Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

قاجارها یا پهلوی ها! (1)

$
0
0
بر افتادن سلطنت قاجارها و به قدرت رسیدن رضا خان درایران، بهیچوجه توطئه ای ازجانب فارسها علیه ترک زبانهای ساکن این کشور نبود. سلطنت قاجارها ها به مثابه بنا وعمارت ویران و لرزانی بود که به ناچار سرنگون گردیده و از بین میرفت. اگر کودتای سوم اسفند سال1299 هم نبود، حادثه سیاسی دیگری، این درخت پوسیده را از ریشه میکند. علت اصلی این کودتا و سرکارآمدن رضا خان را باید در تدابیرو کوششهای دولت انگلستان جهت مقابله با عواقب انقلاب سوسیالیستی در کشورشوروی جستجو کرد.

اخیرا در سایت "ایران گلوبال"مقاله ای کوتاه خواندم که آنرا آقای یونس شاملی در نقد قسمتی از مقاله  آقای یداله کنعانی تحت عنوان"سخنی چند پیرامون جنبش ملی 21 آذرسال 1324 درآذربایجان،"نوشته  است. تیتر قسمت اول مقاله جوابیه یونس شاملی چنین است: "تفاوت دولت قاجار با دولت پهلوی در چیست"؟ تیتر قسمت دوم همان مقاله عنوان زیر را دارد: "مضرات آذربایجانی نامیدن زبان مردم آذربایجان، کدام است"؟ در نوشته ای که میخوانید در زمینه مقاله جوابیه آقای شاملی مطالبی مطرح میشود و نقد و بررسی  مقاله  آقای کنعانی را که از دید متفاوتی نوشته شده است، به وقت دیگری، محول میکنم.

یکی از دو ایرادی که شاملی در نوشته اش  به مقاله یداله کنعانی وارد می سازد این است  که در این مقاله، از"تغییردولت ترکی قاجار به دولت فارسی پهلوی و تاثیر این تغییر در شکل  گیری نهضت ملی  آذربایجان، سخن به میان نیامده است."  درجای دیگر جوابیه شاملی چنین می آید: "رضا شاه  .. بنیانگزار یک دولت فارسی در کشور امروزی ایران است و این تغییر مدلول تغییر دولت قاجار ها به دولت پهلوی ها است... با استمرار دولت ترکی قاجار، هرگز خلق ترک در ایران مورد تحقیر و تبعیض قرار نمی گرفت."باز در همان نوشته شاملی، چنین می آید: "تغییر دولت قاجارها به دولت پهلوی ها در واقع تغییر تیپولوژی اتنیکی دولت از ترکی (قاجار) به فارسی (پهلوی) بود."این است چکیده  نظراتی که آقای شاملی در بخش نخست نوشته اش در  مورد مقاله آقای کنعانی، ارائه  میدهد. 

