درست بعد از جنگ دوم جهانی، کشور ما که باصطلاح بی طرف بود و درجنگ شرکت نداشت، با این وصف به دلیل موقعیت استراتژیک نظامی از جنوب و شمال توسط نیروهای انگلیس و آمریکا وشوروی سابق اشغال شد. ارتش ایران باوصف، وجود افراد وفادار به آب و خاک و میهن دوست در آن، در برابر متفقین خیلی کوتاه مقاومت کردند و نا گهان سربازان بنا "به دستور ازبالا"به خانه های خود باز گشتند. رضا شاه به امر رهبران انگلیس و از ترس کمونیستهای شمال زود استعفا کرد و به جزیره ی موریس فرستاده شد. ایران دارای حکومت ضعیفی بود و نمی توانست مملکت را بطور ایدآل و شایسته، بعد از 20 سال جو اختناق و استبداد، اداره کند. نیروهای مبارز و مترقی اززندان رضاخانی آزاد شده بودند. آنها می خواستند بعد از دیکتاتوری ونفس گرفتن از مردمان ملتهای ایران، حد اقل یک آزادی نسبی و دمکراسی در مملکت حاکم شود. اما چنین جو دمکراتیکی را، اکثر نیروهای اشغالگر، نمی خواستند. آنها یک حکومت مرکزی و مقتدر، مانند رضا شاه را درایران درنظر داشتند که اولا تا پوست و استخوان علیه چپ و ضدکمونیست باشد ودوما، آنها خود آمر گردند که قادرباشند قرار دادهای اسارت بار اقتصادی با اورا ببندند. اما رهبران ملیتهای گوناگون در ایران، ازجمله کردها و آذریها مایل بودند از حق وحقوق مساوی برخوردار باشند و حکومتهای خود مختاری به زبان امروزی، سیستم فدرالیستی در کشور ایجاد کنند. پس می توان بدین صورت خلاصه کرد که زمینه طبیعی، یعنی ضعف دولت مرکزی ونیروهای مرکزیتگرا وحامیان خارجی آنها، ناشی ازجنگ جهانی دوم، برای تشکیل جمهوریها یاحکومت هائی خود مختار درآذربایجان وکردستان آماده می کرد. درسایرنقاط نیزعملی بود، اماچون کنترل کامل در دست انگلیسیها و آمریکائیان مرکزیت گرا بود، غیرممکن بنظر می رسید. در هرحال موقعیت جهانی در پایان جنگ دوم و رقابت بین دو بلوک، یعنی قدرتهای بزرگ سرمایه داری وسوسیالیستی خودعاملی بودند که آن زمینه را تقویت می کردند. لذا حکومتهای ایالتی از جمله حکومت خود مختار کردستان در مهاباد به رهبری زنده یاد قاضی محمد که من اورا، گاندی خاورمیانه درنوشته هایم، آورده ام، تشکیل شد و در مدت زمان بسیار کوتاهی (حدود یک سال) باتمام موانع اقتصادی که حکومت مرکزی بوجود می آورد، دست آوردهای فراوانی در زمان خود برای مردم کرد، به ارمغان آورد. درهرصورت موجودیت حکومت خودمختار درمهاباد ورفتار دمکراتیک قاضی محمد دردل، نه فقط برتری طلبان و مرکزیت گرایان، بلکه همه نیروهای خارجی موافق دیکتاتوری، وحشت انداخته بود. بهرحال آنها ساز دیگری می نواختند که درطول بیش از 70 سال گذشته نتیجه آن ثابت شده که ادعای آنها، مبنی بر تجزیه طلبی، بی پایه بود. آنچه که به کردها مربوط است، چند سال پیش مورد یک پرسش قرار گرفتم که آیا رهبران کرد بعد از جنگ دوم جهانی واقعا دیدگاه تجزیه طلبی داشتند؟ من با صراحت و بدون توقف، پاسخ دادم نه! این ادعا درست نیست و بنا به اسناد ومصاحبه ها دراین زمینه آن را می توان ثابت کرد و در واقع این ادعا را تهمتی غیر قابل بخشش باید دانست.
