در سال های اخیر تنش هایی میان ایران و جمهوری آذربایجان بر سر تمامیت ارضی ایران آغاز شده است. برخی جریان های موسوم به «پان ترک» ضمن کتمان هویت ایرانی برای آذری های ایران، مدعی جدایی مناطق شمال غرب ایران و پیوستن آن به جمهوری آذربایجان هستند. حجت کلاشی، کارشناس ارشد علوم سیاسی و مسول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در گفتگویی اختصاصی با «راه دیگر» پیرامون تنش های میان ایران و جمهوری آذربایجان و همچنین تحرکات پان ترک ها در ایران اظهار داشت:« که ما دچار اشتباهاتی در حوزه سیاست شده ایم که به نگاه سیاستمداران ما بر می گردد. اساسا سیاستمداران ما مسائل پیرامونی ایران را درست درک نمی کنند و شناخت درستی از تحولات منطقه ندارند و این منافع ایران را با خطرات جدی مواجه می کند. حکومت در این شرایط باید به جای فشار بر نیروهای ملی اجازه دهد که این نیروها فعال شوند و اگر چه هنوز نبرد نظامی با ایران در نگرفته است، اما نیروهای ملی در این نبردی که مدتهاست آغاز شده است مردم ایران را تجهیز روحی کنند چرا که الان حوزه اصلی نبرد حوزه هویت است و این جنگ بزرگ ناپیدایی است که قبل ازجنگ نظامی در ایران شروع شده است و بسیار حیاتی تر از جنگ نظامی آشکار است. در این جنگ بزرگی که در حوزه هویت اتفاق می افتد میدان نبرد پیدا نیست و برای پیروزی در این نبرد نیاز به ابزارهای مفهومی و هویتی است.»
متن کامل گفتگوی روشنک آسترکی با حجت کلاشی را که در پایگاه خبری راه دیگر درج شده است در ادامه می خوانید:
به عنوان اولین پرسش، شما فکر می کنید برگزاری نشست «فردای آذربایجان جنوبی معاصر» پیرو سیاست های دولت باکو درباره ایران بوده است؟
بله بطور حتم و یقیین دولت باکو در برگزاری این نشست نقش داشته و اساسا این نوع ازنشستها در هر کجای دیگر نیز برگزار شود، با مجوز دولت و محوریت و هدایت دستگاههای امنیتی همراه است ومعمولا از یک تنش، کشمکش، تضاد منافع و نگاهها در عرصهٔ سیاسی حکایت دارد. نشستهایی با ماهیت ضد ایرانی در جمهوری باکو مسبوق به سابقه است و از یک سنت سیاسی، دیوانی و اداری پیروی میکند که ریشه در دوران شوروی دارد. در این نشست که در هتل «پارک این» باکو و به دعوت گروهی موسوم به «جبههٔ آزادی ملی آذربایجان جنوبی» برگزار شد، چهرههای سیاسی دولت باکو از جمله دونمایندهٔ مجلس و افرادی از احزاب مساوات و جبههٔ خلق و آزادی حضور داشتند. برگزاری یک نشست سیاسی در یکی از هتل های شهر باکو با توجه به فضای بسته و امنیتی این شهر قطعا چیزی جز برنامه ریزی امنیتی رسمی را نمیتواند نشان دهد. باید خاطر نشان کنم که جعل جغرافیای سیاسی و هویتی به نام دولت آذربایجان امری برای به خدمت گرفته شدن بوده و از بدو تاسیس با اهداف قدرتهای پیرامونیِ بیگانه گره خورده است. امروزه نیز بحران هویت و بحران توزیع قدرت و فسادهای پنهان و آشکار ناشی از آن که دولت باکو به آن مبتلا است، انگیزهٔ درونی همراهی با اهداف و تمایل قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای در تضاد با ایران را باعث شده که این، تنش با ایران در ذیل صورت بندی هویتی و امنیتی برنامه ریزی و اجرا میشود. ژرفترین بحران دولت آذربایجان که ریشه در نگاه، برنامهها و سیاستهای دوران شوروی دارد، ابداع ملیت است که برای استمرار آن بصورت یک واقعیت نیازمند دشمنی برای خلق خود و حامی بیرونی است، به دشمن نیاز دارد تا در زیر پوستهٔ آن تنشها را به یک وحدت بکاهد وسیاست را امنیتی کند ودر این نگاه از حمایت قدرتهای بزرگ نیز برخوردار باشد. یعنی موجودیت خود را بااهداف آنها همراستا کند. نشستی که در باکو برگزار شد علاوه بر اینکه مداخله در امور ایران بودو خلاف حسن همجواری، عرف بین الملل و قواعد و معاهدات میباشد، از بازتولید یک دعوای هویتی و نگاه الحاق گرایانه هم حکایت دارد که مواد زیربنای فکری و نظری آن جعلی و گزارههایش کذب ودروغ است. علاوه بر اینکه خود دولت آذربایجان برساختهای جعلی است، اصطلاح آذربایجان جنوبی هم مصداق واقعی وتاریخی ندارد.
