با گذاری هرچند سطحی بر تاریخ نزدیک به قرن گذشته ایران، و بدون تعصب نگریستن بر این سالها، همواره جبهه ای ما بین حاکمیت و قسمت بزرگی از ساکنان جغرافیای "ایران"را نمیتوانیم از دید پنهان نمائیم. این جدل را دیکتاتور به دیکتاتور ادامه داده و امروزه نیز سنگین ترین سلاح ها و بیشترین نیرو را در این کارزار مورد استفاده قرار میدهند. طرف مقابل دیکتاتور را ملیتهای غیر فارس و ادیان و مذاهب غیر تشیع تشکیل میدهند. جنایات انسانی و جنگی بسیاری در این تاریخ ملیتها و مذاهب را مورد تهاجم حکام قرار داده و در عصر کنونی، با سیر تکاملی بشریت در مسیر دهکده جهانی، حقوق انسانی، برابری و... بسیاری از مدعیان آلترناتیو بودن برای جمهوری اسلامی نیز، بر تداوم جبهه فاشیستی، بر علیه ملیتهای غیر فارس در صورت تغییر رژیم فعلی شعارها سر میدهند و حماسه ها میسرایند.
حفظ تمامیت ارضی ایران و مبارزه با تجزیه طلبان را برای خود شعار ساخته و بر ساکنان قسمت و یا قسمت هایی از "ایران مقدس"، "ایران متمدن"، "ایران مرز پر گهر"آنگونه که از "چالدران"تا "شلمچه"شرمسار شود، انسان قربانی میشود. قربانی فیزیکی و تلفات جانی آن را قسمت کوچکی شامل میشود و آنچه را که از تولد با هر انسانی همزاد میباشد؛ زبان، فرهنگ و آئین، بیشترین آماج حملات است.
نگارنده در تلاش دستیابی به دلایلی عامه و البته به زبانی ساده برای حفظ تمامیت ارضی و یا تجزیه ایران از تعاریف ملموس و واقعی است. مخالفان رژیم های صد سال گذشته بصورت کلی برخوردهای ضد انسانی نسبتا همگونی را تجربه نموده اند اما آذری ها، کورد ها، بلوچ ها و دیگر ملیتهای ایران انواع آن را محکوم به لمس هستند.
در طول دوران حکومت رژیم آخوندی و سلطنت قبلی، هر زمان که اعتراضی در میان مردم در شُرُف شکلگیری بوده است، حاکمیت بدون توجه به نحوه اعتراض و یا دلیل آن از تمامی توان خود و موارد مورد اشاره بالا در عکس العمل خود استفاده نموده و بدون هیچ ترسی فقط و فقط برخورد خشن را عامل مهار کننده و یا نابود کننده دانسته است. با این سیاست توانسته است جنبش های اعتراضی شکل گرفته در مقاطع زمانی مختلف را محو سازد. اما امروز و در شرایط بسیار بدتر و وضعیت اَسَفبار اقتصادی و اجتماعی ایران که مسبب تمامی آن سیاست های نادرست و انحصار طلبی حاکمیت میباشد، دیگر آن اعتراضات مقطعی را نیز شاهد نیستیم. مردم در داخل به نوعی آن را تعریف میکنند که نشانه هایی از ترس را نمایانگر بوده، در خارج کشور نیز اپوزیسیون با انواع تفاسیر به دسته های مختلف در تعربف وضعیت موجود تقسیم بندی شده اند که هیچ کدام واقعی یا حقیقی نیستند. چراکه تحلیل درست میتواند تصمیم نتیجه بخش را به همراه داشته باشد و عدم موفقیت هر نوع حرکتی تا به امروز نمایانگر ناصحیح بودن آن میباشد.
اگر در جستجوی دلیل واقعی نبود اعتراضات و جنبش های انقلابی در ایران باشیم، باید واقع بین باشیم. با کنار گذاشتن تعصبات و اوهام، دنیای واقع را بنگریم. ملیتهای غیر فارس ایران که ستم ها و بی عدالتی های ملی فعلی را در ایران فردا روز، پس از تغییری در حاکمیت سیاسی، پیش رو نگاره گر هستند و تنها روکش آن از اسلامی به هر عنوان دیگر را میتوانند با اندکی آزادی های سطحی در نظر گیرند، چه میزان و چند درصد از جمعیت و مساحت کشور را شامل میشوند؟ بدون شک اراده مردمی و جنبش های مردمی هر دیکتاتوری را سرنگون ساز، و تاریخ نیز آن را گواه است. اما تلاش آخوند های خونخوار نیز برای بقا و تلفات آن به کدام قیمت؟ چه تغییر عمده ای در روال زندگی و فرهنگی این ملیتها بوجود خواهد آمد؟ برای دیکتاتور بعدی هزینه نمودن در عقلانیت امروز جایی ندارد و روز به روز حس استقلال و رهایی از اسارت، این درد تاریخی را که به قدمت نام "ایران"ریشه داشته، بیشتر و بیشتر خواهد نمود. حقوق ابتدایی ملی را، اپوزیسیون امروزی که تنها در کانال های ماهواره ای موجودیت آنرا شاهدیم، در برنامه ها و خط مشی خود چه در حال و چه پس از تغییر رژیم فعلی نیز به رسمیت نشناخته و اساسا موجودیت ملی شان را نیز منکر میباشند.
