بازخوانی و تکامل یک متن از قبل رها شده
خانه جایی است که محرم اسرار توست. امنیت و آرامش و رهایی تو در دل خانه نهفته است. گاهی که به اندرون خانه ام می خزم فارغ ازدغدغۀ کون و مکان و زمان می توانم آرامش خانه ام را حس کنم. خانه ام لبریز نیاکان و نیکان تاریخی ام می باشد. جهان من آن بیرون است است اما جهان بینی من در سکوت و زیبایی خانه ام اندیشیده می شود. در خانه ام می توانم جهان بینی شگرف زهتابی و نطقی و معجز و بولود قره چورلو را لمس کنم. و مگر نه اینکه زبان، خانۀ ماست؟ و مگر نه اینکه زبان، ذات انسانی ما را می سازد؟ به قول لرا بورودیتسکی، "زبان نه تنها بازتاب و بيانكننده افكار ماست، بلكه كاملا به افكاري كه ميخواهيم بيان كنيم شكل ميدهد. ساختارهاي موجود در زبان، به شدت بر نحوه شكلگيري واقعيت در نگاه ما تاثير ميگذارد و در واقع انسان را باهوشتر و پيچيدهتر ميكند. با اين وجود، زبان يك موهبت منحصر به فرد براي انسان است. وقتي به مطالعه زبان ميپردازيم درواقع داريم از مسائلي پرده بر ميداريم كه ذات انساني ما را ميسازند؛ و با اين حساب، كار ما نگاهي زير چشمي است به انسان بودن خودمان. وقتي ميبينيم زبانها و متكلمان شان چقدر با هم فرق دارند، شايد بتوانيم تفاوتها ميان انسانهاي مختلف را هم درك كنيم. يك روزي در آينده، وقتي كسي از ما پرسيد چرا فلان فكر به سرمان افتاده و چرا بهمان نظر را ارائه دادهايم، شايد جواب دهيم: "چون به فلان زبان حرف ميزنم !"
چون زبان مادری من این است.
در غربت از هر مهاجری که در بارۀ وطنش بپرسی صورتش می شکفد. فرق نمی کند از کجا آمده باشد. همه آرزوی دیدار زادگاه و وطن دارند. بعدش که دقیق تر به موضوع می اندیشی در می یابی که آنها در حقیقت آرزوی زیستن در خانۀ زبان خود را دارند. زبانی که بنا به گفتۀ بورودیتسکی جهان بینی آنها را شکل داده است. پر بیراه نیست اگر بگوییم که آدمی را زبانش می آفریند. وطن و خاک و جغرافیای زبان، خاستگاه جهان بینی آدمی می باشد. کثرت حضور بیابان و شتر در اشعار عربی و کوهستان و مارال در اشعار ترکی، تصویر گوناگونی جغرافیاهای زبانی است.
زبان من پر است از کوهستان و مارال و سیل و خروش و زیبایی افق های باز. زبان مادری من باز است. بسته نیست. پر است از مفاهیم و مبانی منبسط انسانی و اجتماعی و فلسفی. مگر دیوانه ام که از سمت افق هایی چنین گسترده و باز به اسارت مبانی بسته و تاریک بیفتم؟ تصاویر خانه و سرزمین زبان من فراتر از تصور محبوس و تاراست. تصاویری که نشان دهندۀ چگونگی مسیرهای رشد فکری انسان ها به وسیلۀ زبان است. تصاویری که بر خلاف نگرش نژادپرستان، تنوع و زیبایی های فرهنگ ها و تمدن ها را نشان می دهند. در همه جای جهان و بخصوص در کشورهای چند زبانی و چند ملیتی، حضور زبان های مختلف منبع تولید محصولات فرهنگی است و سانسور و حذف و مبارزه با زبان یک ملت حماقت محض می باشد. سیاست های نژادپرستانۀ حاکمان سیاسی در کشورهای چند زبانی و چند ملیتی جز افزودن سیاهی به کارنامه هایشان حاصل دیگری نخواهد داشت. نمی توان منبع جهان بینی افراد و سرچشمۀ زایش فرهنگ را با سیاست های نژاد پرستانه کور کرد. زبان زایندگی است، مثل زنانگی، مثل مادر. اگر همه می گویند "زبان مادری"، علتش در زایندگی و قدرت آفرینش آن نهان است. می زاید، تربیت می کند، پا به پای خود می کشاندت به پارک و اجتماع و جهان و کشورهای دیگر. می گرداندت در میان زبانها و فرهنگ های دیگر.
زبان مادری یا مادرانگی زبان؟ کدام یک؟ هر دو پیچیده اند بر هم. وقتی می خواهم شعر و رمانم را سر وسامان دهم زبانم مادرانگی کرده و آستین بالا می زند. وقتی خسته می شوم از دست جهان و جان و جانان، از جنگ و جنون آدمیزاد غرب و شرق، مادرانه های زبانم می خواباندم لابلای شعر و داستان و آواز.
گاهی فکر می کنم که زبان با زنانگی خویش تسلیممان می کند. به هزاران طریق ( با شعر و داستان و فیلم و ...) ناز و عشوه و ادا در می آورد تا دلمان را برباید و آنگاه که تسلیمش می شویم در حقیقت در می یابیم که چه پریرویی را داشتیم و قدرش نمی دانستیم. و آنگاه در می یابیم که بخشندگی زبان از زنانگی اش نیز زیباتر است. و آنگاه در می یابیم این اوست که تسلیممان شده است تا از کلمات و ما، فاتحان سرزمین های کلام و بیان بسازد.
شاید "نسبیت زبانی"بنجامین ورف و ادوارد ساپیر در روانشناسی را قابل انتقاد دانسته و سخن "پیاژه"که زبان عامل به وجود آورندۀ تفکرنیست را قبول داشته باشیم اما این مقبولیت در جغرافیای زبان هایی که مورد هجمه وستم قرار می گیرند هرگز یافت نخواهد شد. در جغرافیایی که روان پریشی و ستیز با زبان و فرهنگ دیگر ملت ها دغدغۀ اصلی است، نقاشی جهان با رنگ های زبان مادری زیباترین شکل حضور و هویت می باشد. کار زبان تهاجم و دفاع نیست. کار زبان آفریدن است.