به یاری عباس لسانی بشتابیم
اینها نمیفهمند که مردهاند نمیفهمند که مردم آنها را نمیخواهند. در وحشت و استیصالی که بر آنها چیره شده است به درگاه خدایشان زوزه میکشند و باز هم مرگ آرزو میکنند. همانطور که بارها گفتهاند مرگ همهی جهان و منطقه را میخواهند. تهدید کردهاند که اگر رفتنی باشیم اسراییل و عربستان و کشورهای حاشیهی خلیج را هم با خود میبریم و البته ایران را به زمینی سوخته و بیحاصل تبدیل میکنیم و میرویم، کاری که هم الان در انجامش میکوشند و موفق هم هستند. جنون ویرانگری و آدمکشی یک لحظه رهایشان نمیکند. روش دیگری برای حکومت کردن نمیشناسند. عوامل این رژیم نظیر صادق خلخالی از همان فردای به اصطلاح انقلاب 1357 شروع به سرکوب و کشتار مخالفان خود در سراسر کشور نمودند و کشتار و زندان و اعدام دسته جمعی و بدون محاکمه را در هر کجا که کمترین صدای مخالفت با حاکمیت ولایت فقیه شنیده میشد رواج دادند و از کشته پشته ساختند.
نخستین تضادها و درگیریهای جدی با موجودیت رژیم ولایت فقیه درمناطقی مشاهده شد که کردها، ترکمنها، تورکها، عربها و بلوچها در آنها میزیستند. لشکرکشی به کردستان و اعدام فعالان سیاسی کرد، کشتار نمایندگان خلق عرب و دستگیری و اعدام رهبران جنبش خلق ترکمن و کشتار رهبران بلوچ همه از این جمله است. به جز کشتار و اعدام هواداران و اعضای رژیم پهلوی که در ایران مانده بودند و به جز مصادرهی خودسرانه و بیحساب و کتاب اموال هر آن کسی که به نظرشان «وابسته» به رژیم پهلوی بود، از سال 1359 نیز فرایند سیستماتیک سرکوب و اعدام اعضا و هواداران احزاب و سازمانهای سیاسی نوپای چپ و از جمله سازمان مجاهدین خلق را هم آغاز کردند که نقطهی اوج آن به جز قتل عام سالهای 1360-62 در سال 1367 است. در این راستا حتی به اعضای کاست روحانیت هم رحم نکردند و بسیاری از آنان را نیز به قتل رساندند یا به زندان و حصر خانگی افکندند. از آن جمله است آیتالله کاظم شریعتمداری در آذربایجان که به علت مخالفت با اصل ولایت مطلقهی فقیه از نخستین کسانی بود که به سلب مقام مرجعیت و اجتهاد و حصر خانگی محکوم شد و ورقهای به دست او داده شد تا در مقابل دوربین تلویزیون نشسته و آن را بخواند و اظهار استغفار کند. او برای پیشگیری از جنگ داخلی در ایران و بمباران آذربایجان به دست فرماندهان سپاه و ارتش وابسته به ولایت فقیه حاضر شد از حقوق خود چشم بپوشد و آن چه را که خمینی میخواست در مقابل دوربین تلویزیون دولتی بر زبان آورد ولی آذربایجان درگیر جنگ داخلی و کشتار دولتی نشود. از آن هنگام رهبران احزاب سیاسی مختلف و فعالان سیاسی و مدنی را به همین ترتیب با فشارها و شکنجههای جسمی و روحی به پای میز اعترافات ساختگی و دروغین کشاندهاند. آخرین و جددیترین نمونهی آن اعترافگیری از سپیده قلیان و اسماعیل بخشی بود. به جز این، رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز پایگیری خود به ایجاد آشوب در صحنهی بینالمللی و منطقهای پرداخت تا دوام حاکمیت ننگین خود را ممکن سازد و به این وسیله با نیروهای اسلامی ارتجاعی همپیمان شد و فضای ناامنی را بهخصوص در منطقهی خاورمیانه ایجاد کرد. اسراییل، آرژانتین، تایلند، هند، بحرین، کنیا، انگلیس، آلمان، هلند، دانمارک