Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

هویت یارسانی از واقعیت تا انکار

$
0
0
گروس نام طایفه‌ای از «کادوسیان» است که در منطقه کنونی بیجار سکنی گزیده‌اند و نام طایفهٔ خود را بر منطقه گذاشتند که بعد‌ها از کادوس به گروس تغییر کرد. گروس منطقه‌ای بین ماد بزرگ وکوچک و همنیطور ساتراپ دهم هخامنشیان بوده است که منطقه وسیعی از کردستان، همدان، زنجان و قزوین وبا مرکزیت بیجار را شامل می‌شده است. زبان مردم منطقه یکی از گویش‌های کردی با نام «گروسی» است.

زادگاهم روستای «جعفرآباد گروس» است آنجا که به مرکز «سیاه منصور» هم شهرت دارد و یارسانی‌ها را با عنوان «خواجه وند» خطاب می‌کنند. روستای جعفرآباد دارای ترکیب جمعیتی شیعه، یارسان و اهل سنت می‌باشد زبان مردم آنجا کردی است و چند خانوار هم به ترکی تکلم می‌کنند که آن‌ها کردی را به خوبی بلد هستند، بیشتر افراد از میان پدران و مادران ما هم به زبان ترکی آشنایی دارند. شیعه‌ها بیشترین جمعیت را به خود اختصاص داده‌اند و بعد یارسانی‌ها و در آخر اهل سنت در اقلیت هستند. روستا دارای یک مسجد برای مسلمانان و یک «جمخانه» برای یارسانی هاست، مسجد هر سال مدرن‌تر می‌شود و از آنجا که جمخانه با هزینه مردم یارسان نگهداری می‌شود هر سال رو به سوی خراب شدن و کهنگی پیش می‌رود. یارسان‌ها بالاجبار در کمک به آباد کردن مسجد مشارکت دارند و مسلمانان تنها زمانی به جمخانه فکر می‌کنند که یکی از عزیزانشان در بستر بیماری باشد و نیازمند دعای «حلقه جم نشین» باشند و آن هم با خریدن چند کیلو میوه و یا نذر یک خروس رفع و رجوع می‌گردد. تحصیلکرده‌های یارسانی بدون شک جزو نخبگان و پیشتازان روستا بوده‌اند، اما از همه مناصب و موقعیت‌های شغلی مناسب بی‌بهره بوده‌اند و به ندرت توانسته‌اند از زیر تیغ گزینش عقیدتی به سلامت بگذرند، مگر آنکه از آیین خود روی گردان شوند و به انکار هویت چندصد ساله خود روی آورند تا بلکه طعم خدمت در اماکن دولتی را بچشند وگرنه یا باید با مشکلات عدیده مثل بیکاری و افسردگی روبرو شوند و یا چاره‌ای جز ترک دیار نبیند و راه غربت ویا ترک وطن در پیش بگیرند.

روستای جعفرآباد مثالی از وضعیت بغرنج اقلیت‌های دینی در ایران است نمونه‌ای از هزاران، کلام‌ها و دفاترمان در صندوقچه ماند و قرآن به دست گرفتیم، جمخانه ما در خفا ماند و مسجد را آباد کردیم، حلقه‌های جم در تاریکی شب و به دور از چشم طعنه زنندگان برگزار شد و به جایش هم ردیف نمازگزاران شدیم، در اولین روز مدرسه دروغ گفتیم و شیعه شدیم و تا آخر مدرسه آیینمان را منکر شدیم، آن‌ها نماز نمی‌خواندند و قرآن بلد نبودند ما نماز گذاشتیم و قرآن ازبر کردیم، بر مردگانمان نماز خواندیم، به مشهد رفتیم تا شاید عنوان «مشهدی» از فشار‌ها بکاهد، در مراسم عاشورا در صف اول بودیم و بر سر و سینه زدیم که وای حسین کشته شد! اما باز هم نشد که نشد، اما باز هم ذره‌ای هم افاقه نکرد و باز هم داستانهای تحقیرآمیز درموردمان گفتند و به تمسخرمان گرفتند و راه بر ما بستند.

