پانْتُرکیسْم، یا پان تورکیسم، ایدئولوژی ملیگرایانه(ناسیونالیستی) و توسعهطلبانهای که برپایۀ آن کلیۀ مردمانی که به زبان ترکی سخن میگویند ـ از جمله همۀ ترکیزبانان مسلمان ـ ملت واحدی هستند که باید تحت رهبری در دولتی واحد متحد شوند(«دائرةالمعارف... »، BSE3, XIX/153; X/795). هدف اصلی پانترکیسم گونهای وحدت مادّی ـ فرهنگی همۀ مردمی است که به ظاهر و یا به درستی ریشههای ترکی دارند و در داخل و یا خارج از شبهجزیرۀ آناتولی زندگی میکنند(لاندو، 19). گرچه پانترکیسم از درون پانتورانیسم(ه م)سربرآورده است، با این وصف، میان پانترکیسم و پان تورانیسم تفاوتهایی وجود دارد. هدف پانترکیسم گردآوردن همۀ ترکیزبانان، از جمله ترکیزبانان قبرس، بلغارستان، شبهجزیرۀ بالکان، آسیای مرکزی، عراق، ایران، افغانستان، ایالت سینکیانگ ترکستان چین، قفقاز، کریمه، ماوراءقفقاز، تاتارستان، حوالی رودولگا و سیبری تحت رهبری ترکیه است(EI2؛ بریتانیکا، VII/727؛ زلالیان، 34-35).
پانترکیسم بنا بر ماهیت خویش ایدئولوژی و جنبشی الحاقگراست که بر احساس و دیدگاههای ریشهدار پیروان خود متکی است(لاندو، 26). در نیمۀ دوم سدۀ 13ق/19م اسلام عامل پیوندِ ساکنان امپراتوری عثمانی بود و حتیٰ در دوران فرمانروایی سلطان عبدالحمید دوم(1258-1336ق/1842-1918م) و پیش از آن، اطلاق کلمۀ «ترک» در میان گروهی از مردم خوشآیند نمینمود. گروهی از روشنفکران درون امپراتوری عثمانی (ایچ تورک لر) نسبت به رنج ترکان بیرونی تابع امپراطوری روسیه(دیش تورک لر) ابراز همدردی میکردند که موافق طبع دربار عثمانی نبود. اینان به ترکگرایی(تورک چولوق، ترکیسم)روی آوردند که زمینۀ مناسبی برای ظهور ایدئولوژی پانترکیسم بود. یکی از این روشنفکران علی سواوی بود که به سببِ تحریک مردم استانبول به ترکگرایی اعدام شد(همو، 24، 29، 63-64).
آرمینیوس وامبری(1832-1913م) جهانگرد یهودیِ مجارستانی از نخستین کسانی بود که به تعلق همۀ گروههای ترکی زبان به یک نژاد اشاره کرد و متذکر گردید که این گروهها تنها بر پایۀ «نشانههای فیزیکی و رسم و رسومات به شعبههای فرعی تقسیم میشوند»(نک: همو، 21-22؛ لویس، 346). وی در کتاب خود ـ که در 1282ق/1865م انتشار یافته، و با عنوان سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه به فارسی نیز ترجمه شده است ـ طرح امپراتوری ترک را ارائه کرد و متذکر شد که آل عثمان به سبب داشتن دودمان ترکی میتواند برپایۀ عناصر خویشاوندی گونهگونی که از طریق زبان مشترک و مذهب و تاریخ به هم پیوستهاند، امپراتوری وسیعی را از سواحل دریای آدریاتیک تا چین بنیاد نهد که از امپراتوری بزرگ خاندان رومانف به مراتب بزرگتر و نیرومندتر باشد، زیرا رومانف ناهماهنگترین و نامتجانسترین عناصر را از طریق زور و نیزنگ برای ترتیب دادن امپراتوری خود به کار گرفته است؛ حال آنکه اهالی شبه جزیرۀ آناتولی، آذربایجانیها، ترکمنها، ازبکها، قرقیزها و تاتارها اجزائی هستند که از ترکیب آنها نیروی عظیم ترکی میتواند سازمان یابد. این سازمان قدر مسلم بهتر از ترکیۀ کنونی قادر به مقابله با رقیب بزرگ شمالی(روسیه) خواهد بود(ص530). گرچه وامبری چندی بعد از نظر خود عدول ورزید و پانترکیسم را پنداری واهی نامید، ولی تصویری که از امپراتوری ترکان ارائه کرده بود، بعدها در گروه «ترکان جوان» مؤثر افتاد و در تشکل پانترکیسم نقشی اساسی یافت(لاندو، 22).
از دیگر چهرههای خارجی پرنفوذ پانترکیسم لئون کائن3 یهودی اهل سِرِز نزدیک سالونیک بود که نام تکینآلپ بر خود نهاد. او در طول حیات خود به چند ایدئولوژی ـ از عثمانی گری و پان ترکیسم تا کمالیسم ـ روی آورد. وی پیش از جنگ جهانی اول و در جریان آن پانترکیستی معتقد محسوب میشد. مقالههای او به زبانهای آلمانی، انگلیسی و فرانسوی اروپاییان را با هدفهای پانترکیسم آشنا کرد(همو، 71). وی هنگام اقامت در پاریس با «ترکان جوان» آشنا شد و مطالب متعددی دربارۀ ترکان نوشت که مهمترین آنها کتاب «مقدمهای بر تاریخ آسیا4» است. این کتاب که در 1317ق/1899م به ترکی ترجمه شد، شامل تأکیدهایی دربارۀ دشتهای آسیای مرکزی است که بر ترکیزبانان اثری فراوان برجای نهاد(لویس، همانجا). مقالۀ دیگر او «ترکها در جستوجوی یک روح ملی» بود که در 1912م در پاریس منتشر شد(لاندو، همانجا).
از دیگر کسانی که خارج از ترکیه میزیستند و در ظهور و اشاعۀ پانترکیسم نقشی مؤثر داشتند، دیوید آرتور لملی یهودی انگلیسی(1248-1329ق/1832-1911م)بود. مقدمۀ طولانی او بر کتاب «دستور زبان ترکی» در 1248ق/1851م به زبان فرانسوی ترجمه و چاپ شد و در1267ق/1851م الهامبخش کتاب قواعد عثمانیه اثر فؤاد و جودت پاشا قرار گرفت و در همان سال به زبان ترکی منتشر گردید(لویس، همانجا). بعضی او را نخستین کسی دانستهاند که کوشید تا «آتش ملیگرایی ترک را شعلهور سازد»(سلطانشاهی، 274). علی حسینزاده سیاستمدار قفقازی(1243-1320ش/1864-1941م) از جملۀ ترکان بیرونی بود که در اشاعۀ پانترکیسم نقش داشت و شعر او با عنوان «توران» به مرامنامۀ پانترکیسم بدل گشت(لاندو، 72-73).
