بدون تردید شیوەی برخورد با آنچه که در ادبيات سياسی "مسئلەی ملی"خوانده میشود در رقمخوردن آیندەی ایران تاثیری جدی و غیرقابلانکار خواهد داشت. برخوردهای خشن و تند حاکمان و همچنين هواخواهان مکتب حاکم در اپوزيسيون با قضیەی ملتها و اقوام غيرفارس و همچنين گروههای اجتماعی غيرمسلمان و غيرشيعی ایرانی واکنشهای تند دستهای از شهروندان غیرپارس را بهدنبال داشته است. این نگرانی وجود دارد کە در آیندە خشونت در گفتار بە خشونت در کردار بيانجامد، مواضع اخیر "فرهنگستان زبان فارسی"آب را گلآلودتر و جبههبندیهارا شديدتر نيز کردە است. تلاش برای جلوگیری از هر نوع خشونتی بر همەی ما لازم است، خشونتی کە بیگمان بە سود هیچ کسی نخواهد بود.
اگر چە شاید طرح مسئلە و خواستهای همەی پيکرههای ملی - اتنيکی ایران مشابە یا نزدیک به هم باشند، اما نگارندە این سطور با توجە بە سالها آشنایی نزديک و از درون با مسئلەی ملی کردها، در اين جستار تنها بە دیدگاهها و خواستهای اکثریت فعالین سیاسی کرد کە در میان مردم کردستان مقبولیتی هم دارند، میپردازد. آشکار است کە در این جهان هیچ مردمی یافت نمیشود کە در همەی اهداف و موارد ملی توافق و نظر جمعی یکسانی داشتە باشند. اين برای کردستان هم صادق است.
از آنجا که مواضع احزاب و گروههای سیاسی کرد گاها تحت تاثیر مصالح و منافع حزبی و در ارتباط با گروههای سراسری ممکن است به سبب برجستەکردن برخی از خواستها یا سکوت اختيارکردن در مقابل پارەای ديگر از آنها مسئلە را مبهمتر کردە باشد، طوريکه شايد برای بسياری تصویری واقعی و همەجانبە و روشن از "مسئلەی ملی کرد"در ايران در دست نباشد، تلاش میکنم اهداف و خواستهای واقعی و اصلی کردها را آنگونە کە خود درک نمودهام، در این کوتاه سخن بیان دارم.
مفهوم ملت: در رابطە با ملت تعاریف متفاوتی از جمله بر مبنای ریشەی نژادی یا زبان مشترک، تاریخ و سرزمین مشترک، فرهنگ ملی و حتا دین یا مذهب مشترک و....... وجود دارد، اگر چە اکنون با توجە بە تغیرات تدریجی و درهمآمیزیهای نژادی و زبانی، نژاد و زبان کە دیگر ملاک یا معیاری برای اشتراک ملی محسوب نمیگردد و داشتن ڕیشەی نژادی یا زبان مشترک ملاکی برای ملتبودن بە حساب نمیآیند و علیرغم اینکە زبان مشترک امروز بزرگترین نقش را در روند تکوین یک ملت دارد و آمار دولت – ملتهای موجود هم آنرا تایید میکنند، معالوصف در مواردی، از جملە در برخی از کشورهای اروپایی و آمریکایی مانند بلژیک، سویس، امریکا و … زبان مشترک ملاک پروسەی ملتسازی نمیباشد. برای اسرائیلیها نە زبان یا نژاد و فرهنگ، کە دین محور وحدت ملی آنها و احساس مشترک میباشد. هر کدام از عوامل فوق در میان گروههای اتنیک کە خود را همگون میدانند، نوعی خودآگاهی سیاسی و هویتخواهی در عین تفاوت قائل شدن بین خود و سایر گروههای ساکن در آن منطقە ایجاد میکند. و این احساس است کە تعلقات گروهی، قومی و ملی را تبیین می کند. مفهوم مصطلح “ملت ایران“ این احساس تعلق را درمیان کردها منعکس نمیکند، یعنی اگر گروههای قومی و ملی ایران با هویت و خواستهای متفاوت بخواهند داوطلبانە با هم دولت واحدی را بوجود بیاورند، این اتحاد باید بر اساس توافق و داوطلبانە باشد کە هنوز چنین امری صورت نگرفتە است. کردها خود را بخشی از ملت بزرگ کرد میدانند کە بین چند کشور تقسیم شدە است و اکثریت آنان از اینکە بخشی از "ملت ایران"تعریف شدە یا زبانشان "لهجە"یا "نیمزبان"بە حساب بیاید، ناخرسند میشوند و آنرا توهین بە خود تلقی میکنند،هر چند به باور فعالان کرد اعتقاد بە ملیت یا زبان مستقل نافی این نخواهد بود کە با دیگر ملتها از جملە اعراب، ترکها یا فارسها در چهارچوب دولت واحد مورد توافق کشوری از نظر سیاسی بطور مشترک ادارە شود. مطالبهی اصلی آنها نيز بر همين محور استوار است. در هر حال هدف نهایی کردها بسان همەی ملل چيزی جز دستیابی بە آزادی، رفاه، امنیت، شمردهنشدن بمثابە انسان درجە دو و تامین موازین شناختهشدهی حقوق بشر در حوزەی فردی، اجتماعی و ملی نيست.
