در مقدمهضرورت می بینم یادآوری کنم هر کسی که دارای شناسنامهءِ ایرانی باشد، ایرانی است و از کلیّهءِ حقوقِ دمکراتیک شناخته شده در جهان و مطابق با قوانین حقوق بشر و طبق تئوریهای دمکراسی برخوردار هست. هم میهنان مازندرانی و گیلانی هم از اقوام و تیره های ایرانی هستند و اگر قرار بر این باشد که خارج از جغرافیای مسکونی پارسی ها در جنوب غربی و جنوب کشور، دیگر مردمان پارسی را در جغرافیای ایران و خارج از آن جستجو کنیم، بدون شک مردمان گیلک و مازندرانی در خط اوّل در بین سایر استانهای ایران و بویژه تهران پایتخت قرار دارند. بنا بر این قصد هیچگونه تحقیر و یا بی احترامی به این هم میهنان نبوده و نیست.
بحث در نوشتار کوتاه زیر گفتگو بین دونفر و تأکید بر چگونگی و متدولوژیک افرادی مانند نوری علا هاست که خود را کارشناس میدانند و بجای وصل کردن زمینه فصل کردن را حتّی در بین ایرانیان فراهم می آورند و کاسه و کوزه ها را بهم میریزند که زمان جمع کردن آنها زمانی طولانی نیاز دارد.
● آقای اسماعیل نوری علا در نوشتاری با عنوان: "مفهوم جعلی به نام فدرالیسم زبانی"با روشی روبنایی به مسائل مردم شناسی و باستان شناسی ایران پرداخته که از اشتباهات چندی حکایت دارد. برای نقاط مختلف ایران طبق خواستهء درونی خویش شناسنامهء جعلیِ هویّتی صادر نموده است. متأسفانه این مقالات که با جهان بینی فئودالیتهء ما قبل مدرنیته تنظیم میشوند، در رسانه های گروهیِ دیداری و شنیداری خارج از کشور انتشار مییابند.
تلویزیون میهن به سرپرستی سعید بهبهانیعلاوه بر اینکه مصاحبه هایی را در رابطه یا این موضوغات با آقای نوری علا ترتیب میدهد، حتّی این مقالات را دو باره برای بینندگان و شنودگان باز خوانی هم میکنند. مجری برنامهءِ تلویزیون میهن عملأ و رسمأ انتقادگرانِ آقای نوری علا را عاملین جمهوری اسلامی و یا تخریب گران شخصیّتهای ایرانی مینامند. براستی که رسانه های گروهی ما بویژه در آمریکا و انگلیس دمکراسی دیجیتالی را هم مانند سایر عرصه هایِ دیگر از محتوا خالی و بی ارزش کرده اند.
در اندیشهء راسیونال بر اساس تجربهءِ علمی و در جهان اطلاعاتی دیجیتالی امروز، دیگر جایی برای داستانسرایی و خودنمایی نیست و هیچ نوشته و ادعایی مطلق نمیباشد و کالبد شکافی میشود. امّا پنداری که نوشته های پر از تناقض امثال آقای نوری علا ها در جایگاهِ کتابهای آسمانی است که باورمندان دینی و عقیدتی بی خبر از جهان در عصر بدوی و بینادگرایی قرون وسطایی باید بدون چون چرا آنها را بپذیرند و اطاعت کنند. در این نوشتار به چند اشتباه و واژگونه نگاری ایشان اشاره میکنم تا دریابیم که هدف و دغدغهء امثال آقای نوری علا ها چیست و در واقع در جستجوی چه میباشند.
1-بر عکس آنچه که آقای نوری علا مینویسند که زبان پارسی از 80 سال پیش مطرح بوده است، زبان فارسی در جایگاهِ زبان لاتین برای آسیای میانه، آسیای کوچک، بخش بزرگی از خاورمیانه و شمال آفریقا بود و صرف نظر از زبان عربی، زبان جایگزینی برای آن وجود نداشت در نتیجه زبان فارسی به گروه و قومی غیر ایرانی تحمیل نشده است. زبان فارسی بطور اختیاری زبان رسمی و درباری عثمانیان قرار گرفت .