اما آنچه گفته شد فقط بخشی از مشکلاتی است که با آن روبرو بودیم قسمت بغرنج مساله آنجا بود که دچار بحران هویت شده بودیم و نگاه‌هایی که ما را مهمانان ناخوانده‌ای تصور می‌کرد و هرگز نتوانستیم از زیر بار سنگین‌اش‌‌ رها شویم. سیاست برقراری حاکمیت ملی و ناسیونالیسم ایرانی و تلاش برای رسمی کردن مذهب تشیع موجب گردید هویتمان نگین ارزشمندی شود که در پستوی خانه و به دور از چشمان تنگ نظران مخفی کنیم و از به زبان آوردنش هراس داشته باشیم و به ناچار استدلال کنیم که آیین ما «سرمگو» یی است که بر زبان نتوان جاری کرد همانطور که یاران قدیم به ناچار و از ترس بدخواهان، کوههای ستبر دالاهو و زاگرس را مامن راز سر به مهر خویش دانستند. در این نوشته تلاش کرده‌ام بتوانم بخشی از هویت به تاراج رفته‌مان را به تصویر بکشم که مشخصا در مورد یارسان‌های منطقه گروس است.

گروس نام طایفه‌ای از «کادوسیان» است که در منطقه کنونی بیجار سکنی گزیده‌اند و نام طایفهٔ خود را بر منطقه گذاشتند که بعد‌ها از کادوس به گروس تغییر کرد. گروس منطقه‌ای بین ماد بزرگ وکوچک و همنیطور ساتراپ دهم هخامنشیان بوده است که منطقه وسیعی از کردستان، همدان، زنجان و قزوین وبا مرکزیت بیجار را شامل می‌شده است. زبان مردم منطقه یکی از گویش‌های کردی با نام «گروسی» است.

منطقه گروس از سال ۹۶۰ ه ق به «جلیل بیک» از بزرگان سیاه منصور و از ایلات کرد منطقه تعلق گرفت و سپس فرزندش «دولتیار سلطان» جانشین وی شد. سیاه منصوری‌ها که یکی از طوایف بزرگ گروس بودند در شمال رودخانهٔ قزل اوزن تا حوالی انگوران را تحت پوشش قرار داده بودند و مرکز اصلی آن‌ها «جعفرآباد» امروزی معروف به جعفرآباد گروس و مرکز دهستان سیاه منصور از توابع بیجار بوده است. این طایفه از طوایف مشهور دوران صفویه می‌باشد که در ابتدای دوران صفوی حکومت گروس و آذربایجان و مناطقی دیگر را بر عهده داشته‌اند. از جمله بزرگان این طایفه خلیل خان سیاه منصور حاکم نحاس و سیورلق، امام قلی سلطان سیاه منصور حاکم اسفراین خراسان، رضا قلی سلطان سیاه منصور حاکم قلعهٔ بست زمینداور در قندهار، میرزا قلی سلطان حاکم کرشک و مهم‌ترین شخصیت، دولتیار سلطان سیاه منصور بوده است. در تاریخ مفصل کردستان بدلیسی آمده است «که عمدهٔ اکراد ایرانی سه طیقه‌اند، سیاه منصور، چگنی و زنگنه و حکایت مشهور است در السنه و افواه مذکور که در اصل ایشان سه برادر بوده‌اند که از ولایت لرستان آمده و به روایتی از گوران و اردلان، معزم ملازمت سلاطین ایران از وطن بیرون آمده‌اند. ایشان ترقیات کلی روا داده، هر سه برادر به مرتبهٔ امارت رسیده و مردمانی که از اطراف و جوانب بر سر رعیت آن‌ها جمع شده، ملقب به اسم ایشان گذاشته‌اند».