 در ابتدای تجزیه وتحلیل جوابیه آقای شاملی، لازم میدانم این تذکر مهم را داده باشم  که بر خلاف نظر ایشان، در ایران خلقی به نام "خلق ترک"  وجود ندارد. چنین به نظر می آید که  منظور نویسنده از اصطلاح  "خلق ترک"تمام اهالی ترک زبانی  میباشد که درچهارچوب جغرافیائی ایران زندگی می کنند. باید گفت چنین نظری کاملا نادرست وغیرعلمی است. یکی از خصوصیات ملت واحد بودن، همانا وحدت سرزمینی و جغرافیائی میباشد. بدین ترتیب آذربایجانیها، قشقائی ها و میلیونها ترک زبانان دیگری  که در نقاط مختلف ایران زندگی میکنند نمی توانند ملت یا خلق واحدی را تشکیل دهند. اگر منظور شاملی از بکار بردن خلق ترک،  ترک زبانهائی است که درآذربایجان زندگی میکنند، در چنین صورتی بکار بستن اصطلاح خلق ترک در این مورد، بهیچوجه درست نیست.  اهالی ترک زبان آذربایجان، خلق آذربایجان یا خلق ترک آذربایجان نامیده میشوند و نه خلق ترک. زبان ترکی معمول در آذربایجان نیز بهمین منوال، زبان ترکی آذری( آذربایجانی)  نامیده میشود. براین نکته  مخصوصا باید تاکید ورزید، چون در قسمت دوم جوابیه بهمان مقاله آقای کنعانی،آقای شاملی تمام ترکهای ساکن  نقاط مختلف جهان را بخش های مختلف یک خلق واحد میداند. "آذربایجانی خواندن زبان خلق ترک در آذربایجان از نقطه نظر روانی میان خلق ترک در آذربایجان و بخش های دیگرخلق ترک در دیگرکشورها تخم جدائی و انفکاک  را خواهد کاشت و بتدریج جغرافیای اتنیکی خلق ترک را به بخشهای بیگانه از هم تبدیل خواهد کرد...."بدین ترتیب، طبق نظرشاملی ترکهای ساکن در نقاط مختلف جهان و در کشورهای جداگانه، در مجموع خلق ترک نامیده میشوند.  با این استدلال غلط، ترکهای آذربایجان خلق مشخصی نبوده و تنها بخشی از"خلق ترک"بین المللی، محسوب میگردند. بر خلاف نظر شاملی، در حقیقت امر، ترکهای ساکن سرزمین های مختلف جهان  بهیچوجه  یک ملت واحدی را تشکیل نمیدهند. در دنیائی که ما در آن زندگی می کنیم خلقهای مختلف ترک زبان در کشورهای جداگانه وجود دارند که برخی ازآنها حتی از فهمیدن زبان برخی دیگر کاملا عاجز میباشند.  برای نمونه، خلق اوزبک صرف داشتن  لهجه ای از زبان ترکی با خلق آذربایجان ساکن ایران، خلق  یا ملت واحدی را تشکیل نمیدهد . چون بین این دو خلق متمایز، وحدت سرزمینی ووحدت اقتصادی که از مشخصات اصلی ملت واحد بودن میباشد، وجود ندارد. اگر قرار باشد که خلقهای جداگانه را صرف داشتن زبان مشترک، خلق واحدی بدانیم در چنین صورت، انگلیسی زبانهای ساکن انگلستان، استرالیا، کانادا و نیوزلند را هم که دارای زبان مشترکی  میباشند باید نه ملت های جداگانه بلکه ملت یا خلق واحدی بشمار بیاوریم .در دنیا چیزی بنام "ملت ترک"وجود ندارد. همانطورکه اصطلاح "ملت ایران"نیز مفهومی غیر واقعی و جعلی می باشد. در ایران  نه یک ملت واحد بنام "ملت ایران"بلکه  ملتهای مختلف با زبانهای مختلف، زندگی میکنند. اهالی ترک ساکن ترکیه نیز، خلق ترک ترکیه نامیده میشوند چون در این کشور، ملت های دیگری هم زندگی میکنند. 

در بخش نخست جوابیه شاملی  به مقاله یداله کنعانی، چنین استدلال میشود که بر افتادن سلطنت دودمان ترک قاجار که 130 سال در ایران حکومت کردند و به قدرت رسیدن حکومت فارس پهلوی، شکستی برای "ترکهای ایران"محسوب میگردد. اگر"دولت ترکی قاجار"در قدرت باقی میماند، "خلق ترک در ایران مورد تحقیر و تبعیض قرار نمی گرفت." البته در نوشته شاملی، اختلاف و تضاد طبقاتی آشتی ناپذیر بین "خلق ترک در ایران"در نظر گرفته نمی شود.

