اخیرا آقای کرمی طی سلسله مقاالاتی بسیار سطحی با عنوان <تشکیل کشور کردستان بزرگ و خیانت مسعود بارزانی> که تا کنون چهار بخش آن را منتشر کرده است، (بخش 1، بخش 2، بخش 3، بخش 4) تمام سعی خود را برای حمله به هموطنان <ترک تبار>مان و توهین به آنها بکار برده است.
من بیخود به خودم زحمت دادم که در مورد مقالات بسیار سطحی ایشان کامنتهایی برای بخش سوم مقاله اش بنویسم، چون که قطرات باران در سنگ خارا اثر نمی کنند. ولی باید نشان داد که مقالات این آقا واقعا چقدر سطحی و بچه گانه است.
کرمی در بخش دوم مقاله خود تزهایی را صادر کرده و مسعود بارزانی را متهم می کند که: <اقلیم کُردستان شمال عراق به یکی از استانهای ترکیه تبدیل شود و ملّت کُرد شمال عراق از چنگ پان عربیسم فرار کرده اکنون مسعود بارزانی آنها را در چنگ پان ترکیسم گرفتار میکند، تا به حکومت خانوادگی، فئودالی و موروثی بارزانی در شمال عراق استحکام بخشد.> او هیچ مدرکی را در اینمورد اراده نمیدهد و به این کلی گویی اکتفا می کند که: <سفر مسعود بارزانی مأموریّتی بود که حکومت ترکیه برای خاموش کردنِ هر چه بیشتر شعله هایِ جنبش ملّت کُرد به او محول کرده است.>
هدف اصلی ناصر کرمی در این سلسله از مقالات خود باز هم حمله به <ترک تباران> و نشان دادن نفرت خود از آنهاست.
کرمی در بخش جهارم این سلسله از مقالات خود علی خامنه ای را <علی خامنه ای تُرک تبار نمایندهءِ پان ترکیسم و پان عربیسم در ایران> میداند. من قبلا هم نوشته ام که به هر بچه مدرسه ای ابتدایی هم که این را بگویید، به این نظر میخندد. امیدوارم که آقای کرمی بیاید و کمی جدی به این <تز> خود بپردازد و نشان دهد که علی خامنه ای نماینده پان ترکیسم و پان عربیسم است. وی بقدری سطحی فکر می کند که حتا فرق بین اسلام و پان عربیسم را نمیداند. کرمی حتا نمیداند که پان ترکیسم واقعا به چه معناست. لازم است که آقای کرمی بیاید و با نمونه های مشخصی از سالهای زندگی سیاسی خامنه ای و یا سالهای حاکمیت خامنه ای نشان دهد که علی خامنه ای پان ترکیست است. که او به نفع <ترک تباران> ایران کاری کرده است. مطمئنا هیچ موردی را پیدا نخواهد کرد. مگر اینکه بخواهد چند کلمه ترکی حرف زدن خامنه ای را به عنوان پان ترکیسم او جا بزند. در مورد روابط ایران و ترکیه اشکال در این است که این شخص از مسائل روابط بین المللی سررشته ای ندارد (من هم در این رشته مانند او بیسوادم) ولی میخواهد تمام روابط بین المللی را از دریچه تعصبات کور خود ببیند و درک کند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی در حفظ منافع نظام، در عرصه بین المللی زیرکانه عمل کرده است و این آن چیزی است که درک آن برای شخصی مانند ناصر کرمی دشوار است. تنها چیزی که چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی علی خامنه و دار و دسته اش در قدرت و یا در کلیت نظام وجود ندارد، منافع <ترک تبارانه> است. تمامی سیاستهای جمهوری اسلامی و از جمله خامنه ای را حفظ منافع خود و بقای نظام تعیین میکنند.