احمدآقا اوغلو(آقایف)(1248-1318ش/1869-1939م) یکی دیگر از نظریهپردازان پانترکیسم بود. او که زمانی از دوستداران ایران به شمار میرفت، پس از پیوستن به حزب اتحاد و ترقی در استانبول، به ترکگرایی روی آورد و از زمرۀ بینادگذاران پانترکیسم، و سرانجام از جملۀ مشاوران مصطفیٰ کمال آتاتورک شد(رئیسنیا، 1/304-306). نمیتوان از دیده دور داشت که قدرتهای بزرگ جهانی در آغاز به پانترکیسم توجه داشتند و همین امر سبب شد که بعضی محققان پانترکیسم را حاصلِ نقشۀ اروپاییان برای دستیابی به اهدافشان در صحنۀ نبرد قدرتها در سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20م تلقی کنند و در تأیید این نظر به نقش خاورشناسانی چون آرمینیوس وامبری مأمور وزارت امور خارجه بریتانیا و سردنیس راس نویسندۀ جزوۀ «راهنمایی بر تورانیان و پان تورانیسم» از انتشارات شعبۀ اطلاعات وزارت دریاداری بریتانیا اشاره نمایند(بیات، مقدمه...، 13).
احمدآقااوغلو یکی از کسانی بود که در نشریاتی چون تورک یوردو، اجتهاد، حلقه دوغرو و... مقالههایی پیرامون وحدت ترکان داخل و خارج امپراتوری عثمانی مینوشت. نوشتههای مبلغان پان ترکیسم در گروه ملیگرایانی که با نام «ترکان جوان» شناخته شدند، مؤثر افتاد. نخستین گروه غیرعلنی ترکان جوان در 1306ق/1889م در استانبول تأسیس یافت. لوکهری فرماندار انگلیسی جزیرۀ مالت در اثر خود با عنوان «تأسیس ترکیۀ جدید1»، تأسیس حزب اتحاد و ترقی ـ حزب سیاسی ترکان جوان ـ را به سال 1891م در شهر ژنو سویس توشته است(کراکوسیان، 72). پس از نیرومند شدن ترکان جوان، پانترکیسم در مسیری خارج از وحدت اسلامی در ترکیۀ عثمانی گام برداشت و کوشید تا اتباع مسلمان غیرترک را ترکی کند، در مصوبۀ حزب اتحاد و ترقی در 1329ق/1911م آمده است که دیگر ملیتها حق ندارند سازمان ملی خود را داشته باشند... گسترش و اشاعۀ زبان ترکی بهترین وسیله برای سیادت مسلمانان و استحالۀ دیگر ملیتهاست(زلالیان، 17).
در ربع قرن 20م تلاشهایی برای تنظیم نظریۀ پانترکیسم در درون کشور ترکیه پدید آمد. نخستین کسی که ایدئولوژی پانترکیسم را از دیدگاه روششناسی مورد بررسی قرار داد، ضیاءگوک آلپ اهل دیاربکر(1255-1303ش/1876-1924م) از گروه ترکان جوان، و از 1908 تا 1918م عضو شورای مرکزی کمیتۀ اتحاد و ترقی بود و سپس یکی از حامیان مصطفیٰ کمال و جنبش تحت رهبری او شد. او درضمن شعر هم میسرود؛ شعر«توران» اوکه در 1329ق/1911م سروده شد، دعوت آشکار به پانترکیسم بود(لاندو، 74). در نخستین برنامۀ حزب اتحادوترقی(رجب1313/دسامبر1895)نظر ترکان جوان پیرامون جدایی دین از حکومت و تکیه به غرور ملی درج شده، و چنین آمده است: «به نظر ما مسائل مذهبی در زمرۀ امور شخصیاند. آنچه ما را به چنین باوری سوق داده، احساسی است ناشی از غرور ملی و مدنیمان» رامزاور، 347).
انقلاب سال 1326ق/1908م و سقوط سلطان عبدالحمید دوم حاصل فعالیت مشترک روشنفکران مقیم داخل و خارج امپراتوری عثمانی و نیروهای نظامی پادگان مقدونیه بود. ترکان جوان خواستار پیشرفتهای اقتصادی و خودآگاهی ملی ملت حاکم(ترک)و برتری اینان بر مردمِ غیرترکِ تابع امپراتوری عثمانی بودند(کراکسیان، 100). چندی بعد انورپاشا، طلعتپاشا و جمالپاشا که از سران انقلاب بودند، رفته رفته زمام امور را در دست گرفتند و سپس در شعبان 1331/ژوئیۀ 1913 با قتل محمود شوکت پاشا نخستوزیر، دیکتاتور نظامی و حزبی خود را برقرار کردند(همو، 110). 3 سیاستمدار نامبرده امتیازها و برتریهایی در پانترکیسم مشاهده میکردند. از میان این 3تن، انورپاشا(1260-1301ش/1881-1922م)قاطعترین گرایش پانترکیستی را داشت و برای این ایدئولوژی نقشی بسیار مهم قائل بود. ازاینرو، مسئولیت انتخاب پانترکیسم را به عنوان سیاست دولتی بیش از دیگر همکاران برعهده گرفت(لاندو، 94). در آستانۀ جنگ جهانی اول، انور پاشا فرستادن مأموران ترک را برای برانگیختن ترکی زبانان قفقاز و آسیای مرکزی آغاز کرد(کراکوسیان، 110-111).
در 1912م انجمن یا کانون تجمع ترکان(تورک اوجاقلری)برگذار شد و به اندیشۀ پان ترکیسم شکلی جدی داد و آن را به عنوان کانون حقیقی فرهنگ ترکان معرفی کرد(حیدرزاده، 60). انورپاشا فرمانده کل قوای دولت عثمانی که آرزوی تأسیس امپراتوری بزرگی در آسیای مرکزی را داشت(همو، 61)، سازمانی به نام «تشکیلات مخصوصه» پدید آورد که مأموران آن همه از افسران داوطلب بودند و در خارج از مرزهای عثمانی، به ویژه در میان گروههای ترکتبار به تبلیغ پانترکیسم میپرداختند. این سازمان تا پایان جنگ جهانی اول در اختیار انورپاشا قرار داشت. طی سالهای جنگ بسیاری از مأموران انورپاشا از راه قفقاز، به ایران، افغانستان، هندوستان و دیگر نواحی فرستاده شدند(لاندو، 95-97).
