سخنی با ناسیونالیستهای بی مزه(قسمت دوم)
مطلبی که با عنوان"سخنی با ناسیونالیستهای بی مزه"در سایت محترم ایران گلوبال از طرف من منتشر شد، در واقع از ابتدا بنا نبود قسمت دومی نیز داشته باشد.ولی توجه دوستان و خوانندگان که لطف کرده و پای آن تا امروز 36 کامنت نوشته اند،مرا بر این داشت تا به نوعی هم لطف این دوستان را مورد توجه قرار دهم و هم اینکه خدای ناکرده این تلقی پیش نیاید که نظرات دیگران برای من کم اهمیت و یا بی اهمیت است.از این رو در ادامه این مطلب میخواهم در حد توان پاسخی گفته باشم به دوستان واز طرفی دیگر یکسری نظرات خود را دقیقتر ابراز نمایم.
من سال 1991 یعنی سال فروپاشی اتحاد شوروی به این کشور آمدم و به فاصله چند ماه از نزدیک شاهد فرو پاشی آن و سربرآوردن کشورهای جدید از جمله ازبکستان بودم که در طول این سالها ساکن پایتخت آن یعنی تاشکند هستم. اولین سالهای پس از استقلال ازبکستان حس ناسیونالیستی بسیار قوی و عمدتا ضد روس در این کشور شکل گرفته بود. خود از نزدیک شاهد در گیری های لفظی میان ازبکها و روسها بر پایه احساسات ناسیونالیستی ، در مترو، خیابان،محل کار و جاهای دیگر بودم.حتی چند مورد شاهد درگیری فیزیکی نیز بودم. ولی با گذشت زمان و امروز که بیش از 22 سال از فروپاشی شوروی میگذرد، اوضاع بشدت عوض شده است.سالهاست خوشبختانه دیگر شاهد هیچ موردی نبوده ونیستم که کسی بخاطر نژاد و یا دین و زبانش مورد شماتت و یا تهمت قرار گیرد.چرا؟چون روند واقعیت زندگی پیرامون به مردم اینجا آموخت تنها میتوان با کمک و همکاری با یکدیگر و دور از تعصب و نژادپرستی مشکلات را پشت سر نهاد. مردم آموختند که هیچ کسی به اختیار خود نژادش را بر نمی گزیند و فقط در سایه احترام به زبان و فرهنگ یکدیگر است که میتوان در صلح و صفا و آرامش زندگی کرد.دختر من دانش آموز کلاس هشتم در مدرسه ای روسی است و از کلاس 34 نفره او 28 نفر ازبک هستند که در کلاس و مدرسه ای روسی تحصیل میکنند! در بسیاری از مدارس در شهر ها و روستاها وضع به همین منوال است. کسی آنها را مجبور به فراگیری زبان روسی نکرده و نمی کند ، جز اجبار واقیت زندگی پیرامون آنها.اما این اجبار و واقعیت چیست؟ با حسابی دو دو تا میشود چهار تا ، اینگونه استدلال میشود که زبان ازبکی که زبان رسمی و مادری ازبکهاست از کودکی ودر خانه آموخته میشود ولی زبان روسی بخاطر پوشش بالای 250 تا 300 میلیونی میتواند افقهای بهتر و بیشتری را برای ارتباط با دیگران باز کند. ایا این به نظر شما اشکال است؟
دوستانی در کامنتها و نوشته های خود از کلماتی مانند"پان فارسیست"و یا حتی "فاشیست"و غیره استفاده نموده اند و از اینکه پدر و مادر بنده که جد اندر جد ترک بوده اند و هستند را ملامت میکنند که چرا اسم "کوروش "را انتخاب کرده ام. لازم به توضیح است که هیچ کودک تازه متولد شده ای هیچ گونه حق "انتخاب "در هیچ موردی از جمله اسم را برای خود ندارد. و دوستی که چنین استدلال کوته نظرانه ای دارد ، حتما خیلی راحت میتواند چشم