"یک فیلم در شهر نمایش داده می شود
در نوشته ها به بیشه ای زیبا تبدیل می شود
آب و هوا تغییر می یابد، "آک دنیز"می شود، لبخند بزن." (1)
"همسو با شهریار، از دیگرشدگی به سمت خودبودگی"یک بیشۀزیباست. به هنگام مطالعۀ کتاب فاتحۀ متون بی اساس و نا مربوطی که در مورد شهریار نوشته شده است را خواندم.(2) آن روزها که ما آثار ترکی شهریار را به بسط و نقد برخاسته بودیم پان فارسیسم سعی داشت شهریار را تنها یک نویسندۀ فارس زبان نشان دهد. آنها بازگشت و رجعت شهریار به سمت خودبودگی و خویشتن ترکی اش را پنهان می کردند. به نظر من شهریار شاعر رجعت و بازگشت است. این بخش از زندگی شهریار را کسانی همچون کمال تبریزی ها بی خیال شده و بیشتر به بخش های دیگر زندگی او پرداخته اند. آثاری که شهریار برای حافظ و نیما سرود سایه ای از جستجوی او بودند. آن آثار خودبودگی و تکامل راه نیستند. نهایت راه شهریار رجعت به خودبودگی و خویشتن با خلق آثار ترکی است. محمد رحمانی فر دلایل این رجعت را به زیبایی و با جزئیات به رشتۀ تحریر در آورده است. من به چند دلیل از شما می خواهم که هوای منتقدانی همچون او را داشته باشید:
1- برای دوری جستن از منتقدین ساختگی که حقیقت را به انحراف می کشند.
2- برای حمایت از کسانی که در تاریخ نقد ادبی ما دفاع از حقیقت را لازمۀ کار خویش می دانند.
3- برای نشان دادن خودبودگی خویش در برابر اراجیف بیگانگی...
قصد و نیت نویسنده و متن از نام کتاب پیداست."همسو با شهریار، از دیگرشدگی به سمت خودبودگی". کم نبودند کسانی که در تاریخ آزربایجان و در دفاع از دیگری از جان و فرهنگ خویش مایه گذاشتند.ما همیشه به خاطر آزادی فارس ها از جانمان گذشته ایم اما متاسفانه شعار - در عمل نیز -این بوده است که برای ساکت کردن تو جانم را می دهم.رحمانی فر از تکرار شدن اشتباهاتی اینسان واهمه دارد. او با کمک گرفتن از تفکرات نیچه بی اثر بودن این بذل و بخشش تاریخی ما را گوشزد می کند.(3)
بخش دوم کتاب با یک پرسش جذاب آغاز می شود:
- به راستی درد شهریار چه بود؟(4)
نتیجۀ حاصل از این سئوال زیباست. رحمانی فر این نتیجۀ پنهان شده در افکار نویسندگان فارسی زبان را با واکاوی درد و رنج شهریار به دست می آورد:
- بدون این درد ورنج ها به شعور ملی دست نمی یافتیم. (5)
شهریار پس از تجربه کردن تنوع رنج ها به رنج اسارت انسانی یک ملت و فرهنگ رسیده بود. او با رجعتش به سمت خودبودگی طرح های "مانقورد شدگی"را به هم ریخت. این بازگشت اگر چه برای دیگران هولناک و تلخ است اما برای شهریار یک شروع شیرین می باشد. متون غریبه هرگز نمی توانستند شهریار را جاودانه سازند. متون غریبه شهریار را یک مقلد و پیرو نشان می دادند. فارس ها شهریار را دنباله روی حافظ و نیما می دانستند. دلیل این کار نیز بر می گردد به پرسه زدنهای شهریار در لابلای متون فارسی. شهریار مشهور بود اما خودش نبود. او این میان چیزی کم داشت.
پیشتر اقلیم زبان و وطن و فرهنگ خودی نبود. شهریار جغرافیای شعرش را گم کرده بود. اما او روزی در بطن تهران به شاعری با نام "سهند"بر می خورد و راهش را پیدا می کند. راه خودبودگی را می یابد. شهریار که رنج بی زبانی داشت به زبانش بر می گردد.
"بی توجه به هزاران سال حکمرانی ترکها بر ایران، قدر زبان خود را ندانسته و مواظبش نشدیم. حتی در دربار شاهان ترک نیز زبان ما جای خود را به زبان دیگری سپرد. ما مروج زبان آنها شدیم." (6)
البته من این دوره های حکومتی را مثل رحمانی فر به حساب خویش نمی نویسم. این خود نوعی دیگر شدگی است.