و احتمالا کشورهای دیگری در سراسر جهان رژیم اسلامی ایران را به عملیات بمبگذاری و ترور در خاک کشورهای متبوعشان متهم کردهاند. ترور میکونوس، ، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، عبدالرحمان برومند و کاظم رجوی و دیگران از جمله ترور مخالفین حکومت در خارج از کشور است. دولت هلند اعلام کرده است که رژیم ایران در سال 2015 علی معتمد و در نوامبر 2017 هم احمد مولا اوناهض را در خاک این کشوربه قتل رسانده است. در همین سال گذشته یعنی سال 2018 نیز رژیم تلاش مذبوحانهای انجام داد به قصد ترور یکی از فعالین عرب مخالف جمهوری اسلامی در خاک دانمارک.قتلهای زنجیرهای در داخل کشور هم بیش از ۸۰قربانی از نویسندگان، مترجمان، شاعران، کنشگران سیاسی و شهروندان عادی گرفت که همگی با روشهای گوناگونی مانند تصادفهای اتفاقی خودرو، ضربات چاقو، تیراندازی در سرقتهای مسلحانه و تزریق پتاسیم به منظور شبیهسازی حملهی قلبی به قتل رسیدند.
اما موضوع فقط به مخالفان ایرانی تبار جمهوری اسلامی محدود نمانده است. رژیم خونریز اسلامی،ترور مخالفان خود را به فراسوی مرزهای ایران هم صادر کرده است. آخرین نمونه به قتل رساندن نویسندهی عراقی است که با شلیک سیزده گلوله کشته شد. علاء مشذوب، ادیب و داستاننویس عراقی که رسانههای محلی از او با نام «ادیب جسور» و «تابو شکن» یاد میکردند، شامگاه شنبه ۱۳ بهمن 1397 توسط دو مهاجم مسلح ناشناس در نزیکی خانهاش در منطقه باب الخان واقع در مرکز شهر کربلا به ضرب ۱۳ گلوله جان سپرد. علاء مشذوب در برخی پستهای فیسبوکیاش از ایران و خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، انتقاد کرده و از جمله نوشته بود که «خمینی در عراق بود، رفت کویت، بعد پاریس تا از راه کاست در ایران انقلاب کند، سپس هم به ایران برود و با کشوری که او را پناه داده و میزبانش بوده است بجنگد».
آتش کینهای که در دل این رژیم زبانه میکشد نیازمند انتقام جویی است. منطقه را زیر نقاب امنیت ملی تکه تکه کرده اند و از هر کجا تکه غنیمتی را لاشخور وار به دندان میگیرند و هر چه فرومایهتر سهم خواهی میکنند. با این همه شکست تنها چیزی است که نصیب جمهوری اسلامی شده است. مردم ایران و بهخصوص ملل تحت ستم در ایران این رژیم را نمیخواهند. زندگی تحت حاکمیت این جانیان هر روز تحملناپذیرتر از روز پیش میشود. همه چیز را عامدانه ویران کردهاند. حالا که قرار است بروند میگویند اندر پس من چه دریا چه سراب. این است که از یک طرف تمام تلاش خود را میکنند تا سرزمین برهوت خشک و بی آب و علفی را برای بازماندگان پشت سرشان به جا گذارند و از طرف دیگر فعالین سرشناس سیاسی را با شدت بیشتری زندان و شکنجه میکنند یا به شیوههای مرموزی میکشند تا جنبشهای اجتماعی را به اصطلاح «بدون کله» و در نتیجه بدون امکان سازمانیابی و تشکل به حال خود رها کنند. این است که مثلا در مواجهه با اعتصابات هفت تپه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را دستگیر و به پای میز مصاحبه و اعترافگیری کشاندند و در مواجهه با نارضایتی و خیزش عربها زندانها را از فعالین سیاسی آنها انباشتند و در مواجهه با