متأسفانه این واژه تجزیه طلبی اکنون مد روز شده است و بوسیله نیروهای راست بر تری طلب و ناسیونالیست برای کوبیدن ملیتهائی که درایران مدعی حقوق اولیه خود هستند وضدیت علیه آنها، بکارگرفته می شود، بدون آنکه مفهومش کاملا برای مردم روشن شده باشد. حالانمی دانم، برخی مفهوم آن رانمی فهمند یا قصدا وبرای عوام فریبی، چپ وراست بکارش می گیرند. مثلا خیلیها می کوشند واژه فدرالیسم را در میان جوانان بمعنی تجزیه طلبی جا بیاندازند که واقعا تعجب آوراست! من نمی گویم که این حضرات مفهوم فدرالیسم را نفهمیده اند، بلکه خوب هم می فهمند اما منافع کوتاه مدت آنها ایجاب می کند که به سر گشاد شیپور بدمند و درمیان ملتهای ایران تفرقه بیاندازند و دشمنی به وجود آورند که خوشبختانه با وصف اختصاص دادن بودجه کلانی برای این کار مخرب، تا به امروز کمترین موفقیتی را داشته اند. اکنون که خودرا شکست خورده می بینند، شیوه دیگری برای جلوگیری ازادعای حقوق برابر بکار می گیرند، یعنی شیوه ی ترور و افراطی گرائی اسلامی. این نکته مورد حمایت نیروهای راست و محافظه کار و سودجو هم هست. کافی است به بهای نفت دربازار آزاد نگاه شود. تروریستها که نفت دارند نیازمبرم بسلاح برای آدم کشی دارند. آدم تا آخرش را بخواند.
به هرحال دمکراسی با جمهوریهای خودمختار آذربایجان و کردستان و بویژه کردستان با نیرنگ شکست داده شد. بعد از آن تا به امروز حاکمیت مجدد دیکتاتوری پا بر جای مانده است واین خواست سیستمهای سرمایه داری هار ومنافع ازدست رفته ها بود و هست. هر انسان آزادی خواهی از خود می پرسد، مردمان ملتهای ایران چه می خواهند؟ دریک جمله می توان خلاصه کرد. همه آنها می خواهند حق به حقداربرسد وحقوق برابر بدون قید و شرط برقرار باشد. بدون شک رهبران آگاه و مردمی خلقهای هفتاد وپنج میلیونی ایران هیچ دیکتاتوری را چه شاه اش باشد و چه شیخ اش، نمی پذیرند و تحمل نمی کنند. بهمین دلیل ازچند سال بعد از سرکوب وشکست به ناحق جمهوری خود مختار کردستان مجددا احزاب بنیانگذار این خود مختاری بازسازی شده و مبارزه ی بر حق ملت کرد از سرگرفته شده است.
ازآنجا که مطلب باید محدود باشد به چندصفحه، من حدود پنجاه سال گذشته مبارزه برای آزادی راخلاصه می کنم. آرزو دارم اگر برای شخصیتهای دمکرات پرسشی پیش آمد، مطرح کنند که با کمال میل برای پاسخ در خدمتم. بطوری که در رسانه ها آمده است، بعد از قاضی محمدو همراهانش که بی گناه به دار آویخته شدند، حزب توده ایران که در حکومت مرکزی در قدرت بود، یکی از اعضای معروف و خوشنام خود را که کرد وفادار به آرمان والای قاضی محمد بود، بنام زنده یاد غنی بلوریان به رهبری حزب دمکرات کردستان گماشت. درآن زمان بعداز اعدام قاضی ها چون ملت کرد موضع ضد کمونیستی نداشتند وکشور شوراهارا ناجی ملتهای تحت ستم جهان می دانستند، حزب توده ایران، حزب دمکرات کردستان رابخش ایالتی از خود می شمرد. بعد از زنده یاد غنی بلوریان، گویا عزیز یوسفی، که یکی دیگر از مبارزان خوشنام کرد بود، رهبری حزب دمکرات کردستان ایران را بر عهده گرفت. تا زمانی که حزب توده ایران درمملکت چیزی برای گفتن داشت، حزب دمکرات کردستان همراهی و هم پائی می کرد. تا آن زمان گویا حزب توده ایران مایل نبود و یا حزب دمکرات کردستان ایران قادر نبود، کنگره دوم خودرا برگزار کند. برای اولین بار درکردستان عراق دریک دهکده، کنگره دوم حزب دمکرات کردستان ایران، با همکاری زنده یاد ملا مصطفا بارزانی با احتیاط و مخفیانه تشکیل شد و عبدالله اسحاقی، معروف به احمد توفیق، رهبری را برعهده گرفت. در واقع بطوری که می گویند سیاست حزب به رهبری احمد توفیق در کردستان عراق توسط زنده یاد ژنرال بارزانی تعیین می شده است.