در کتاب تاریخ بیجار گروس-محمد مریوانی- آمده است: «دولتیار خان از نامداران سیاه منصور بوده است که با لشکریان شاه عباس صفوی در ابهر- از مناطق تحت قلمرو وی- وارد جنگ می‌شود و با برتری دولتیار خان پیش می‌رفت که با نیرنگ شاه عباس بر سر، انجام مذاکره توانست این سردار
کرد را به دام انداخته و وی را به قزوین منتقل کردند و او را اعدام و تکه تکه کردند که این امر موجب اضمحلال حکومت سیاه منصوری‌ها گردید که به اجبار به دیگر نواحی کشور کوچانده شدند». هم اکنون مناطقی در ماه نشان و همینطورلارستان شیراز با نام سیاه منصور شناخته می‌شود این نشانه‌ها را می‌توان در خراسان و ورامین هم پیدا کرد. کوچاندن اجباری طایفهٔ سیاه منصور و «خواجه وند» ی‌ها که سیاست شاهان حاکم بود توانست شرایط منطقه را دچار دستخوش و تغییر کند و موفق شدند طایفه‌های دیگری مثل «افشار» را با زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف جایگزین کنند و برای همیشه جلوی هرگونه فعالیتی را بگیرند.

طایفهٔ خواجه وند که امروزه یارسان‌های منطقه گروس به این نام شناخته می‌شوند تا دوران افشار از طوایف بزرگ گروس بوده است تا اینکه در دوران نادرشاه افشار این طایفهٔ بزرگ از گروس و تعدادی از آنان را نیز از کرمانشاه و کردستان به شمال ایران انتقال دادند که این مهاجرت اجباری در دوره آقا محمد خان قاجار هم ادامه داشته است، مقصد این مهاجران شهرهای کلاردشت و کجور بوده که وجود یارسان‌های ساکن کلاردشت از نشانه‌های آن است. این طایفه در روستاهای علی آباد، کوتان علیا، کوتان سفلی، گلبلاغ، مرادقلی و چندین روستای دیگر به مرکزیت جعفرآباد بوده است

ملا محمد بن حسن قمی آورده است: طایفهٔ خواجه وند سه تیره و سه رقم هستند، یکی لک، دویم شَرَف‌وند که گفته شده است کُرد بوده و پیش از مهاجرت بین گروس و کردستان ساکن بوده‌اند و بعد در کجور مقیم شده و سوم جمعیت نوره‌نَوَند کلاردشت جزو کلارستاق است. اردشیر کشاورز ریشه اصلی خواجه وند‌ها را چنین توصیف کرده است: اما پیشینهٔ خواجه‌وند‌ها با عنوان یکی از ایلات و یا طوایف گرمسیری و جمعیت موصوف به «وند» که در برآمدن زندیان و استقرار کریم‌خان زند، وکیل الرعایا، اتحادیهٔ «زند» و «وند» را پدید آوردند. ابوالحسن گلستانه نوشته‌اند: «ایلات وند سوای ایلات زنگنه و کلهر چند نفر تیرهٔ عظیم‌اند و به ایلات زنگنه متفّق و مشهور به «وند» می‌باشند به موجب تفصیل ذیل است و جمیع آن‌ها سپاهی و صاحب دولت‌اند و هر فرقه از آن‌ها به خطابی موسوم و در آخر خطاب وند، ملحق است به طریق مرقوم ذیل: احمدوند- کاکاوند – قلی علی‌وند – جلالوند- جلیل‌وند – مافی‌وند – بهتویی‌وند- قوریه‌وند. خلیل‌وند- خواجه‌وند – زیره‌وند – نانکلی‌وند- بوجول‌وند