هدف استفاده از عبارت «معاصر» در نام این نشست چه بوده است؟
استفاده از عبارت معاصر در نام این نشست اشاره به دوران جدید دارد. درواقع این مطلب در این تیتر مستتر است که برای آذربایجان دوران جدیدی دارد آغاز میشود و این جلسه در مسیر پرسش از سرنوشت آذربایجان در شرایط پیش روی میباشد. باتوجه به فشار غرب به ایران و افزایش بحرانهای داخلی، در مسیر ایدهٔ پان ترکیسم و نگاههای تجزیه طلبانه چنین سمینارهایی طرح ریزی میشود.
شما دولت آذربایجان را برساخته ای جعلی می دانید و برای اصطلاح آذربایجان جنوبی هم مصداق واقعی و تاریخی قائل نیستید. تاریخچه نام آذربایجان برای دولت باکو چه بوده است؟
بگذارید یک مقدمه بگویم و سپس به تاریخچهٔ جعل این نام بپردازم. توضیحش این است قسمتهایی از ایران بعد از جنگهای ایران و روسیه و پیمان نامهٔ ننگین ترکمانچای، به اسارت روسها در آمد. از این زمان به بعد اگر چه جنگ نظامی پایان یافت، اما یک جنگ فرهنگی و هویتی بصورت ایرانیت زدایی در مناطق تحت اسارت با شدت و خشونت دنبال شد. روسها با محتوا و علایم فرهنگ ایرانی از جمله زبان فارسی و دین اسلام برخورد و با جدیت و خشونت به زدایش این علایم و تغییر ترکیب جمعیتی و… دست زدند. از این به بعد بخشی از ایرانیان (که گناهشان نزدیک بودن به مرزهای روسیه قبل از آغاز جنگ بود) با بحران و مشکل بیرون ماندن و امر بغرنج ایرانی بودن مواجه شدند. در این زمان اتفاق شگفتی افتاد و آن این بود که در پی ننگ قرارداد، ایرانیان ساکن جغرافیای دولت ایران چشم برروی مشکل هموطنان اسیر خود فرو بستند و بعدا با طرح مسالهٔ دولت ملت، تام بودن خود را طرح و در این توهم از فهم مشکلات هویتی آینده غافل ماندند. جز ادبیاتی که معروف به ادبیات حسرت وگویای تاثر ناشی از، از دست رفتن بخشی از اراضی ایران است، هیچ نشانی از فهم این مشکل که بحران هویتی ایرانیان در بند و اثرات برخاسته از آن دامن گستر ودراز آهنگ است نزد اندیشمندان ایرانی دیده نمیشود. وضعیت جدید، هویت جدیدی را برای مناطق اسارت رفته رقم زد که سرنوشتی جداگانه تجربه میکرد و روز بروز از ریشهٔ خود دور میافتاد. چشم بستن ما باعث نشد که بحران در آینده به سمت داخل حرکت نکند و صرفا پشت مرزهای جعلی بماند. منطقهای که امروز در آنسوی مرز بنام آذربایجان نامیده میشود همواره بنام آران و شیروان نامیده میشده است. آران در آذری به معنای گرمسیر است.
