Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

هرگز بە خانە برنگرد!

$
0
0

پس از مقالەی اخیرم تحت عنوان «فمینیسم کوردی و راز آن اسلحەی مقدس»(۱) بر آن شدم دریچەی گفتگویی را کە در سایت مدرسەی فمینیستی گشودە شدە مغتنم شمرم و بە مقولەی فمینیسم در ملل بی دولت_ کوردها برای نمونە، در سلسلە مقالاتی بپردازم. خمیر مایەی این نوشتار هم درواقع کامنتی مرقوم شدە از خانم «رویا صحرایی» در سایت مدرسەی فمینیستی است مبنی بر اینکە: «گرفتاری فمینیسم با واقعیت های روزانه آن را مجبور می کند(و به درستی به آن مفتخر است) که هر روز نگاهی نو به جهان داشته باشد. این نو شدن در تحلیل واقعیات نهفته است نه در مقدس دانستن مبارزەی مسلحانه یا نامقدس شمردن آن و یا حکم خط بطلان کشیدن به تمام زنان مسلح یا غیر مسلح. این نو شدن، نقد «زن محور» واقعیت های پیرامون ماست.» در واقع عبارت «نقد زن محور واقعیت های پیرامون» زیباترین بیانی بود کە می توانست وصف الحال انگیزەی نوشتەهای اخیر من و دوستانم «سحر دیناروند» (۲)،«تروسکە صادقی»(۳) و «عصمت صوفیه»(4) باشد.

یکی از واقعیت های عینی پیرامون ما هم در خاور میانە، وجود یک ملت چهل میلیونی بی دولت است کە در وضعیت منحصر بە فردی بە عنوان اقلیت در چهار کشور ایران، عراق، ترکیە و سوریە زندگی می کند. چە مایل باشیم کە این چهل میلیون را ملت بخوانیم و چە نخوانیم، آنها دارای ویژگی های مشترکی هستند کە بر همین مبنا خود را ملت می نامند.

ملت و ملت های بدون دولت:

بطور کلی ملت بە مجموعەی بزرگی از مردم اطلاق می شود کە واجد نسب، تاریخ، فرهنگ، زبان و سرزمین مشترکند. «حبیب اللە فاضلی» در مقالە خود تحت عنوان «ناسیونالیسم، هویت و دولت ملی در تئوری اجتماعی» می نویسد: «ارنست رنان در رساله‌ی معروف خود «ملت چیست؟» نگاه ویژه‌ای به این پدیده دارد و ملت را حاصل میراث مشترک و اراده‌ی باهم بودن و ماندن می‌داند. رنان پنج نظریه‌ی معروف تشکیل ملت [مبنی بر نژاد، زبان، دین، منافع و مصالح مشترک و جغرافیای مشترک] را رد می‌نماید... هر چند کە رنان اهمیت جغرافیا و سرزمین را به‌ عنوان عنصری از ملت در می‌یابد، اما آن را برای ملت‌سازی ناکافی می‌داند. در نهایت رنان ملت را مجموعه‌ای از عناصر ذکر شده با یادآوری گذشته و تلاش برای زیستن در کنار هم قلمداد می‌کند و بر رأی همگان جهت ادامه‌ی هستی ملت تأکید می‌ورزد همآن گونه که حیات فرد مساوی خواست دائم وی به ادامه زندگی است.»(5) در وبسایت فروم سیاست جهانی هم در تعریف ملت گفتە می شود کە «یک ملت ممکن است کە ادعای استقلال یا خود گردانی داشتە باشد اما [ملت] لزوماَ بە مردمان دارای دولت اطلاق نمی گردد. معمولا هویت ملی بر فرهنگ، دین، تاریخ، زبان و قومیت مشترک استوار است.(6)

«نجات اتحادی» در مقالەی «ملت های بدون دولت» چنین می گوید: «ملت بدون دولت[1]، مفهومی است به قدمت ملت، پیش از شکل گیری ملت ها، قومیت ها در سرزمین خود و با رسم و رسوم، شیوه ی کنترل و.... به حیات ادامه می دادند، ملت بدون دولت پدیده ای است که شروعش با ملت گره خورده است، گیدنز این مساله را به صراحت بیان می کند: «دوام و پایداری اقوام مشخص در بطن ملت های استقرار یافته به پدیده ی ملت بدون دولت می انجامد. در این وضعیت بسیاری از خصوصیات اصلی یک ملت دیده می شود، اما کسانی که این ملت را تشکیل می دهند فاقد اجتماع سیاسی اند (گیدنز،1386،ص 641 ).»(7)