ناصر کرمی با گستاخی تمام به خود اجازه میدهد که به مردم <ترک تبار> توهین کند. او مینویسید: <مردم تُرک تبار، این پشتیبانان و دست نشاندگانِ خودِ علی خامنه ای...>. این، توهین آشکار او به مردمِ بقول خودش <ترک تبار> است. و تمامی اینها از بیماری ضد <ترک تباری> او نشأت میگیرد. و من متاسفم که سایت ایرانگلوبال تبدیل شده است به توهین خانه ناصر کرمی به مردمان <ترک تبار>.
ممکن است که علی خامنه ای که جنایتکار و بد و اخ و تف است، <ترک تبار> باشد، ولی اینکه ناصر کرمی این جنایتکاری و بدی و اخ و تفی را به دلیل <ترک تباری> خامنه ای میداند، نمی تواند بجز از افکار فاشیستی منشا بگیرد. مگر می شود بر اساس آنچه آقای ناصر کرمی است و بر اساس افکار و خصوصیات این شخص، در مورد مردم <کرد تبار> قضاوت کرد؟ (البته اگر او <کرد تبار> باشد) و یا این خصوصیات را به مردم <فارس تبار> نسبت داد؟ (اگر او <فارس تبار> باشد). مگر اینکه کسی بخواهد بیماری ضد <کرد تباری> و یا <فارس تباری> خودش را به نمایش بگذارد.
ناصر کرمی باز با گستاخی تمام به هموطنان ترکمان نسبت میدهد که می خواهند <تا تاریخ ایران باستان، فرهنگ و تاریخ هخامنشی و پارسهءِ قبل از اسلام را با نسبت دادن به فردی مانند علی خامنه ای لکه دار کنند.> و آنوقت خودش با نسبت دادن هموطنان ترکمان به فردی مانند علی خامنه ای تمام سعی خود را میکند و تمام شگردهایش را بکار میگیرد تا این هموطنانمان و <تبار> آنها را لکه دار کند.
ناصر کرمی در ادامه مینویسد: <اصولأ تا کنون در ایران تجقیقات جامعه شناسی راسیونال مطابق با نرمهای بین المللی دانش محور بیطرف انجام نگرفته که تحقیق کنند، که آیا همین تئوریسن ها و روشنفکران دینی ، ملّی- مذهبیهایِ دیروز و امروز، اصلاح طلبان دینی شیعه گری، این پشتیبانانِ خمینی و علی خامنه ای اصل و نَسَب ایرانی دارند و یا از تبار بیگانگان مهاجم و مهاجر به ایران هستند، که اینچنین ایدئولوژیکِ دین اسلام را جانشین هویّت و تاریخ ایرانی کرده اند و میکنند. کدام ملّت بیدار و کدام کشور مترقی، دین و مذهب خاصی را جانشین هویّت نژادی، تاریخی و فرهنگی خود کرده است ؟>. به این میگویند نمایش آشکار نژادپرستی و فاشیسم!!!
میدانیم که بعد از حمله مغول هیچ نیروی خارجی که به ایران هجوم آورده و ماندگار شده باشد، وجود ندارد. حتا صفویان هم که از ترکیه به ایران آمدند، حالت <مهاجرت> بزرگ نداشتند. حالا این چه تفکری است که انسانهایی را که قرنها پیش به هر ترتیبی - هجوم و یا مهاجرت - به ایران آمده و ماندگار شده و با مردم این سرزمین عجین شده، درهم آمیخته و به ساکنین و شهروندان این کشور تبدیل شده اند، باز هم <بیگانه و مهاجر> میداند؟ این چه تفکریست که بر هویت <نژادی> مردم این سرزمین تاکید دارد؟ آیا بجز افکار بیمارگونه راسیستی و فاشیستی میتواند باشد؟ مسلما نه!
