در چند روز گذشته به مناسبت 21 فوریه « روز زبان مادری » که به درخواست کشور بنگلادش در سال 1971 از سازمان یونسکو( نهاد فرهنگی سازمان ملل متحد) نامگذاری شده، برنامه ای با عنوان صفحه 2 آخر هفته، از سوی مهدی پرپنچی روزنامه نگار پرکار و توانای بی بی سی برگزار و پیش برده شد، در این برنامه دو مهمان شرکت داشتند. فرج سرکوهی روزنامه نگار و فعال اجتماعی و فرهنگی که سال ها است با تحمل سختی ها و دشواری های فراوان با پایداری و ایستادگی به راه و اندیشه های فرهنگی خود ادامه می دهد و با شکوفایی فکری و ذهنی خود به رشد فرهنگی و اجتماعی جامعه یاری می رساند. اما مهمان دیگر برنامه بابک امیر خسروی بود که سال ها در حزب توده ایران فعالیت کرده، تا فروپاشی شوروی هم به آن وفادار مانده، ولی از فردای آن روز به یک باره خواب نام شده، به دمکراسی، سرمایه داری و بازار آزاد غربی از نوع راست افراطی آن پیوسته و به آخرین مرحله دمکراسی آن هم پا گذاشته است! در این راستا پیرمرد سالخورده با زیک زاک های فراوان برای پیدا کردن جایگاه خود در غرب حزب « دمکراتیک مردم ایران » را تشکیل داد و قلم بدست گرفت تا به نفد سوسیالیسم بویژه اتحاد جماهیر شوروی بپردازد، هرچند نوشته های ایشان پیشتر از سوی مخالفین سوسیالیسم بع دفعات نوشته شده و نوعی کپی برداری از آنها بود ولی در نظر داشت گوی سبقت از آنان برباید و جایگاه خود را در تحریف تاریخ و دروغ پردازی پیدا کند. از این رو نوشته هایش خوشآیند جمهوری اسلامی بود و اجازه نشر هم پیدا می کرد! به هر رو حزبش، با عدم موفقیت و استقبال روبرو شد و سیاست نزدیکی به گروه ها و سازمان های دیگر را در پیش گرفت و به عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین آنها پیوست ولی در تمام این مدت هرگز به ثبات فکری و عملی نرسید. گفتگو ها و اظهار نظر های پراکنده ای در برنامه ها و محافل مختلف اجرا کرد.
برنامه، با مقدمه ای کوتاه در رابطه با روز زبان مادری برنامه گذار آغاز شد، که در آن به نامه بیش از 1800 دانشجوی آذربایجانی اشاره شد که خواستار آموزش به زبان مادری شدند. مرد سالخورده و دنیا دیده سفسطه را از همان ابتدا شروع کرد و گفت ، خواهان آموزش زبان مادری است و آن را مفید می داند ولی با آموزش به زبان مادری به شدت مخالف است، زیرا زمینه جدایی را فراهم می آورد! هنگامی که با مخالفت مهمان دیگر برنامه روبرو شد، که گفت در ایران تبعیض وجود دارد و کودکان از همان دوران دبستان دچار مشکل می شوند که گاهی به مدرسه گریزی می انجامد، به شدت بر آشفت و بر افروخت و گفت، ما در ایران با تبعیض روبرو نیستیم و من خودم تبریزی هستم، در یکی دوسال اول مدرسه کمی مشکل هست، ولی دیگر مشکلی نیست. سازمان ملل هم تنها به آموزش زبان مادری اشاره کرده است نه آموزش به زبان مادری! ( البته نگفت در کدام سند و یا منشور سازمان ملل به آن اشاره شده و یا خود آن را کجا خوانده و یا ترجمه کرده است )، مهمان هوشیار و کارشناس فرهنگی برنامه که از گفتار احساسی و بی پایه وی شگفت زده شده بود از تجربه های خود در آذربایجان سخن گفت که چگونه فرزندان ترک زبان در آموزش زبان بیگانه در آن خردسالی مورد تبعیض قرار گرفته، گاهی دچار سردرگمی می شوند و همین مسئله به شکاف بزرگ هویتی و شخصیتی در دراز مدت می انجامد، زیرا امروز زبان تنها ابزار گفتگو نیست و در شکلگیری تفکر و شخصیت آدمی رل مهمی را بازی می کند.و یادآور شد که مسئله را تنها از بعد سیاسی نباید مورد بررسی قرار داد که اینبار، بر عصبانیت و پرخاشگری مرد سالخورده افزوده شد، به گذشته های دور رفت تا تعلق خود را به ایرانی ایرانیت اثبات کند، با صدایی نسبتا بلند فریاد زد: زبان آذری من ریشه فارسی دارد، تعلق من به ایران و ایرانیت زبان فارسی است، مگر می توان جغرافیا، تاریخ و علوم را به زبان ترکی، کردی، بلوچی و... درس داد! پیرمرد بیچاره فکر می کند زادگاه همه دروس مدارس، از تاریخ و جغرافیا گرفته تا علوم تجربی و غیره ایران و به زبان فارسی است، گویا مردم دیگر کشور ها مانند ترکیه، جمهوری آذربایجان و یا کشور های عرب زبان این دروس را به زبان خود نمی خوانند. ادامه برنامه با این گفتار بی ته و سر که بیشتر به هذیان بیماری و یا فرسودگی ذهنی شباهت داشت ادامه یافت. این گفتار را به دفعات تکرار کرد که ایران و ایرانیت من زبان فارسی است!
به نظر می رسد پیرمرد درمانده در گذشته های دور خود زندگی می کند، با تکنولوژی و ابزار آموزشی مدرن آشنا نیست. به حقوق شهروندی و برابر حقوقی مردم باور ندارد، خود را ولی امر و قیم مردم می داند و حکم صادر می کند که باید همه واحد های ملی در گستره ایران به زبان فارسی درس بخوانند وگرنه تمامیت ارضی به خطر می افتد. غافل از اینکه این ذهنیت عقب مانده خود یکی از عوامل جدایی و دوری واحد های ملی از یکدیگر است. تبعیض و تحمیل یک زبان بر جامعه چند فرهنگی و چند زبانی، نه تنها کمکی به یک پارچگی و اتحاد ملی نمی کند بلکه به فقر فرهنگی و زبانی در دراز مدت می آنجامد. آموزش به زبان مادری حق طبیعی و جدایی ناپذیر مردم در هر زمان و مکانی است، نمی توان آن را به بهانه های مختلف محدود و یا تعطیل کرد. آنچه مسلم است جامعه ایران به آن سو می رود، نباید به اندیشه های کهنه و فرسوده که گرفتار در گذشنه اند بها داد، زیبایی و رشد در چندگانگی و تنوع است...
محمد حسین یحیایی