 در جائی از نوشته خود، شاملی اذعان دارد که رضا خان را انگلیسی ها سر کار آوردند . اما  وی به دلایل اصلی این اقدام مهم سیاسی انگلیسی ها در ایران اشاره ای نمی کند. نتیجه این کودتای امپریالیستی که منجر به تغییر سلطنت از قاجارها به  دودمان پهلوی گردید، از دید شاملی صرفا عبارت از  شکست ترکها و زبان ترکی و پیروزی فارسها و زبان فارسی می باشد.اگرازاین دید نادرست حرکت کنیم لابد به این نتیجه  خواهیم رسید که سلطنت  قاجارهای ترک بسود "ترک های ایران"بود و برافتادن این حکومت ترک زبان، شکستی برای  آنها محسوب می شود. برای  رد نظرات  نادرست شاملی، لازم میدانم در این نوشته ابتدا در زمینه ماهیت و عملکرد شاهان قاجار مختصر روشنگری کرده باشم.

+++++

 آغازگر این سلسله سلاطین، آقا محمد خان قاجار بود که در کشتار وجنایت، در زمان خود کمترنظیروتالی داشت. وقتی وی  کرمان را ازچنگ  لطفعلی خان، آخرین بازمانده دودمان زند بیرون آورد، بخاطر مقاومتی که  اهالی کرمان در مقابلش نشان داده بودند دستور داد چشمان هزاران تن از ساکنین کرمان را از حدقه  بیرون بیاورند . در حمله به شهرهای قفقاز، همین شاه خونخوار، حمام خون براه انداخت و از کله های  مقتولین،  مناره ها ساخت.

 پس از مرگ وی، برادر زاده اش فتحعلی شاه  به سلطنت رسید و در طول 37 سال پادشاهی، کاری جز عیاشی و خوشگذرانی و بر پا ساختن دربار پرشکوه نداشت.  این پادشاه خودکامه که بروایتی  نزدیک به هزار زن در حرمسرا داشت، برای تامین مخارج  عیاشی های خود و اطرافیانش، مالیاتهای سنگین بر توده های زحمتکش  شهر و ده بسته و در استثمار بیرحمانه "رعایا"اعم از ترک و فارس و ....از هیچ  بی رحمی و ستمی فرو گزاری نمیکرد. پس از مرگ فتحعلی شاه، نوبت سلطنت به نوه اش محمد شاه فرزند عباس میرزا رسید. این سلطان بی کفایت، در ابتدای سلطنت به تحریک انگلیسیها، صدراعظم  کاردان و درستکار خود، میرزا ابوالقاسم فراهانی را که شاعر و نویسنده با استعدادی هم بود کشته و با برگزیدن میرزا آقاسی آخوند خرافاتی و بی کفایت به مقام صدر اعظمی، کشور را به انحطاط هرچه بیشتر سوق  داد.

پس از مرگ محمد شاه، فرزند جوانش  ناصر الدین میرزا  به کوشش میرزا تقی خان امیر کبیر از تبریز- که دارای اهمیت شایان سیاسی و اقتصادی و شهر ولیعهد نشین بود-  به تهران آمده و تاج شاهی را برسر نهاد. ناصر الدین شاه چند سالی از سلطنتش نگذشته بود که  فرمان عزل  و قتل امیر کبیر، صدر اعظم مقتدر و فساد ناپذیر خود را صادر کرد.  این پادشاه خودکامه در حدود نیم قرن با استبداد کامل فرمانروائی کرد.  حاصل این سلطنت طولانی، نفوذ هر چه بیشتر قدرتهای استعماری رو س و انگلیس درشئون سیاسی و اقتصادی کشور و فقروفلاکت توده های محروم و زحمتکش بود. دریافت قرضهای کلان از دولت های خارجی به قیمت  واگذاری  معادن و گمرکات کشور در اختیار آنهاو سفرهای پر مخارج به کشورهای اروپائی به منظور تفریح و خوشگذرانی، خزانه کشور را  کاملا خالی ساخته و وابستگی  حکومت را به استعمارگران روس و انگلیس هر چه بیشتر ساخت. سالهای پایانی سلطنت ناصر الدین شاه، شاهد و ناظر شورشها و عصیانهای عمومی علیه  خاندان قاجار و اربابان خارجی این خاندان  وابسته و استثمارگر بود. در سال 1313 هجری قمری،  یک فرد ناراضی و عصیانگر بنام  میرزا رضا کرمانی  که از عمال  شاه  بیدادگریهای فراوان دیده بود، در شاه عبد العظیم  شاه قاجار را هدف گلوله قرار داد.