از سویی دیگر تشکیل حکومت ملّی (Nation Staat) زبان مشترک خود را میطلبد، که با شکل گیری حکومت ملّی در ایران، بجز زبان فارسی، زبانی الفبایی و نوشتاریِ دیگری در ایران وجود نداشت و ندارد که انتخاب گردد، زبان عربی یک استثنا هست که بخاطر وجود یک خاندان و قبیله ای اندک عرب زبان، در یک استان از کشور باسنانی مانند ایران و در هیچ کشوری رسمی و اداری نخواهد شد.
2-اینکه آقای اسماعیل نوری علا "مازندرانی"در مصاحبه های تلویزیونی و در نوشتارهای انتشار یافته، خود را پارسی و زبان مادری خود را فارسی میداند، و مردمان ایرانی دیگر از جمله کُرد و لُررا قوم و زبان آنها را غیر پارسی و غیر ایرانی میدانند و آنها را در کنار اقلیّت عرب و ترکمن و یا در کنار تُرک تباران مهاجر به ایران میگذارد، غیر منطقی، بدون پشتوانه، و واژگونه نگاری جامعه شناسی و تاریخی هدفمند و غرض ورزی سابقه دار در ایران است، که با پاکسازیِ هویّت دیگران برای خود هویتّی کذاب دست و پا کند و از پاره کردن نمد شاید کلاهی برای خود بدوزد.
از دوران ایران باستان تا به امروز مردمان زاگرسشمالی، زاگرس مرکزی، . زاگرس جنوبی تا خلیج فارس در مراکز اصلی سیاست ورزی و فرهنگی امپراطوریهای بزرگ ایران بوده اند، پارسی بودند و هستند و سایر نقاط ایران از جمله گیلان و مازندران ربطی مستقیم به پارسی بودن نداشته و ندارند، از زمانیکه سیاست ورزی از زاگرس رخت بر بسته، هویّت ایرانی سرگردان و دچار بحران جدی گشته است.
زادگاه اصلی زبان پارسی"جغرافیای غرب، جنوب غربی و جنوب"ایران باستان و امروز بوده و هست، اوّلین اثر الفبایی و نوشتاری زبان پارسی در طاق بستان کرمانشاه میباشد و نه در خراسان، یزد، کرمان، اصفهان و تهران و یا در جغرافیای دیگر ایران.
فاصله و اختلافی که گویش و زبان مازندرانی و گیلانیبا زبان پارسی باستان دارد، هرگز زبان کُردی نداشته و ندارد. اگر زبانهای گیلکی و مازندرانی زیر مجموعه ای از زبانهای ایرانی هستند و از خانوادهءِ دور گویش های زبان پارسی است، زبان کُردی از نزدیکترین این گویشها به زبان پارسی است. نزدیکی و خویشاوندی که مردم کُرد با هخامنشی ها و پارسی، ساسانیان، و اشکانیان دارند، در هیچ کجای جغرافیای ایران یافت نمیشود، هر چند که هخامنشیان و مادها جنگهایِ سخت درون خانوادگی برای کسب قدرت را داشته اند.
زبان فارسی امروز، زبان پارسی باستان نیست و زبان اصلی و مادریِ سعدی و حافظ هم زبان فارسی امروز نبود و نیست، بلکه گویشی از زبانهای پارسی زاگرس جنوبی است.