نارضایتی عمیق در بلوچستان تمام مردان برخی روستاهای بلوچستان را کشتند و در مواجهه با جنبش محیط زیستی اقدام به دستگیری فعالان آن و کشتن برخی و مفسد فی الارض خواندن برخی دیگر کردند. در مواجهه با جنبش ملی –مدنی آذربایجان هم اقدام به تطمیع و تهدید و سرانجام دستگیری و شکنجهی چهرههای سرشناس آن از جمله عباس لسانی نمودند تا در مردم ما ترس و ارعاب ایجاد کنند. مقامات امنیتی رژیم عباس لسانی را در تاریخ 25 دی ماه 1397 ربودند وخبرها حاکی از ان است که او مورد شکنجه وازار و اذیت روحی و جسمی قرار دارد. به عباس لسانی اتهام براندازی و تبلیغ علیه رژیم اسلامی وارد کردهاند و به همسر او خانم رقیه علیزاده که تقاضای ملاقات با وی را دارد با گستاخی تمام گفتهاند که جنازهاش را به زودی به او تحویل خواهند داد. به نظر میرسد که رژیم قصد ندارد عباس لسانی را زنده به بیرون بفرستد و این باید زنگ خطری باشد در گوش همهی فعالین مدنی و سیاسی اذربایجان و ایران. برای استمرار یک جنبش ملی-سیاسی نیرومند در آذربایجان که بتواند برای فدرالیسم و خودگردانی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی آذربایجان مبارزه کند، بدون تردید نیازمند وجود عباس لسانی هستیم و بدون او نخواهیم توانست این مبارزه را به سرانجام برسانیم. وظیفهی همهی ما کسانی که آرزوی خودمختاری و رهایی از یوغ رژیم ولایت فقیه را داریم کوشش برای نجات جان عباس لسانی است. باید در این راستا خبررسانی کنیم و در صحنهی داخلی و خارجی حمایت افکار عمومی را برای حمایت از او سازمان دهیم و برای جلب توجه رسانههای مهم بینالمللی تلاش کنیم. باید برای نجات جان عباس لسانی بجنگیم. خیابانها را با عکسهای او پر کنیم و برای آزادی او تظاهرات مسالمتآمیز برپا کنیم. هیچ ملتی بدون مبارزه روی آزادی ندیده است. ملت آذربایجان هم از این قاعده مستثنی نیست.ما ملتی هستیم که به درازای تاریخ برای حقوق حقهی خود جنگیدهایم این بار هم چنان میکنیم. نباید اجازه بدهیم که رژیم منحوس اسلامی، عباس لسانی را بیش از این مورد شکنجه و آزار و اذیت جسمی- روحی قرار بدهد.عباس لسانی آن عنصری از هویت و مبارزات سیاسی-مدنی ملت اذربایجان است که میتواند ما را یکپارچه کند. فراخوانهای او برای گردهمآیی در قلعهی بابک و سخنرانی پرشور و آتشین او بر سر مزارحسن دمیرچی و نفس وجود او نشانهی حیات و بالیدن یک جنبش اجتماعی خودآگاه و نیرومند در آذربایجان است. اجازه ندهیم که حاکمیت اسلامی، عباس لسانی را از جنبش ملی آذربایجان بگیرد. برای عمل سیاسی، برای مبارزه با سرکوب حقوق ملی تورکها، باید خودمان به میدان عمل و مبارزه وارد شویم و به رژیم اسلامی نشان بدهیم که هر یک از ما یک عباس لسانی است. یار و یاور او در میدان مبارزه باشیم. خطر را جدی بگیریم، تهدید رژیم خونریز اسلامی را جدی بگیریم و امروز به یاری عباس لسانی بشتابیم که شاید فردا دیر شده باشد. دوستان، همرزمان، اگر رژیم موفق شود عباس لسانی را در زندان درهم بشکند یا او را در زندان به قتل برساند در آن صورت چگونه میتوانیم به چشمان خانم رقیه علیزاده وفرزندان اونگاه کنیم و از خجالت آب نشویم؟تا دیر نشده به یاری عباس لسانی بشتابیم.