پس از کشته شدن ناصر الدین شاه،  نوبت سلطنت به فرزند علیل و بی کفایت او مظفر الدین شاه رسید. در زمان سلطنت ده ساله او، وضع اقتصادی کشور به وخامت هر چه بیشترگرائید.حاصل سلطنت او چیزی جز وابستگی هرچه بیشتر کشور به قدرتهای  خارجی و فقر و استیصال  روز افزون توده ها نبود . در اواخر حکومت وی، جنبش های آزادیخواهی و ضد سلطنتی در ایران شدت و حدت بیشتری پیدا کرد. در سال 1906 میلادی مطابق با سال 1324 هجری قمری،  تحت فشار مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی  توده ها، مظفر الدین مجبور به امضای فرمان مشروطه گردید .

بدنبال اعلام حکومت مشروطه، شاه که در بستر بیماری بود، درگذشت. در این زمان  ولیعهد او،  محمد علی میرزا در تبریزحکمرانی میکرد. این عنصر مستبد در دوران ولیعهدی در این شهر ترک نشین، انواع  جنایات و بی حرمتی ها کرده و اهالی شهر را سخت از خود رنجانده بود. محمد علی میرزا عنصری مستبد و خود رای و کله شق بود. مفاهیمی همچون ازادی، دموکراسی و حکومت مشروطه درقاموسش معنائی نداشت.  پس ازمرگ پدر، محمد علی میرزا از تبریز به تهران آمده، بر تخت سلطنت جلوس کرد . از روز اول ورود به تهران، این شاه شرور و زور گو با انقلاب مشرو طه به مخالفت برخاسته و درصدد استقرار مجدد حکومت استبدادی بر آمد. یکی از اعمال تبه کارانه محمد علی میرزا به توپ بستن مجلس و قتل و کشتار انبوهی از مشروطه خواهان بود. اعمال جنایتکارانه  شاه مستبد، بی جواب نماند . قبل از همه اهالی تبریز بپا خاسته پرچم مبارزه را علیه محمدعلی شاه برافراختند . تبریزیها  که طعم خودکامگی محمد علی میرزا راطی سالها چشیده بودند، این عنصر مستبد و کینه توز را خوب می شناختند. عوام فریبی ها و ریاکاریهای محمد علی شاه هرگز قادر نبود آنها را فریب دهد. یازده ماه تمام تبریز قهرمان، اسلحه در دست علیه استبداد قاجارها جنگید و در همراهی با آزادیخواهان در دیگر شهرهای کشور، شاه مستبد را از قدرت به زیر کشید . در این مبارزات با شکوه آزادیخواهانه و ضد استبدادی، قهرمانان از جان گذشته ای نظیر ستارخان، باقر خان و حیدرعمو اوغلو نام خود را در تاریخ مشرق زمین، ثبت کردند.