در کردستان ایران دقیق در این ایام، با وجود جو اختناق محمد رضا شاهی، جنبشی بوجود آمد که به جنبش درخشان و فراموش نشدنی سالهای 1346-47 ملا آواره و معینی هاو اسماعیل شریف زاده و همراهان نام گرفت. درآن دوره وضع حزب دمکرات کردستان ایران بسیار درهم بود. بهمین دلیل شخصیت جوان و روشنفکری که در اروپا تحصیل می کرد، بنام زنده یاد دکتر عبدالرحمان قاسملو، کوشید جوانان کردرا دور یک میز جمع کند که درباره وضع نابسامان حزب دمکرات کردستان ایران چاره جوئی کنند. حزبی که در زمان خود مورد علاقه اکثر مردم کرد بود و از آن به یاد بنیان گذار محبوب قاضی محمد، حمایت می کردند، از نو باز سازی شد.
اگر من درسخنرانی ها و مقالاتم از بازسازی حزب دمکرات کردستان ایران توسط زنده یاد دکتر قاسملو حرف زده ام، یک واقعیت است. این مطالب درهمه رسانه ها و بویژه در ویکی پیدیای دکتر قاسملو به درستی آمده است که من بخشی از عین مطلب را در اینجا می آورم: "سال 1349 بعد ازصدور بیانیهٔ 11 مارس وتوافق میان رهبری جنبش کردستان عراق با دولت آن کشور امکان فعالیت سیاسی در کردستان ایران بیشتر شد. در این فرصت دکتر قاسملو از اروپا بازگشت و به یاری چندنفر ازیاران نزدیک خود مسئولیت احیای سازمانهای حزب دمکرات کردستان را به عهده گرفت. درکنگره سومحزب که در خرداد ماه سال 1350 برگزار شد، دکتر قاسملو به عضویت کمیتهٔ مرکزی و سپس به دبیر کلی حزب دمکرات کردستان ایران انتخاب شد و از آن به بعد در همهٔ کنگرههای حزبی به عنوان دبیرکل برگزیده شد. عبدالرحمن قاسملو روز 22 تیر1368به گفته منابع جمهوری اسلامی توسط گروه ناشناسی و به گفته مخالفان در حالی که برای رسیدن به راه حل مسالمت آمیز در ایران با تنی چند از نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در وین برسر میز گفتگو برای مذاکرات صلح نشسته بود، به همراه عبدالله قادری آذربه دست نمایندگان دولت کشته شد. ترورویستها با پوشش دیپلماتیک وارد اتریش شده و با همکاری سفارت ایران پس از ترور خاک اتریش را ترک کردند. به گفته همسر دکتر عبدالرحمن قاسملو، نسرین قاسملو، تروریست ها دولت وقت اتریش را تهدید کرده بودند در صورت افشای ترور، از آن ها به این دلیل که در جریان جنگ ایران و عراقاعلام بی طرفی کرده بودند ولی به هر دو طرف جنگ سلاح می فروختند (این امر بر خلاف منشور سازمان ملل متحد است) شکایت می کند. دولت وقت اتریش نیز به این دلیل در آن مورد ساکت ماند. پس از ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، برخی رسانههای اتریش از دست داشتن وی درترور سخن گفتند. هاشمی رفسنجانی درخاطرات سال 1368خود این مساله را تایید می کند که قاسملو به هنگام ترور درجلسه ای مشغول رایزنی با دیپلمات های جمهوری اسلامی بوده است. به گفته اوضاربین قاسملو، دیپلمات جمهوری اسلامی رانیز به قصد کشت هدف گلوله قرار داده بودند ولی از زدن تیر خلاص خود داری کرده بودند. این دیپلمات ابتدا توسط پلیس اتریش مورد بازجویی و سپس آزاد شد". این بود سر نوشت کسی که می خواست از طریق دیالوگ به حقوق ملت خویش برسد. آقای هاشمی رفسنجانی دروغ مصلحت آمیز می گوید. اگر قاتلین غیر از دیپلماتها و مأموران جمهوری