در 1911م پانترکیستها به گروهبندیهای سیاسی و انتشار نشریههای متعدد پرداختند. یوسف آقچو را سردبیر مجلۀ تورک یوردو(سرزمین ترک)از روسیه به ترکیه مهاجرت کرد. وی کوشید در مقالههای خود چنین استدلال کند که گویا ترکیزبانان جهان از چین تا کرانههای رود دانوب ملت واحدی هستند. بنا به نوشتۀ او، ترکیزبانان باید در دولت بزرگ ترک به رهبری ترکیه متحد شوند(کراکوسیان، 116). جمال نوری از این نیز پا فراتر نهاد و نوشت: «اگر زبان عربی زبان دینی است، زبان ترکی باید زبان رسمی همۀ مسلمانان باشد»(همو، 117). قرابیگف یکی از مساواتیان مشهور قفقاز پس از ترک روسیه و ورود به استانیول از این نیز فراتر رفت و اعلام کرد که مصالح دولتی ترکیه چنین اقتضا میکند که ارمنیان و یوناینان از این کشور خارج شوند. متعاقب آن مجمع حزب «اتحاد» که به مدت 13 روز در ماههای اکتبر و نوامبر 1910 در استانبول جریان داشت، با صراحت اعلام کرد که «ترکیه تنها متعلق به ترکان است»(همانجا).
در جنگ جهانی اول که ترکیه متحد آلمان بود، پانترکیسم بیش از پیش حالتی متجاوز یافت. در 1333ق/1915م یکی از نمایندگان برجستۀ حزب «اتحاد و ترقی» ضمن گفتوگو با مقامات دولتی آلمان در برلین از دولت آلمان خواست که آسیای مرکزی و سراسر دشت قزاقستان را در اختیار ترکیه قرار دهند و در سواحل اطراف ولگا، دولت غازان و در شبه جزیرۀ کریمه خاننشین پدید آورند. وانگهنایم سفیر آلمان ضمن گفتوگو با انورپاشا و جمالپاشا گفت: «با واگذاردن قفقاز به شما میخواهیم راه زمینی به ترکیه را بگشاییم، مخالفان تمامیت ارضی ترکیه را از میان برداریم و ایران را به تصرف آوریم»(همو، 124). او در نامۀ محرمانۀ مورخ 6 اوت 1914 به صدراعظم، جمالپاشا به «پیمان اتحاد» پنهانی که 4 روز پیش از آن امضا شده بود. اشاره کرد و نوشت: «آلمان بر خود واجب میداند تا برای اصلاح وضع مرزشرقی ترکیه که آن را به تماس مستقیم با عناصر مسلمان در روسیه قادر میسازد، تلاش کند». آلمانیها به بهرهبرداری از پانترکیسم به منظور تضعیف روسیه و کنترل بر ثروت عظیم اقتصادی آسیای مرکزی علاقهمند بودند(لاندو، 96).
در جریان اعمال سیاست ترکی کردن اجباری در نواحی مختلف امپراتوری عثمانی اعتراضهایی روی داد. در 1328ق/1910م در میان عربها و دروزیان فلسطین و عراق، نیز آلبانیاییها، در 1911م در یمن، و در 1912م در مقدونیه و بار دیگر آلبانی شورشهایی به وقوع پیوست. در مادۀ اول قانون اساسی دوران حاکمیت ترکان جوان آمده است که «ترکیه امپراتوری غیرقابل تقسیم است. هیچیک از اجزاء آن در هیچگونه شرایطی حق جدایی از آن را ندارند». این بند مبیّن آن است که ترکان جوان برای مردم غیر ترکِ درون امپراتوری به هیچ روی حق خودمختاری قائل نبودند(کراکوسیان، 132-133).
در انتخاب 7 شوال 1326ق/2 نوامبر 1908م ترکیۀ عثمانی، از مجموع 230نمایندۀ مجلس، شمار ترکان 107، عربها 45، آلبانیاییها 22، کردها 2، یونانیان 27، بلغارها 5، صربها 4، یهودیان 4، و دروزیها یک بود، ولی در انتخابات سال 1910م ترکیب قومی تغییری جدی یافت و شمار نمایندگان ترک از 107 به 228رسید و شمار نمایندگان یونانیان 27، بلغارها4، صربها 3، ارمنیان 4، یهودیان 3، و الاخها یک بود(همو، 135).
در 1329-1331ق/1911-1913م ترکیه درگیر جنگهای متعدد از جمله جنگهای بالکان(1912-1913م)شد. این جنگها که با قیامهای مردم مقدونیه و آلبانی و درگیری میان ایتالیا و ترکیه در سالهای 1911-1912م همراه بود، بحران درون امپراتوری عثمانی را عمیقتر کرد(BSE, II/575). متعاقب آن جنگ جهانی اول در 1914م آغاز شد که در آن ترکیۀ عثمانی متحد آلمان و دشمن روسیه بود. جنگ با روسیه راه را برای رونق پانترکیسم آماده کرد. روسها در دیدۀ پانترکیستها نه تنها کافر، بلکه متجاوزانی بودند که سرزمینهای اسلامی ـ ترکی از جمله قفقاز و آسیای مرکزی را در اشغال خود داشتند. انقلاب 135ق/1917م روسیه و سقوط تزاریسم، بسیاری از پان ترکیستها را معتقد ساخت که زمان آزادی «سرزمین پدری» و متحد کردن «ملت ترک» فرا رسیده است(اتابکی، 57). با شکست عثمانی در جنگ جهانی اول، پانترکیسم به خطمشی اصلی ترکها بدل گشت. اینان در سالهای آخر جنگ به ایران و قفقاز روی آوردند و مصائب بسیاری را سبب شدند(بیات، شورش...، 61).
ریشۀ مشترک همۀ گروههای ترکی زبان تابع روسیه مقاومت در برابر روسی کردن تابعان، یعنی پاناسلاویسم بود. از اینرو، مخالفان پاناسلاویسم به دوجهت گرایش داشتند که یکی پانترکیسم، و دیگری اتحاد اسلام بود. این هر دو عواملی بودند برای مقابله با روسی شدن که یکی رنگ ملی و قومی، و دیگری رنگ دین در برابر فشار کلیسای مسیحی ارتدکس روس داشت. اسماعیل گاسپرالی(غصپرینسکی)یکی از پانترکیستهای روسیه بود که در عین حال برای تأسیس «اتحادیۀ مسلمانان روسیه» کوشش بسیار کرد(بنیگسن، 154-155). انور پاشا وزیر جنگ امپراتوری عثمانی نیز در همین راستا گام برمیداشت. طلعت پاشا و جمالپاشا نیز در اجرای سیاستِ درآمیختن پانترکیسم و «اتحاد اسلام» با انورپاشا همداستان بودند(لاندو، 36، 94).
