می خواهم دین خود را در شناساندن ادبیات آزربایجان در کل و بخش اعتراض و مقاومت آن – به صورت خاص- با ترجمۀ تکه هایی از آن ادا کرده باشم. بنابر این این سلسله نوشته ها صرفن ادای تکلیف است و بعد از انتشار اشعار به نقد و معرفی بیشتر خواهم پرداخت.
۱
رعنا زارع:
سنه سوسوز دئییب آغلادیق ایللر بویو
گؤزیاشلاریمیزی قایتار
اورمو گؤلو سوسوزدور حوسئین
( یک عمر تو را لب تشنه خطاب کرده
و برایت گریستیم
اشک هایمان را به خودمان برگردان حسین
دریاچۀ ارومیه می سوزد از تشنگی! )
۲
نسیم جعفری:
گئجه نین آغزینا داش قویور
حیطیمیزده کی گونه باخانلارین جمهوریتی
( سنگ بر دهان شب می نهد
جمهوریت آفتاب گردان های حیاط ما )
…تانری لارا دئه :
آغاجلار یالقیزلیغا یارانماییب
قوش لار قانادسیزلیغا
اورمو گولو سوسوزلوغا…
( …به خدایان بگو
درختان برای تنهایی آفریده نشده اند
مرغان برای بی پر و بالی
و دریاچۀ ارومیه برای بی آبی …)
۳
سعید موغانلی:
یوخولاریمدا دوست اؤلومو ، دوستاق، ایشکنجه!!!
یوخولاریم زنداندان زندانا داشــیـــنــیـــر
….
یوخولاریمدا عذاب چکیرم بــــــــو گونلر…
…
مــــــن شــــعـــر یــــازیرام!
سئوگیلیم اضطراب توتور
آنام یاشماقلی کیتابلاریما گؤز یاشی تؤکور !
مــــــن شــــعـــر یــــازیرام
زندانلار آیاقلاریمین آلتینی اؤپور
مهربان پولیس لر ایری یاخیرلار !
مــــــن شــــعـــر یــــازیرام !
گوناه منیم اؤزومده دیر
مــــــن شــــعـــر یــــازیرام !
( در خوابهایم مرگ دوست،زندان، شکنجه
خوابهایم از زندانی به زندان دیگر برده می شوند…
این روزها در خوابهایم عذاب می کشم…
من شعر می نویسم
محبوبم دل نگران می شود
من شعر می نویسم
مادرم اشک می ریزد بر ” یاشماقلی کیتابلاریم”
من شعر می نویسم
زندان ها بر پاهایم بوسه می زنند
پلیس های مهربان چپ چپ نگاهم می کنند
من شعر می نویسم
گناهکار اصلی خود من هستم
من شعر می نویسم! )