خود را به روی خیلی از واقعیتهای دیگر زندگی بسته و ببندد. از جمله اینکه در دنیا هیچ انسانی هنگام تولد، نه اسم ، نه نژاد و نه زبان و نه مذهب و نه دین خود را انتخاب میکند . پس به نظر بنده محکوم کردن انسانی بخاطر نژاد و زبان و فرهنگ و دین و مذهبی که خود هیچ نقشی در انتخاب آن نداشته، امریست محکوم و زشت و پلید خواه از طرف هر کس و هر مقام و منظری باشد. دوستانی بشدت به زبان فارسی تاخته و آن را از جمله عقیم بودن و عدم توانایی در ساختن فعلهای ساده و غیره ... محکوم کرده اند. لازم است به این دوستان یاد آور شوم که در دنیا کمتر زبانی است که مشکل و مسئله نداشته باشد. بنده چند سالی در دانشگاه شرقشناسی تاشکند مشغول تدریس بودم و از نزدیک با مشکلات زبان فارسی و خصو صا مشکلات آن برای خارجیانی که میخواهند زبان فارسی را بیاموزند، آشنا هستم. بارها و بارها اتفاق افتاده بود که دانشجویان از من میخواستند قاعده و یا فرمولی را برایشان توضیح دهم که "چرا کلمه "خواهر"به این صورت نوشته میشود ولی "خاهر"خوانده و یا تلفظ میشود؟ مثلا زبان روسی که با آن نیز آشنایی دارم ، اگر مشکلاتش را بخواهیم بنویسیم ، بقول معروف مثنوی هفتاد من کاغذ میشود و یا افعال بی قاعده در زبان انگلیسی و خیلی مشکلات دیگر که تقریبا همه زبانهای زنده دنیا دارند. ولی ایا این دلایل میتواند باعث محکومیت یک زبان و یا ترجیح یک زبان دیگر باشد؟ من شخصا به مسئله "زبان"، به شکل وسیله ای برای ارتباط و برقرای تماس و معاشرت کردن با انسانهای دیگر نگاه کرده و میکنم و "زبان"را نه باعث عزت و افتخار و یا عقب ماندگی و خدای ناکرده سر افکندگی میدانم. اگر دوستانی در این میان میخواهند مثلا زبان ترکی و یا کردی و یا هر زبان دیگری را مایه افتخار خود بدانند، مسلما این حق و حقوق آنهاست و بنده با آنها هیچ مخالفتی ندارم.!
دوستی در رابطه با محرومیت ها ، به شغل گویندگی رادیو و تلوزیون اشاره کرده بودند. اشاره و مورد بسیار جالبی است که به قول ایشان یک هموطن "ترک"به خاطر لهجه اش نمی تواند گوینده رادیو در ایران بشود! این محرومیت هموطن ترک همانقدر برای او محرومیت است که برای یک اصفهانی با لحجه خود و یا یک مشهدی و کرمانی با لهجه ها و گویشهای خود! دوستان ترک ما ظاهرا با اینگونه استدلالها به نظر میرسد که زیاد با محرومیتهای شغلی برای ملیتها و قومیتها آشنا نیستند وگرنه میتوانستند مثالهای بهتری در این زمینه بیاورند. من سالها گوینده رادیوی زحمتکشان( رادیوی حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق( اکثریت) در کابل) و رادیوی صدای تاشکند بودم و ته لهجه ترکی بنده هم هیچ موقعی مانعی برای گویندگی بنده نبود! ولی بطور مشخص دوستی اصفهانی داشتم که به خاطر لهجه اش نتوانست گویندگی کند! اگر یک ترک در ایران نتواند بخاطر ترک بودنش مدیر و یا وزیر و وکیل شود آنگاه حق میتواند با شما باشد . اتفاقا هموطنان ترکمن و کرد و بلوچ و عرب از این جنبه در محرومیتی غیر قابل مقایسه با تر کها هستند.