آنچه  گفته شد تنها شمه ای از بی کفایتی ها، ستمگریها وظلم و استثمار شاهان قاجار را بازگو میکند. درتمام دوران حکومت این سلاطین مستبد،  در ایالات مختلف ایران از آنجمله در آذربایجان، حکام خون آشام که اغلب از اولاد و فرزندان بیشمار فتحعلی شاه بودند، دست به بیداگریها زده و زالو صفت از خون دهقانان و پیشه وران شهری ارتزاق میکردند. فتحعلی شاه بیش از صد و پنجاه تن اولاد ذکور داشت . تعداد دخترانش  معلوم نبود چون اسامی آنها را در دفتری ثبت نمیکردند! حیدر خان عمو اوغلو در خاطرات خود، شمه ای از وحشیگریهای نیر الدوله حاکم خراسان را شرح میدهد.آدمکشی های ظل السلطان شاهزاده قاجار، دراصفهان زبانزد خاص و عام بود. آقای  شاملی  بقای سلطنت چنین   دودمان ستمکار و استثمارگری را صرف ترک بودنشان بسود "ترکان ایران"میداند! حال آنکه آذربایجانیها همچون دیگر اهالی کشور، طعم تلخ  استبداد شاهان قاجار را چشیده  و از عناصری همچون محمد علی میرزا دل پر خونی داشتند. بهمین جهت نیز  فرزندان  این دیارآنهمه در جهت بر افتادن سلطه شاهان مستبد  قاجار جانفشانی کرده وکشته و قربانی دادند. هیچ  آذربایجانی روشن فکری نمیتواند خواهان بقای رژیمی باشد  که جز استثمار توده ها، وابستگی  به دولتهای خارجی و استبداد و خودکامگی کاردیگری نداشت.

 آقای شاملی در جوابیه خود به مقاله آقای کنعانی، اضمحلال قاجارها و به قدرت رسیدن پهلوی ها را به مثابه  هژمونی و پیروزی زبان فارسی و شکست و خوار شدن زبا ن ترکی تلقی کرده و ادعا میکند"با استمرار دولت ترکی قاجارهرگز خلق ترک در ایران مورد تحقیر و تبعیض قرار نمی گرفت."تاریخ نشان میدهد که شاهان و فرمانروایان قاجار، مشوقین  و اشاعه گران زبان و ادبیات ترکی نبودند. ناصر الدین شاه، اشعار فارسی  میسرود و شاعران دربار شاهان قاجار بزبان فارسی شعر می گفتند. گرچه اولین چاپخانه ها در ایران در تبریز ایجاد شدند اما اکثر کتابهائی که در این چاپخانه ها به طبع میرسید به زبانهای فارسی  و عربی بود. روزنامه هائی که از زمان  محمد شاه قاجار در ایران آغاز به انتشار کردند و اغلب آنها نظیر"کاغذ اخبار"و "وقایع اتفاقیه"روزنامه های رسمی و دولتی بودند، همه به زبان فارسی نوشته می شدند. آثار ادبی، علمی و نظامی  از زبانهای اروپائی هم به زبان فارسی برگردانده میشدند. زبان اداری و تدریس در زمان قاجارها زبان فارسی بود.  اسناد رسمی هم بهمین زبان نوشته میشدند. در واقع امر، در زمان قاجار ها زبان فارسی زبان رسمی محسوب میشد . در مصوبات انقلاب مشروطه نیز، زبان فارسی زبان رسمی ایران اعلام گردید. اسناد انقلاب مشروطه همه به زبان فارسی بودند و منشور مشروطیت نیز به این زبان نوشته شده بود. حتی شاعران ترک زبان دوران قاجار اغلب نظیرایرج میرزا که شاهزاده قاجار بود، به زبان فارسی شعرمیسرودند. آیا این مختصری که گفته شد غلبه زبان فارسی را بر زبان ترکی در دوران حکومت قاجارها نشان نمیدهد؟