مردم کورد با جمعیتی ٤٠ میلیونی بە هزار و یک دلیل درونی و بیرونی در مجموع فاقد اجتماع سیاسی منسجم اند. تنها کوردستان باشوور(کوردستان عراق) کە حالتی نیمە مستقل دارد و کانتونهای تازە تاسیس رۆژئاوا (کوردستان سوریە) کە هنوز دارای شناسنامە و رسمیت جهانی نشدەاند بنحوی دارای اجتماع سیاسی هستند. هم اکنون بخش هایی از همین ملت بی دولت در جنگی نابرابر اما شجاعانە با داعش، توجە رسانەهای جهانی را بخود جلب کردەاند. همین ملت با وجود برخی برچسب های آکندە از شرمساری قتل های ناموسی بر پیشانی اش کە حتی در ناف اروپا هم رویدادە، اکنون چهرەای متفاوت از زنان رزمندە و شجاع بە جهانیان ارائە می دهد کە برای رسانەها بسیار توجە برانگیز است. تضاد تصویری زنان جنگجو در خاورمیانە کە محجبە هم نیستند، با زنان سراپا مشکی پوش داعش با حجاب هایی روبندەدار کە تنها چشمانشان را نشان می دهد، بسیار چشم نواز است. واقعیت چیست؟ وضعیت زن کورد در میان این ملت بی دولت چگونە است و چە تفاوتی با ملت های دارای دولت دارد؟ تناقض موارد قتل های ناموسی و خشونت علیه زنان با مشارکت یکسان زنان و مردان در عرصەی دشوار نظامی چە تفسیر و توجیهی دارد؟ آیا براستی خشونت علیه زنان در میان کوردها بالاتر از سایر ملت های دور و بر است؟ آیا آمارهای قابل اتکا برای مقایسە در این مورد در دسترس است؟ چگونە زن از سویی می تواند تا بدین حد فرودست و خوار شمردە شود و بە بهانەهای ناموسی بە قتل برسد اما از طرف دیگر آن قدر قوی باشد کە دوشادوش مرد بجنگد؟ آیا این زن قوی جنگندە قادر بە دفاع از موقعیت هم جنسان خود نیست؟ اصولا چگونە می توان ریشەی خشونت ها را خشکاند و یکسانی ظاهری را از عرصەی نظامی/ جنگ بە درون همەی خانوادەها و جوامع سنتی در شهرها و روستاها کشاند؟ از همە مهم تر چگونە می توان زنان پیشمرگە و گریلا را بر آن داشت کە پس از پایان جنگ بە خانەهایشان بازنگردند و بە حذف از عرصەی سیاست و سپردن آن بە سیاست مداران مردسالار رضایت ندهند؟ اینجاست کە فمینیسم کوردی باید ضمن ارزیابی وضعیت و واقعیت های پیرامون، پاسخ این سوالات را بیابد و بکوشد کە راهکارهای عملی ارائە دهد!

فمینیسم کوردی در آینەی نظریە «نقطەی تلاقی»

همچنان کە قبلا هم نوشتم، معتقدم کە نباید تأثیر مسائل اتنیکی را بر فمینیسم نادیدە گرفت و با زدودن خیالی همەی مرزهای قراردادی و تفاوت های میان ملت های مختلف، زنان را خواهران جهانی همسانی دانست کە: مشکلات مشابهی دارند؛ یکسان کتک می خورند؛ یکسان کشتە می شوند؛ و یکسان تحت خشونت قرار می گیرند. واقعیت این است کە زنان ملت ها و اتنیک های مختلف علاوە بر تفاوت های فرهنگی دارای تفاوت هایی ناشی از نایکسانی توزیع قدرت سیاسی و بە تبع آن نابرابری ها و مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند کە بە نوبەی خود در تشدید خشونت مردان علیه زنان و حتی زنان علیه زنان، اثری غیر قابل انکار دارد.(۱)