سرنوشت مردم جدا مانده از ریشه خود چطور دستخوش تغییر و در نهایت تن دادن به خلق کشوری جدید با نام «جمهوری آذربایجان» شد؟
مردم ماورای ارس چشم امید به سمت ایران داشتند. بررسی تاریخی نشان میدهد اهالی قفقاز و مسلمانها بسیار جدی مسائل داخل ایران را پیگیری میکردند و بر این باور بودند که با تغییر وضعیت داخلی ایران میتوانند خودشان را از دست روسها نجات دهند و در واقع دولت ایران را دولت خود و به عنوان منجی در نظر میگرفتند. دقیقا به همین خاطر است که مردم منطقه قفقاز به ویژه باکو و آران با کنجکاوی در زمان مشروطه به مسائل مربوط به تحولات ایران علاقمند بودند. با توجه به این که ایران در تجربه مشروطه از منظری که آنها توجه داشتند، موفق عمل نکرد و درگیر تنشهای درونی شد، پس از کودتای محمد علی شاه مسلمان های منطقه قفقاز برای مقابله با سلطهٔ اسلاوها متوجه عثمانی شدند. چرا که عثمانیها به عنوان یک کشور اسلامی در حال نبرد با روسیه بود. پیشروی اسلاوها در حوزهٔ هویتی بر دو پایهٔ اصلی استوار بود، یکی زبان روسی و دیگری دین مسیحیت. ساکنان منطقه نیز برای وحدت بخشیدن به خود، به دو عنصر زبان و دین توجه کردند. از آنجایی که بحثهای نخست در منطقهٔ قازان و کریمه و قره قوم و.. بود، روشنفکران آن حوزه مانند گاسپرالی و نشریهٔ او ترجمان نقش محوری به عهده داشتند. انقلاب بلشویکی اجازه تحرک را به منطقه داد. از سوی دیگر اگرچه امپراتوری عثمانی در حال فروپاشی درونی بود اما در مسیر قفقاز و ایران پیشروی میکرد.
در سال ۱۹۱۸ در تفلیس مساواتیها دولتی تشکیل داده و آن را «جمهوری آذربایجان» نامگذاری کردند. البته مقر اصلی آنها گنجه بوده است. سپس با رسیدن قوای نوری پاشا وتصرف باکو به دست عثمانیها، دولت جمهوری آذربایجان در باکو مستقر میشود و تا آوریل ۱۹۲۰ ادامه پیدا میکند. پس میبینیم که چیزی به نام دولت آذربایجان زمانی تاسیس میشود که عثمانیها مناطق زیادی را در اروپا از دست داده و مناطق اسلامی- عربی هم در پی استقلال از عثمانی میباشند و به طرح اتحاد اسلامی سلطان وقعی نمیگذارند. از اینرو منطقهٔ قفقاز برای موجودیت عثمانی وسوسه انگیز است و به نوعی از این به بعد عثمانیگری با پان ترکیسم -ایدهٔ توران بزرگ- پیوند میخورد. این پیوند درآن برهه چندان آگاهانه نبود. اگر چه طرحی از آن را میشد در ایدههای وامبری مشاهده کرد. نام گذاری «جمهوری آذربایجان»همان حادثه ای است که احمد کسروی از آن باعنوان «کاری شگفت» اسم می برد و بسیاری از نیروهای ملیون ایران به این نامگذاری اعتراضاتی می کنند و معتقد بودند که پشت سر این نامگذاری توطئه ای نشسته است. با رسیدن قوای بلشویکها به باکو قضییه متفاوت تر می شود.آوریل ۱۹۲۰ شروع مجموعه ای از حوادث است که ریشه ی گفتمان پان ترکی و قوم گرایی در خود دارد.جمهوری آذربایجان تبدیل می شود به شوروی سوسیالیستی آذربایجان و با مطامع و اهداف آنها پیوند خورده و در خدمت آنها قرار گرفت.
