روز 22 ژانویه 70مین سالگرد بنیانگذاری جمهور کوردستان در مهاباد ایران (1)
امروز 70 سال از بنیانگذاری یک واقعه مهم تاریخی یعنی جمهوری کردستان در ایران می گذرد. این مسئله بسیار مهم و حیاتی است که دشمنان و منافع از دست رفته ها درباره این واقعه برای ملت کرد بسیار ارزشمند و آزادی بخش چه گفته ومی گویند: اخیراصدای آمریکا درگفتگوی تلفنی مجددا با وصف دعوت از مهمانان و روزنامه نگاران روشنفکر، باز هم “برای رعایت دمکراسی” این امکان را دراختیار آن جوان مقیم ایران، عرفان قانعی فرد، گذاشته است که یک مشت هجویات و دروغ محض را درباره جمهوری کردستان که خود مأموران سیستم سرمایه داری هار، اگر امروز زنده می بودند، شرم داشتند این دروغ هارا بگویند، به بینندگان محترم تحویل دهد. اگرچه گوینده محترم استرک تی وی باور داشت در شأن من نیست که نامی از آدم دروغ پرداز بیاورم و درآنجا نیز خودداری کردم، امابرای خوانندگان عزیز باید روشن شود که و در تاریخ ثبت گردد که پای دروغ کوتاه است و اگر واقعیت را زیر خروارها خاک پنهان کنید، عاقبت سر بر می آورد. در هر صورت ما از صدای آمریکا و دولت آن کشور گله مندیم که برای نمونه، کردهای پ. ک. ک راتروریست می نامد، امابه تروریستهای واقعی مانند اردوغان و داعش و کسی که تاپوست و استخوان ضد کمونیست است و در زیرسایه حکومت تروریست پروراسلامی(باید ذکرشود چند روزپیش برای اولین باروزارت امورخارجه عربستان سعودی لیستی ازحدود 58 قلم تروربوسیله جمهوری اسلامی با سند مستقیم یا غیر مستقیم ارائه داده و ایران را تروریست پرورنامید. بهمین دلیل من ازاین واژه تروریست پرور استفاده می کنم). درهرصورت تروریستها آزادانه در ایران زندگی می کنند. بهر حال صدای آمریکا که ببیننده نسبتا زیادی هم دارد این امکان را می دهد که کسانی مثل این قانعی فرد درروز روشن دروغ هم بگوید و خودنمائی کند. برای بررسی بیشتر تهمتهائی که به جمهوری کردستان زده اند، باید اولا موقعیت و بنیانگذاری این جمهوری را شرح دهیم وببینیم، چرامأموران سازمانهای آمریکا وانگلیس کوشیدند برای خراب کردن و کوبیدن رقیب ایدئولوژیک خود، نوشتاری، شفاها و غیره، جنبشهای مردمی را تهمت باران کنند؟! برای این کار، باید کمی به عقب تر برگردیم. بمناسبت 50مین سالگرد جمهوری کردستان، سر دبیر محترم ماهنامه مجله گزینگ زنده یاد سلیمان چیره، بانگارنده مصاحبه ای کرده وگفتند، درنظر دارند ماهنامه شماره 13 را به جمهوری کردستان اختصاص دهند. یک پرسش از من این بود که: “به نظر شما آیا تشکیل جمهوری کردستان پدیده ای طبیعی بود یا شرایط خاصی موجب اعلام آن گردید؟ ونیز آیا اعلام جمهوری با درنظر گرفتن شرایط آن زمان درست بود یا خیر”؟ این پرسش دوم را چون به بحث امروز که تهمت به جمهوری کردستان است، ربط دارد، در اینجا می آورم:
“در جواب به بخش اول سئوالتان هم می توان گفت که تشکیل جمهوری (یا حکومت خودمختار) در کردستان یک پدیده طبیعی بود و نیزمی توان گفت شرایط خاصی درمقطع زمانی ویژه ای به برپائی آن یاری رساند. طبیعی بود، زیرا هرانسان و هرملتی می خواهد آزاد ومستقل زندگی کند و شرایط خاصی بود، زیرا انسان می کوشد از هر شرایط مناسبی، بمنظور دست یابی به آزادی و استقلال خود، استفاده کند. ضعف دیکتاتوری وموقعیت بعد ازجنگ دوم جهانی این امکان را برای کردها بوجود آورده بود که به اشتباه سالهای 1919 تا 1921 میلادی مجددا مرتکب نشوند. درآن مقطع زمانی ویژه خلائی ایجاد شده بود که کردها و ارمنیها نتوانستند از آن استفاده کنند.