فیروزە مهاجر در مقدمەای کە بر ترجمەی مقالەی «نشانەهای خستگی فمینیسم سفید» نوشتە است، تعریفی از نظریەی جامعەشناسی فمینیستی بنام نظریەی «نقطەی تلاقی» ارائە می دهد: «نظریەی جامعە شناسی فمینیستی «نقطه‌ی تلاقی»[2]، که به زبان ساده یعنی مطالعه‌ی شیوەهای عمل جنسیت، نژاد، قومیت، طبقه و سکسوالیته همراه با هم، برای ساختن و حفظ نابرابری و نظام های سرکوب بهم چفت و بست شدەای که گروه های مختلف محروم و/یا اقلیت را نشانه می گیرد، که بدیهی است شامل همەی «ما» نمی‌شود. طبق این نظریه در مفهوم‌سازی های قدیمی از سرکوب، از قبیل تبعیض نژادی، جنسی، و جز آن بیش‌ترِ نظریەهای جامعە شناختی مرتکب اشتباه می‌شوند و هربار فقط یک متغیر را بررسی می کنند. حال آن که متغیرها گروهی عمل می کنند. شکل های سرکوب با هم ارتباط متقابل دارند و برهم تاثیر می گذارند، و نظام سرکوب درهم تنیدەای را درست می کنند که فصل مشترک تمامی تبعیض هاست. پذیرفتن این موضع امکان دیدن و تشخیص دادن بسیاری فضاهای دیگر محل تلاقی تبعیض ها را فراهم می کند. ریتزر (2007) نظریەی نقطەی تلاقی را یکی از نظریەهای عمدەی فمینیستی می داند و تعریفی که از آن می دهد از این قرار است: «… این دیدگاه که زنان سرکوب را به شکل های مختلف در صورت بندی های مختلف و با شدت درجات مختلف تجربه می کنند.»(8)

در واقع تئوری نقطەی تلاقی می تواند سندی تائید کنندە بر استدلال فمینیست های کورد باشد کە هموارە بە دیگر فمینیست های ایران می گویند کە ما علاوە بر همەی مشکلات مشترکمان از تبعیضی هم کە بە کوردها روا می شود در رنج مضاعفیم. جامعەی کوردستان جامعەای آکندە از التهاب سیاسی است. مردم کورد از بدیهی ترین حقوق سیاسی و مدنی خود بی بهرەاند و این بی بهرگی هموارە بە نارضایتی ها دامن زدە است. با وجود سرکوب نارضایتی ها و سکوت ظاهری، سیاست در جامعەی کوردستان همچون آتش زیر خاکستر دائماَ حضوری خاموش نشدنی دارد. در واقع تار سیاست در میان ملت های محروم از حقوق بە پود همەی جنبەهای دیگر زندگی گرهی ناگسستنی خوردە است. دقیقاَ بە همین دلیل فمینیسم کوردی نتوانستە و نمی تواند خود را از سیاست مبرا کند یا نسبت بە مشکلات سیاسی کورد بی تفاوت باشد و خود را تنها در تلاش برای برابری جنسیتی فارغ از ملیت و قومیت، خلاصە کند. سیاست حتی عامل تشدید خشونت در منطقە و بویژە تشدید خشونت علیه زنان است. دیدە شدە کە مردانی کە از دست تبعیض های سیاسی و اجتماعی بە ستوه آمدەاند نارضایتی خود را به صورت تشدید خشونت علیە زنان به طور ناخودآگاه تخلیە کردەاند. تبعیض ها و مشکلات سیاسی حتی در تشدید نگرش ناموسی بە زنان و لزوم حفظ این ناموس در مقابل زورگویان پایمال کنندەی حق نیز مؤثر بودە است.(۱)

فلذا از منظر نظریە فمینیستی «نقطەی تلاقی»، زنان کورد در مقایسە با همجنسان خود در ایران، گرفتار نظام سرکوب به هم چفت و بست شدەای از تلاقی جنسیت، ملیت و سیاست است کە با راندە شدن کوردها از مشارکت سیاسی و عدم سهم در قدرت سیاسی بر شدت درجەی تبعیض و خشونت علیه زنان کورد می افزاید. دقیقا در همین جاست کە زن کورد تفاوتی میان خود و زن فارس می بیند و در ارزیابی های فمینیستی از خشونت بطور کامل شامل آن «ما»-یی کە از آن بحث میشود، نمیگردد. بە عنوان مثال زن فارس نگران بدیهی ترین حق خود همانا حق زبان مادری نیست. او براحتی بە زبان فارسی از همان دوران طفولیت صحبت کردە و سپس بە همان زبان تحصیل میکند. زن کورد تا شش سالگی بە زبان مادری خود صحبت کردە و با ورود بە مدرسە ناگهان باید بە پلەی اول نردبان بازگشتە و زبان دیگری را برای گفتگو و تحصیل فرابگیرد! ممکن است اصرار زن کورد بر لزوم حق تحصیل بە زبان مادریش برای زن فارس قابل درک نباشد چراکە خود با چنین مشکلی مواجە نیست! زن فارس در «ما»-یی کە زن کورد از خود ارائە میدهد نمیگنجد. از سوی دیگر زن فارس در جامعەی سیاسی مردسالار خود آموختەاست کە مام وطن یعنی برترین مفهوم سیاسی و ارضی، کە اگر لازم شد باید جان را هم فدایش کرد تا تمامیت آن دست نخورد. از همین منظر هرگونە تلاشی برای رسمیت یافتن دیگر زبانهاو احقاق دیگر حقوقها، بە معنای لطمە بە ابهت یک ملت/یک زبان/یک دولت است. لذا اولین نگرانی او بصورت «حفظ تمامیت ارضی» نمود یافتە و زن فارس «ما»-یی را مطرح میکند کە در آن باید همە بە فکر حفظ تمامیت ارضی بودە و کمترین سوالی از لزوم رسمیت یافتن دیگر زبانها بە معنی «تجزیە طلبی» است. در این «ما» خودبەخود زن کورد هم از جانب زن فارس حذف میشود و هم خود زن کورد جایی در «ما»ی تک صدا و تک زبان نمی بیند. در همین رابطە میتوان مثالهای متعدد دیگری همچون بیکاری فزایندە در کوردستان، ناچاری بە روی آوردن بە قاچاق کالا از مرز (مرزی خونین میان ساکنان یک سرزمین) برای امرار معاش، وجود مینهای پاک نشدە در طی ۳۵ سال، گرفتاریهای بیشتر گزینشی برای دانشجویان کورد و غیرە را هم اضافە کرد.