اسلامی می بودند، مطمئنا تیر خلاص را هم به مضروب می زدند. اما تبر دسته خود را نمی برد! همین بلا را بر سر دیگر رهبران حزب دمکرات کردستان ایران از جمله زنده یاد دکتر صادق شرفکندی آوردند. به این دلیل چون او می خواست همه ی نیروهای اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی را دور یک محور جمع کند و راه حل سیاسی برای مبارزه علیه نا عدالتی بوجود آورد. زنده یاد دکتر شرفکندی، دقیق همان سیاستی را دنبال می کرد که زنده یاد دکتر قاسملو به آن باور داشت. در اینجا نیز آن چه که رسانه ها گفته اند و خودبنده درجریان قرار داشته ام و صحه می گذارم بر این نوشته های ثبت شده، آن را خواهم آورد:
"صادق شرفکندی درکنگرههای 5 و 6 و 7 و 8 و 9 حزب دمکرات به عضویت کمیته مرکزی و هر بار از سوی کمیته مرکزی به عضویت دفتر سیاسی انتخاب می شد. شرفکندی در طول دوران عضویتش در حزب دمکرات اکثراً مسئولیت بخش انتشارات و تبلیغات را به عهده داشتند و از سال 1365 تا هنگام ترور دکتر قاسملو وظیفه معاونت دبیر کلی حزب راعهده دار بود. صادق شرف کندی درنخستین نشست کمیته مرکزی پس از در گذشت قاسملو به اتفاق ارا اعضای کمیته مرکزی به دبیرکلی حزب دمکرات انتخاب و درکنگره 9حزب مجدداً به این سمت انتخاب گردید و تا زمان مرگ وظیفه سنگین دبیر کلی حزب را بر عهده داشتند. او در تروریکه در هفدهم سپتامبر 1992 (پنج شنبه 26 شهریور 1371) در رستوران میکونوسدر برلینصورت گرفت همراه باتنی دیگر از سران حزب کشته شد. داد گاه اعلام کرد که به مامورین جمهوری اسلامی مظنون استو مشخصا علی خامنهای (رهبرجمهوری اسلامی ایران)، اکبر هاشمی رفسنجانی (رئیس جمهور آن دوران) و علی فلاحیان (وزیر وقت اطلاعات سابق) را به دادگاه فراخواند. در جریان دادگاه، شخصی که به همت بنی صدر و تضمین امنیتی پلیس آلمان جرأت حضور دردادگاه و شهادت دادن را یافته بود، گواهی داد که او خود از اعضای سابق وزارت اطلاعات ایرانبوده و به خوبی سیستم طراحی ترورها را می شناسد. او اظهار داشت که تمامی ترورهای خارجی در نتیجه تصمیم یک کمیته پنهان ترور، متشکل از رهبر به اصطلاح دینی، رئیس جمهور، وزیر اطلاعات و وزیر امور خارجه صورت می گیرد. به دنبال ترور شرفکندی؛ این شاهد مقامات قضایی آلمانرؤسای جمهوری اسلامی و در صدر آنها سیدعلی خامنهایراعاملان اصلی این ترور معرفی کردند. باوجود تلاشهای مکرر جمهوری اسلامی برای سرپوش گذاشتن بر این قضیه، سران نظام نتوانستند آن گونه که در ترور عبدالرحمان قاسملوو شاپور بختیاربا دولتهای اتریشو فرانسهساخت و پاخت کرده بودند، دولت آلمانرا نیز بخرند. اگر چه تحت فشار دولت آلمان، مقامات قضایی مجبور شدند به ذکر تلویحی برخی از حقایق بسنده کنند، اما قضیه میکونوسروابط دو کشور را به وخیم ترین حالت ممکن رساند". دراینجا از ترور دیگران برای جلوگیری ازطول کلام صرف نظر می کنیم. اما ترور دکترکاظم رجوی اولین نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل بعد از انقلاب در سویس را نباید فراموش کرد. غم انگیز است اما باید در تاریخ جنبشها ثبت گردد که همه انسانهای عدالت پرور باید قربانی بدست آوردن حق و حقیقت برای ملتهای خویش شوند.
