راستی جهان به کجا میرود؟ چرا جهان بیریخت شده است؟ چرا باید در ستایش شرم بکوشیم؟
"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
افسوس از این بیابان این راه بی نهایت"
با اتفاقاتی که هر روز دور و بر ما میافتد و در شکل وسیع ترش در اطراف و اکناف جهان، مثل اینکه بشر با پیشرفت علمی و دیجیتالی و فضای مجازی، میتوانست راحتتر و مهربانتر زندگی کند ولی برعکس شد، انسانها هارتر و قسی القلب تر و اصالت خودشان را هم از دست دادهاند و آن آموزه زیبای سعدی بزرگوار که سر در سازمان ملل حک شده است:
"بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند"
به فراموشی سپرده شده است! کاریکاتوری از آن بجا مانده است! راستی چکار باید کرد؟ تکنولوژی در بالاترین تحول خود مخل زندگی بشر شده است و مخترعین آنها حتما نیت پاک داشتند ولی جهان در دست جاهلانی اداره میشود که ذهنشان و دیدشان ناپاک است و بشر از معصومیت و پاک سرشتی خود دور افتاده است و هر روز دست خودش را به خون همنوع آلوده میکند! راستی ایدئولوژیهای حامی بشریت هم در دستان قدرتها دربند شده است و نتیجه معکوس پیدا کرده است، کمونیسم که در تئوری پیشتاز کمک به محرومین جهان بود، از دل شوروی سابق، رژیم درنده خو و خون خواری سر برآورده که در روز روشن جهان را به لبه پرتگاه میبرد و پوتین قدرت طلب و جنگ طلب، بالاخره به اوکراین لشکر کشید و انسانهای بی گناه را به خاک و خون کشید و دیگر ایدئولوژیها جز بدبختی و ادبار برای کشورشان چیزی به ارمغان نیاوردند!
اروپا و آمریکا که ژست دمکرات خواهی داشتند، لب به سکوت و خاموش نظاره گر حکومتهای جنگ طلب هستند و بیشتر به منافعشان فکر میکنند تا انسانهای زیر تیغ حاکمان قدرت طلب و عوام فریب، راستی بشر را چه شده است؟!
چرا همه چیز وارونه شده است؟ چرا امپریالیسم آمریکا و کشورهای اروپایی درس از گذشته تاریخ نمیگیرند و دو جنگ جهانی و جنگ سرد، جهان را تاریک و بی ریخت کرده بود و فاصله طبقاتی را بیشتر و گرسنگی روز بروز بیشتر چهره کریه خودش را نشان میدهد، چه باید کرد؟ آیا بشر باید مرگ خودش و انسانیت را نظاره کند!
آیا داعیان خدمت به مردم دست رو دست هم گذاشتهاند و همه چیز را به شوخی گرفتهاند یا چند سرمایه دار مانند شعبده بازان، نخ مردم را چون عروسکان کوکی به هر طرف سوق میدهند! واقعا دنیا رنگ خون گرفته است و با تکنولوژی پیشرفته، حتا دست روی ماشه ببرند تمام تمدن بشر که قرنها با خون دل ایجاد کرده است، با یک انفجار اتمی پودر خواهند شد!
انسان، چه رویاهایی در سر میپروراند، خدمت به هم به جنگ علیه هم تبدیل شده است، آیا بشر نباید فکر کند و تامل کند، اگر جهان به آشوب کشیده شود غنی و فقیر خواهند سوخت، زنگ خطر زمانی به صدا درآمد که جهان داشت پیش میرفت تا پاندمی کرونا سرک کشید و جهان را ملتهب و انسانها را به کام خود کشید و شانس بود که دیگرانی رنده ماندند ولی هیج کس دیگر در امان نیست!
چه بهتر سران کشورهای بزرگ بنشینند و فکری برای بشر بخت برگشته کنند تا بیشتر رسوایی ببار نیاورد و دست از طمع و زیاده خواهی بردارند و جامعه جهانی را دریابند!
