تمامیت خواهی و جدایی طلبی
راستی چه کسی کشورمان را به سمت فروپاشی سوق می دهد؟ چه کسی زمینه های لازم را جهت تجزیه کشور فراهم نموده است؟ چه کسی بذرهای نفرت و در پی آن، تفرقه و جدایی را در بین اقوام ساکن کشورمان پاشیده است؟
در زیر سایه درختان تنومند بی عدالتی، تجزیه طلبی بسان قارچ های خودرویی نیستند که به یکباره و در تاریکی های جنگل تمامیت خواهی، سر از خاک فشار و اختناق بیرون زده باشند.
بلکه تجزیه طلبی جوانه هایی هستند که از بذرهای تمامیت خواهی کاشته شده در اعماق پر اضطراب تاریخ کشورمان سر برآورده اند. اگرچه معلوم نیست این ساقه های نازک تازه از خاک سر زده تا چه حد رشد نمایند، اما قدر مسلم اینست، همانقدری که ترس از ثمره و میوه های آتی آنها از هم اکنون به مذاق تمامیت خواه تلخ آمده است، به همان اندازه هم امید رسیدن به حلاوت و شیرینی آن نیروی رشد لازمه را در درون اندام ظریف تجزیه طلب مهیا کرده است.
راستی تجزیه طلب چه می خواهد؟ دنبال چه چیزی می گردد؟
جز اینست که تجزیه طلب خواستار محدوده ای جغرافیایی در داخل خاک کشور فعلی اش می باشد. تجزیه طلب بدون تعرض به زبان، فرهنگ و هویت دیگر اقوام ساکن کشورش، خواهان منطقه ای مستقل جهت احیای حقوق از دست رفته خود و ترمیم زخم هایی است که در طی سالیان متوالی بر پیکره تاریخ، هویت و زبان مادری اش وارد شده است.
و اما در مقابل تجزیه طلبی، تمامیت خواهی کدامین سیاست را تا به حال دنبال کرده است؟
از یک سو با زیر پا گذاشتن تاریخ و هویت دیگر اقوام، اقدام به آسیمیلاسیون تدریجی آنها از طریق عدم به رسمیت شناختن زبان مادری شان، تحقیر و تخریب روزافزون تمدن و میراث های فرهنگی و باستانی آنها نموده است و از سوی دیگر با جعل تاریخ و با توسل به زور و اختناق سعی در پوشانیدن تن پوش هویت خود بر پیکره دیگر اقوام ساکن کشور کرده است.
تا دیروز سیاست غرب برای حفظ منافع خود، به قدرت رسانیدن و حمایت از حاکمان مستبد و دست نشانده بر سر کشورهای منطقه خاورمیانه بوده است. حاکمانی که به هر بهانه ممکن اعم از ملیت، دین و یا معجون این دو، و از طریق آسیمیلاسیون و سرکوب اقوام مختلف، یکپارچگی کشورشان را جهت حاکمیت بهتر غرب مهیا سازند.
امروز که دیگر، غرب منافع خود را در تشکیل کشورهای کوچک و یا بهتر بگوییم قبیله های کوچک در پهنه جفرافیای خاورمیانه بزرگ می بیند، یکی پس از دیگری شاهد تضعیف و فروپاشی حاکمان منطقه بوده و هستیم. و شاهد رویش کشورهای قبیله ای در مناطق تحت سلطه دیکتاتوری های قبلی می باشیم. قبیله هایی که به میمنت اهداف خونبار سیاست های جدید غرب برای تسلط هر چه بیشتر و بهتر در کشورهایی همچون عراق، سوریه، لیبی و افغانستان به آرزوی دیرینه خود یعنی استقلال و رهایی از حاکمیت مستبد رسیده اند. استقلال نکبت باری که جز از مرگ و نا امنی برای مردمشان چیزی به ارمغان نیاورده است. قبیله هایی که در نتیجه تمامیت خواهی و استبداد حاکمان نادان و مزدور دیروزی، خواسته و یا ناخواسته بازیچه دست سیاستمداران امروزی غرب شده اند.
مسلما در کشور ما نیز عامل اصلی تجزیه کشور بر خلاف تصور، تجزیه طلب نبوده بلکه خود تمامیت خواه خواهد بود. تمامیت خواه حاکمی که تا به امروز با حماقت خود و یا بهتر بگوییم، با اجرای سیاست دیکته شده غرب، زمینه های لازم را برای تجزیه کشور فراهم نموده است.
اگر چه تجزیه طلب در حالت کنونی توانایی مقابله با سیاست بی عدالتی تمامیت خواه را ندارد، اما سرنوشت کشورهایی همچون عراق و لیبی و سوریه و.. بایستی درس عبرتی برای مان باشد. دیر یا زود سیاست غرب در جهت تجزیه و تخریب کشورهای خاورمیانه به سراغ ما نیز خواهد آمد، و برای نیل به این هدف خود از پتانسیل های موجود استفاده بهینه خواهد نمود. استبداد و سرکوبی اقوام ساکن کشور از طرف تمامیت خواه حاکم و پیدایش حرکت های تجزیه طلبی نمونه بارز و اصلی از این پتانسیل های موجود می باشد.
تمامیت خواه حاکم اگر نمی خواهد کشور را به نابودی سوق دهد، و سرنوشتی همانند دیگر کشورهای منطقه به سراغمان نیاید، بایستی از سیاست های پیشین خود که کشور را به سمت تجزیه و فروپاشی هدایت می کند، دوری جوید. با آسیمیلاسیون و نفی هویت اقوام ساکن کشور نه تنها وحدت ملی را فراهم نخواهد کرد، بلکه زمینه های هر چه بیشتر نفرت و تفرقه را در بین مردم کشور ایجاد خواهد کرد. وی چاره ای جز رعایت عدالت و احیای حقوق از دست رفته تمامی مردم ساکن کشور را ندارد. به همان اندازه که از ثروت و منابع کشور در جهت رشد و تعالی فرهنگ، زبان و هویت خود بهره می گیرد، به همان مقدار نیز بایستی برای تاریخ، هویت، زبان مادری و سربلندی دیگر اقوام ساکن کشور قدم بردارد، نه بیشتر و نه کمتر.