ما شاهد انشعابها در حزب قاضی محمد باید باشیم.
حزب دمکرات کردستان در ایران، اولین سازمان سیاسی منسجم و دمکراتی بود که مصاحبه ها وسخنان بنیان گذارو اولین رهبری آن بعد از 70 سال هنوز هم باب روز و مناسب زمان است. بهمین دلیل پندها و آموزه های زنده یاد قاضی محمد ارزش زمرد را دارند. اوگاندی وار باورداشت که اتحادرمز پیروزی است. اما فرزندان قاضی ها مرتب اما کوتاه مدت دست به انشعاب می زنند! من (نگارنده) مخالف سر سخت انشعاب هستم و اگر اجباری انشعاب می شود هیچ نمی خواهم که کدورت و دو دلی به پایه و اعضای حزب برسد. بهمین دلیل بارها کوشش نا موفق برای جلو گیری از انشعاب احزاب کردی کرده ام. تقاضاهای کتبی وشفاهی من بارهبران این احزاب شاهدعینی هستند. خوشبختانه اکنون دارد این نتیجه کوشش گرچه کوچک بوده و با فشار اعضا و هواداران و ملت کرد به ثمر می رسد.
اولین انشعاب گروهی به رهبری زنده یاد غنی بلوریان بود که زیر نام حزب دمکرات کردستان پیروان کنگره چهارم در اوایل انقلاب انجام گرفت. این گروه باور داشتند که انقلاب ایران، ضد امپریالیستی است و باید از جمهوری اسلامی حمایت کرد. همان کاری که حزب توده ایران و سازمان اکثریت می کردند که عاقبت دیدیم چه بلائی این ملاهای نیرنگ باز و بظاهر ضد امپریالیست ولی تا پوست و استخوان امیریالیستی بر سر اعضای رهبری همه ی احزاب مترقی آوردند.
دومین انشعاب بعد از کنگره هشتم حزب دمکرات کردستان ایران انجام گرفت. این انشعاب در سطح رهبری بوجود آمد و انشعابیون هفت نفر به رهبری حسن رستگار و از اعضای کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان ایران بودند که نام خود را همان حزب دمکرات کردستان ایران رهبری انقلابی نهادند. این انشعاب زمانی که ماموستا عبدالله حسن زاده در کنگره دهم دبیرکل حزب شد، کوششی بعمل آورد که مجددا دو شاخه حزب متحد شوند. این موفقیت بنام ماموستا ثبت است.
سومین انشعاب بعد از کنگره 13هم انجام گرفت. بنظر من این انشعاب نیز در سطح رهبری بود و این بار رهبری حزب واقعا به دو شاخه تقریبا مساوی، از هم جدا شدند که از سال 2007 میلادی تاکنون ادامه دارد. اخیرا با خوشحالی باید گفت هیئت های رهبری دو شاخه ازحزب همراه بیشتر اعضا و هواداران حزب از جمله نگارنده که برای رهبری هر دو شاخه انشعاب های دوم و سوم نامه هائی نوشته است و تقاضا کرده که اختلافهای سطحی راکنار بگذارند و کاری نکنند که دشمن برایمان کف بزند، نهایتا به این نتیجه رسیده اند که اکثر اعضا و هواداران حزب دمکرات کردستان درایران اتحاد رهبری حزب را می خواهند. بطوریکه دراخبار دوستان ملت کرد می خوانیم، به زودی نه چندان دور ماشاهد یک حزب متحد خواهیم بود. آرزودارم زمستان برود وروسیاهی به ذغال بماند و آنهائی که چشم دیدن اتحاد حزب دمکرات کردستان ایران را ندارند، کور شوند.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 20.1.2015 دکتر گلمراد مرادی