زبان: اگر چە برخی از زبانهای امروزی کە ایرانی نامیدە میشوند، از ریشەی زبانهای هندی- اروپایی و زبان پهلوی (یا پالەیی) هستند، اما دگرگونیها و تغیرات در شاخەهای این زبان و تاثیر زبانهای مجاور در طی چند سدە و هزارە بە گونەای بودە کە هر کدام بە زبانی مستقلی تبدیل شدەاند. امروزە کردها زبان کردی را مستقل از دیگر زبانها از جملە زبان فارسی میدانند. در هر حال معتقدند کە زبانشان از افغانیها و تاجیکیها بە فارسی نزدیکتر نیست. اگر کردهای عراق در زمان کوتاهی فارسی را فرا می گیرند، شاید بە این دلیل باشد کە کردهای عراق عربی میدانند و درصد بالایی از زبان فارسی عربی است، چون در عین حال یادگیری فارسی برای کردهای ترکیە کە عربی نمیدانند بسیار مشکل میباشد. اکثریت قریب بە اتفاق کردها فقط زبان کردی را زبان ملی خود میدانند و بە آنهم بس افتخار میکنند.
پرچم: بعد از جنگ جهانی اول، کردها در جنبش آرارات کە با دولت آتاترک می جنگیدند، پرچمی را بعنوان پرچم کردستان و مظهر ملی جنبش کرد افراشتند کە علیرغم تغییری بسیار جزئی هنوز بعنوان پرچم ملی مورد قبول و احترام کردها در همەی نقاط کردستان است. طبیعتا این پرچم در صورت ماندن کردها در چهارچوب کشورهای موجود بمثابە شناسنامە و مظهر و نماد ملی آنان باقی خواهد ماند، البتە در کنار پرچم مورد توافق با دیگران، مشابە آنچە در عراق وجود دارد.
تمامیت ارضی: تمایلات جدايیطلبانە هنگامی بروز میکنند کە در نتیجەی تشدید نابرابریها و بیعدالتیها، تمایز فاحش و بسیار نابرابر در میان مناطق ملی و مرکز وجود داشتە باشد. در چنین مواردی نخبگان ملی بەراحتی میتوانند مردم خود را بر علیە مرکز سازمان دهند. این حالت خشم و مبارزەی ملت مظلوم نوعی رادیکالیسم را پدید میآورد کە شاید از مرز یک جنبش تساویخواهانە فراتر رود. هر اندازە کە ملت حاکم در پی تحمیل هر چە بیشتر ساختار فرهنگی، دینی، اقتصادی و سیاسی خود برگروههایی کە خود را با آنان ناهمگون میدانند، باشد، تلاش برای خروج از این حلقه و ساختار شدیدتر خواهد شد. در همان حال نیک میدانند کە پروسەی ملتسازی پدیدەای نیست کە یکبار برای همیشە اتفاق افتادە و دیگر تمام شدە باشد. اگر همزیستی و اتحاد گروههای انسانی برایشان آزادی، رفاه، امنیت و تساوی حقوق بهمراە آورد، قابل احترام و دفاع است، در غیر اینصورت جدایی این گروهها و تجزیە، اصولی ترین، منطقی ترین و انسانی ترین راە حل خواهد بود. در برخورد با این مسئلە دو نقطەنظر در میان کردها وجود دارد، گروهی کە با خوشبینی بە آیندە مینگرند و توافقی عادلانە را در یک مجموعەی فدراتیو ممکن میدانند و گروهی کە راهی منطقیتر از جدایی و تشکیل دولت ملی و مستقل خود سراغ ندارند.( …...........)