. بعد از انحطاط حاکمیت سیاه منصوری‌ها توسط شاه عباس به فاصله کمتر از چند دهه خواجه وند‌ها توانستند قدرت را به دست بگیرند که با سیاست نادرشاه روبرو شدند، از آنجا که این دو طایفه بزرگ با نام‌های مختلف اما در فاصله زمانی کم و در موقعیت جغرافیایی یکسانی مطرح می‌شوند با احتمال زیاد می‌توان آن‌ها را از یک ریشه اعتقادی و فرهنگی دانست و همینطور با کنار هم قرار دادن مستنداتی که در دسترس قرار دارند می‌توان آیین مردمان این منطقه را بسیار نزدیک به آیین یارسان دانست. اینکه آیا آیین یارسان توسط قره قویونلو‌ها به این منطقه گسترش یافته است و یا قبل از آن هم مردم منطقه پیرو آیین یارسان بوده‌اند جای سوال است. لازم به ذکر است در هیچ کدام از منابع فوق اشاره‌ای به عقاید طوایف سیاه منصوری و خواجه وند نشده است و بر اساس شواهدی که در دست است می‌توان بر یارسان بودن آن‌ها صحه گذاشت مگر اینکه دلایل و مستندات تاریخی قابل قبول تری قادر باشد این فرضیه را رد کند..

نام دیگر منطقه گروس «زرین کمر» بوده است که در دوران صفویه به آن اطلاق شده است، در کتاب تاریخ بیجار گروس اشاره شده است که «عده‌ای می‌گویند که سپاهیان دولتیار خان یا دولتیار سلطان سیاه منصور همگی کمربندهای زرین به کمر می‌بستند وبه همین روی این نام بر منطقه نهاده شده است». اما آنچه مشخص است این است که در دوران «سلطان سهاک» بنیانگزار آیین یارسان در قرن هفتم، شصت و شش تن از نخستین گروندگان به ایین یاری کمر همت در راه وی بسته و به گسترش آیین یارسان پرداختند که سلطان سهاک به هر یک از آنان کمربندی زرین اعطا نمود و آنان را به نام «شصت و شش غلام زرین کمر» خطاب کرد (در اینجا غلام به معنای پیرو است ونه برده). کمر بستن یکی از موارد ضروری یارسانی‌ها به هنگام نشستن در حلقه جم است. لذا به نظر می‌رسد برگزیدن عنوان زرین کمر برای منطقه گروس و در یک دوره تاریخی خاص ناشی از اعتقادات مردمان منطقه باشد. انتخاب این عنوان در دوره صفویان به نظر می‌رسد که معنایی سیاسی و هویتی دارد چرا که صفویان با حمله و کشتار بی‌رحمانه خود سعی در تغییر آیین و هویت ساکنان منطقه داشتند و جنگ معروف دولتیار خان با صفویان و انتخاب عنوان زرین کمر برای منطقه، نشان از مبارزه مردم منطقه برای حفظ هویت خویش بوده است که متاسفانه با نیرنگ صفویان این بخش از مردم در هدف خویش ناکام مانده و صفویان در سیاست خویش موفق شدند و این تغییر هویت تا به امروز ادامه دارد و پس از انقلاب شدت بیشتری گرفته است.

قبل از دوران حکومت سیاه منصوری‌ها قره قویونلو‌ها و آق قویونلو‌ها بر منطقه حکومت می‌کردند در کتاب نهضت علویان زاگرس –محمد علی سلطانی- آمده است که «قره قویونلو‌ها از جمله طوایفی بودند که به نهضت سلطان اسحاق پیوستند و در ظهور مسندنشین اولیه خاندان آتش بیگی (جمیع خاندان‌های نوربخشی، صفوی و مشعشعی) نقش داشتند». قره قویونلو‌ها ترکمان‌هایی بودند که به مدت طولانی بر مناطق کردنشین غرب حکومت کردند و در این برهه از تاریخ انحرافات زیادی در آیین یارسان بوجود آمد ودفا‌تر دچار دستخوش و تغییر شدند و از این زمان به بعد آیین یارسان چند شقه شده و هر کس با نام خاندان خاص خود سعی در برحق دانستن خویش می‌کند و حضور سید‌ها پر رنگ شده و جای پیر‌ها را می‌گیرند و با خلق داستانهای افسانه‌ای در مورد نیاکان خویش و تحت تاثیر قرار دادن مردمان عادی، نفوذ برآیین یارسان در انحصار آن‌ها قرار گرفته و به صورت ارثی از پدر به فرزند می‌رسد. از آنجا که زبان رسمی قره قویونلو‌ها ترکی بود و قادر به خواندن دفا‌تر کردی نبودند لذا دفا‌تر و کلام‌های ترکی رونق گرفتند که با ظهور «قوشچی اوغلی» و یارانش در آذربایجان و از مریدان آتش بیگی، دفا‌تر و تعالیم یاری به زبان ترکی رواج یافت و ورود اصطلاحات ترکی به کلام‌های کردی مثل «دونادون» از نتیجه تاثیر این دوره است و در مناطق ترک نشین، از یارسان به عناوینی چون «اهل حق»، «قزلباش»، «قیرخلار»، «سید طالبی»، «گورانلر»، «علوی» و «علی اللهی» یاد می‌شود.

