی آذربایجان به خصوص جنبشها و انقلابات اخیر آذربایجان از جمله مشروطیت ، نهضت خیابانی و انقلاب 21 آذر و به جای آن تبلیغ عثمانی گرایی و ترکیه ستایی و تحمیل تاریخ و فرهنگ این دو به آذربایجان ، تاکید بر نوشتن با زبانی که ملغمه ای از ترکی آذربایجانی و ترکی آناتولی بوده (ولی در واقع همان ترکی آناتولی است) به جای زبان ترکی موجود در آذربایجان شمالی و جنوبی به بهانه اینکه گویا زبان آذربایجان کلمات روسی ، فارسی و عربی زیادی دارد. ولی کسی نیست از این جریان مبتکر و خلاق ؟! این سوال را بپرسد شما که اینقدر دلسوز زبان آذربایجان هستید چرا به جای کلمات بیگانه فارسی ، روسی و عربی ، کلمات جدید ترکی بر مبنای ساختار زبان ترکی آذربایجانی وضع نمی فرمایید (که البته صلاحیت این را هم نه شما دارید و نه دیگران ، الا اساتید زبان شناس حائز شرایط و فرهنگستان / آکادمی زبان ترکی آذربایجانی که در آینده تاسیس خواهد شد) و یکسره در گرامر زبان ترکی آذربایجانی دستکاری کرده و زبان را از این رو به آن رو می کنید ؟! محض اطلاع گردانندگان جریان مذکور زبان آذربایجان صاحب واقعی خود را دارد و آن در درجه اول ملت آذربایجان و در درجه دوم علما ، زبانشناسان ، محققان و نویسندگانی هستند که علی رغم وجود سختیهای فراوان از جمله ممنوعیت این زبان در سطوح رسمی و غیر رسمی و مخصوصا وجود سیستم بسته فرهنگی که متاثر از ساختار راسیستی 90 ساله در این سرزمین است ، روز به روز بر پویایی و ترقی این زبان می افزایند ، حال اگر فتوای ارتداد کسی را بدهید ، حکم عدم صلاحیت کسی را صادر بفرمایید ، مارکهای گوناگون از جمله استالینیست و پان ایرانیست به فعالین ملی بچسبانید و... حکایت زبان آذربایجان همین است و بس.
[1] - Alireza Asgharzadeh,: 2007 Iran and the Challenge of Diversity Islamic Fundamentalism, Aryanist Racism,and Democratic Struggles , PALGRAVE MACMILLAN , United States of America.
[1] - یادداشتی در پیرامون حق تعیین سرنوشت و برگزاری رفراندوم در آذربایجان جنوبی :
http://historyaz.blogfa.com/post-39.aspx
7 اسد (مرداد) 1392 / 2013/ژوئيه/29
آذربایجان جنوبی