دوستانی هستند که به نظر میرسد خواهان استقلال برای استانهای ترک زبان حتی در حد کشوری مستقل میباشند. اشکالی ندارد. ولی بنده با توجه به اشاره ای که در ابتدای مطلب به فرو پاشی شوروی اشاره کردم و خود سالها از نزدیک شاهد فجایع و مشکلاتی که این فروپاشی برای مردم اینجا بوجود آورد بوده و هستم . دوستانی باکو را با آن آسمان خراشها و هتلهای رنگارنگش و زندگی پر زرق و برق آن میبینند ولی همین دوستان به خود اجازه داده قدری دچار زحمت و مشقت شوند و برای دیدن آذربا یجان واقعی 30 کیلومتری از باکو دور شوند و به شهر های کوچکتر و روستاها سفر کنند و از نزدیک با مردم آنجاها صحبت نمایند! فرو پاشی شوروی ، برای عده ای که عمدتا یا در راس حکومتند و یا یا بنوعی با راس حکومت مرتبط اند، هدیه ای آسمانی بود که آدمهای عمدتا بی مقدار و کم جنبه و کم ارزش را یکشبه میلیاردر کرد و میلیونها انسان را بی خانمان و در بدر و آواره! اگر باکو و جمهوری آذربایجان مملکت گل و گلاب است ، پس بیش از یک میلیون آذر بایجانی مشغول به کار در روسیه چکار میکنند؟ یعنی از سر شکم سیری و برای تفریح در روسیه بسر میبرند؟ مرزهای کشیده شده پس از فرو پاشی شوروی، ملیونها انسان را سالهاست از دیدن عزیزان و قوم و خویشانشان که در پهنه شوروی شابق پرا کنده اند ، محروم کرده است! گیرم که استانهای آذربایجان مستقل شدند و یک جمهوری آذربایجان دیگر و یا تعدادی از دوستان ترک که میل دارند جمهوری آذربایجان جنوبی نامیده شود، هیچ به این موضوع فکر کرده اند که تکلیف میلیونها آذربایجانی پراکنده شده در نقاط ایران چه میشود؟ ویا ملیتها و قو میتهایی که امروز ساکن آذربایجانند چه میشود؟ و یا تکلیف شهرهای عمدتا ترک نشینی مانند بجنورد ، درگز و شیروان و یا شهر ها و روستاهای ترک زبان در استانهای فارس و غیره چه میشود؟ آیا میتوانید تصور کنید که برای سفر مثلا از تبریز به تهران و یا بالعکس باید ویزا گرفته شود؟ و خیلی از آیا های بی جواب دیگر!
"ناسیونالیسم"و دامن زدن به احساسات ملی گرایی همیشه در طول تاریخ مانند جنگها و خونریری ها، برای کسانی راه رسیدن به قدرت و حکومت بوده است. جنگهای بالکان و فرو پاشی یوگسلاوی ، که یک شبه ارتشهای آزادی بخش مثلا"کزوو"درست میشود و رهبر و فرمانده این ارتش که اکنون نخست وزیر این کشور در قلب اروپاست دستش به خون هزاران انسان آلوده و صدها پرونده باز گشوده نشده از تجارت کلیه و کبد و غیره دارد.