شکل گیری ادبیات تجزیه طلبانه در ایران از کجا آغاز شد؟
ادبیات تجزیه طلبانه در سابقهٔ ادبیات چپ لانه دارد. جریانهای قوم گرا و تجزیه طلب کلام و محتوای سخن خود را از چپها گرفتهاند. جریانهای تجزیه طلب پان ترک در زیر سایهٔ مراکز تبلیغی و ایدیولوژیک شوروی کوشیده هویتی تازه برای تنازع هویتی در ایران تولید کند. شوروی از همان ابتدای ورود به خاک ایران در پی تجزیهٔ آذربایجان بود. نیروهای ارتش سرخ در حین پیشروی نظامی میکوشیدند با کمک تبلیغات، خود را منجی معرفی کنند تا اشغالگر و بدین طریق به جای مقاومت همراهی ایجاد می کردند. یعنی روسها اولین کاری که میکنند دست به ایجاد یک تشکیلات سیاسی در آذربایجان میزنند. بیشتر کسانی که در این تشکیلات حضور داشتند از قفقاز وارد ایران شده بودند. سه سال و اندی بعد فرقه دموکرات آذربایجان شکل گرفت. باید توجه کنیم که در زمان جنگ جهانی دوم قوای ارتش سرخ دارد ایران را فتح میکند، آنها علاوه بر اینکه باید از لحاظ نظامی پیروز شوند، باید تلاش کنند که جنگ تبلیغاتی را هم ببرند، چون با ارتشی ایدوئولوژیک روبرو هستند. در واقع روس ها می خواستند مردمی که سرزمینشان فتح میشود، روحیه مقاومت در آنها شکسته شود و به این ارتش به چشم قوای ناجی نگاه کنند. این شیوهای بوده که همیشه روسها آن را دنبال میکردند و به همین دلیل میبینیم قوای روسیه به سیستم تبلیغاتی بسیار قوی مجهز بود. شش ماه پس از اشغال آذربایجان به دعوت ارتش سرخ، هیئتی به سرپرستی عزیز علی اُف به تبریز میآیند. به همت عزیز علی اُف اولین روزنامه در آذربایجان به نام وطن یولوندا در راستای اهداف تجزیه طلبانه ایجاد میشود. همینطور مدرسه و بیمارستانی ایجاد میشود. سردبیر روزنامه وطن یولوندا، میرزا ابراهیم اُف است که بسیاری از مباحثی که اکنون در آذربایجان و مناطق دیگر تحت عنوان ادبیات قوم گرایانه مطرح میشود، از جمله مباحثی که در نشست اخیر در باکو مطرح شده است، عبارات و ادبیاتی است که در همان روزنامه مطرح میشد. از سوی دیگر آقای ابراهیم اُف رمانی دارد به نام «آن روز فرا میرسد» که یکی از مهمترین آثار ادبی درباره رهایی ملتها است. در واقع از همان سالها است که به کمک شرقشناسان اداره اصلی تبلیغات سیاسی ارتش سرخ شروع میکند به ترویج ادبیاتی در راستای آزادی بخشی ملی و طرح مسائلی در راستای تجزیه طلبی و غیره. اولین بار ادبیات جمهوری آذربایجان جنوبی و شمالی در همین شرایط ایجاد میشود. یعنی زمانی که ارتش روس در ایران در حال پیشروی است. اصطلاحی هم که به نام ستم ملی مطرح میشود تحت تاثیر آموزهٔ لنین و نوشتهٔ او به نام حق ملل در تعیین سرنوشت است و پیرو آن اولین بار حزب توده است که از ستم ملی در ایران صحبت میکند، البته آنها از ستم ملی قوم پارس صحبت نمیکنند بلکه بعدها چریکها ازعنوان ستم ملی پارسها صحبت میکنند. به نظر میرسد که نیروهای چریکی چپ و فدائیان خلق بنا بر مباحث تئوریکشان جایی برای یارگیری نداشتند و به دنبال جایی بودند برای اینکه مفهوم ستم را بازتولید کنند و در پشت آن سنگر گرفته و به یارگیری و مبارزه خود ادامه دهند.
نقصهای حاکمیت ایران چقدر در تقویت اندیشه تجزیه طلبانه در آذربایجان نقش داشته است؟
در این شکی نیست که در ایران نقصهایی وجود دارند و به قول آقای کاوه بیات برخی از خواستها به حق است و برخی به ناحق است و ماباید اینجا حق و ناحق را از هم جدا کنیم. اینکه مناطق مرزی ایران دچار کاستیهایی هستند و این کاستیها باعث نارضایتیهایی شده است بحث به حقی است اما اینکه این کاستیها و نارضایتیها مستقیما وصل میشود به مباحث قومیتی و تجزیه طلبانه باید بگوییم اینطور نیست و در اینجا عوامل دیگری وجود دارد. از جمله سابقه ادبیات که توسط شوروی تولید شده است و همینطور الان دخالت آشکار قدرتهای فرا منطقهای یکی دیگر از عوامل است. این را هم اضافه کنم جمهوری آذربایجان یا باکو در نقطهای قرار دارد که سه قدرت در آنجا به هم رسیدهاند. در واقع جمهوری باکو در کانون نگاه سه قدرت قرار دارد.