ناسیونالیزم: همزمان با ظهور دولت – ملتها، ناسیونالیزم با دو چهرەی متناقض پدیدار شد: یکی تبدیل ارزشهای ملی بە آلت و ابزاری برای تسلط و تجاوز بر دیگری و محو ارزشهای ملی آنان و زیر یوغ کشاندن همسایگان خود، کە امروزە شوینیزم هم نامیدە میشود و در صورت شدت گرفتن آن فاشیزم نيز لقب میگیرد؛ دیگری مبارزە برای تعیین سرنوشت و تساوی حقوق و مبارزە برای تامین ارزشهای ملی خود. ناسیونالیزم از نوع دوم همیشە نتیجە و حاصل تحقیر و ترکیدن زخم و جراحتی است کە بدلیل وضوح و تشدید نابرابریها بوجود آمدە است. جنبش رهاییبخش ملی کرد به اذعان تاريخ در تمام دوران و همەی بخشهای کردستان از نوع دوم و برای کسب هویت ملی و حقوق برابر با دیگران بودە است.
سرزمین: کردستان کە امروزە بین چهار کشور ایران، عراق، ترکیە و سوریە تقسیم شدە است، سرزمین بومی و باستانی کردهاست. کردها اگر خود را اولین گروە قومی ساکن در این نقطە از جهان و فعال در پروسەی شهرنشینی و تمدن ندانند، خود را یکی از فعالترین و کهنترین آنان میدانند. سرزمین کردها اگر چە در جریان جنگها، تسلط امپراتوریهای متجاوز و مهاجمان خارجی دستخوش دگرگونی و در واقع کوچکتر شدن شدە است، اما کردها سرزمین امروزی خود را میهن بومی خود دانستە و در صورت اتحاد و همزیستی با دیگران هم، کردستان بە عنوان سرزمین آنها، کە فقط از نظر اداری و سیاسی در کنار دیگران بطور مشترک ادارە میشود، باقی خواهد ماند. کردها زبان و سرزمین مشترکشان را عامل وحدت ملی و سرنوشت آیندەشان میدانند.
با نگاهی بە تجربەی دیگر ملتها در سدەهای ٢٠ و ٢١ از یک سو شاهد تجزیهی بسیاری از دولت – ملتهایی هستیم کە بە اجبار و زور در کنار هم نهادە شدە بودند و از سوی دیگر شاهد وحدت مجدد ملتهایی هستیم کە بە زور از هم جدا نگەداشتە شدە بودند. شاید مثال جمهوریهای شوروی مورد مناسبی باشد. در نوع فدراسیون این جمهوریها علیرغم وجود آزادی در مسائل فرهنگی، زبان، پارلمان محلی و حتی وزارت امور خارجە، چون روسها از طریق دستگاههای حزبی و بقول خودشان “آپارات” درمسائل جمهوریها دخالت و در واقع نوعی برتری ملت روس را تحمیل میکردند، این اتحادها دیر پا نبودە و از هم پاشیدند.
اکنون کە مسئلەی تعلیم و تربیت بە زبان مادری مورد بحث و توجە است، تجربەی این جمهوریها نشان میدهد کە اگر چە آموزش و پرورش بە زبان مادری را نمیشود انکار کرد، اما این کل مسئلە نیست، صرفا شرط لازم است نە کافی. بر خلاف بحثهای مرسوم کە اختیارات ملی – منطقەای را چون کالایی در بازار مورد معاملە قرار میدهند، هر اندازە آزادیهای ملی بیشتر برآوردە شود یا تساوی در حقوق بە برابر نزدیکتر باشد، حفظ تمامیت ارضی حتمیتر و پایدارتر خواهد بود. تجربە نشان دادە است کە ساختارهایی کە براساس برتریجویی اکثریت بر اقلیت، محروم نگهداشتن گروههای غیر خودی و یا بر اساس توافقهای نابرابر و لرزان بوجود آمدەاند، دوام نمیآورند، زود میشکنند و میمیرند. در چنین وضعیتی حتی افسانەپردازی و عظمتطلبیهای گذشتە هم نمیتواند موقعیت موجود و تمامیت ارضی را نجات دهند.