شواهد بسیار حاکی از آن است که در دوران جنگ جهانی اول پانترکیستها زیرپوشش اتحاد اسلام فعالیت میکردند. در شعبان 1334/ژوئن 1916 بخشی از سپاه ششم عثمانی به فرماندهی علی احسان پاشا به غرب ایران حمله کرد(گرکه، 1/394). الحاق بخشی از خاک ایران، ولایت زرخیز آذربایجان و مردم ترکی زبان ایران از پیش برنامهریزی شده بود. فوزیبیک عرب متعصب که از طرفداران پانتورانیسم، و به ظاهر مورد حمایت انورپاشا بود، اندیشۀ پاناسلامیسم و اتحاد دینی 3گانۀ عثمانی ـ ایران ـ افغانستان را مطرح کرد. با گذشت زمان مسلم شد تأکید بر اتحاد مذهبی که در آغاز به اعلان جهاد با روسیه و انگلیس انجامیده بود، به طورکلی اهمیت خود را از دست داده است. نخستین مقاومت هشیارانۀ ایرانیان در برابر تلاشهای تجاوزکارانۀ عثمانیها اینان را برآن داشت که زیر پوشش دین از نقشههای پانترکیستی خود در ایران سخنی به میان نیاورند و قصد گسترش نفوذ خود را زیر لوای وحدت اسلامی پنهان کنند که این نیز نتیجهای به بار نیاورد(همو، 1/423-425).
ولی در قفقاز وضع به گونۀ دیگری بود. احزاب و سازمانهای مسلمان قفقاز زیر نفوذ ایدئولوژی تبلیغشدۀ مشترک پانترکیسم و پاناسلامیسم قرار گرفتند. آنها از رهگذر این تبلیغات به رهایی از حاکمیت روسیه، و ایجاد دولت بزرگ ترک از سواحل دریای مدیترانه و دریای سیاه تا ماوراء خزر و ترکستان باور داشتند و مدعی بودند که دریای «کاسپی (خزر)باید دریاچۀ درونی کشور ترکان» باشد(کراکوسیان، 246).
احمدآقااوغلو شبه جزیرۀ بالکان، آسیای صغیر، شبه جزیرۀ کریمه، داغستان، آستاراخان، محدودۀ اطراف ولگا، ساراتف، غازان، اوفا، اورنبورگ، سیبری، اورال، محدودۀ دریاچۀ بایکان، بخارا، خیوه، خراسان، ترکستان روس و ترکستان چین(آسیای مرکزی)، مغولستان، سواحل جنوبی دریای خزر، قفقاز شمالی و جنوبی و آذربایجان ایران را درون محدودۀ «جهان ترک» جای داد. گذشت از آن، پان ترکیستها اراضیای را که اقلیتهای ترکیزبان در آن زندگی میکنند، از جمله نواحی محدودۀ ولگا، دریای سیاه، ایران و سراسر امپراتوری عثمانی را نیز سرزمین ترکان نامیدهاند(اوهانسیان، 47؛ زارهواند، 84-85).
ضیاءگوک آلپ رهبر جنبش پانترکیسم شیوۀ تحقق ایدئولوژی پانترکیسم را در کتاب خود، تورک چولوقون اساس لری (اصول ترکگرایی) بیان داشته است. وی مینویسد: استحاله و حتیٰ بیرون راندن اقوام غیرترک از ترکیه و کشورهایی که عناصر غیرترک در آنها سکنا دارند، شرایط عمده برای ایجاد فرهنگ ترکی است. البته در این زمینه اقدامهای بسیاری صورت گرفته است، اکنون نیز ادامه دارد و آنچه صورت میپذیرد، اندک هم نیست(اوهانسیان، همانجا).
نظر ضیاءگوک آلپ پیرامون استحاله و بیرون راندن اقوم غیرترک از محدودۀ امپراتوری عثمانی به نسلکشی و قتلعام ارامنه و یونانیان در سالهای 1333-1334ق/1915-1916م و بیرون راندن اقوام غیرترک از آسیای صغیر انجامید که ترکان جوان در این ماجرا نقشی عمده داشتند(«تاریخ مردم...6»، 264-273). ضیاءگوک آلپ در بیان نظر خویش ملت را مجموعهای از افراد دارای زبان و مذهب مشترک میشمارد که پیرو اصول اخلاقی و زیباشناسی خاص خودشاناند. به عقیدۀ او اُغوزها(غزان)، یعنی ترکان عثمانی و ترکمنها به گروه «فرهنگ مشترک» ترکی تعلق دارند. وی گروهی از مغولان ساکن چین به نام خُوَرها و ترکیزبانان ساکن آذربایجان، خراسان و دیگر نقاط ایران را «همانند ترکان عثمانی» از اعقاب اغوزخان میشمارد و چنین نتیجه میگیرد که «مرزهای ملیت و ناسیونالیسم ترک فراسوی مرزهای جغرافیایی دولت ترکیه است». وی اظهار عقیده میکند که توران برخلاف آنکه عدهای تصور میکنند، مجموعهای نژادی نیست که جز از ترکان، مغولان، تونگوزها، فنلاندیها و مجارها را دربرگیرد. نام این مجموعه «اورال ـ آلتایی» است که در آن یاکوتها(یاقوتها)، قرقیزها، ازبکها، قپچاقها، تاتارها و اغوزها یک گروه زبانی ـ نژادی را تشکیل میدهند. او برای سیاست ترکیه هدف 3 مرحلهای کوتاه مدت، میان مدت و نهایی را تجویز میکند که مرحلۀ کوتاه مدت ترکگرایی، میان مدت اغوزگرایی و نهایی پانتورانیسم است(زارهواند، 78-80). محمدامین رسولزاده در کتاب آذربایجان جمهوریتی مردم اران و شروان را «ترکان آذری» نامیده است که ـ گویا از روزگاران کهن ـ در باکو، گنجه، شماخی، ایروان، تبریز، مراغه، اردبیل، مغان، اران و قرهباغ مستقر بودهاند(ص11-12). وی از این پندار گام فراتر نهاده، دریای کاسپی(خزر) را دریای قوزغون(قوزغون دنیزی)نامیده است که در هیچ سندی نمیتوان یافت.