بیماری نژادپرستانه ناصر کرمی بقدری عمق یافته است که حتی کسانی را که با آنها مخالف است ولی نمیتواند بر <ترک تباری>شان تاکید کند زیر سوال می برد و سعی میکند که <نژاد> آنها را نه ایرانی بلکه <حاصل یک نژاد ترکیبی غیر ایرانی> معرفی کند. آیا کسی میتواند افکار نژادپرستانه خود را بهتر از این به نمایش بگذارد؟ باید به ناصر کرمی آفرین گفت که این کار را با این گستاخی و خبرگی انجام میدهد.
ناصر کرمی در ادامه تنها کردها را به عنوان ایرانیان واقعی معرفی میکند. از نظر او حتا زبان فارسی کنونی هم نسبتی با ایرانی بودن ندارد. به این <تز> درخشان او دقت کنید: <زبان فارسی امروز هم با زبان پارسی باستان چندان مناسبتی ندارد. تنها کافی است به حروفالفبایی زبان پارسی باستان و زبان فارسی امروز نگاهی افکنده شود. زبان پارسی باستان را باید در گویش منطقه ای جغرافیایِ ایران از جمله در کُردستان جستجو کرد
بنا بر این عرصه های حکومتی، فرهنگی، زبانی، و تمدن مرسوم در ادبیّات سیاسی امروز که فارسی و پارسی نامیده میشود بی اساس و همان واژگونه نویسی تاریخِ هدفمندِ ضدِ ایرانی و ضدِ پارسی است.> (پایان نقل قول)
او در ادامه حتا به رضاشاه و خاندان پهلوی هم رحم نمیکند و آنها را نه تنها پارسی نمیداند بلکه حتی ایرانی بودنشان را نیز به زیر سوال میبرد. چرا؟ بخاطر اینکه رضاشاه <از واژهءپارسی( پرسیس، پرشین، پرزین) نفرت داشت و بزرگترین خیانت را به تاریخ باستان و به فرهنگ و زبان پارسی مرتکب شد و بدستور او در سال 1939 میلادی نام پارسی را از روی نام بین المللی ایران بر داشتند.>
ناصر کرمی در ادامه مطالبی را در مورد نام پارسه و پارسی و پایتخت ایران و تغییر پایتخت و لزوم تلاش برای انتقال آن <به ناحیّهءِ زاگرس و به یکی از شهرهایِ: سنندج، کرمانشاه، شهر کُرد، یاسوج،...>به هم میبافد که پرداختن به همه آنها از حوصله یک متن مختصر خارج است.
تعریف دولت و حکومت از دیدگاهِ کارل مارکس
ناصر کرمی در ادامه مقاله خود تعریف دولت و حکومت از نظر مارکس را مورد تاکید قرار میدهد و آنرا بهترین تعریف از این مقوله میداند. وی مینویسد که از دیدگاه مارکس <« وجود حکومت در اثر پیدایش طبقات و تضادِ طبقاتی در جوامع بشری است » یعنی شکل گیری طبقات و منافع و تضادِ طبقاتی هست که ضرورت ایجاد حکومت را مهیا کرده است تا برای حفظ منافع طبقات بالادست حاکم، طبقات دیگر و زیردست را سرکوب کند.>
ولی او بلافاصله از دیدگاه مارکس فاصله میگیرد و باید هم فاصله بگیرد زیرا که در دیدگاه مارکس جایی برای افکار نژادپرستانه و فاشیستی وجود ندارد.
ناصر کرمی در تعریف حکومت ایران به رهبری علی خامنه ای، دو طبقه جدید و عجیب کشف میکند: <یکم - تُرک آذری، دوّم- ایرانیان رانتخوار مگسان گرد شیرینی>!!!
به این میگویند هوش سرشار نژادپرستانه! در حالیکه مارکس بر طبقات بر پایه تولید و اقتصاد تاکید دارد، ناصر کرمی به دنبال طبقات در میان <نژاد>ها میگردد و بلافاصله این <طبقات نژادی> را کشف میکند: طبه ترک آذری و طبقه ایرانیان رانتخوار مگسان گرد شیرینی، یعنی <ایرانیانِ غیر پارسی رانتخوار "پایتخت"و حوزهء ایران مرکزی و هر جا که اسلامگرایی و قبر امامزاده ای و یا سکونت تُرک تباری باشد>. به این میگویند عود بیماری نژادپرستی به اعلا درجه خود!