 آقای شاملی  قاجارها را به پهلویها ترجیح میدهد تنها به این دلیل که قاجارها ترک تبار بودند و به زبان ترکی حرف میزدند و در  مورد ماهیت  طبقاتی شاهان این خاندان که توده های زحمتکش آذربایجان و دیگربخشهای ایران را بیرحمانه استثمار میکردند، سخنی به میان نمی آورد.  واقعیت این است که در زمان سلاطین قاجار، از زبان ترکی و دیگر زبانهای غیر فارس در ایران صیانتی به عمل نمی آمد. گرچه  زبان فارسی هنوز زبان تحمیلی نبود اما زمینه برای اینکه روزی این زبان بزبان تحمیلی تبدیل شود در همان دوران حکومت قاجار ها فراهم میشد.  اینجا بجا میدانم به این نکته نیز اشاره کنم که در اواخر حکومت قاجارها دو شاعرگرانقدر آذربایجانی صابر میرزاومعجز شبستری، عمدتا به زبان مادری خود یعنی زبان  ترکی آذری شعر میسرودند. در اشعار آتشین خود که در روزنامه وزین ترکی زبان "ملا نصر الدین"چاپ تفلیس انتشار می یافت، صابر میرزا  از انقلاب مشروطه و قهرمانانی نظیرستارخان  دفاع جانانه بعمل آورده وچهره چرکین  شاه مستبد قاجار را در معرض افکارعمومی قرار میداد. بهمین جهت نیزحکومت قاجار از آمدن این روزنامه افشاگر به ایران سخت جلو گیری به عمل می آورد. قاجارها  وقتی منافعشان ایجاب میکرد این چنین از شعرای ترک زبان استقبال میکردند! معجز شبستری، این زبان گویای ستمدیدگان و محرومین نیز، دل خوشی از آل قاجار نداشت. در محکوم ساختن بی توجهی شاهان قاجار به زبان و ادبیات ترکی، معجز در یکی از اشعارش چنین  مترنم میشود:

دیلیم ترکی، سوزوم ساده، اوزوم صهبایه دلداده

 منیم تک شاعیرین البت اولار آشفته بازاری

 دونن شعریله بیرنامه آپاردیم شاه قاجاره

دئدی ترکی نمیدانم  مرا تو بچه  پنداری؟

اوزی ترک، اوغلی ترک امما دییر ترکی جهالت دور!

خدایا مضمحل قیل تختدن بیر آل قاجاری!

ترجمه شعر:

زبانم ترکی ، سخنم ساده، خودم دلداده صهبا

البته همچو من شاعری بازارش آشفته خواهد بود

دیروز نامه ای  همراه با شعری پیش شاه قاجار بردم

گفت ترکی نمیدانم خیال می کنی من بچه ام!

خودش  ترک و فرزندش ترک اما او میگوید ترکی جهالت است!

خدایا آل قاجار را از تخت، سرنگون ساز!

و در شعر دیگری درحق قاجارها، چنین افشاگری می کند:

وطن ده قالمادی بیر یئر که ویران ائتمسون قاجار!

ترجمه:

در وطن جائی نماند که قاجارها ویرانش  نکرده باشند!

 در پایان این نوشته، لازم میدانم متذکر شوم که بر افتادن سلطنت  قاجارها و به قدرت رسیدن رضا خان درایران، بهیچوجه توطئه ای ازجانب  فارسها علیه  ترک زبانهای ساکن این کشور نبود. سلطنت قاجارها ها به مثابه بنا وعمارت ویران و لرزانی بود که به ناچار سرنگون گردیده و از بین میرفت. اگر کودتای سوم اسفند سال1299 هم نبود، حادثه سیاسی دیگری، این درخت پوسیده را از ریشه میکند. علت اصلی این کودتا و سرکارآمدن رضا خان را باید در تدابیرو کوششهای دولت انگلستان جهت مقابله با عواقب انقلاب سوسیالیستی در کشورشوروی جستجو کرد. در دوران تزاریسم، ایران میدان کشمکش و رقابت امپریالیستی  بین دولت های انگلستان و روسیه بود. بعد از استقرار نظام سوسیالیستی در روسیه، دولت انگلستان دو هدف اساسی را در ایران دنبال میکرد . ا-  تسلط کامل بر شئون سیاسی واقتصادی  کشور و حفظ چاههای نفت در جنوب  2- جلوگیری از سرایت  انقلاب سوسیالیستی در روسیه  به ایران و هندوستان که مهمترین و سودآورترین مستعمره بریتانیا محسوب میگردید. قرارداد1919 میلادی، تمهیدی امپریالیستی برای عملی ساختن این دو خواست استعماری و ضد انقلابی بود. این قرارداد  ننگین که ایران را عملا  به مستعمره انگلستان مبدل می ساخت، با مخالفت شدید مردم در سرتاسر ایران مواجه شد. همه جا  توده های  خشمگین  به پا خاسته و با شرکت در تظاهرات پر شورو قدرتمند، دشمنی  خود را با امپریالیسم انگلیس و دو لت دست نشانده وثوق الدوله عاقد قرارداد، اعلام داشتند. یکی از اهداف اصلی  قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان نیز همانامخالفت با این قرار داد استعماری بود. در نتیجه مخالفت شدیدعموم اهالی کشور،  دولت انگلستان نتوانست قرارداد1919 را به ایران تحمیل کند.                        