در 1336ق/1918م قفقاز از روسیه جدا، و به 3 جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان تقسیم شد. پیش از هجوم نیروهای عثمانی به قفقاز و تقسیم آن به 3 حکومت، گونهای موازنۀ ضعیف برقرار بود؛ اما چندی بعد مساواتیان قفقاز گنجه را به عنوان پایتختِ موقت برگزیدند و از نیروهای عثمانی تقاضای کمک کردند(هوانسیان، 43، 49). در 12 فوریۀ 1918لشکریان ترک به قفقاز حمله بردند. در کتاب «تاریخ آذربایجان» از انتشارات آکادمی علوم جمهوری شوروی آذربایجان آمده است که محافل حاکم ترکیه کوشیدند تا «برنامۀ توسعهطلبانۀ پانترکیستی خود را با تصرف قفقاز به مرحلۀ اجرا گذارند». برای اجرای این هدف سران ترکان جوان، انورپاشا و دیگران درصدد برآمدند که زیر پرچم پانترکیسم جبهۀ واحدی از نیروهای مرتجع قفقاز پدید آورند. ضدانقلابیون ناسیونالیستِ آذربایجان که از هجوم ترکان جرأت یافته بودند، راه خیانت ملی در پیش گرفتند و در صدد برآمدند تا آذربایجان را به «هممسلکان ترک خود» تسلیم کنند. خاص محمدُف و خوییسکی دوتن از اعضای مجلس قفقاز ضمن گفتوگو با اشنایدر سفیر اسبق آلمان در ایران به صراحت اظهار داشتند که «هدف ما قاطع و روشن است و در صورت عدم موافقت هریک از همسایگان تغییری در آن حاصل نخواهد شد و آن تلاش در راه جدا کردن آذربایجان است»(«تاریخ آذربایجان8»، III(1)/98-99).
نوری پاشا، برادر ناتنی انورپاشا وزیر جنگ عثمانی در پاسخ تقاضای کمک مساواتیان، نیروهای ترک را در گنجه مستقر کرد. واحدهایی را نیز به باکو فرستاد(هوانسیان، همانجا). هدف اصلی او الحاق این جمهوری نوبنیاد به ترکیه، و چه بسا دولت پان ترکیستِ مفروض بود(دومون، 103). در مارس 1918 در ترابوزان کنفرانسی به نمایندگی گَنجینسکی، محمدامین رسولزاده و چند تن دیگر تشکیل شد. اینان که در خدمت ترکان بودند، تهدید کردند که در صورت نپذیرفتن پیشنهاد ترکیه، از دولت قفقاز خارج خواهند شد و استقلال آذربایجان و داغستان را اعلام خواهند کرد(«تاریخ آذربایجان»، III(1)/99).
مؤلفان «تاریخ آذربایجان» در ادامه متذکر شدهاند که 22 آوریل 1918 جمهوری فدراتیو قفقاز موجودیت خود را اعلام کرد که برنامۀ آن «تمام و کمال منطبق با سیاست اشغالگران ترک بود»(همان، III(1)/110). بدین روال، لشکریان ترک به قفقاز رفتند و شهر گنجه به صورت پایگاه آنان درآمد و شورای مسلمانان ملیگرا انحلال خود را اعلام کرد. «حکومت عملاً در اختیار نیروهای اشغالگر ترک به فرماندهی نوریپاشا قرار گرفت». دولت دستنشاندۀ خوییسکی به همراه اشغالگران ترک، تودههای مردم را تحت اسارت و مورد نهب و غارت قرار داد. فرماندهی ترک و مساواتیان با آتش و شمشیر نهضت انقلابی در آذربایجان را سرکوب کردند(همان، III(1)/138-139).
در 28ذیقعدۀ1335ق/15سپتامبر1918م سپاهیان ترک به فرماندهی نوریپاشا شهر باکو را متصرف شدند. مساواتیان که بنا به نوشتۀ مؤلفان کتابهای رسمی «تاریخ آذربایجان» و «فرهنگ دائرةالمعارفی شوروی»، پانترکیست بودند و از ترکان پیروی میکردند، در 27 مۀ همان سال در شهر تفلیس دولت خود را تشکیل دادند و به نام «جمهوری آذربایجان» اعلام استقلال کردند و پس از تصرف باکو از سوی ترکان، به آن شهر منتقل شدند(رضا، آذربایجان...، 214).
محمدامین رسولزاده ـ رهبر مساواتیان ـ جمهوری جدید را «ترکیۀ کوچک» نام داد و اعلام کرد که این جمهوری با ترکیۀ بزرگ دارای مناسبات برادرانه است. وی در ادامه نوشت آذربایجانیان از دیدگاه ملیت ترک هستند(آذربایجان، 8، 11). خالده ادیب که داستان «توران نوین» او الهامبخش پانترکیستها بود، اوایل سال 1920م در گردهمایی بزرگ سازمانیافته از سوی کانون ترک(تورک اجاقی)خطاب به مردم استانبول اعلام نمود که استقلال آذربایجان نخستین گام در برنامۀ پانترکیسم است(لاندو، 133). در این زمان آشکار بود که حزب مساواتِ جمهوری آذربایجان در واقع شعبهای از حزب «اتحاد و ترقی» است(کراکوسیان، 247).
یکی از هدفهای مجلس مساوات، الحاق آذربایجان به ترکیه بود(همانجا). در آن سالها حزب مساوات جدایی آذربایجان از ایران را به گونهای مطرح کرد. روزنامۀ ارشاد مورخ 6ربیعالاول1336ق/27آذر1296ش به نقل از روزنامۀ آجیقسوز(سخن آشکار) مورخ 23صفر همان سال نوشت: «این اشخاص پس از اینکه دیدند بند پوسیدۀ مملکتگیری استبداد که به گلوی آذربایجان افتاده[بود]، و رفتهرفته او را به طرف روسیه میکشید، از اثر ضربات متوالیۀ آزادیخواهان روس پاره گردیده[است،]و آذربایجان، یعنی همان قطعه که حساسترین نقطۀ حیاتی ایران بود، علاقۀ خود را به طرف ایران اظهار و ابراز کرد، به افراد کمیتۀ مساوات اینطور حالی[= تفهیم] نمودند که سعادت ملل مختلفه که امپراتوری وسیع روسیه را تشکیل میدادند، شروع گردید و دموکراسی روس حقوق و امتیازات ملل مذکوره را تصدق نمود، در این صورت شما مسلمانان نیز دارای همان حقوق و امتیازات خواهید گردید و چون عدۀ شما نسبت به سایر ملل کمتر است، خوب است آذربایجان را به خود ملحق نموده تا [بتوانید] در میدان رقابت سیاسی و اقتصادی آب آنها رقابت[نمایید]»(مختاریت...»، 27، 29).
رسولزاده در مقالۀ «مختاریت آذربایجان(از جراید قفقاز)» ضمن اعتراض به نوشتۀ روزنامۀ ارشاد مینویسد: « اگر بپرسید میگوید که مسلمانان قفقازیه میخواهند آذربایجان ایران را از ایران تجریه نموده و به خود ملحق نمایند»(ص32). آیا آذربایجان را «ترکیۀ کوچک» نامیدن(همو، آذربایجان، 8). خود مؤید صحت نظر نویسندۀ روزنامۀ ارشاد نیست؟ آیا سیاست فرقۀ دموکرات آذربایجان در سالهای 1324 و 1325ش این نگرانی را تأیید نکرد؟ آیا تأسیس دولت، مجلس، ارتش و حتیٰ پرچم جداگانه مؤید این نگرانی نبود؟ در 1324ش فرقۀ دموکرات آذربایجان تأسیس شد که نخست در نهان و بعدها به صورتی آشکار همین برنامه را اجرا میکرد(رضا، همان، 222-227).