دعوای قوم/ ملت، داستان تحقیر کردن و تحقیر ناپذیری

در تعریف قوم و ملت بی دولت، هم پوشانی فراوانی دیدە میشود و عملا قوم هم بە گروهی از انسان‌ها اطلاق میشود که اعضای آن دارای ویژگی‌های نیایی و اصل و نسبی یکسان یا مشترک هستند. هم‌چنین گروه‌های قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمده‌باشد. بنابراین یک گروه قومی می‌تواند یک جامعه فرهنگی نیز باشد.(9) برای واژەی قوم هم دولت داری و اجتماع سیاسی در نظر گرفتە نمیشود اما بە نظر می رسد کە تعریف قوم نوعی کوچک شماری و کاهش تعداد اعضا را القا میکند؛ اگرچە منبع تعریف رسمیی یافت نمیشود کە با ذکر شمارە و رقم بتواند قوم را از ملت متمایز کند.

از آنجا کە جمعیت میلیونی کورد متعاقب قراردهای سیاسی چون قرارداد سایکس-پیکو و غیرە بجای داشتن یک ملت-دولت مدرن در سرزمین خود، دچار تقسیم در دستکم چهار کشور قدیم و جدیدالتاسیس شدە و اتفاقا در هر چهار کشور هم بشدت مورد سرکوب و تبعیض و محرومیت از حقوق سیاسی و مدنی قرار گرفتە است، واژەی قوم بار سیاسی بسیار منفی و تحقیر آمیزی برای اکثریت کوردها اعم از زن و مرد دارد. در واقع برای کوردها سخت است کە همەی مشترکات خود را با جمعیت چهل میلیونی مردمشان در آن سوی مرزهای خونین اجباری کنار نهادە و بە گروههای قومی تحت سرکوب و تبعیض تقلیل یابند. در کنار این تقلیل و حتی در کنار تحمیل آموزش زبان متفاوتی بە عنوان زبان رسمی، از آنها هم خواستە شود کە خود را شادمانانە مرزداران غیوری بدانند کە بخشی از هویتی هستند کە بە آنها تحمیل شدە و هویت اصلی و حقوقشان را بەهیچ عنوان بە رسمیت نمی شناسد!

از دیگر سو برای ملت-دولتهای کشورهای دربرگیرندەی بخشی از کوردستان، ملت فقط معادل دولت داری و واجد شناسنامەی سیاسی و رسمی در سازمان ملل متحد بودن است. بر این مبنا این بخش از مردم کورد، قومی کم تعداد و در مقایسە با کل ملت-دولت، اقلیتی قومی و فاقد دولت و قدرت سیاسی است! اقلیتی کە از نظر آنها چیزی از خود ندارد، حتی مالک خاک و سرزمینش هم نیست چراکە این خاک بخش «جدایی ناپذیری» از خاک تحت مالکیت ملت-دولت است نە خاکی متعلق بە ساکنان چندین هزار سالەی آن. این «قوم» البتە کم فرهنگ، ناتوان ، کم سواد ، فقیر و وابستە و سزاوار ترحم و دلسوزی هم هست و اگر چنانچە بە حال خود رها شود از گرسنگی خواهد مرد پس چە بهتر بە آنچە کە از سایەی سر ملت-دولت دارد بسیار شاد و راضی باشد!