از باکو به عنوان محل برخورد سه قدرت یاد کردید. منظور از این سه قدرت چه کسانی هستند؟
جمهوری باکو امروز محل برخورد سه مولفه است که درک آن برای ما بسیار حائذ اهمیت است. در واقع باید محلی باشد برای برخورد چهار نیرو اما در غیاب ما محلی شده است برای برخورد سه نیرو که محل اثر هستند. قدرت اولی که در حوزه باکو تلاش میکند نقش آفرینی کند قدرت روسها است. روسها سعی دارند که به طور سنتی هنوز آذربایجان را در قلمرو خود در نظر بگیرند و از نفوذ و ورود نیروهای فرا منطقهای به منطقه قفقاز جلو گیری کنند. قدرت دیگری که سعی میکند درجمهوری آذربایجان نقش آفرینی کند، دولت ترکیه است که سعی میکند با نگاه نو عثمانیگری و البته توران بزرگ به منطقه باکو نگاه کند. اینکه دولت ترکیه امپراطوری اسلامی خودش را به مساله توران معطوف کرده به نظر میرسد که در ذهن سیاسیون ترکیه ایده نو عثمانیگری آنها از مسیر توران عبور خواهد کرد. البته مساله آسیای مرکزی هم برای ترکیه مساله مهمی است. با توجه به همکاریهای ترکیه با غرب و امریکا در نتیجه سرعتش در این زمینه بالاتر رفته است. نیروی سومی هم که سعی میکند در جمهوری باکو نقش آفرینی کند نیروی ناتو یا غرب است که سعی میکند جمهوری باکو را در حوزه قلمرو اروپایی و در اروپای شرقی در نظر بگیرد و ناتو را تا آنجا گسترش دهد تا جمهوری باکو جایی باشد که بتوانند روسیه را از آن طریق مهار کنند. اما ایران هم باید سعی کند با توجه به اینکه بخشی از هویت ما در آنجا است و آن مناطق همواره جزیی از ایران بوده و مردم آنجا با ما ریشههای مشترک فرهنگی و هویتی دارند، نقش خود را احیا کند.
شما به عنوان یک پان ایرانیست معتقدید که ایران باید تلاش کند اراضی باکو را به درون مرزهای ایران بازگرداند؟
نگاه پان ایرانیستی در پی اندیشهٔ احیاست. نگاه پان ایرانیستی بر خلاف آنچه برخی تعریف میکنند، نگاه الحاق گرایانه نیست بلکه نگاه احیا گرایانه است. یعنی بحث این نیست که اراضی باید به دولت ایران ملحق شود، بلکه بحث محوری پان ایرانیست زنده کردن مناطق ایرانزمین است. یعنی اینها اگر به هویت اصلی و تاریخی خود دست پیدا کنند، حیات جدیدی را شروع میکنند و این حیات جدید در آینده باعث تشکیل حکومتهایی متناسب با بافت تاریخی و هویتی این مناطق میشود و دولتهایی شکل میگیرد که بازتاب دهنده خواست هویتی و فرهنگی و تاریخی مردم این مناطقباشد و وحدتی مبتنی بر خود آگاهی و هوشیاری ملی ایجاد میشود که راه وحدت در هر شکل لازم دیگر را فراهم میکند. ما باید بکوشیم خود را در درون ایده ی شکوهمند ایرانزمین احیا کنیم و جریان یابیم.