دوستانی که به نام مردم ایران سخنران هستند و عنوان مینمایند و محکوم کرده اند هر فردی را به خائن، مزدور، تجزیه طلب و... ، با آرای چند نفر از مردم ایران انتخاب شده اند ؟ آیا در میان مخالفان رژیم آخوندی شخص، گروه، سازمان و حزبی میتواند در هر جای کشور پنجاه هزار نفر را در حرکتی اعتراضی جمع کند ؟ ایران نیازمند حرکتی اعتراضی آنهم از بطن جامعه و مردمی است. برای شکلگیری این اعتراض نیازمند آلترناتیوی مردمی هستیم که همراه و همپای جامعه مدنی حضور داشته و آنها را رهبری نماید. رهبری مردمی تنها زمانی واقعی است که صدای گویای همان مردم باشد. هر کدام از گروه های مدعی آلترناتیو بودن برای ملاها، با فراخوانی به منطور اعتراضی مدنی در ایران میتوانند جایگاه واقعی خود را بخوبی بدانند و بر آن اساس طرح مدعا نمایند. هرچند تاسفبار است، اما در ایرانی با وسعت و جمعیت عظیم، سابقه فرهنگی و تمدن بسیار، تنوع اتنیکی و ملیتی، بجای آنکه نقطه قوت در ساختار کلی باشد، عامل اصلی رکود و سکون حرکت آزادیخواهانه مردمی و شکلگیری اعتراضات بر علیه آخوندهای خونخوار گشته است.
در امتداد تاریخ دست کم صده گذشته، هر غیر فارسی عملا در دسته بندی درجه دوم و پایینتر از آن از لحاظ حقوق شهروندی و حتی میزان مشارکت در اداره امور مملکتی قرار داشته است. در سال ٥٧ و انقلاب خلق در ایران، با وجود وعده های بسیار خمینی به منطور تحقق ابتدایی ترین خواسته های ملی هر کدام از ملیتها، در نهایت تغییر مثبتی صورت نگرفت و به نام دین و در کنار محرومیت های فراوان اجتماعی، اعدام، کشتار و سرکوب همه جانبه دستاورد انقلاب برای بلوچ ها، آذری ها، کورد ها، اعراب و دیگر ملیتهای ایران بوده است. آخوند مدعی حق خواهی و عدالت طلبی در قدرت به دیکتاتور ضد بشری مبدل گشت و اکنون افراد خوش خیال متظاهری که در استودیو های اروپایی و آمریکایی علنا همان سیاست فعلی حاکمیت را در مورد اکثریت ایران بازگو نما هستند، در باور خود چه تغییری را متصورند؟ بد نیست با گذاری بر آمار جمعیتی ایران درصد ساکنان غیر فارس آنرا آگاه شوند و بدانند که تضمین برای رفع ستم ملی میتواند این درصد را در حرکتی اعتراضی و انقلابی قرار دهد. تاریخ گواه است که هرگاه حکمرانی اراده کرد باشد برچسپ تجزیه طلب، مشروعیت بخش تار و مار کردن ملتی در این "مرز پر گهر"گشته و هیچ صدایی از "پارسی زبانان"به اصطلاح "هموطن"نیز در نیامده است. روزی که جانیان و قاتلان آخوندی "احسان فتاحیان"و یا "فرزاد کمانگر و همراهانش"جوانان آزادیخواه و برابری طلب کورد را با برچسپ تجزیه طلب و محارب، اعدام کردند کدام ایرانی به عنوان هموطن معترض بود؟ مگر این جوانان چه چیز را طلب نمودند به جز آزادی و برابری در این کشور ؟ «البته در اعتراض مدنی و تحسن های سراسری مناطق کورد نشین، در جواب این اعدام ها، مرزهای وطن و سرزمینی که به آن احساس تعلق داشته باشند نیز تعیین گشت.» آذری ها، عرب ها و تمامی ملیتهای دیگر نیز این روزهای تنهایی و تنها ماندن ملی را در کنار همبستگی های ملی که تعیین کننده مرزهای میهن شان باشد، به لطف شوونیسم ایرانی تجربه نموده اند.
در صورتی که امکان اجرای همه پرسی "حق تعیین سرنوشت"برای هر ملیتی در ایران باشد شکی نیست که تنها قسمت های میانی جغرافیای فعلی زیر چتر این نام باقی خواهد ماند. واضح است حاکمیتی که این امکان را فراهم سازد و این حق را به رسمیت بشناسد، دلسوز راستین تمامیت ارضی و تمامی مردمان این جغرافیا خواهد بود. حاکمیتی خدمتگزار از اعتراض و نارضایتی بیمی ندارد و مردمی با شرایط زندگی برابر و شریک در تمامی امور کشور نیز میلی به جدایی از کشور را نخواهند داشت که نمونه آن را در کشورهای کثیر المله شاهدیم. ترس از تجزیه را بهانه استثمار ملیتهای ایران نموده و تقدسی ساختگی را در تلاش تحمیل به دیگری. مرزهایی که امروز بر اطلس جهانی "ایران"نام دارد تنها زمانی برای ساکنان، ارزش و اعتبار و تقدسی را داراست، که برایشان مامن قرار گیرد و احساس تعلق به آن را حس نماید. با وضعیت کنونی ایران و روند سیاسی فعلی اپوزیسیون آینده ایران سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی سابق خواهد بود و در نوع خود به مراتب بدتر از آن روزهای شوروی.
اپوزیسیونی که تمامی حقوق انسانی را برای همه ایرانیان در عمل خواهان باشد و برای آن مبارزه نماید، میتواند از تمامی طیف ها و دسته های جامعه همچنین تمامی ملیتهای ایران را در حمایت و مسیر مبارزاتی خود شاهد باشد. حکومتی دموکرات نیز با مشارکت همگی در اداره امور درمان حس تجزیه طلبی و ترس از تجزیه ایران خواهد بود.
عادل محمدی ٢٠١٤/٤/١٢