حال با رجوع مجدد بە «نظریەی نقطەی تلاقی» باز هم کورد و زن کورد گرفتار نظام سرکوب در هم تنیدە و به هم چفت و بست شدەای از تلاقی جنسیت، ملیت و سیاست و تحقیر است کە اتفاقا اینبار هم حتی زنان فمینیست فارس زبان در ایجاد این چفت و بست مشارکت میکنند چراکە با قوم خواندن کوردها و مشارکت در نگرانی سیاسی مردسالارانە مبتنی بر مالکیت خاک پرستانە و ترس از تجزیە، کوردها را تحقیر میکنند. در عجبم کە چرا و بە چە علت فمینیستهای ایران زمین از پذیرش و درک مفهوم ملتهای بی دولت سرباز میزنند در حالیکە هموارە سری در کتابهای جامعەشناسی و علوم سیاسی نوین دارند؟ یعنی اندیشیدن و پذیرش این واقعیت کە ٤٠ میلیون انسان در یک سرزمین غیر پراکندە کە بە چهار بخش تقسیم شدەاست و زبان، تاریخ، فرهنگ و جغرافیای مشترکی دارند، یک ملت بی دولت هستند، تا اینحد سخت و دشوار است؟ یعنی فمینیسم ایرانی قادر بە قبول مفهوم «ملت بی دولت» نیست و الا و بلا ملت فقط یعنی همان تعریف سنتی ملت-دولت؟!

سلاح زن کورد از منظر تئوری «نقطەی تلاقی»

«نجات اتحادی» در همان مقالەی «ملت های بدون دولت» پاراگرافی را از «کرایمز» (کرایمز،2008،ص2_3) نقل میکند کە از جهاتی منطبق با وضعیت ملت بی دولت کورد است: «ملت بدون دولت همواره با یک وضعیت حقوقی، سیاسی و اجتماعی پیچیده همراه است. این افراد عموما در یک وضعیت وخیم انسانی سر می کنند. آنها از حقوقی چون مشارکت در روند سیاسی، محافظت، استخدام رسمی، مالکیت زمین محرومند و دسترسی ناکافی به تحصیل و بهداشت و درمان دارند. این افراد معمولا مورد خشونت قرار می گیرند. تصویری که در مورد ملت بدون دولت ارائه می شود، نمایانگر محرومیت و تبعیض است.»(٦)

وجود و تحمیل تبعیض، محرومیت، سرکوب و خشونت در کوردستان امری انکار ناپذیر است. طبعا خشونت، خشونت می آورد. محرومیت و تبعیض بە خشم بیشتر می انجامد. بویژە وقتی همەی راههای مبارزەی مسالمت آمیز مدنی مسدود میگردد، برای انسانهای بە ستوه آمدە متاسفانە یک راه بیشتر باقی نمیماند. کوهستان و اسلحە! حال خود را بجای یک کورد و بە ویژە یک دختر کورد بگذارید. تصور کنید حتی اگر بە قول «جان لنون» تصور کردنش هم سخت باشد. برای دختر کورد بە ستوه آمدە از محرومیت و خشونت (در هر شکل آن، چە خانگی، چە اجتماعی-سیاسی-فرهنگی) کە امکان ادامەی تحصیل هم بە دلایل فراوانی از جملە فقر یا ردی گزینش و غیرە ندارد (ولو اینکە ادامە تحصیل هم لزوما بە یافتن شغل و استقلال اقتصادی نمی انجامد) و مایل یا قادر هم نیست کە بە ازدواجی معمولی و خانەداری تن دهد؛ امکان هیچ مبارزەی مدنی مسالمت امیزی هم وجود ندارد چراکە پاسخ هر حرکت مدنی هم بازداشت و احکام سنگین قضایی و ارتباط دادن هر حرکت مدنی با احزاب سیاسی در تبعید است؛ چە راه گریزی امکان پذیر است؟ حتی اگر این دختر با فکر و ارادەی خود هم انتخاب نکردە باشد، هنوز پناه بردن بە کوهستان و اسلحە از لحاظ دید و ارزش گذاری اجتماعی محترمانەتر و موجەتر از فرار بسوی شهرهای بزرگ است کە هزاران فاجعە در کمینش خواهد بود.