3-آقای نوی علا مینویسد: [... میگويند: گروه «فارس» ها بصورتی يکپارچه در برابر گروه های زبانی ِ ترک و کُردو عرب و لُر و ترکمن ( و گاه حتی گيلک و مازندرانی ) ایستاده است..]، من معنی در پرانتز گذاشتن زبان گیلگ و زبان مازندرانی و بکار بردن واژهءِ "حتّی"را از سوی آقای نوری علا را در شکل تحقیقی و متدولوژیک درک نکردم، آخر مگر زبان گیلگ و مازندرانی پارسی باستان بوده و هست ؟. مگر مردمان ایرانی گیلگ و مازندرانی و آقای نوری علا و گذشتگانش در سرزمین پارس و پارسی بودند که امروز هم باشند،
مگر آقای نوری علا و گذشتگانش در سرزمین پارسه(استانهای درغرب جنوب غربی و جنوب) ساکن بودند و هستند و در آنجا متولّد شده است ؟. زادگاه آقای نوری علا تا سرزمین پارس نزدیک به 1500 کیلومتر است، بنا بر این بر کدام اساس و فاکتورهایِ جامعه شناسی، مردم شناسی و باستان شناسی آقای نوری علا خود را پارسیمیداند و با محور قرار دادن خود، بجای مردم سرزمین پارسه و پارسی و در جایگاه مردمان زاگرس نشین، سرزمینها را تقسیم و هفت گونه زبانی در ایران کشف میکنند !.
از همهءِ اینها گذشته زبانی بنام فارسیوجود ندارد، زبان پارسیهمان زبانهای ایرانی بر گرفته از همهء جغرافیای سیاسی ایران بود و هست که بنام سرزمین "پارسه" (در غرب و جنوب غربی و جنوب ) زادگاه هخامنشیان پارسی نامگذاری شده است. گویش های زبانهای ایرانی زاگرس از جمله کُردیولُرینزدیگترین گویش ها به زبان پارسی و در واقع تنها بازماندگان زبان باستانیِ پارسی میباشند.
گذشته از تأثیر گذاری ناچیز و کمرنگِ خطهء شمال در انقلاب مشروطه، تا سلسلهء پهلوی ناحیّهء گیلان و مازندران در تاریخ سیاسی ایران بویژه در تاریخ ایران قبل از اسلام دوران هخامنشی و ساسانیان کوچکترین نقشی را نداشته است. نقش این ناحیّه از کشور را در نظام جمهوری اسلامی هم شاهد هستیم. آقای نوری خود علا از مبلغان اصلی آیت الله خمینی و جاده هموار کن برپایی نظام جمهوری اسلامی امروز هستند. کسی که زمانی مبلغ دین و فرهنگ اسلامی بوده است با هویّت ایرانی در تضاد و دشمنی دارد و به ایرانیّتِ خود پُشت کرده است.
شخص رضا شاهقراردادِ ننگین نفتی ایران و انگلیس را به مدّت 30 سال تمدید کرد، تا در مقابل این خدمت به انگلیس نام پارسی (پرشیا، پرسیس، پرزین، پرسیا، پرس، پرسی،) را از روی نام بین المللی سرزمین ایران بردارند. در تاریخ آذرماه 1313 شمسی برداشتن نام پارساز روی سرزمین ایران عملی شد، چون نام پارسی و پرشیا بر گرفته از دیار و جغرافیای زیستی گذشتگان کوروش بزرگ بنیادگذار سلسلهء هخامنشی بود که"پارسه، پارسا، پارسوا"نام داشت و دارد، و این امر باب طبع رضاشاه و مشاوران ایشان از جمله سعید نفیسیو حسن تقی زادهنبود. رضاشاه آنچنان بهسعید نفیسی اعتماد خاصی داشت که او را مأمور تربیّتی محمّدرضاشاه در خارج کشور کرد. رضاشاه پذیرفت که پارسی نیست، ولی نوری علا در قرن 21 ادعای آنرا دارد.
در جای دیگر در همین مقاله آقای اسماعیل نوری علا می نویسند که: [... و معتقدند که همهء گروه های زبانی تحت ستم بايد خود را از «يوغ ظلم گروه فارس» رها کنند (و در هيچ کجا هم حاضر نيستند که حداقل بجای «فارس» (که يک مفهوم قوميتی است) از ترکيب «فارس زبان ها» استفاده نمايند.
