محمد نوری زاد: درباره ترور میکونوس معتقدم که مسئولین حکومتی ما رفتار بسیار بسیار نادرستی در برابر مخالفین ما انجام دادند که آبروی ما را در سطح جهان برده و از ما چهرهای مخوف نشان داده است. با مخالفان باید بیشتر صحبت کرد نه اینکه آنها را در خارج از مرزها بکشیم که متاسفانه این رویهای است که مسئولین امنیتی ما در پیش گرفتهاند به ویژه در مورد مخالفین کرد ما. این آسیب بزرگی است که نهایتا به دادگاه میکونوس منجر شد و برخی مسئولین ما متهم شدند و در دادگاه میکونوس رای محکومیت آنها صادر شد. و تا زمانی که این رویه از طرف مسئولین ما پذیرفته نشود و رسما پوزش خواهی نکرده و خسارات وارده را جبران نکنند همچنان این قضیه داغی است که بر پیشانی ماست و نمیتوان آن را انکار کرد. افراد زیادی در کشور به خاطر مخالفت توسط دستگاههای امنیتی ما کشته شدهاند و برخی از مسئولین ما اجازه سفر به کشورهای دیگر را ندارند و این مسئولین میدانند در صورت خروج از کشور توسط دستگاههای قضایی و پلیس بینالملل دستگیر خواهند شد و نتیجه این اقدامات هزینههای سنگینی است که مردم ما متحمل میشوند و همه به چشم تروریست به آنها نگاه میکنند.
مهرانگیز کار: تروری که در رستوران میکونوس اتفاق افتاد در پی ترور قبلی بود که نسبت به رهبران کرد انجام شد. اگر بخواهیم به دنبال مبانی سیاسی و انگیزههای آن برویم طبیعتا به اینجا خواهیم رسید که هر گونه مقاومتی در برابر حکومت جمهوری اسلامی به خصوص مقاومتهایی که اقلیتهای قومی / ملی و یا نژادی میخواستند از خود نشان دهند، با اینکه قصد تجزیه کشور را نداشتند و تصمیم داشتند مطالبات خود را خصوصا در زمینه فرهنگی مطرح کنند اما جمهوری اسلامی میخواست به جای حل مساله، صورت مساله را پاک کرده مانند تمام مسائل و مخالفتهایی که در برابر آنها قرار گرفته بود. جمهوری اسلامی به جای حل مساله همواره در پی حذف سوال بوده که هرگز موفقیتی نتوانست به دست آورد زیرا اصل مساله باقی است. اگر رهبرانی و یا مردمی را توانسته از نظر جسمی بکشد و یا آواره کند اما بازتاب آن متوجه خود جمهوری اسلامی شده است مثلا در مورد قضیه میکونوس یک داوری بین المللی لااقل در بخشهایی از جهان خصوصا در اروپا به عنوان تروریسم دولتی بر علیه جمهوری اسلامی ایران به صورت رسمی شناخته شد و بسیار به حیثیت ملی ایران و جمهوری اسلامی صدمه زد به اندازهای که افراد رده بالای آن زمان در دادگاه میکونوس برایشان احکام جلب و دستگیری صادر شده بود. امروز بعد از سالها آقای رفسنجانی میگوید که ترور میکونوس تحت نظارت من انجام نشده و کار گروههای خودسر بوده است زیرا در آن زمان او رئیس جمهور بود و آقای فلاحیان وزیر اطلاعات اما به هر دلیل آقای رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری خود چنین حرفی نزدند و مشخص است که متوجه شدهاند چنین رفتارهای تروریستی تا چه حد به ثبات و حیثیت آنها صدمه زده است.