قصد من بە هیچ عنوان تائید پناه بردن بە اسلحە و خشونت نیست و اتفاقا معتقدم کە راههای مسلحانە تاکنون در ایران جوابی ندادە و کوردها را حتی یک قدم هم بە سوی دستیابی بە حقوقشان نزدیکتر نکردەاست. وضع امروز کوردها در ایران از لحاظ حقوق سیاسی و مدنی وضعیتی نامطلوب و راکد است کە هیچ تفاوتی با ۳۵ سال پیش نکردە است. با این وجود پناه بردن زن کورد بە اسلحە را انتخابی از سر ناچاری و نە از روی میل و رضا میدانم چراکە هر انسانی در آرزوی یک زندگی آرام و مرفە و شاد است. همین دختر اگر اهل تهران بود شرایط و امکانات و گزینەهای انتخابش بدون شک بسیار متفاوت می بود.

حال بخشی از همین زنان کورد کە امکان هیچ فعالیت مدنی یا حتی مسلحانە در ایران ندارند، جان بر کف نهادە و در شنگال و کوبانی شجاعانە جنگیدە و از مردمشان در مقابل وحشی گریهای بی حد و مرز داعش دفاع میکنند. در واقع این زنان مسلح دست بە حملە و خشونتی نمیزنند بلکە از مردم خود در برابر حملە و یورش دفاع میکنند. این نقطەی تلاقی «فشار سیاسی، تبعید، اسلحە و دفاع» برای زن فمینیست فارس بیگانە و بی معنی است، البتە تا وقتی کە ایران هدف حملەی داعش قرار نگرفتە است. بە نقل از ترجمەی «رویا صحرایی» از مقالەی «نقشهای جنسیتی در جنگ و خشونت»: «آنچه که مشخص است این که زنان در مواجهه با جنگ یا صلح الزاماَ بر مبنای ویژگی های کیفی پرهیز از خشونت، یا بر مبنای باروری یا پرورشی خود عمل نمی کنند.»(۹) حال من حیرانم کە اگر بر فرض محال داعش بە ایران حملە کند و زنان و دختران شیعی مذهب را کە رافضی و دشمن بەشمار می آورد، بە اسارت و بردگی گرفتە و بە عنوان کنیز بە فروش برساند، آیا زنان ایرانی پشت مردانشان پنهان شدە و منفعلانە منتظر خواهند ماند تا از انها دفاع شود و یا از خود دفاع خواهند کرد؟ خواهشا در نوشتەهای بعدیتان بە این سوال من پاسخ دهید.

راه چارەی زنان فمینیست در چیست؟

راه چارەی زنان فمینیست کورد و فارس و دیگر ملیتها را تنها در گفتگو و تلاش مستمر برای درک همدیگر و نیز تلاش برای تغییر دیدگاهها و فرهنگ فضای مردسالارانەی سیاسی حاکم بر هردوسو میدانم. بە باور من زنان حتی میتوانند مبدع رفتارهای سیاسی جدیدی باشند کە بە صلح تمایل بسیار بیشتری از جنگ و سرکوب بیابد. شاید برخی افراد ما زنان را بە سخرە بگیرند کە گویا ما در احقاق حقوق جنسیتی خود درماندەایم چە برسد بە ایجاد تغییرات جدی در فرهنگ سیاسی مردمحور! اما اینان تنها چشمانشان را بر توانایی خزندە، پیوستە و فزایندەی جنبش زنان و تأثیرات اگرچە آهستە اما غیر قابل انکار آن بر جامعە، سیاست، فرهنگ و اقتصاد می بندند. بە نظر میرسد در عصر ماهوارە و اینترنت، بشر بسیار ناشکیبا شدە و انتظار دارد کە تغییرات فرهنگی و اجتماعی با سرعت یک کلیک بر کامپیوتر صورت بگیرد، اما همە بخوبی میدانیم کە سالها زمان برای ایجاد تغییرات عمیق در فرهنگ کهنە و پر اشتباه لازم است.