مثلی هست گه گوید: خشت اوّل گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج !. حال قضیه تعاریف و برداشتهای اشتباه آقای نوری علا از مفاهیم جامعه شناسی و مردم شناسی و باستان شناسی جغرافیای ایران از جمله از واژه های سیاسی پارس و پرشیااست که خشت را هدفمند از همان اوّل کج گذاشته و میگذارد و تا به امروز کج رقته و در آینده هم کج خواهد رفت.
بر خلاف ادعای آقای نوری علا، واژهءپارسی(پرشیا، پرسیس، پرزین) بیانگر قومی،نژادیو زبانینبوده و نیست، و تنها بیانگر یک جغرافیای سیاسی در جنوب غربی و در جنوب ایران باستان و امروز بوده و هست و تمامی جغرافیای استانهای غربی، جنوب غربی و جنوب امروز ایران را در برگرفته و میگیرد، که استان کهگیلویه و بویراحمدامروز تا دیار ایذهء بختیاریدر مرکز این جغرافیا قرار دارد، و در کنار استانهای دیگر در جنوب کشور، استان خوزستان پاره ای جدا ناشدنی از این جغرافیای پارسه میباشد.
4 -آقای اسماعیل نوری علا در جای دیگر مقالهء خود مینویسند که: [... در کشور خود ما بلوچ ها و کردها و آذری ها و لرها و ترکمن ها و اعراب شمال خليج فارسو فارس های ساکن در استان فارس را می توان دارای خصلتی «قوميتی ـ جغرافيائی» دانست....]، و امّا آقای نوری علا نمی نویسند که پس جایگاه کیلگیو مازی یا مازندرانی (که بعضأ آنها را ایرانی هم نمیدانند و از مردمان غیر ایرانی حاشیه نشین دریای خزر میدانند) کجاست ؟ جایگاه یزد و کرمان، قم، خراسان و تهران و اصفهان در کجاست ؟ آنها دارای چه خصلت قومیّتی و جغرافیایی هستند ؟ از مهاجران و مهاجمان غیر ایرانی به ایران و یا افغانی هستند ؟ از کدام سیاره و از کدام سمت و سوی آسمان و زمین بر سرزمین ایران نازل شده اند.
این نوشته های آقای اسماعیل نوری علا مرا بیاد همان مفسران دروغ پرداز و کلک باز ایرانیانی می اندازند که تلاش داشتند و دارند که به مردم آلمان و به نازیسیم آلمانبفهمانند که کلمه و واژهء "کرمان"همان واژهءِ مردم شناسی ژرمنهست، که به مرور زمان به کرمانتبدیل شده است، به عبارتی دیگر ژرمن از واژهء کرمانمشتق گرفته شده است . امثال نوری علاها و ایرانیان بی هویّت این درک را ندارند که دریابند آلمانی ها و در جوامع جهان غرب واژگونه نگاری تاریخی و کسب هویّت کذاب ممنوع و مجازاتی بس سخت دارد، جهان پیشرفته و راسیونال بخوبی کشف کرده اند و میکنند و میدانند که پارسی ها چه کسانی بودند و امروز هم چه کسانی هستند و در کدام جغرافیا بودند و امروز هم بسر میبرند.
آخر آقای نوری علا !!! شما و مردم کرمان، یزد، و خراسان و قم و تهران ، اسب سوار، تیر انداز و کمان دار و ارابه سوار و سنگر شکن و بودید و هستید و نشانه هایی از فرهنگی اصیل و سنگین ایرانی قبل از اسلام را داشتید و دارید و تا به امروز هم آنها را پاسداری داشته اید، یا مردمان سرزمین و دیار زاگرس دیروز و امروز ؟ اصلأ واژهء پارسیاز رشته کوه زاگرسگرفته شده است. چگونه آقای نوری علا میتواند رشته کوه عظیم زاگرس این خانه و کاشانهء هخامنشیان ( پارسی ها) را جایجا و بر دوش گذارند و آنرا به خراسان، یزد، و کرمان، گیلان و مازندران و به تهران و به سایر جغرافیای ایران انتقال دهند.