با تحولات شتابدار در قرن بیستم و بیست و یکم، جهان وطنی وارد نقشه جهان شد و با آمدن فضای مجازی، دیگر جهان همه در یک شبکه هستند و سقف کشورها در ظاهر مستقل ولی در باطن ماهواره همه را عریان و زیر پوشش خود دارد، ولی باز شرارت بشر پایانی ندارد! چکار باید کرد؟ آیا علم روانشناسی و سیاست و جامعه شناسی و بطور کلی علوم انسانی نمیتواند طرحی نو در اندازد تا بشر قدری مهربانتر با هم بسر ببرند! یا آن پرنده معصومیت در درون انسانها به خواب رفته است یا دستکاری شده است، و از عشق و دوستی و صفا و صمیمیت چیزی نمانده است! در هر صورت جهان شکل نوینی به خود گرفته است و هر چه طبیعت هشدار میدهد با زلزله یا پاندمی کرونا یا سیل، به گوش قدرت مندان نمیرود که نمیرود، افسوس بشر با خون دلی که انسانهای پاک سرشت کشیدند تا انسانها زندگی راحت داشته باشد ولی برعکس زندگیشان ناراحت و خطرناک و بی ریخت شده است!
پوتینها و انسانهای شرور در درون هر کس یافت میشود ولی وجدان و تربیت درست آن چهره خبیث را کنار میزند تا انسان به اصل پاک خودش برگردد تا دیر نشده باید جنبید، مردم باید بفکر خودشان باشند و نگذارند فاصله طبقاتی بیشتر شود دودش به چشم همه خواهد رفت! ایدئولوژیها در ذات خودشان شاید خوب باشند ولی انسان که با ذهن پیچیده و بی شمار مشکلات، نمیتواند از آنها خوب استفاده کند، یکی میشود هیتلر یکی میشود استالین و دیگری پینوسه و در جهت دیگر یکی مانند گل سرسبد انساندوستی، نلسون ماندلا و گاندی و جواهر لعل نهرو...! پس در درون انسانها خباثت و فضیلت، پاک سرشتی و دیو صفتی و هزاران صفت متضاد در جنگ و جدالند و همه پر از تناقض هستند، ولی با یک آموزش درست، دیو زیاده خواهی و قدرطلبی باید افسار ش کشیده شود!
باید جهان را از شر و خباثت و ماجراجویی پاک کرد و چهره انسانی و پاک بشر پیدا شود و همه دست یاری بهم بدهند و کره خاکی را به اصل خود برگرداند به آن سادگی گذشتههای آبا و اجدادی ولی با تکنولوژی در خدمت بشر، نه ضد بشر!
امیدوارم ادبیات بتواند به بشر کمک کند تا به هم بیشتر نزدیک و در خدمت هم باشند، هر چقدر کتابخوان بیشتر شوند دیگر ذهنشان خالی نمیماند تا شرارت کنند و گرگ همدیگر شوند باید به یاری هم بشتابند، هیج کس جاودان نیست، پس چه بهتر خاطرهای خوش از خود به یادگار بگذارند! پرنده صلح و دوستی را در قلبهامان تمرین کنیم و یاد بگیریم همه از یک پیکریم و جهانی که شاعر گفته، "از غربتی به غربت دیگر! "نگاهمان را عوض کنیم و طور دیگر ببینیم تا غربت و بیگانگی رخت بربندد و بیشتر آب را گل آلود نکنیم! و انسانها شرم و حیا را تمرین کنند، و در ستایش شرم بکوشند! همه مسئول هستیم و باید آن پریده گریخته از قلبهامان را، به آشیانه دنیا برگردانیم و"آن "درون را که حافظ قرنها قبل گفته است، به چشم دل ببینیم تا نگاهمان به افقهای باز و گسترده در سفر دائم باشند و انسان و انسانیت مذهب مان شوند و آرزوها و رویاهای مان را، از گزند خودخواهیها بزدائیم و دستهای رفاقت را باز کنیم و سر سفره با خلوص و نیت پاک بنشینیم و طعام یکرنگی و صفا و صمیمیت را بچشیم و فراموش نکنیم؟ هر کس مسئول خود و دیگری است تا بهترین خود و برای دیگران باشد و مذاهب ریا و دورویی و جهل و نادانی را به آبهای جهان بسپاریم و در حوضچه اکنون شنا کنیم و درهای باز دوستی و همدلی بهترین مذهب دنیا را تمرین کنیم تا گرسنه گی و فقر در جهان ریشه کن شود، شاید، این وظفیه هر انسان پاک سرشتی باشد! و آن جمله فیلسوفی که گفته: "انسان آرزویی برنیامده! "یا انسان گرگ انسان است! "را تبدیل به انسان در خدمت یکدیگر و نگاهمان را عوض کنیم، انسان میتواند آرزوی برآمده شود و جهان شکل انسانی بخود بگیرد! نگذاریم جهان بیشتر بی ریخت شود!
امیر کراب، بیست و یکم آپریل دو هزار و بیست و دو