"من"از محکوم کردن و تهمت زدن و تحقیر کردن انسان بخاطر تعلق نژادیش و یا زبان و دین و مذهب و عقیده اش بشدت متنفرم و از نظر من تحقیر یک ترک و یا یک کرد همانقدر محکوم است که تو هین به یک فارس و یا زبان فارسی و بکار بردن کلمات بی پایه و اساسی مانند: پان فارسیسم و یا فاشیسم فارس و نظایر این! لطفا اگر دوستانی چنین کلماتی را بکار میبرند، آدرس دقیق تری بدهند تا حداقل من بی خبر و بی خبرانی مانند من!، آگاه شوند! دوستی چندی پیش در مقاله ای از اینکه دفتر یک حزب در شهر زنجان باز شده به خود چنین حقی میدهد که از جانب مردم حکم صادر کرده و بگوید که اجازه ندهیم چنین دفاتری باز شود! دوستانی نظیر این دوست شیپور را از دهانه گشادش میدمند و میزنند! چون حکومت جمهوری اسلامی بنا به سرشت و ذات دیکتاتورش اجازه فعالیت به احزاب محلی نمی دهد ، پس ما هم از همان منظر دیکتاتوری چنین احکامی را از جانب خود و به نام مردم صادر کنیم. دوستی مینویسد و تو صیه میکند قدر خامنه ای ترک که هوای فارسها و زبان فارسی را دارد را بدانید! حرف از این بی منطق تر هم میشود؟ خامنه ای و امثال او اصلن فارس و ترک و لر وکرد و بلوچ مسئله اشان نیست و اتفاقا به همین خاطر هم بدشان نمی آید گاها فارس را مقابل ترک و ترک را مقابل فارس قرار دهند و دوستی که چنین حرفی را میزند قطعا آب به آسیاب همان خامنه ای می ریزد که 35 سال است از اب آلوده شده ایران ماهی میگیرند!
دوستی نیز مقاله بنده را توهین آمیز انگاشته و با ترک خواندن خود، گویا من به ترکها تو هین کرده و تحقیر نموده ام! لطفا تحقیر و تو هین بنده را بصورت مستدل و با دلیل بفرمائید تا بنده بتوانم از شرمندگی! درآیم. دوستی نیز در کامنتی اشاره به واقعه کرمان از سوی بنده را بعنوان تحریف تاریخ تلقی کرده اند. اولا من قصدم فقط این بود که بگویم آقا محمد خان قاجار که خود ترک بود مردم کرمان را بخاطر فارس بودنشان قتل و عام نکرد! ثانیا تعداد چشمان از حدقه در آمده از 20 هزار و بقول مورخانی مانند "سر پرسی سایکس"تا 70 هزار ذکر شده و البته بنده اصلن و ابدا قصد تحریف تاریخ را ندارم و در نهایت مثالی آورده بودم از یک واقعه تاریخی که اصل این واقعه درست و واقعی است و حالا بر سر جزئیات آن میان مورخان اتفاق نظری نیست ، بنده مقصر نیستم و همانگونه که نوشتم هدف فقط ذکر مثالی از یک واقعه تاریخی بود.
در پایان یک بار دیگر از تمام دوستان که زحمت کشیده و نظرات خود را نوشته بودم در هر شکل و محتوای آن بی نهایت سپاسگزارم. در پایان مطلب اضافه میکنم که در دنیای امروز را ههای متمدنانه ای که همه آنها از صندوقهای رای بیرون میایند ، برای رفع و حل مشکلاتی از قبیل مشکلات ملی در کشورهایی با مختصات کشور ما وجود دارد. نباید با دامن زدن به اختلافات ملی و برکشیدن آنها تا حد تقابلهای ملی میان خلقهای مختلف کشورو سر نسپردن به نیات کسان و کشورها و سیاستمدارانی که مشکلاتی از این دست را میخواهند برای خود تخته پرش نمایند و زندگی و خون انسانهای بی گناه در این میان هیچ ارزشی برایشان ندارد، انرژی و نیروی مان را که باید متوجه مصیبت و درد اصلی یعنی نظام جمهوری اسلامی نمائیم و با کنار زدن این نظام ، در ایرانی ازاد که حق تعیین سرنوشت را برای خلقها ی ساکن آن بوجود آورد، بتوانیم این حق و حقوق را در سایه عقلانیت و تامین منافع ملیتهای مختلف ، از حرف به عمل درآوریم. موفق و موید باشید.