بە نظرم ما زنان باید خود و فمینیسم را از گرد و خاک مالکیت خواهی و برتری جویی های مردسالارانە (کە خود از اولین قربانیان آن بودە و هستیم) بتکانیم. واقعیتهای پیرامون خود را آنچنانکە هست ببینیم و نقدی زن محور از واقعیتهای پیرامون خود داشتە باشیم تا دنیا تنها پر از نقدهای مرد محور نباشد. از برچشم زدن عینک مردسالارانەی سیاسی در دیدن واقعیتهای اطرافمان امتناع کنیم. لازم است بدانیم و بە این باور هم برسیم کە هیچ مرد و سازمان مردسالاری، رهبر و رهنمون ما بسوی حقوقمان نیست الا خود ما. زنان هر دو سو باید از طرفی با جرأت و شهامت، استفادەی ابزاری از زنان را در عرصەی سیاسی (خود و دیگری) را بە نقد کشیدە و برای توقف آن تلاش کنیم و از طرف دیگر برای حضور بیشتر زنان در عرصەی تصمیم گیریهای سیاسی بە نفع زنان بکوشیم. فمینیسم نمیتواند بە بهانەی یک جنبش صرفا اجتماعی بودن، خود را از سیاست مبری دانستە و با بهانەی سیاسی نبودن و عدم تمایل بە کسب قدرت سیاسی، عرصەی مهم و تاثیر گذار سیاست را بە مردان واگذار و سپس شروع بە آه و نالە نماید کە ما «قربانی» سیاستهای مردسالار هستیم. فمینیسم «قربانی پرست و قربانی محور» را باید کنار گذاشت. ما نیازمند فمینیسم «شجاعت محور و برانگیزانندە» هستیم.

در مورد چالش سیاسی کوردها همچون واقعیتی عیان در خاورمیانە و نیز نظریات متفاوت فمینیستهای کورد و فارس بر سر تسلیح زنان کورد، باز هم میتوان در عین تفاوت و حتی تضاد نقاط مشترکی برای کار مشترک یافت. فصل مشترک «لزوم رفع تبعیض»، سکوی مناسبی برای درک همدیگر و تفاهم و تلاش برای تغییر است. چە خوب است کە زنان فمینیست از هر دو سو، شرایط تاریخی و اجتماعی و سیاسی همدیگر را مطالعە و درک کردە و با واقع بینی اقدام بە زدودن اشتباهات و سؤتفاهمهای رایج در فرهنگ سیاسی بنمایند. بعنوان مثال وقتی کە دولت بی ملت، اصطلاحی تعریف شدە در دنیای امروز جامعە شناسی است، چە لزومی بە اصرار در کاربرد واژەی حساسیت زا و تحقیر کنندەی قوم در مورد کوردها وجود دارد؟ اگر فمینیستهای فارس* (و در کل فمینیستهای غیر کورد در ایران) نگرانند کە با پذیرش و ترویج اصطلاح ملت بی دولت، مجوز استقلال طلبی کوردها را صادر کردەاند، باید بدانند کە مطابق قوانین بین المللی این رای مردم است کە مجاز بە تعیین حق سرنوشتشان میکند. نمونەی اخیر اسکاتلند هم کە مثال قابل بحث و گفتگویی از حق تعیین سرنوشت با رای مردم است. مسئلەی کنونی ما بە عنوان فمینیست، پیچیدن نسخەی استقلال و یا بیمە کردن عدم استقلال نیست چرا کە هیچ مرز و خاکی مقدس نیست. از منظر سیاسی فمینیستی، مهم زندگی برابر و آزاد و برخوردار از حقوق مردم در رفاه و امنیت، و فارغ از تبعیض است. پس لزومی ندارد کە از امروز دن کیشوت وار بە جنگ احتمال ناخوشایند استقلال کوردها (ناخوشایند از نظر غیر کوردها) و یا افتخار احتمال خوشایند استقلال از نظر کوردها، در آیندەای نامعلوم برویم. در آیندەای نامعلوم برویم. اگر بخواهیم نقطەی عزیمت خود را از سکوی مشترک «لزوم رفع تبعیض» شروع کنیم، خواهیم دید کە در پهنای دید زن کورد ناراضی و عاصی، لزوم تلاش برای رفع تبعیض دیدە میشود. همین لزوم در پهنای دید فمینیست فارسی کە دغدغەی برابری طلبی جنسیتی دارد نیز دیدە میشود. پس چە بهتر کە بجای نگرانی از آیندەای مبهم، و بجای بهم پریدن، از فصل مشترک لزوم رفع تبعیض شروع کنیم! مگر نە اینکە زنان کورد باور دارند کە چنانچە هرکدام از کشورهای واجد بخشی از کوردستان، حقوق کامل زن و برابری جنسیتی زن و مرد را بە مرحلەی اجرا بگذارند اما اگر مردم کورد همچنان تحت ستم بودە و از حقوق سیاسی و مدنی خود بی بهرە باشند، زن کورد آزاد نشدە است، و از سوی دیگر چنانچە مردم کوردستان بە حقوق خود در هر شکلی دست یابند اما برابری جنسیتی محقق نشود، قوانین ضد زن همچنان پابرجا باشد، و زنان همچنان تحت تبعیض و خشونت قرار داشتە باشند، زن کورد آزاد نیست؟