جمهوری اسلامی چرا نقش خود را در ارتباط با جمهوری آذربایجان درست ایفا نکرد؟
بحث خیلی جدی که وجود دارد این است که ما دچار اشتباهاتی در حوزه سیاست شدهایم که به نگاه و فهم نازل تاریخی سیاستمداران ما بر میگردد. اساسا سیاستمداران ما مسائل پیرامونی ایران را درست درک نمیکنند و شناخت درستی از تحولات منطقه ندارند و این منافع ایران را با خطرات جدی مواجه میکند. به طور مثال وقتی پس از فروپاشی شوروی، جمهوری آران در حال تاسیس است، به راحتی مقامات ایران اجازه میدهند نام آذربایجان برای این منطقه برگزیده شود که این مساله کاملا با منافع ملت ایران منافات داشت. آن منطقه در بدترین حالت میبایست به نام تاریخی خودش نامگذاری میشد. آقای رفسنجانی به تازگی در مصاحبهای اعلام کرد که: «آقای حیدر علی اُف که آن زمان در نخجوان بود جهت دیداری نزد من مراجعه و اعلام کرد که ما میخواهیم هفده شهر قفقاز را به ایران برگردانیم». طبق این قول و قرار شفاهی آقای علی اُف با همراهی عوامل پنهان و پیدا از جمله آقای عبدالعلیزاده استاندار وقت تبریز میتواند دولتی به نام آذربایجان تشکیل دهد و باید توجه کنیم علی اُف از زمان شوروی یکی از رجال حرفهای در صحنه سیاست بود و به راحتی توانست با سیاستمداران ایرانی بازی کند و خودش را به کرسی حکومت برساند و پس از اندکی در دوره همان علی اُف که با کمک جمهوری اسلامی به قدرت رسیده بود، جبهه ملی استقلال آذربایجان جنوبی اجازه فعالیت پیدا کرده و اعلام موجودیت کرد. بعد هم که میبینیم علی اف تلاش میکند برای بازی بزرگ و تعیین کنندهای که پیش گرفته، به زمین غرب وارد شود. الان هم با توجه به تنشهایی که ایران با قدرتهای بزرگ دارد، تلاش میکنند ایران را در چهارگوشه خودش دچار بحرانهای هویتی و قومی کنند. از جمله دیدیم اخیرا نشستی در مصر برای عرب زبانهای خوزستان برگزار شد و در آنجا هم اظهارات مداخله جویانانهای مطرح شد به شکلی که گفتند مساله آزادی اهواز یا به قول خودشان الاحواز باید هدف اصلی ناسیونالیسم عرب باشد. مشاهده میکنیم چندی بعد هم نشستی از طرف جمهوری باکو برگزار میشود و همچنین در رسانههای جریان پان عربی و پان ترکی نوعی هم آوایی را شاهد هستیم. به طوری که بعد از برخی حرکات ایذایی که صورت گرفت آقای بنی طرف از افراد منتسب به پان ترک حمایت کرد. اینها نشان میدهد یک برنامه کلی با حمایت قدرتهای فرا منطقهای وجود دارد. به طوری که اخیرا در گوشه و کنار، اسنادی هم منتشر شده است که گویای دخالت آشکار این قدرتها است. حکومت در این شرایط باید به جای فشار بر نیروهای ملی اجازه دهد که این نیروها فعال شوند و اگر چه هنوز نبرد نظامی با ایران در نگرفته است، اما نیروهای ملی در این نبردی که مدتهاست آغاز شده است، باید مردم ایران را تجهیز روحی کنند. چرا که الان حوزه اصلی نبرد حوزه هویت است و این جنگ بزرگ ناپیدایی است که قبل ازجنگ نظامی در ایران شروع شده است و بسیار حیاتیتر از جنگ نظامی آشکار است. در این جنگ بزرگی که در حوزه هویت اتفاق میافتد، میدان نبرد پیدا نیست و برای پیروزی در این نبرد نیاز به ابزارهای مفهومی و هویتی داریم. باید اشاره کنم در حوزههایی هم مانند رسانه و موسیقی، ما میدان نبرد را کاملا واگذار کردیم. از طرفی هم متاسفانه بسیاری از مسولان منطقهای و امنیتی توجه کافی به خطراتی از این جنس ندارند که باعث شده است ضربات جبران ناپذیری به منافع ملت ایران وارد شود.
در پایان اگر نکتهای است، بفرمایید.
باید بگویم خوشبختی منطقه و کشور موسوم به آذربایجان در پیگیری ایدهٔ ایران بزرگ و همکاریهای منطقهای است. دولت علی اُف بجای دامن زدن به اختلافات و گسستن از مردم و عمیق کردن فساد دولتی بهتر است در راستای خوشبختی تاریخی مردم خود گام بردارد. ایران بطور اعم و آذربایجان بطور اخص، لقمهای نیست که در هاضمهٔ هویت پان ترکی هضم شود. هویت ایرانی و درخششهای مفهومی آن منطقه را بزودی در جاذبهٔ وجودی خود قرار داده و به عنصر کانونی عصر جدید، در صورت بندی شکل آینده جهان، تبدیل خواهد شد.