برای ما شهریار وقتی شهریار شد که به زبان ترکی بازگشت. این رجعت او غرور شکستۀ ترک زبانها را ترمیم ساخت. شهریار را برای ما اشعاری که در جواب تهرانی ها و تحقیرها و بی عدالتی ها سرود شهریار کرد. رحمانی فر داستان این بازگشت را به زیبایی نوشته است. برای همین تعجب نمی کنم اگر کسانی در مورد این کتاب به نوعی سکوت اختیار کرده اند.
شهریار عوض شد. تغییر از آن کسانی است که جستجوگرند. به قول "اورت دیرکسن"، تنها تفکر مردگان و دیوانگان تغییر نمی یابد. شهریار از سمت حافظ و نیما به سوی سهند و سلیمان رستم پیچید. رحمانی فر در این خصوص و نیز در چگونگی زبان رجعت هنری شهریار به تفصیل نوشته است. این روزها بعضی از به اصطلاح نویسندگان زبان شهریار را زبان معیار می خوانند و مشکلات گرامری خویش را به مشکل سیاسی بدل می سازند. به نظر من این میان حق با رحمانی فر است. زبان شهریار لهجۀ تبریز است و نمی تواند زبان معیار باشد.
"اوشو"گوید، چیزهایی که حواس تو پرت می کنند نشان دهندۀ این است که تو علاقه ای به آنها نداری و وابستۀ آنها نیستی.
شهریار:
"تهران عرضۀ نگهداشتن شهریار را ندارد
از این روی به تبریز فرار کرده ام، بگذار خوب و بد مشخص گردد!"
این شعر استقلال و رهایی شهریار را با آمدنش به تبریز یادآور می شود. تهران بد می شود و تبریز خوب. اقلیم فارس شهریار را از خود می راند و اقلیم ترک زبان شهریار او را بر آغوش می کشد. کمال تبریزی در سریالش شهریار را با نگاه یک فارس زبان به فیلم کشیده است. او شهریار را ذوب شدۀ تهران و زبان فارس می داند. آداب و تصاویر موجود در حیدربابای شهریار و سهندیه اش از مراسم عید گرفته تا دیدارهایش با سهند به فراموشی سپرده شده است. کمال تبریزی پیش چشمان فرهنگ فارسی شهریار را بچه کرده و می شاشاندش. اما امثال رحمانی فرها برخلاف مانقوردهایی همچون کمال تبریزی ها حقیقت را بدانگونه که هست می نگارند. نوشته های سراسر اشتباه امثال شعر دوست ها را به خواننده نشان داده و نقد می کنند.
دوباره تاکید می کنم که در کتاب "همسو با شهریار، از دیگرشدگی به سمت خودبودگی"دو کلمۀ فلسفی موضوع سخن است:
1- دیگرشدگی
2- خودبودگی
شهریار کسی است که مابین این دو واژه خود را گم کرده و باز یافته است. به قول "هاروکی موراکامی"، می خوابی و بیدار که شوی قسمتی از دنیای تازه هستی. (7)
شهریار بعد از رجعت به خویش بیگانه می شود برای فارس ها. قسمتی از دنیای تازه. برای همین این قسمت از شهریار را پنهان می سازند. برای همین امثال رحمانی فرها میخواهند این تازگی را به دنیا نشان دهند.
در بچگی ام از سگ ها می ترسیدم اما گاوها را دوست داشتم. گاوها سر و صورت و دستهایم را می لیسیدند. یک روز گاوی در حالی که دستم را می لیسید با سرش مرا هل داد و زیرم گرفت. بیگانگی تو را لیس زنان واژگونت می کند. باید برای حفظ خودبودگی تدابیری اندیشه شود. کتاب "همسو با شهریار، از دیگرشدگی به سمت خودبودگی"تنها یک نقد ادبی نیست بلکه تدبیری است در جهت حفظ خودبودگی.
----------------
(1)- از "سئزن آکسو"
(2)- کتابهایی همچون"به همین سادگی و زیبایی"
(3)- صفحۀ 28 کتاب
(4)- صفحۀ 34 کتاب
(5)- صفحۀ 35 کتاب
(6)- صفحۀ36 کتاب
(7)- از کتاب "کافکا در کرانه"