لازم میدانم انتقادی را هم با برخی دوستان در فضای مجازی (کە عملا بە فضایی غیر قابل اجتناب در زندگی تبدیل شدە است) در میان بگذارم. در برخورد با مقالاتی کە توسط فمینیستها نوشتە میشود و احیانا بە مذاق سیاسی خوانندگانی خوش نمی آید، راه چارە پرخاش و تحقیر نیست. اصولا اگر ما مجهز بە منطق باشیم با کمال آرامش نظریات خود را ولو ۱۸٠ درجە مخالف با نظریات نویسندگان، با احترام عنوان می کنیم و لازم هم نیست حتما همدیگر را قانع نماییم. دست کم بە شناختی از نظریات همدیگر نائل خواهیم آمد کە می تواند نقطەی مناسبی برای شروع گفتگو و درک متقابل باشد. محکم بهم زدن و بستن دروازەی گفتگو ناشی از عدم منطق و نیز ناکارایی خشونت کلامی است. شاید بستن در گفتگو سادەترین راه باشد اما بهترین راه نیست!

در پایان مایلم با بیان پاراگرافی از رویا صحرایی در مقالەی «نقشهای جنسیتی در جنگ و خشونت» باز هم بە محور اصلی بحث بازگردم: « هر چند که مقالات این کتاب به بارقه های امیدی برای زنان در دل تاریک جنگ اشاره دارد از جمله فرصت های غیر قابل پیش بینی که در به چالش کشیدن ساختارهای مردسالارانه برای زنان در زمان جنگ ایجاد می شود، اما متاسفانه نشان می دهد که این دستاوردهای هر چند کوچک، پس از پایان جنگ به رهایی زنان منجر نمی شود و آزادی های بدست آمده در طول نبردها الزاما تثبیت شده نیستند و بعد از جنگ اغلب از زنان خواسته می شود که به نرمهای اجتماعی قبل از جنگ باز گردند. با این وجود باز هم هنوز درک این موضوع سخت است که حمل یک اسلحه «ای کی، 47» احترام مردان را نسبت به زنانی که این سلاحها را حمل می کنند کسب می کند و این زنان، آزادی و رهایی بیشتری را در مقایسه با قبل از مسلح شدن شان تجربه می کنند.»(10)

فمینیسم کوردی باید از همەی زنان مسلح کورد، چە گریلا و چە پیشمرگە بخواهد کە چە اکنون و چە پس از اتمام جنگ، هرگز راضی بە بازگشت بە خانە (خانە بە مفهوم فضای خصوصی امن فقط برای انجام دادن وظایف تعریف شدە و نرمهای زنانە و بدور از فضای عمومی) نشدە و عرصەی سیاست را بە مردسالاران دوبارە واگذار نکنند. آنان باید بە جامعەی پدرسالار اثبات کنند کە حاملان شجاعت، توانایی، دانش و حتی زیبایی، بە عنوان بخشی از وجود و شخصیت خود و اعتماد بە نفس شان هستند نە ابزارهایی برای برآورد نیازهای مردان بەبە و چەچە گو در قالبهای مادر، پرستار دلسوز، جنگجوی شجاع و ستودنی و یا خوراک تبلیغاتی. زن مسلح کورد باید هویت انسانی زن کە توانایی های مادری، پرستاریی و جنگجویی و غیرە و غیرە، تنها بخشهایی از آن است، را کاملا بە اثبات برسانند. پس لطفا «هرگز بە خانە برنگرد!»

منابع:

- (۱) http://feministschool.com/spip.php?article7582 
- (۲)http://www.feministschool.com/spip.php?article7573 
- (۳) http://www.feministschool.com/spip.php?article7587 
- (٤) http://www.feministschool.com/spip.php?article7594 
- (۵) http://iranshahr.org/?p=811 
- (٦) https://www.globalpolicy.org/nations-a-states/what-is-a-nation.html 
- (۷)http://anthropology.ir/node/17141 
- (۸) http://pecritique.com/2013/10/27/ 
- (۹) http://fa.wikipedia.org/wiki/ 
- (۱٠) http://feministschool.com/spip.php?article7421

پانوشت ها:

* اصطلاح فمینیست فارس در این جستار بە قصد تقسیم جنبش فمینیستی ایران بە تنها دو جنبش فمینیستی فارس و کورد نیست. در واقع من اصطلاح فمینیسم فارس را برای هموزنی اصطلاح فمینیسم سفید در مقابل فمینیسم سیاە بە عاریت گرفتە و بکار بردەام.

[1] People Without State یا Statelessness Nation

[2] intersectionality theory

 

Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>