امروز خرمشهر مرد اما محمره زنده شد. امروز چهارشنبه سیاه مرد اما سه شنبه سرخ زنده شد. خرمشهر تیمسار مدنی فرو ریخت، اما محمره کشتگان خرداد ۵٨ سر بر آورد .خلخالی مرد اما خاقانی زنده شد. امروز سید محمد عبودی از فراز جرثقیل اعدام فرود آمد، سری به کانون فرهنگی خلق عرب زد و آنگاه در میان نوادگان ندیده اش در خیابان های محمره یزله کرد. امروز عیسی مذخور از بالای دار قبرستان سید جواد اهواز پایین آمد و در دهان خیابان های محمره فریاد شد. شاه را تف کرد و خود شاه شهیدان عرب شد.امروز ستار صیاحی در گوش کارون شعری سرود وگفت: من از شکنجه سنگین اطلاعات اهواز سربلند کرده ام و جاسم و شریف و دیگران هم البته. امروز روح کشتگان کرخه و کارون و جراحی چون بختکی بر فراز محمره پرواز می کرد، روح آنان که به تیر جور جلادان خرداد پنجاه و هشت در شط خون افتادند چرا که می گفتند ما عربیم و می خواهیم عرب بمانیم. چرا که می گفتند اگر می خواهید نفت مرا ببرید - که می برید - ببرید اما زبانمان را نبُرید. امروز نسل نواده های سعود و سید و سلسبیل می گویند: گیرم که ما را از گرسنگی می کشید، کرامت مان را پایمال می کنید،زبانمان را می برید، دشداشه مان را به آتش می کشید و زندان و تبعید می کنید اما ما هنوز زنده ایم و هنوز عربیم. امروز محمره، انقلاب را فریاد کشید در کشوری که انقلاب مهجور است. راستی چرا گرسنگان محمره به این شعار روی آورده اند؟ آیااین، همان محمره بردبار است که سی وسه سال درد کشنده و جان سوزش را پنهان کرد. محمره، زن سرخ فام زیبا موی، اکنون سکوت اش را شکسته است. او شاید با سردادن ندای انقلاب می خواهد بگوید که دیگر به جلوه های فریب یونسی ها دل نمی بندد و صداقت یونس ها را می ستاید. این ملت رنجدیده تحقیر شده در طول ساحل کارون از شوشتر تا اهواز و محمره، وز حمیدیه تا شوش و کوره و معشور می گوید: تحقیر بس است. فخر نژادی بس است. خشکاندن مایه حیات مان بس است. تنگدستی بر سطح ثروت بی کرانمان بس است. زبان بُری و عرب دشمنی بس است. امروز محمره سوگوار یونس عساکره - پایکوبان و یزله کنان - می گوید: ما برآمده خون جاری نه خرداد پنجاه و هشت، خونریزی فروردین ٨۴ و بازماندگان کشتگان سی و هفت سال، بل و نود سال سیاه گذشته ایم . بس کنید ستم را و زور را، نفرت را.