هیچگونه نظام امنیتی در منطقه بدون در نظر گرفتن منافع اعراب دوام نخواهد آورد
اعراب که بار سنگین مواجهه با تروریسم بنیادگرایی را با هر دوشاخه سنی و شیعی آن بر دوش میکشند، اکنون در معرض خطر جمهوری اسلامی ایران و پروژه نوعثمانی قرار گرفتهاند.
امروز در خاورمیانه یک نظام امنیتی منطقهای وجود ندارد. ایجاد نظام امنیتی جدید هم بدون در نظر گرفتن سه عامل مهم توازن قوا، توازن منافع و صلح غیرممکن است. اینگونه نظام امنیتی نه در چارچوب سیاستهای آمریکایی – روسی – چینی به وجود میآید و نه بهوسیله قدرتهای منطقهای که اکنون درصحنه جهان عرب با هم در کشمکش و رقابت قرار دارند؛ چون از یکسو عوامل سهگانه یادشده در سیاستهای آنها در نظر گرفته نشده است و از سوی دیگر آنها دیدگاههای متفاوتی در رابطه با خاورمیانه دارند.
هرچند قدرتهای بینالمللی در خاورمیانه با هم رقابت میکنند، اما میزان تاثیرگذاری آنها متفاوت است؛ روسیه و چین در حال گسترش و پیشروی قرار دارند، ولی آمریکا در حال کاستن حضور خود است و کشورهای اروپایی به ایفای یک نقش ضعیف بسنده کردهاند. از سوی دیگر قدرتهای منطقهای نیز یک بازی خطرناک ژئوپلیتیک در گستره جهان عرب را آغاز کردهاند.
با توجه با چنین اوضاع و احوالی، کشورهای عربی که شماری از آنها از «بهار عربی» آسیب نیز دیدهاند، ناگزیرند در یکزمان در چهار جبهه بجنگند؛ در جبهه نزاع اعراب و اسرائیل که از یک قرن به اینسو در جریان است، در جبهه پروژه امپراتوری جمهوری اسلامی ایران که در یمن، عراق، سوریه، لبنان و غزه برای خود جای پا باز کرده است، در جبهه «نو عثمانی» که در شمال سوریه، شمال عراق، قطر و غرب لیبی پایگاه نظامی دارد و به گاز و نفت مدیترانه چشم دوخته است؛ سرانجام در جبهه تروریسم که بهوسیله جنبشهای اسلام سیاسی مانند اخوانالمسلمین، القاعده و داعش و امثال آنها پیش برده میشود.
واقعیتهای تاریخی هم بسیار ناگوار است. آنچه دکتر هنری کیسینجر بهنام فرایند صلح در نشست ژنو و در توافقات مرتبط به شبهجزیره سینا و بلندیهای جولان انجام داد، در حقیقت فرایند صلح نبود. آنچه هم که بعدها در نشست مادرید و در پی «عملیات طوفان صحرا» تکرار شد، توافقات یکجانبه و صلح ناتمام بود. مارتن اندیک در کتاب تازه خود «استاد بازی: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه»، مینویسد: «هدف کیسینجر از آنچه به نام فرایند صلح مطرح کرد، صلح نبود، بلکه هدفش این بود که برای اسرائیل فرصت فراهم کند تا تواناییهایش را افزایش دهد و از انزوایش بکاهد و با کش دادن زمان، اعراب را در حالتی قرار دهد که از منازعه خسته شوند و به فواید کار با همسایه نیرومند خود اسرائیل اعتراف کنند».
ازاینرو پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ کیسینجر از میانجیگری میان اردن و اسرائیل خودداری کرد و برعکس به میانجیگری میان سوریه و مصر پرداخت و سرانجام پس از اینکه کشورهای عربی در نشست رباط «سازمان آزادیبخشی فلسطین» را بهعنوان تنها نماینده مشروع مردم فلسطین به رسمیت شناختند، کیسینجر اعتراف کرد که اشتباه بزرگی را مرتکب شده است.
درسی که از این واقعیتهای تاریخی همه آموختهاند این است که نظام امنیتی منطقهای استوار بر توازن قوا، بدون رفع ستمها و حل مشکلات، دوام نخواهد آورد. این درس در شرایط کنونی نیز صادق است، یعنی ایجاد یک نظام امنیتی تنها بر اساس توازن قوا، بدون در نظر گرفتن توازن منافع و حل عادلانه مسئله فلسطین و پایان دادن به مداخلات نظامی ایران و ترکیه در کشورهای عربی نیز دوام نخواهد آورد.
در اروپا هم نظام امنیتی که پس از جنگهای ناپلئون در کنفرانس وین در ۱۸۱۵ و در اثر تلاشهای مترنیخ، صدراعظم وقت اتریش (و الهامدهنده کیسینجر) میان کشورهای اروپایی درباره تفاهم صورت گرفت، اگر توازن منافع در کنار توازن قوا در نظر گرفته نمیشد، دوام نمیآورد.
این در حالی است که اسرائیل به کمک آمریکا میخواهد هم به اشغال سرزمینهای فلسطینیان ادامه دهد و هم برتری نظامی خود بر کشورهای عربی را نگه دارد. جمهوری اسلامی ایران هم در داخل ایران نیروی نظامی خود را توسعه میدهد و هم شش ارتش از شبهنظامیان شیعه را در کشوهای عربی تاسیس کرده است تا از او در بیرون دفاع کنند و درنتیجه بتواند برتری نظامی خود را بر سایر قدرتهای منطقه تثبیت کند، آمریکا را از غرب آسیا بیرون کند و پروژه امپراتوریاش را تحقق بخشد.
ترکیه نیز به رهبری رجب طیب اردوغان درحالیکه عضو ناتو است، روابط دوستانه با روسیه برقرار کرده است، در چارچوب پروژه «نو عثمانی» نیز برای گسترش نفوذ در خاورمیانه و قفقاز پیگیرانه کار میکند. اما اعراب که بار سنگین مواجهه با تروریسم بنیادگرایی را با هر دو شاخه سنی و شیعی آن بر دوش میکشند، اکنون در معرض خطر جمهوری اسلامی ایران و پروژه نو عثمانی قرار گرفتهاند؛ این دو کشور برای دستیابی به اهداف جغرافیایی و آرمانهای ژئوپلیتیکیشان، چنان در جهان عرب رخنه کردهاند که حتی بافت اجتماعی اعراب را نیز در معرض خطر جدی قرار دادهاند.
خلاصه، سخن گفتن از نظام امنیتی منطقهای بدون در نظر گرفتن منافع اعراب توهمی بیش نیست؛ اما توهم بزرگتر این است که هر طرف از طرفهای بازی، خود را نیرومندترین بازیگران و پیروز میدان ارزیابی کند و چنین در خیالبافی و توهم باشد که آینده را تنها او میتواند رقم بزند، چون منطقه امروز وارد مرحله جدیدی شده است؛ مرحلهای که اوج آرمانهای توسعهطلبانه قوس نزولی خود را آغاز کرده است و دیری نخواهد گذشت که چنین خوابهایی به دیوار سخت واقعیت برخورد کند یا به کابوس وحشتناکی مبدل شود.