حسن شریعتمداری: در ترور میکونوس و سایر ترورها ادعای نظام این بود که با دادن امتیازهای اقتصادی به اروپا میتواند ترورها را در آنجا انجام دهد و از تبعات آنها مصون بماند. در حقیقت شجاعت دادستان دادگاه میکونوس بود که با محکوم کردن هیات حاکمه ایران و با اسم بردن از آنها کار را به جایی رساند که جمهوری اسلامی برخلاف میل دولت وقت آلمان، متهم شده و ضررهای اقتصادی سنگینی متحمل شد و مجبور به این شد که از تروریسم دولتی دوری کند. البته اپوزیسیون مدتها بر اثر این قتلهای حیرت آور منفعل بود و بر اپوزیسیون تاثیر عمیقی گذاشته بود اما توقف تروریزم دولتی پس از پرونده میکونوس باعث شد اپوزیسیون بتواند جهت یابی کرده و شجاعت بیشتری پیدا کند که در حقیقت دکتر شرفکندی و دوستانشان با شهادت خود این دستاورد مهم را به اپوزیسیون دادند. این ادعای آقای رفسنجانی که قتل دکتر شرفکندی و چند تن دیگر در رستوران میکونوس با اطلاع او نبوده ادعایی نیست که بتوان به آسانی آن را پذیرفت. این قتلها تحت نظر آقای فلاحیان رئیس وزارت اطلاعات و امنیت ایران انجام شد که این مقام تحت نظر و فرمان ریاست جمهوری است هر چند که ممکن است آقای فلاحیان تحت تاثیر آقای خامنهای بوده باشد ولی رئیس جمهور در شورای امنیت حضور دارد و بر تمام این اوضاع نظارت دارد. شاهد C در دادگاه نام آقای رفسنجانی را هم مطرح کرده و او را به اطلاع از قتلها متهم کرده و شواهد نیز نشان میدهد که آقای فلاحیان و آقای رفسنجانی با یکدیگر روابط بسیار نزدیکی داشتهاند.
تا زمان دکتر شرفکندی حزب دمکرات کردستان رابطه بسیار گرمی با اپوزیسیون ایرانی داشت و جلسات و دیدارهای منظمی در زمان دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی به همت دوستان مشترکی که داشتیم از جمله مرحوم نوری دهکردی انجام میشد. پس از شهادت دکتر شرفکندی این جلسات قطع شد و بر عهده هر دو طرف هست که از تنشها بپرهیزند و برای ساختن ایرانی دمکرات و آباد تلاش کنند. این وظیفه یکطرفه نیست و باید از هر دو سوی انجام شود خصوصا حزب دمکرات کردستان که یک حزب تاریخی بسیار مهم و بزرگ است در این پروسه نقش و مسئولیت ویژهای دارد.
یوسف عزیزی بنیطرف: رویارویی جمهوری اسلامی و مسئولان سیاسی و امنیتی با مساله ملیتها بطور عام و مساله کرد بطور خاص، رویارویی فوق العاده خشنی بوده و ترور دکتر شرفکندی هم در این چهار چوب قابل بررسی است. این ترور که در پی ترور چند سال پیش از آن یعنی ترور دکتر قاسملو صورت گرفته به نظر من به نوعی انتقام گیری از نبرد ملت کرد به چند دلیل هست. اول اینکه این ملت پس از استقرار جمهوری اسلامی و ایدئولوژی اسلامی پرچمدار سکولاریزم و دمکراسی برای همه ایران بود و از همه مهمتر پرچمدار حقوق ملیتهای غیرفارس بود بنابراین در این چهار چوب میتوان این ترور را بررسی کرد. وقتی در تابستان 1358 آقای خمینی فرمان حمله به کردستان را صادر کرد که در 28 مرداد انجام شد، به یاد دارم در تهران چه نیروهای متعصبی به خیابانها ریختند که شعار میدادند "حزب مکرات را به خاک و خون میکشیم "و این به خاک و خون کشیدن از 28 مرداد 58 شروع شد و هزینههایش را متحمل ملت کرد و رهبران آنها کرد حتی در خارج از کشور. جمهوری اسلامی حتی به یک رهبر اکتفا نکرد و چند سال پس از ترور روانشاد دکتر قاسملو اقدام به ترور جانشینش، دکتر صادق شرفکندی کردند. دکتر شرفکندی آمیزهای از شخصیت سیاسی و فرهنگی بود که در آثار و کتابی که از ایشان باقی مانده است و کمابیش در مقالههای ایشان میبینیم. این قتلها و ترورها علیرغم ادعای رژیم جمهوری اسلامی که میگوید بصورت خودسرانه انجام شدهاند در هر صورت به وحدت ملی صدمات بسیار زیادی وارد کرده است و در واقع زخمهای عمیقی را بر این پیکره ایجاد کرده که درمان آن به راحتی صورت نمیگیرد.
این مطلب در شماره 640 روزنامه کردستان چاپ و منتشر شده است.