گاهی باید شرایطی بوجود آید تا هویت واقعی بعضی از اشخاص یا جریانها مشخص شود یا به سخنی دیگر، چهرهی واقعی خود را رو کنند. شرایطی که سبب میگردد تا آنان با حقایق روبرو گردند و لرزش پایههای کاخ توهمات خودساخته را ببینند.
چنین است که آنان ماهیت واقعی خویش را رو میکنند و باز به یادمان میاندازند که گرگزاده را چارهیی جز گرگ شدن نیست.
ارومیه به عنوان یکی از شهرهای کردستان از دیرباز محل همزیستی مردمان گوناگون با ادیان مختلف بوده است. در کنار کردهای این شهر، آذریها، آسوریان، ارامنه، یهودیان و پیروان اهل حق و ... با هم زیستهاند. بر کسی پوشیده نیست که این شهر از دیرباز محل زیست کردها بوده است، کردهایی که قدمت حضور آنها در مناطق مزوپتامیا و فلات ایران به هزاران سال قبل برمیگردد و به نوعی میتوان ادعا کرد که بومیترین مردمان این دیار بدون شک کردها میباشند.
مردمانی از جنس کوه که وزش طوفانهای ژینوساید و امواج خون نتوانسته است آنان را از بین ببرد. تاریخ و صفحات واقعیاش گواهیدهندهی این واقعیتند که کردها نه مردمانی جنگطلب و نه ملتی مهاجم بودهاند ، ولی در همان حال در دفاع از سرزمین و کرامت انسانی خویش، جنگاورانی به نام و در دفاع از کیان خویش شهرهی روزگاران بوده و هردم خونشان را نثار ماندگاری ملت و سرزمین خویش کردهاند.
در روزهای اخیر شاهد تهاجماتی علیه کردهای ارومیه بودیم. این بار نه از سوی شوینیسم مرکزگرا، بلکه فرزند ناخلف این جریان یعنی جریانات پانترکیستی که یا از شاگردان مکتب آخوند جانی "ملا حسنی"و یا تمامیتخواهان جیرهخوار هستند. بهانه، پست استانداری استان ارومیه و شایعهی انتصاب یکی از کردها بر این پست بود، کردی که نه نمایندهی مطالبات ملت کرد، بلکه فردی است با شناسنامهی وابستگی به جریان اصولگرای حکومتی. دستهای پشت پرده باز تخم نفاق و تفرقه را کاشتند و شبنامههایی فاشیستی شبهنگام در شهر ارومیه پخش گردید. شبنامههایی که فتوای ننگین جهاد خمینی علیه ملت کرد در اوایل انقلاب را به یادمان میآورد.
شبنامهنویسانی که در برابر خشکاندن دریاچهی ارومیه و تبدیل آن به معدن نمک ساکت نشستهاند و دریغ از ابراز تنها یک کلمه به نام اعتراض، اینک چه شده است که دوباره خنجر شجاعت خویش را علیه مردم کرد کشیدهاند؟ مردم کردی که بدون شک بزرگترین قربانیان جنایتهای رژیم مرکزگرایند.
کردها و دیگر ملتهای ساکن در ارومیه و به ویژه آذریها سالیانی است که در این شهر با هم زیستهاند و کردها در هیبت کنشگر به حقوق آنان تعدی نکردهاند، ولی شبنامهنویسان چرا ارومیه را مصداق قرهباغ و کرکوک میدانند، واضح است و میشود این سؤال را از دو منظر پاسخ داد. نخست اینکه این نوع نگرش همان سیاست کهنهی "تفرقه بیانداز و حکومت کن"میباشد که گفتمان مرکزگرا سالهاست از آن منتفع میشود و یا اینکه نگارندگان این شبنامه خود را خوب شناخته و به بهترین شیوه فاشیسم نهادینه شده در ذهن خویش را به تصویر کشیدهاند که چنین نگرشی در دنیای امروز نه مقبول است و نه ساکنان ارومیه چه کرد و غیر کرد به آن تن در خواهند داد.
قرارداد منعقده مابین جمهوری کردستان و حکومت ملی آذربایجان در سال 1325، پارادایمی است برای درکنار هم زیستن کردها و آذریها در ارومیه و دیگر شهرهای کردستان که غیر از کردها مردمانی دیگر نیز در آن می زیند. در غیر اینصورت، طرح هرگونه ادعای تمامیتخواهانه تنها میتواند وهمی باشد که ذهن خالق آن را در عالم رؤیا تسلی بخشد.
برداشتن هر گامی در راستای تحقق حقوق ملتهای تحت ستم در ایران و دموکراتیزه نمودن حکومت بدون شک مستلزم تعامل و تساهل و به رسمیت شناختن دیگری است، در غیر اینصورت، هیچ ادعایی قادر نخواهد بود که به مطالبهای مشروع بدل گردد و به نتیجهای مثبت بیانجامد. صلح مثبت برای ملتهای ساکن در ایران ارتباطی دوسویه با تحمل همدیگر دارد و این تحمل نمیتواند با نادیده گرفتن حقوق ابتدایی طرف مقابل تحقق یابد. بر این مبنا چنین رفتار و مواضعی تنها میتواند آب را به آسیاب حکومت مرکزی بریزد و بر عمر حاکمیت گفتمان مرکزگرا بیافزاید.
---------------
توضیح ایران گلوبال:
آقای یوسفی تصویر شب نامه را برای ما فرستادند که جهت اطلاع خوانندگان گرامی منتشر می کنیم.
طبیعی است که انتشار این عکس در سایت، به هیچ وجه به معنای موافقت سایت با محتوای آن نیست.