کرمی در ادامه مقاله تمامی هنر خود را بکار میگیرد تا همه <مردم ترک آذری> را صاحبان سرمایه های اصلی کشور قلمداد کند و خامنه ای را در خدمت منافع آنها! او حتا از یاد میبرد که همین <علی خامنه ای ترک تبار> تاکنون نه برای مردم زلزله زده <فارس تبار> بم کاری کرده است و نه برای مردم زلزله زده <ترک آذری تبار> ورزقان! او به عمد سرکوب را فقط مختص مردم <ایرانی تبار> میداند و به عمد فراموش میکند که همین <مردم ترک آذری تبار> هم زیر سرکوبند. او زندانهای سرشار از هویت طلبان آذربایجان را به فراموشی می سپارد و برای اینکه دیگران را هم به بیماری <ضد ترک تباری> خودش مبتلا کند، به مردمان کرد، بلوچ و عرب باج میدهد. وی در ادامه پا را از این هم فراتر میگذارد و <طبقه ترک آذری> و <طبقهء بی هویّت و غیر پارسی ایرانیان> را مسول <سرکوب و ترور ملّت کُرد و بلوچ>قلمداد میکند. راستی سعی ناصر کرمی در ایجاد اختلاف و تفرقه بین مردمان ایران برای چیست؟ برای اینکه همه را بر علیه مردم <ترک آذری> و <ایرانیان مرکزی ازنژاد ترکیبی غیر ایرانی> بشوراند.
از نظر او <نژاد> خالص ایرانی در همه زمینه ها پاک و منزه است و <نژاد ترک تبار آذری> و <طبقهء بی هویّت و غیر پارسی ایرانیان> بد و اخ و تف! مگر هیتلر و تئوری پردازانش چیز دیگری میگفتند؟ تنها کافیست که در تئوریهای ناصر کرمی بجای این کلمات، نژاد پاک و اصیل آلمانی و نژاد بد و اخ و تف یهودی را بگذاریم تا همان فاشیسم هیتلری را ببینیم.
کرمی در این بخش از مقاله خود که بخش طولانی و مهمی از آن است تمام هنر خود را بکار میگیرد تا پای ترکیه را به میان بکشد و تقصیر روابط بین جمهوری اسلامی ایران با ترکیه را به گردن مردم<ترک آذری> بیندازد.
از نظر ناصر کرمی مردم آذربایجان (نه سرمایه داران آذربایجانی بلکه همه مردم آذربایجان) و دولت ترکیه بر اقتصاد و نظام بانکی ایران مسلطند. تمامی این بخش، یعنی استیلای ترکیه و مردمآذربایجان بر اقتصاد و نظام بانکی ایران، حتا به یک آمار آبکی هم متکی نیست.
ناصر کرمی در بخش آخر مقاله خود به عدم شرکت مردم کرد در حکومتها اشاره میکند و در اینجا نیز به حمله به <مردم ترک آذری> می پردازد.
تیتر مقاله این تصور را در خواننده ایجاد میکند که ناصر کرمی میخواهد در مورد خیانت مسعود بارزانی مطالبی را بنویسد. بخش چهارم مقاله به پایان می رسد و تنها در پاراگراف آخر آن یک بار نام مسعود بارزانی آورده میشود و خواننده باید مانند داستهای سریالی روزنامه های کیهان و اطلاعات و مجلات جوانان و کیهان بچه ها منتظر بماند تا قهرمان داستان وارد ماجرا بشود.
باید منتظر بمانیم تا ببینیم ناصر کرمی کی و چگونه میخواهد این اتهامخیانتی را که به مسعود بارزانی زده است، توضیح دهد و اثبات کند!
چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲ - 1 ژانویه 2014 آلمان