5-در جایی دیگر آقای نوری علا می نویسند که: [... معنای بديهی و منطقی و طبيعی و علمی اين سخن آن است که اگر بخواهيم «ملت ايران» را ـ بنا بر نظر کوشندگان سياست ورز قوميت های ايرانی ـ در اضعافی موسوم به «مليت های ايران»گروه بندی کنيم، آنگاه اگرچه می توانيم از مليت های کُرد و ترک و لُر و ترکمن و عربنام ببريم اما چيزی به نام «مليت فارس»وجود نخواهد داشت و در اين مورد نيز صرفاً می توانيم از وجود «مليت های فارس زبان ايران»ياد کنيم....]. من که از این نوشته های یک بام و دو هوای آقای اسماعیل نوری علا سر در نیاوردم، جناب دکتر نوری علا آنقدر پراکنده گویی و اغراق میکنند که حتّی رشتهءِ کلام خود را در یک نوشتار این چنین کوتاه هم از دست میدهد و تمامی گفته ها و ادعا های قبلی خود را نفی و نقش بر زمین میکند.
آقای نوری علا لطفأ بفرمایید این ملیّتهای فارسزبان در کجای ایران و در کدام استانهای امروز ایران هستند، این ملیّتهای فارس زبان، از چه قوم و نژاد و دارای چه شاخصه های فرهنگی، تاریخی هستند ؟ اگر هم میهنان گرانقدر گیلگ و مازندرانیما، در ردیف ملیّتهایی مانند کُرد و لُر، ترکمن، عرب و تُرک نیست، پس به کدام ملیّت تعلق دارند، زبان آنها هم که پارسی باستان نیست پس آنها را در کدام گاتوگوری قرار دهیم، سایر جغرافیای شرق، شمال شرقی، ایران مرکزی، سمنان و یزد، اصفهان.. ایران شمالی( تهران)، از کدام ملیّت ها هستند، پارسی که نیستند پس از کدام تبار و جنس هستند ؟ ترکیبی از نژاد های تُرک و عرب و مغول ؟. مردمان افغانی و تاجیک و سایر نقاط دیگر خارج از جغرافیای ایران هم ملیّتهای فارس زبان هستند، آنها را چطوری ارزیابی میکنید ؟ یعنی آنها پارسی هستند ولی استان کهگیلویه و بویراحمد که در مرکز سرزمین پارسه بوده و هست، پارسی نیست ؟ مردم کُرد بینادگذار تاریخ و تمدن ایرانی پارسی نیست ؟!.
6-در بخش بعدی آقای نوری علا می نویسند که: [... بر اين اساس، و از نظر من، می توان گفت که عبارت «مليت فارس»يک عبارت جعلی و اختراعی است..]
طبیعی است که ملیّت فارساز لحاظ نژادی و فرهنگی جعلی و اختراعی است ولی باید هم اضافه کرد که ملیّتهای فارس زباناختراعی آقای نوری علا هم جعلی است. ولی آن چیزی که آقای نوری علا ها و اغلب روشنفکران ایرانی آنرا انکار و نفی میکنند و هنوز در قرن 21 تلاش بر آن دارند که آنرا در پرده پنهان دارند و به گور بسپارند این هست که" پارسی، پارسه، پارسا، و پارسوا "یک نام جعلی و اختراعی نبوده و نیست، بلکه یک جغرافیای سیاسی در غرب و جنوب غربی و جنوب ایران در شمال خلیج فارس بود و امروز هم هست و مردمان آن از بازماندگان همان هخامنشیان و پارسی ها و ساسانی ها و اشکانیانبودند و امروز هم هستند و مانند گذشته در همان جغرافیا سکونت دارند و تا ابد هم وجود خواهند داشت و نسل جوان این دیار بیدارتر از همیشه از نام و نشان و فرهنگ و منش آنها پاسداری خواهند کرد.