در 19شعبان1339ق/28آوریل1920م با ورود ارتش سرخ به باکو و تسخیرِ جمهوری آذربایجان به حکومت مساواتیان پایان داده شد(همان، 215). انورپاشا برای ادامۀ مبارزه در 1300ق/1921م به آسیای مرکزی رفت و فرماندهی شورشیان باسماچی را برعهده گرفت. او با محبوبیت فزایندۀ خود موفق به جذب بسیاری از نیروهای داوطلب شد و عنوان «امیر ترکستان» گرفت. وی اتحادِ تمامی عناصر ترکتبار را برای ایجاد امپراتوری ترک عملی میدانست و آماده بود پرچمهای مشترک پانترکیسم و اسلام را به منظور مبارزه با ایدئولوژی بلشویسم برافرازد. ولی مرگ او در نبرد 4اوت1922 آرزوهایش را نافرجام گذارد. معاون و جانشین او حاجی سامیبیگ(سلیم پاشا)مدتی به نبرد ادامه داد، ولی شکست خورد و سرانجام در 1302ش/1923م به افغانستان رفت و در آنجا به تبلیغ پانترکیسم ادامه داد(لاندو، 100-101).
شیناآکشین مورخ ترک برپایۀ نوشتههای مندرج در کتاب یوسف حکمت بایور زیر عنوان «تأثیر پانترکیسم در تاریخ و سیاست جهانی سدۀ 20» و کتاب شوکت آیدمیر با عنوان انورپاشا مینویسد که انور قصد داشت خود را سلطان آذربایجان بنامد؛ در ضمن میخواست برنامهای عملی برای ایجاد دولتی پانترکیست در قفقاز پدید آورد(کراکوسیان، 250-251, 476). از مصطفیٰ کمال نقل شده است که انور میخواست با تصرف آذربایجان، داغستان و ارمنستان، دولت جدید مورد نظر خود را پدید آورد. در این ماجرا مقرر بود نوریپاشا دستیار او باشد(همو، 251).
با شکست ترکیۀ عثمانی در جنگجهانی اول حکومت 3گانۀ انور، طلعت و جمالپاشا به پایان رسید و مستملکات عرب آن طی مدتی کوتاه جدا شدند(زاره واند، 144). در اواخر پاییز سال 1919م کنگرۀ سیواس به دنبال کنگرۀ ارزروم تشکیل شد که ریاست آن را مصطفیٰ کمال برعهده داشت. با شکست دولت اتحاد و ترقی و به قدرت رسیدن کمالیستها، پانترکیسم و پانتورانیسم موقتاً از عرصۀ سیاست کنار زده شد، زیرا ترکیۀ ویران شده از جنگ که بسیار کوچکتر، اما در مقایسه با امپراتوری عثمانی منسجمتر شده بود، نیاز به تمرکز برای بازسازی داشت. در اوایل سال 1921م در جریان جنگ استقلال، مصطفیٰ کمال طی سخنرانیای در اسکیشهر اعلام کرد که مانه پاناسلامیست هستیم و نه پانتوارنیست؛ وحدت اسلامی و تورانیگری هیچیک مکتبی اعتقادی، یا سیاستی منطقی برای ما به وجود نمیآورند. از این پس، حکومت ترکیۀ جدید به زندگی مستقل و حاکمیت در درون مرزهای ملی تکیه خواهد داشت(همو، 153، 166؛ لاندو، 132).
پس از قدرت یافتن مصطفیٰکمال گروهی از پانتورانیستها و پانترکیستها به او پیوستند(همانجا). در مرداد1302/اوت1923 مجلس کبیر ملی ترکیه مصطفیٰ کمال را به سمت ریاستجمهوری برگزید(لویس، 260). در فوریۀ 1925کردهای ترکیه به رهبری شیخ سعید سر به شورش برداشتند و شورش آنان حدود 4 سال ادامه یافت، ولی سرانجام سرکوب گشت و شیخ سعید و 46تن از پیروانش اعدام شدند(همو، 266). مصطفیٰ کمال در تفکر سیاسی وارث ترکان جوان، به ویژه جناح غربگرای آن بود. در زندگی او اعتقادِ به دو موضوع چیرگی داشت: ملت ترکیه، و ترقی(همو، 292). چه بسا ملیگرایی او سبب شد که بازماندگان ترکان جوان بتوانند تا حدودی نظریات پانترکیستی خود را با ملایمت بیشتری محفوظ نگاه دارند. بدین ترتیب، پانترکیسم به صورتی خفته درآمد. فعالیتها ابتدا جنبۀ فرهنگی یافت و با تغییر خط از عربی به لاتین و از میان بردن واژههای فارسی و عربی آغاز گردید و یک گام در جهت پدید آوردن «زبان مشترک» برای ترکان ترکیه و خارج از آن برداشته شد(لاندو، 136-137).
در لهستان توسط پیلسودْسْکی، رئیس جمهوری آن کشور انجمنی با نام «پرومته» تأسیس شد که هدف آن دفاع از مردم قفقاز و اوکرائین، و مبارزه با کمونیسم بود. ارگان این انجمن نیز پرومته نام داشت که بعدها واژۀ ترکستان نیز بدان افزوده شد؛ پانترکیستهای معروفی چون رسولزاده و میرزا بالا در آن مقاله مینوشتند و هدفشان استقلالخواهی و ایجاد اتحادیۀ پانترکیسم در جمهوری آذربایجان، قفقاز و ترکستان بود. در برلین نیز ماهنامهای به نام قورتولوش(رهایی) منتشر میشد که تأ تیر1318/ژوئیۀ1939 انتشار آن ادامه داشت و هلال منشی و محمدامین رسولزاده سردبیری آن را برعهده داشتند(همو، 141، 142).