مناطق زیادی از غرب از جمله کرمانشاه و گروس به تصرف قره قویونلو‌ها درآمد. منطقه گروس به «علی شکربیک» از طایفهٔ قراقویونلو واگذار شد که تا دوران صفویه منطقه گروس به نام «علی شکر» معروف و به همین عنوان شناخته می‌شد. در اعتقادات قراقویونلو‌ها جای شک و تردید است برخی آن‌ها را شیعه برخی سنی می‌دانند و آقای محمدعلی سلطانی آن‌ها را پیرو سلطان سهاک دانسته است. در کتاب بیجار گروس آمده است: «مراد بیک آخرین حاکم آق قویونلو‌ها در غرب و عراق عجم حکومت می‌کرد که شاه اسماعیل به وی پیشنهاد می‌کند که در صورت پذیرفتن مذهب شیعه، از تصرف قلمرو او خودداری می‌کند که مراد بیک نمی‌پذیرد». با این استدلال می‌توان نتیجه گرفت که مرادبیک مذهبی و آیینی غیر از شیعه داشته است. اگرچه در اواسط قرن نهم قسمت زیادی از قبایل کرد تحت قرمان قره قوینلو‌ها درآمدند اما در مناطق غربی کردستان کرد‌ها فقط به صورت ظاهر و ظاهرا از ترس تحت نفوذ بودند، آق قوینلو‌ها به رهبری اوزون حسن وبا پیروزی بر جهانشاه برای مدت‌ها توانستند کرد‌ها را تحت نفوذ خود درآورند. در کتاب نهضت علویان آمده است: «نفوذ آق قوینلو‌ها در طول قرن نهم دوام یافت و بعد از زوال آن‌ها کرد‌ها بطور موقت استقلال خود را بازیافتند تا اینکه به فاصله کمی این بار به دست شاه اسماعیل اول نوه جنید و اوزون حسن سرکوب شدند و این سرکوب با کمک ترکمن‌های هر دو قبیله آق قویونلو و قره قویونلو انجام پذیرفت».

 بعد از ظهور سلطان سهاک، حاکمیت قره قوینلو‌ها و سپس صفویان تاثیر زیادی بر عملکرد یارسان‌های ساکن مناطق کردنشین ازجمله گروس داشته است مهم‌ترین آن درهم کوبیدن سیاه منصوری‌ها بود که متعاقب آن اکثر ساکنان به کوچ اجباری گردن نهادند و این وضعیت در مورد خواجه وند‌ها هم ادامه داشت. آنچه امروزه در منطقه سیاه منصور شاهد هستیم حضور یارسان‌ها در برخی روستاهاست که با عنوان خواجه وندی خطاب می‌شوند. فشار همسایگان مسلمان از جمله شیعیان از یک سو و تنگ نظری و اعمال حاکمیت ظالمانه از سوی حاکمیت از سوی دیگر شرایط را بر صاحبان اصلی این منطقه سخت کرده است و مهاجرت‌های اجباری جوانان یارسانی و انکار هویت خویش حاصل این نگاه تبعیض آمیز است و گویی کوچ اجباری میزبانان لایق از سوی مهمانان ناخوانده تمامی ندارد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>