اولا که نه ملیتها بلکه ملیّت. واژه ملیتها ترکیبی جعلی است هم از سر نادانی و هم از برای فریب عوام ، که محافل نژاد پرست قومی تجزیه طلب فکر میکنند اگر بجای ملت واژه ملیت را بکار ببرند از نظر جامعه شناسی و علوم سیاسی یک ملت می تواند دارای ملیتهای گوناگون باشد. اما برای کمک به روشن شدن ذهنیت، در دستورزبان فارسی با پسوند(یَت) از اسم ، واژه ای می سازند که به آن اسم مصدر می گویند ، و واژه ملیّت با پسوند(یَت ) از واژهً ملت (اسم)مشتق شده است و اسم مصدر است و نه آنطور که محافل نژاد پرست قومی تجزیه طلب جعل کار بجای اسم بکار می برند، یعنی اول باید یک ملت واحد بنام ملت ایران وجود داشته باشد تا واژه ملیّت که در حقوق بین الملل به معنای تابعیت است مفهوم پیدا کند و یا واژه «هو» که به معنای «او» و ضمیر غایب است باید فردی وجود داشته باشد تا واژه هویت که از ضمیرهُو گرفته شده است معنا پیدا کند.
دومین موضوع بکار گیری عبارتهای گنگی مانند «مبازه ملیتها برای رفع ستم ملی و تبعیض» و "مبارزه با ستم ملی قوم فارس"از طرف محافل نژاد پرست تجزیه طلب است که برمبنای توّهمات برتری جویانه نژادی فارس تأکید دارد بدون واکاوی آن و اینکه توضیحی روشن ، حداقل برای خودشان از این پدیده سیاسی اجتماعی با دادههای مشخص تاریخی، که رابطه قومیت با قدرت و ساختار حاکمیت در ایران نقش تعیین کننده گی دارد ،ارائه بدهند. اولا که بکار گیری ترم های ادبیات سیاسی مارکسیستی از طرف امثال آ.ائلیار بیشتر یک ژست است تا نگاهی سیاسی واقع گرایانه به موضوع و صرفاً تلاش دارد تجزیه طلبی قومی شان را تئوریزه و تقویت کند. و اما ترم «مبازه ملیتها برای رفع ستم ملی و تبعیض» که درقالب «مسأله ملی» و جنبشهای ملی مطرح میشود ، برخلاف نظر محافل نژاد پرست تجزیه طلب درارتباط با شرایط ایران اساسا رابطه "ملّت سلطهگر و "ملل ...
و «موضوع» سوم تمامیت ارضی خواهندگان می ترسند «با از دست دادن آذربایجان ایران را از دست بدهند!پایان نقل قول آ.ائلیار گرامی، اگر مقداری تاریخ ایران را خوانده بودی یاد می گرفتی که یکی از شاخصهای مهم تاریخی اتحاد و پیوند اقوام ایرانی با هم به عنوان یک ملّت سازماندهی نهضت مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان بود . و زمانی که یپرم خان ارمنی با مشروطهخواهان هم پیمان شد وقوم ترک قشقایی به ایلخانی صولت الدوله قشقایی با حمایت از جنبش مشروطه محمدعلی شاه ترک تبار را از سلطنت خلع کردند جنبش را با گلبول خونش آنالیز نکردند و پرچمدار مبارزه با «فاشیسم فارس» نشدند. فتح تهران به دست مجاهدین آذربایجانی، گیلانی و بختیاری و غیره مهمترین اقدام سیاسی ای بود که بر گرایش وطنخواهانه و ملّیگرایی اقوام ایرانی داشت و روزنامه های آن زمان این کار را نه نشان چیرگی دسته های ایلی بر تهران ...
که آنها را نیروی نجات بخش ملّی خواندند و بورژوازی این اتنیک ها هم بر خلاف اروپای قرن نوزده درپی انقلابات دمکراتیک مشروطه و با برانداختن نظام اقتصاد فئودالی، واحدهای مستقل اقتصادی و سیاسی خودشان را تشکیل ندادند. اگر مقداری تاریخ ایران را خوانده بودی یاد می گرفتی که وقتی نخستین زنانی که در جنبش حقوق زنان ایران شرکت کردند و از مشروطهخواهان و فعالان جنبش ملی بودند و تشکلهای زنان ایرانی را در دفاع از انقلاب مشروطیت و احقاق حق برابری و رفع ستم بر زنان شکل می دادند و بعضا به نبردهای مسلحانه برای مشروطیت دست زدند برای نمونه قیام زینب پاشا در آذربایجان داریم و بی بی مریم بختیاری لر که لقب سردار مریم گرفت و در مبارزه با استبداد محمدعلی شاهی به عنوان یکی از شخصیتهای ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بودهاست ، برای ستم بر زنان مملکتشان ماهیت اتنیکی و نژادی نتراشیدند . ایران برای محافل تجزیه طلب نژاد پرست ، روستایی بزرگ است که برجسته ترین برگ شناسنامهی مردمی که درآن زندگی می کنند، تبار قومی و ایلی آن ها است که با یکدیگر در چالش و رو در رویی اند . کسانی که تاریخ ، ملت و جامعه ایران را تنها باگلبولهای خون به طور بیولوژیک ارزیابی میکنند و به جای تجزیه و تحلیل ساختارها و مکانیزمهای هژمونیک قدرت در جمهوری اسلامی با نگرشی پوپولیستی نابرابریهای اجتماعی در جامعه در ایران را در سیمای زبان، نژاد و قومیت می بینند دچار عقب ماندگی ذهنی هستند. زمانی که کریس دی برگ آهنگ مردم دنیا را به (ندا آقاسلطان) به عنوان نماد حقیقتجویی و آزادیخواهی و مبارزه با خشونت و سرکوب تقدیم کرد در مخالفت با خشونت و سرکوب حاکمیت شوینیستی «ملت فارس» نبود. مجسمهساز زن صاحبنام آمریکایی پاولا سلیتر، تندیسهای ندا آقاسلطان بنام «فرشتهٔ ایران»را در اعتراض به حاکمیت شوینیستی «ملت فارس» و ستم در حق «زنان ملیتهای غیر فارس» نساخت . کریس دی برگ انگلیسی و پاولا سلیتر آمریکایی شناخت بهتری از جامعه و دردهای مردم ایران دارند تا محافل تجزیه طلب نژاد پرست که نه تنها ناسیونالسیم شان که پایه های استدلالی شان در ارتباط با تاریخ ، ملت و جامعه ایران عقب مانده و زوار در رفته است . و اما در مورد «از دست رفتن آذربایجان » آ.ائلیار، شرایط تاریخی غائله فرقه ی پیشه وری و قاضی محمد دیگر تکرار شدنی نیست. ریشه ها و شرایط تاریخی که این حوادث را پدید آورد و شکل داد بیشتر ساخته و پرداخته دست استالین بود و بی ارتباط با تاریخ مبارزات مردم ایران بر ضد استعمار واستبداد ، و استالین هم به خاطر نفت شمال ، فرقه ی تجزیه طلب پیشه وری و قاضی محمد را قال گذاشت و به دست«سرنوشت» سپرد.
فرستاده شده توسط سعید در ی., 03/16/2014 - 14:43