برای درک چگونگی همزیستی مسالمتآمیز ملتهای مختلف شاید موفقترین نمونە سویس باشد. در سویس غیر از فرانسویها، ایتالیاییها و آلمانی تباران ملل اندک شمار دیگری هم هستند کە با حقوق مساوی در یک مجموعەی فدراتیو، راضی و خوشنود و با هم زندگی میکنند. فرانسویها، آلمانیها و ایتالیاییهای سویس علیرغم داشتن دولت ملی و مسقل، مایل بە خروج از فدراسیون و الحاق بە دولتهای ملی همجوار خود نیستند. چرا؟ آنچە کە برای سویسیها و البتە برای همەی اتحادهای ملی مهم و اساسی بە نظر میرسد این است کە: با الحاق بە دولت ملی "خود"در فراسوی مرزها چە چیزی را بدست میآورند کە اکنون از آن برخوردار نيستند، یا احیانا با خروج ازدست خواهند داد؟ این مشکل اساسی کردها هم هست و جواب بە این سوال هم کردها را بە ٢ دستە تقسیم میکند: گروە اول کە با خوشبینی بە آیندهی ایران می نگرد و معتقد است کە خودبزرگبینی و برتریجویی اپوزیسیون فارس بیشتر مربوط بە ایرانیان خارج از کشور است و فعالین داخلی انعطاف بیشتری دارند و در صورت وجود آزادی و زمينههای دمکراتیزاسیون جامعە، نگرش آنها بە مسئلەی ملی و ملتهای ساکن در ایران تغییر خواهد کرد. طرفداران این نظریە بیشتر در پارەای احزاب کردستان سازماندهی شدەاند و بهمین دلیل احزاب کردی مناسبترین و با انعطافترین گروە جامعەی کرد برای گفتگو با اپوزیسیون ایرانی هستند. گروە دوم، گروههای فعال مدنی، روشنفکران و در واقع نخبگان غیرحزبی کرد هستند کە معتقدند شهروندان کرد با جدايی چیزی ندارند کە از دست بدهند و با بدبینی بە اپوزیسیون و روشنفکران فارس مینگرند و میگويند مشکل بشود با آنان بە توافقی راهگشا و درخور توجە رسید. آنها چنین می پندارند کە اگر در ترکیە و عراق بخشی از روشنفکران ترک یا عرب بە دلیل دفاع از حقوق کردها زندانی یا تبعید شدەاند، در ایران هیچیک از طبقات و اقشار جامعەی فارس تاکنون نگرشی واقعبینانە و انسانی در رابطە با حقوق ملتها یا اقوام ارائە ندادەاند. این گروە راە حل را تنها در جدایی و تشکیل دولت ملی و مستقل خود میداند.
اگر تا کنون احزاب کردی بخش بزرگی از جامعهی خود را بە دنبال خود کشیدەاند، باید منتظر ماند کە شاید روشنفکران و فعالان مدنی، نە تنها اکثریت مردم کرد، بلکە حتی احزاب کردی را هم بدنبال خود بکشند و طبیعتا تحقق این شایدها در گرو کنش اپوزیسیون فارس خواهد بود.
آموزەای تاریخی میگويد: اگر وحدت در ساختاری کە حافظ منافع عمومی، رفاە، احترام متقابل و احساس خوشبختی در همەی آحاد تشکیلدهندەی آن اتحاد باشد، مقدس و شانس ماندگاری دارد، اما اگر این اصول از هر طرف و بە هر بهانەای زیر پا نهادە شود، یا مناسبات بە خشونت و منازعات ملی منجر گردد، جدایی محتملترین و در عین حال مقدس ترین راە حل خواهد بود.
آلمان، فروردين 1393