7- در ادامه آقای نوری علا می نویسند که: [... کشور ما همواره به منطقه های مختلفی تقسيم می شده است که در آن اشتراکات خونی، قوميتی، فرهنگی، مذهبی و زبانی وجود داشته است. بلوچستانو کردستانو آذربايجانو خوزستانو ترکمنستانو لرستان، و بسياری از «استان» های ديگر، همواره همين بوده اند که هستند...]. من که شگفت زده شدم از این بررسی تاریخ و پروسهء نامگذاری خونی، قومیّتی ایران از سوی آقای نوری علا!!!. هیچکدام از نامهای در بالا نامبرده بجز آذربایجان ( آذرآبادگان) که قدمت تاریخی باستانی ایرانی دارد، بقیّهءِ نامها سند تاریخی قابل بررسی و مستندی را حداقل تا دوران صفویان نداشته اند و ندارند.
اگر قرار بر تقسیمات آقای نوری علا باشد، در آلمانکه ملّتی یکدست هستند حداقل 16 شانزده شاخهءِ خونی و قومیّتی به تعداد جغرافیای زیستی ایالتی و تفاوتهای فرهنگی و زبانی را خواهند داشت، امری که هر آلمانی آنرا بشنود آنرا به تمسخر خواهند گرفت. با این حساب شاخهء خونی و قومیتّی گیلان و مازندران، خراسان و تهران و بزد و سمنان و کرمان و قم و اصفهان چه هستند ؟. این اسامی مناطق و شهرهای قم، مشهد هارون الرشید، خراسان، تهران، یزد و سمنان، اصفهان از کجا گرفته شده اند ؟ آیا نشانه ای فرهنگی و سیاسی و آثار معماری ایی از سرزمین پارس و هخامنشی و پارسی در آنها وجود دارد ؟
8 -آقای نوری علا در ادامهءِ مقالهء خود مینویسد: [...ممالک محروسهء ايران (نام کشورمان در قانون اساسی مشروطه)...]. در قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای، حتّی نامی از ممالک محروسه نیست، امّا آقای نوری علا براحتی تحت قیمومیّت روسیهءِ تزاری بودن ایران (ممالک محروسهءِ روسیه) در زمان قاجاریان را دوباره زنده میکند و تازه این ادعای خودشان را به قانون اساسی مشروطه هم نسبت میدهند.اصولد یادآوری ممالک محروسه در امروز چه مشکلی را برای شهروندان ایرانی حلّ خواهد کرد ؟
محروسه یک واژهءِ عربی است و مؤنث محروساست و به معنی حراست شده، نگاهداری شده، میباشد. یعنی کشور ما از سوی چه کسانی حراست شده است ؟ با این وصف باید آمریکا را هم ممالک محروسهء آمریکا، یا ممالک محروسهء آلمان، فرانسه، انگلستان بنامیم. این اصطلاح سیاسی زمانی بکار گرفته شده که قاجاریان بویژه محمّدعلیشاه قاجارتاج و تخت خود را تحت حراست و قیمومیّت روسیه تزاری در آورد و بخش بزرگی از سرزمین ایران را به روسیه هدیه کرد. رضاشاه هم به تقلید از محمّدعلیشاه نام بین بین المللی: پارس، پرشیا را با دادن باج به انگلیس جذف کرد.