با آغاز جنگ جهانی دوم در 1318ش/1939م، پانترکیستها فعالیت خود را آشکارتر کردند و با پیشرویهای ارتش آلمان در غرب و شرق اروپا، تلاش آنان گستردهتر شد. در خراد1320/ژوئن1941 در شمارۀ 11 نشریۀ ترکی بوزکورت(گرگ خاکستری) مقالهای با عنوان «ترکیسم در انتظار است» انتشار یافت که در آن، ضمن پرداختن به «آیندۀ توران»، از قفقاز و آسیای مرکزی به عنوان بخشی از این سرزمین یاد شده بود. در نشریۀ دیگری با عنوان چیتاز آلتی(زیر درخت چنار) شاعری ترک چنین نوشت: «ترکانْ قفقاز و کریمه را به بیرون راندن دشمن [روسها] فرا میخوانند. آن روز که ملت ترک دژهای قفقاز و کریمه را ویران کند، نزدیک است»(کراکوسیان، 346-347). در یکی از شمارههای نشریۀ بوزکورت نه تنها نقشهای از محل استقرار ترکان در ترکیه و آسیای مرکزی روی جلد چاپ شده، بلکه خطاب به عصمت اینونو چنین آمده است: «ای اینونو، تاریخ ترا برای این روز بزرگ برگزیده است. ما آمادهایم که خون خود را در راه استقلال مقدس جهان ترک بریزیم. تمامی جهان ترک منتظر اشارۀ توست»(لاندو، 188-189).
در فوریۀ 1944 کتابی با عنوان «ترکان سراسر جهان» نوشتۀ حسین نامق اورکون انتشار یافت که شامل مطالبی دربارۀ ترکان سیبری، آسیای مرکزی، اِتِل(ولگا)، شبهجزیرۀ کریمه، آذربایجان، ترکان غربی و... است. مؤلف کتاب ترکان را به درک «وظایف ملی» فرا میخواند و خطاب به آنان چنین مینویسد: فراموش مکن که تو تنها نمایندۀ 18 میلیون ترک نیستی؛ تو باید همۀ علم و دانش، تفکر و امکانهای خود را صرف اعتلای ترکان کنی و حتیٰ یک لحظه این شعار را از یاد نبری که میگویند: همه برای برای ترکان و به خاطر ترکان است(زلالیان، 34-35). ارین انگین دربارۀ مصطفیٰ کمال چنین نوشت: «آتاتورک نه تنها پدر ترکان ترکیه، بلکه پدر همۀ ترکان جهان است»(نک: رضا، آذربایجان، 112).
حزب کمونیست(بلشویک) نسبت به پانترکیسم سیاست دوگانهای در پیش گرفت. از یک سو سیاستِ روسی کردن در اراضی رود ولگا، شمال قفقاز و شبه جزیرۀ کریمه اعمال میشد و از سوی دیگر در آسیای مرکزی امکانهای وسیعی برای عناصر پانترکیست فراهم میگشت و پانترکیستها در رابطه با کشورهای همجوار، از جمله ایران و افغانستان و چین آزادی عمل داشتند. نمونۀ این سیاست طی سالهای 1324-1325ش/1945-1946م در آذربایجان مشهود بود. نه تنها در آذربایجان، بلکه در گرگان نیز اتهاماتی مبنی بر اعمال سیاست استحالۀ ترکمانان ایران وارد میشد(لوگاشُوا، 145-146).
آزادی عمل پانترکیستها در ارتباط با تاجیکها نیز نمایان بود. یکی از دانشمندان تاجیک در کتابی با عنوان تبر تقسیم(تقسیم با تبر)به سیاست حزب کمونیست در حمایت از پانترکیسم اشاره کرده است. وی ضمن توجه به تقسیمات کشوری شرح میدهد که چگونه تاجیکستان طی سالیان متمادی بخشی از جمهوری خودمختار ترکستان، سپس بخشی از جمهوری بخارا و خیوه، و به دنبال آن بخشی از جمهوری ازبکستان بوده است(نک: ماسُف، 6 ff.). وی مینویسد: تمامی بخشهای مهم و کلیدی سازمانهای حزبی و اداری تاجیکان در دست پانترکیستها بود. در تمامی مدارس بخارا و اراضی متعلق به تاجیکها، معلمان ترکی زبان حضور داشتند و تدریس به زبان ازبکی اجباری بود. در مدارس بخارا، سمرقند و خجند به کودکان سرودهای ترکی میآموختند و سیاست ترکی کردن با سرعت ادامه داشت. سرودی را که در ترکیه خوانده میشد، به کودکان تاجیک میآموختند. این سرود به حمایت از مصطفیٰ کمال و بزرگ داشت جمال پاشا رئیس دولت ترکیۀ عثمانی از حزب اتحاد و ترقی اختصاص داشت. در ترانهای چنین آمده است: «تورانیان به پا خیزید و سلاح بردارید!... جمال مبارز، از گور خود به در آی و بنگر که یونان منهدم، و ترکیه آزاد شده است. زنده باد ترکان، زنده باد کمال...»(همو، 26-27).
سیاست روسی کردن(پان اسلاویسم)سرانجام به نفی بلدِ کامل مردم کریمه و چچن منجر گردید و نتایج دلخراشی به بار آورد. سیاست ترکی کردن نیز مایۀ اختلاف شدید با همسایگان گردید. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، پانترکیسم در میان اقوام ترکی زبان اوج گرفت و با اقدامات مسلحانه چون حوادث چچن همراه شد. مآخذ رسمی شوروی در سالهای پیش از فروپاشی نوشتند که پیروزی زبان ترکی در آذربایجان، حاصل رابطۀ اهالی این سرزمین با ترکیزبانان طی سدههای 5-7ق/11-13م و حاکمیت سیاسی قبایل ترکیزبان و کوچ و اسکان انبوه قبایل ترک و غلبۀ زبان ترکی بوده است. بدین روال مردم آذربایجان همان سرنوشتی را پیدا کردند که بسیاری از اقوام در راستای تاریخ با آن روبهرو شدند که همان غلبۀ زبان مهاجمان بر زبان بومی است(«تاریخ آذربایجان»، I/171؛ رضا، اران...، 567-568)؛ حال آنکه پانترکیستها ملیت آذربایجانیان را ترک نامیدهاند(رسولزاده، آذربایجان، 11).
پس از فروپاشی اتحاد شوروی بازگشت به پانترکیسم به شدت آغاز گردید و از عهد حاکمیت مساواتیان فراتر رفت. رسولزاده زمانی در کتاب خود نوشته بود که «مسکن کنونی ترکان آذری از قدیم الایام محل سکنای خلق ترک بود»(همانجا)، ولی ایلچیبیگ رئیسجمهور اسبق جمهوری آذربایجان از این نیز گام فراتر نهاد و نوشت: «از صدها هزار سال باز از همدان تا دربند و از گوگچه تا دریای خزر ترکان آذری سکنا داشتند و به همراه دیگر اقوام میزیستند»(ص61)؛ حال آنکه تاریخ شناخته شدۀ این سرزمین به 5 هزار سال نمیرسد(رضا، همان، 569-570). به نوشتۀ مینورسکی، هر جا مسائل علمی حل نشدهای در زمینۀ فرهنگ اقوام شرق باستان پدید آید، ترکان بیدرنگ دست خود را به همان جا دراز میکنند(همو، آذربایجان، 110-111؛ نیز 103، حاشیه).