 بدنبال این شکست فاحش،  تمهید بعدی این قدرت سلطه گربرای پیش برد اهداف آزمندانه خود در ایران همانا کودتای سوم اسفند سال1299 بود . در اینکه طراح این کودتا مامورین رسمی دولت انگلیس بودند، جای هیچگونه شک و تردیدی نیست. مجریان ایرانی این کودتا عبارت بودند از سید ضیاءالدین طباطبائی نوکر شناخته شده بریتانیا و میر پنج رضا خان، افسر ارشد قوای قزاق.  کودتاگران پس از فتح تهران، حکومت نطامی اعلام کرده و انبوهی ازسیاستمداران و روزنامه نگاران را زندانی ساختند . سید ضیاء طباطبائی که پس از کودتا  به مقام نخست وزیری دست یافته بود، سه ماه بعد ازمقام خود استعفا داده وازکشورخارج شد . آنگاه، رضاخان که بدنبال کودتا به لقب سردار سپه  ملقب  شده بود، حاکم مطلق العنان ایران شد. چهار سال پس از کودتا، رضا خان سلطنت صوری قاجار ها را برانداخته و مقام سلطنت را از آن خود ساخت. در شمار کسانی  که قبل از کودتا زمینه را برای به قدرت رسیدن شخصیت قدرتمندی در ایران فراهم میساختند و افکارعمومی را برای پذیرفتن کودتا آماده میکردند میتوان از سید حسن تقی زاده  مدیر نشریه کاوه وحسین کاظم زاده مدیر روزنامه ایرانشهر که هر دو آذربایجانی بودند، نام برد. در دوران دیکتاتوری مرگبار رضا خانی،تشکیل آرتش منظم، سرکوب بی امان آزادیهای دموکراتیک و تعطیل کامل مشروطیت، غیر قانونی اعلام کردن حزب کمونیست ایران و محبوس ساختن رهبران و فعالین آن نظیر سید جعفر  پیشه وری، خصومت با خلقهای غیر فارس و  رسمی ساختن زبان فارسی و تحمیل آن بر ملت های غیر فارس ساکن ایران و دیگر سیاست های ضد دموکراتیک ومرکزگرایانه همه وهمه اقداماتی بودند که  به منظورحفظ منافع بریتانیا در ایران و جلوگیری از نفوذ و گسترش دامنه افکار کمونیستی و انقلابی دراین کشور انجام می پذیرفت . یکی از نخستین کارهای ضد مردمی  رضا خان همانا سرکوب جنبش آزادیخواهانه جنگل بود. در بخش دوم این نوشته، در باره سرکوب زبان وادبیات و آداب و رسوم ملتهای غیر فارس ایران و رواج پان ایرانیسم و پان آریائیسم در دوران سلطنت پهلوی ها ، صحبت خواهد شد.  دیماه  1392


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>