اکنون با چه انگیزه ای آقای نوری علا نام ممالک محروسهرا تکرار میکند، آیا دغدغهء آقای نوری علا، واقعأ ایران و سرنوشت مردمان آن هست، یا در پی کسب جاه و مقام و پایگاه و جایگاه اجتماعی و برای کسب یک هویّت کذاب با هر روش و قیمت میباشد. !!!. شاهان قاجار هم تیره و خاندانی از اعراب را که در بخش کوچکی از استان خوزستان مهاجرت کرده اند، هدفمند عربستاننامیدند، آیا امروز هم باید استان خوزستان ایران را عربستان بنامیم؟
9 -در جای دیگر آقای نوری علا اقلیّت عربساکن خوزستان را اعراب شمال خلیج فارسمینامند. براستی آیا آقای نوری علا چشم اندازی به جغرافیای سیاسی ایران و شمال خلیج فارس هم ندارند که دریابند شمال خلیج فارس از کجا تا کجاست و چند کیلومتر طول و عرض دارد و چه مردمانی در شمال خلیج فارس بودند و امروز هم هستند ؟. جغرافیای زیستی و آرامگاه و تمامی آثار باستانی هخامنشیان و پارسی ها، و منابع انرژی ما در جغرافیای شمال خلیج فارس میباشد،
شمال خلیج فارس استانهای غرب، جنوب غربی و جنوب کشور و مکان و جغرافیای محیط زیستی مسکونی ما و گذشتگان مان میباشد و نه فقط آقای نوری علا بلکه هیچ قدرت درونی و بیرونی نمیتواند کوچکترین خدشه ای در این جغرافیا بوجود آورند.
اگر آقای نوری علا خیلی سخاوتمند و بخششگر هستند، بروند و زادگاه خودشان را به دیگران تقدیم کنند و یا از تسخیر آن از سوی همسایگان شمالی و غربی و شرقی آن جلوگیری کنند، تا بیش از این از محاصرهءِ خود جلوگیری و خود آقای نوری علا قلم و زبان خودشان را به اجبار بر علیه ایرانیان بکار نگیرند !!!.
10 -● در نهاد جنبش سکولار دمکراسی آقای نوری علا هم حزبی هست بنام حزب اتحاد عشایر جنوب. گرچه من بافت سیاسی و جغرافیایی و حتّی فئودالیتهءِجنوب کشور را حتّی در میزان کامل تحقیقی روش مندانه و مستند میشناسم، امّا به علّت دوری طولانی از میهن در تردید افتادم و از گوشه کنار، و از افرادی با شناخت از استانهای همسایهءِ زادگاهم در جنوب هم جویای وجود چنین حزبی شدم، از همه سو اظهار بی اطلاعی و شگفتی بود. تا اینکه چندی پیش فردی که خود را بنیادگذار این حزب میداند، در تلویزیون پویشبا آقای سیروس ملکوتی مصاحبه و گفتگویی داشتند و بالاخره دریافتیم که این حزب نمایندهءِ یک خانواده عرب تباردر شهرکی از استان فارس میباشد. فرد مسئول این حزب ادعا میکند که مالک بخش بزرگی از جغرافیای استان فارس بوده و زمین ها و جغرافیای پاسارگاد، و مقبرهء کوروشبزرگ هم به خانوادهء ایشان تعلق داشته و دارد و این خانواده یکی از پایه های اصلی سیاست ورزی در استان فارس بوده اند. جدأ مایهء شگفتی است،
11 -جناب آقای نوری علا، نام ممالک محروسهرا بر ایران میگذارند، شمال خلیج فارسرا به اعراب می بخشند، حزب اتحاد عشایر جنوبکه قرار است هم دوش آقای نوری علا دمکراسی و سکولاریسم را در ایران پیاده کند، عرب تبار در جبههء ناسیونالیسم عربی بوده است و خود را مالک سرزمینهای پاسازگاد و مقبرهء کوروش هم میداند. از سویی دیگر نهادی هست بنام پاسازگاد برای پاسداری از آثار باستانی در استان فارس که آقای نوری علا هم در آن دست دارند، همه اینها دست بهم میدهند و هویّت واقعی و خواسته های آقای نوری علا را در پرده ای پُر از ابهام قرار میدهد و بودن همین ابهامات ضربات سنگینی بر تاریخ سیاسی کشور ما وارد آورده است و پرداختن به آن وظیفهءِ ایرانی است.