سیاست دوگانۀ بلشویسم نسبت به پانترکیسم موجب شد که پس از فروپاشی اتحاد شوروی، نگرانیهایی در محافل آن کشور پدید آید. در 1373ش/1994م «کنفرانس علمی ـ تجربی پانترکیسم و مسائل امنیت ملی روسیه» در مسکو برگذار شد و طی آن نیکلای لیسِنْکو رئیس شورای مرکزی «حزب ملی جمهوریخواه روسیه» مطالبی با عنوان «استراتژی مبارزۀ ما» ارائه کرد و متذکر گردید که اکنون فدراسیون روسیه در محاصرۀ جمهوریهای ترکی قرار گرفته است که در سراسر کشور از جمله اطراف رود ولگا، قفقاز، اورال و سیبری مستقر شدهاند. در این جمهوریها سازمانهای سیاسیای پدید آمدهاند که در مسیر پانترکیسم قرار دارند. برای آنان اسلام پدیدهای جهت تلاشهای جدید است. از دیدگاهِ آنان شکل ترکی اسلام، قرائت جدیدی است در راه دستیابی به برتری جهانی، بهویژه برضد اتحاد شوروری «آتِئیست»(خداناپذیر). نمیتوان گفت که رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی از ماهیت اسلام ناآگاه بود، چه مبارزه با اسلام، بخش غیرقابل انفکاکی از سیاست خارجی اتحاد شوروی به شمار میرفت. جنگ با افغانستان امری تصادفی نبود. این جنگ تلاشی آمیخته به خطا در مسیر تضعیف اسلام بود(لیسنکو، 3, 35).
اندیشۀ توران بزرگ که از آنکارا منشأ میگیرد، تنها حاصل نوشتههای گروه کوچکی از روزنامهنگاران ترک نیست؛ بلکه اندیشهای گسترده در صدد ایجاد محیطی خفقانآور برای برتریجویی است. هنگامی که سلیمان دمیرل رئیسجمهور وقت ترکیه خطاب به مردم سراسر جهان گفت که مرز ترکیه نه از دریای مدیترانه، بلکه از دریای آدریاتیک آغاز میگردد، روشن بود که سخن او بدان معناست که مرزهای ترکیه به دریای سیاه نیز ختم نمیشوند و ترکیه از موضع قدرت با روسیه سخن میگوید. آیحان کامل سفیر ترکیه در مسکو طی مصاحبهای با خبرنگار روزنامۀ نزاویسیمایاگازتا9(روزنامۀ غیروابسته) با صراحت گفت که «ترکیه به صورتی وسیع تأمین امنیت در منطقۀ ژئوپولیتیک پهناوری از بالکان تا قفقاز را برعهده دارد». با توجه به رویداد قبرس در 1353ش/1974م به سهولت میتوان به مفهوم واژۀ «امنیت» از دیدگاه ترکان پی برد(همو، 36).
مآخذ:اتابکی، تورج، آذربایجان در ایران معاصر، ترجمۀ محمدکریم اشراق، تهران، 1376ش؛ بنیگسن، الکساندر و مری براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ بیات، کاوه، شورش کردهای ترکیه و تأثیر آن بر روابط خارجی ایران(1307-1311)، تهران، 1374ش؛ همو، مقدمه بر افسانۀ پانتورانیسم(نک: همزاره واند)؛ حیدرزادۀ نائینی، محمدرضا، تعامل دین و دولت در ترکیه، تهران، 1380ش؛ دومون، پل، «باکو در چهارراه انقلاب 1919-1920»، ترجمۀ بهنام جعفری، قفقاز در تاریخ معاصر، تهران، 1371ش؛ رامزاور، ا. ا.، «ترکان جوان پیشدرآمد انقلاب 1908»، ایران و عثمانی(نک: هم ، رئیسنیا)؛ رسولزاده، محمدامین، آذربایجان جمهوریتی، کیفیت تشکلی و شمدیکی وضعیتی، باکو، 1339-1341ق؛ همو، «مختاریت آذربایجان(از جراید قفقاز)»، آذربایجان در موجخیز تاریخ، تهران 1379ش؛ رضا، عنایتالله، آذربایجان واران(آلبانیای قفقاز)، تهران، 1360ش؛ همو، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، تهران، 1382ش؛ رئیسنیا، رحیم، ایران و عثمانی در آستانۀ قرن بیستم، تبریز، 1374ش؛ زاره واند، افسانۀ پانتورانیسم، ترجمۀ محمدرضا زرگر، تهران، 1369ش؛ سلطان شاهی، علیرضا، «پانترکیسم و یهود»، پژوهۀ صهیونیت، به کوشش محمد احمدی، تهران، 1376ش؛ گرکه، اولریش، پیش به سوی شرق، ترجمۀ پرویز صدری، تهران، 1377ش؛ لاندو، ج.، پانترکیسم، یک قرن در تکاوپوی الحاقگری، ترجمۀ حمیداحمدی، تهران، 1382ش؛ «مختاریت آذربایجان یا مالیخولیای کمیتۀ مساوات قفقاز»، آذربایجان در موج خیز تاریخ، تهران، 1379ش؛ وامبری، آرمینیوس، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوریان، تهران، 1337ش؛ هوانسیان، ر. ج.، «درگیریهای ارمنستان و آذربایجان بر سر مسئلۀ قراباغ، 1918-1919»، قفقاز در تاریخ معاصر، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1371ش؛ نیز:
Britannica, micropaedia, 1978; BSE3; EI2; Elçibäy, A., Bu manïm taleyimdir, Baku, 1992; Istoriya Armyanskogo naroda, ed. Nersesiyan, Erevan, 1980; Istoriya Azerbaydzhana, ed. I. A. Huseinov, Baku, 1963; Kirakosyan, Fzh. S., Mladoturki pered sudom istoriĮ, Erevan, 1986; Lewis, B., The Emergence of Modern Turkey, London, 1968; Lugashova, B. –R., Turkmeny Irana, Moscow, 1976; Lysenko, N., »Strategiya nasheĮ bor’by«, Pantyurkizm i problemy natsional’noĮ bezopasnosti Rossii, Moscow, 1994; Masov, R., Istoriya topornogo razdeleniya, Dushanbe, 1991; Ohanesian, E., »Antirusskaya i antiarmyanskaya sushchnost’ pantyurkizma«, Pantyurkizmi problem natsional’noĮ bezopasnosti Rossii, Moacow, 1994; Sovetskaya istoricheshaya entsiklopediya, Moscow1962; Zarevand, Turtsiya i Panturanizm, Paris, 1930; Zulalyan, M. K., Voprosy drevneĮ i srednevekovoĮ istorii Armenii v osveshchenii sovremennoĮ turetskoĮ istoriografii, Erevan, 1970.