در پایان به تعریف و برداشتی که پروفسور Josef Wiesehöferمورخ، باستان شناس، ایران باستان شناس آلمانی در صفحهء 13 کتاب خود بنام Das antike Persien (در بالا) از پارسی دارد را می آورم، تا حداقل محقیق و پژوهشگران ایرانی را وادارد از همین امروز با روشهای علمی و مستند قانونمند به مسائل بپردازند و در انتشار مطالب خود دقت و راستگویی و امانتداری بیشری داشته باشند، دوران داستانسرایی بسر آمده است. این کتاب بدون نقشه ها در 426 صفحه است.
Da hier vor gestellte Gesamtbild des antike Persien legt den umfassenden Persien- Begriff zugrunde, bezieht ihn jedoch nicht allein auf das Territorium des heutigen Nationalstaat Iran, sondern schlisst alle Räume mit ein, die in der Antike von iranische Völkerschaften in der Grenzen der reiche der Achaimeniden, Parther, und Sassaniden bewohnt wurden.
ترجمهءِ من از این مطلب آلمانی: [... در اینجا تصویر و مفاهیمی که در ارتباط با ایران باستان (پرشیا و یا پرزین در دوران آنتیک) به نمایش گذاشته شده و یا دربارهء آن گفتگو شده است، یک اصطلاح فراگیر هست که مجموعه و بستری را شامل میشود که تنها به جغرافیای سیاسی حکومت ملّی ایران امروز را در بر نمیگرد، بلکه تمامی سرزمینهایی را در بر میگیرد که در گذشته مردمان ایرانی تبار در مرزهای امپراطوریهای هخامنشیان، پارت ها، و ساسانیان در آن سکونت داشته اند... پایان ترجمه].
● بزرگترین و قردتمندترین ایالتها و یا جغرافیای سیاسی ایران در دوران قبل از اسلام، دو ایالت و یا دو ساتراپ پارس و ماد در ناحیّه زاگرس بوده و هست، پایتخت هخامنشیان هم در سه شهر و منطقه تخت جمشید در فارس، شوش در خوزستان و همدان و یا هگمتان ( پایتخت مادها) بوده است. از حملهء اعراب و مسلمانان و از زمان سلطهء تُرک تباران بر ایران جغرافیای زاگرس پارس و ماد هدفمند سرکوب و در عقب ماندگی اقتصادی و منزوی کردن سیاسی نگهداشته شده است و تا زمانی که قدرت سیاسی مانند دوران قبل از اسلام به زاگرس بر نگردد، هویّت ایرانی سرگردان و سرزمین ایران بازیچهء بیگانگان با ایدئولوژی مختلف از جمله اسلام سیاسی و شیعه گری قزلباش صفویان خواهد بود.
● موضوع اصلی در پیش رو، حملهء نظامی و سیاسی و اقتصادی پان ترکیسم و پان عربیسم و پان اسلامیسم به جغرافیای زیستی مردمان ایرانی تبار کُرد در عراق، در ترکیه، در سوریه و در منطقه است، مقاومت امروز مردم کُرد تکرار تاریخ و ادامهء مقاومت ایرانیان در مقابل هجوم اعراب و مسلمانان در 1400 سال پیش، حملهء بیگانگان در گذشته و در عصر جدید است،
شکست مردم کُرد در کوبانی شکست دیگر ایرانیان است، سنگر کوبانی سنگر اصلی و جبههءِ مقاومت ما ایرانیان است، اگر دیگر سرزمینی بنام ایران وجود دارد و هویتّی بنام ایرانی زنده است، نباید کوبانی و کردستان را تنها بگذارد، نشان خورشید در پرچم کوبانی، نشان و هویّت ایرانی ماست، نشان از اندیشهءِ ایرانی و نماد اهورامزدای خردگرایی ماست.
|اُکتبر 2014| آلمان| ناصر کرمی|