اجازه دهید برای قابل فهم کردن عرایضم، نظری کوتاه به اوضاع جهان از اویل قرن بیستم بیاندازم:
با آغاز قرن بیستم، ما شاهد تشدید سیاست استعماری کشورهای سرمایه داری بر مستعمرات و سایر کشورهای عقب نگهداشته شده، هستیم. زیرا، پیشرفت صنایع و توسعه شیوه های تولیدی در این زمان بیش از پیش شتاب گرفته بود و کشورهای استعمارگر برای تأمین منافع خوداولا به موادخام هرچه بیشتر نیاز پیدا می کردند و ثانیا درصدد یافتن بازارهای جدیدی برای فروش تولیدات مازادخود بودند. وجود چنین وضعی باعث می شد که از یک سو جنبشهای ملی و رهائی بخش در درون کشورهای مستعمره ونیمه مستعمره جانی تازه بگیرند وازسوی دیگرتضاد بین کشورهای استعمار گر وارد مرحله نوینی در تاریخ خود شود. در خاورمیانه نیز درپرتو مبارزات آزادی بخش و ملی خلقها، تغییر و تحولاتی چند صورت گرفت که از آن میان می توان از چند وقایع مهم زیر نام برد:
- در ایران به حاکمیت سیاه و پوسیده سلسله ی قاجاریه پایان داده شد، امپراطوری مریض و ناتوان عثمانی تجزیه و از هم پاشیده گردید و از همه مهم تر با پیروزی بلشویکها درانقلاب اکتبر به حیات شاه و امپراتوری روسیه تزاری که خود قید وبندهای استعمارگرانه فراوانی را بر دیگر خلقها زده بود، نقطه ی پایانی گذاشته شد. انقلاب اکتبر، فقط درهمان اوایل(تا لنین زنده بود) راه پیشرفت وترقی را طی می کرد. تجزیه امپراتوری عثمانی به کشورهای کوچکتر و دست یابی برخی از آنها به نیمه استقلال مانند جمهوری ترکهای جوان، انگیزه مهمی شد که دربین خلقهای کرد و ارمنی زیرسلطه این امپراتوری روحیه پیکار در راه دستیابی به استقلال ملی، قوت بیشتری از قبل بگیرد. تا آن زمان سرزمین کردستان تنهابین کشورهای ایران وعثمانی تقسیم شده بود، اما اکنون باتجزیه امپراتوری عثمانی سرزمین کردستان آن بین سه کشور جدید التأسیس، ترکیه و عراق و سوریه نیز تقسیم گردید.
تشکیل و ایجاد حکومتهای ملی کوچک در منطقه، این امید را در دل کردها و ارمنی ها بوجودآورد که آنها نیزنهایتا به استقلال و به حق حاکمیت ملی دست یابند و جامعه بین الملل هم طبعا آنها را به رسمیت خواهد شناخت. البته امکان دستیابی این دو خلق به استقلال ملی دور از انتظار نبود، زیرا این مسئله تلویحا توسط کشورهای پیروز در جنگ پذیرفته شده بود. سند مهم، در این باره متن قرار داد معروف به سیورز بندهای 62 تا 64 است که درتاریخ 10 اوت 1920 میلادی به امضاء دول متفق رسیده بود.
منتها منافع سیاسی - اقتصادی کشورهای استعمارگر سرمایه داری و همچنین بنیان گذاری دولت ترکهای جوان (ترکیه امروزی ازکرد و ترک) که سران ترک دارای گرایش شدیدا ناسیونالیستی بودند، یکی ازعواملی بود که آن بخش از قرار داد سیورز در مورد کردها و ارمنیها جامه عمل بخود نپوشد. عامل دیگرامید مهاجرت ارمنیهابه اروپا وآمریکابود، چون مسیحی بودند ونمی خواستند درکشورهای اسلامی در محاصره باشند. دوم حاکمیت نا آگاهی در منطقه و مشکلات سران کرد با هم و نبودن تمایل در میان کشورهای متمدن که مرکزیت گرا بودند.
در واقع دول متفق، مسئله رهائی ملی خلقهای کرد و ارمنی رامنوط به تأمین منافع اقتصادی خود کرده بود. معیار آنها عبارت از این بود که تشکیل دولتهای کرد و ارمنی (دو ملت نا آرام و غیر تابع) تاچه پایه می تواند به منافع اقتصادی و سیاسی یاژئوپلیتیک آنها یاری رساند؟ دراین میان نقش روباه پیر (انگلستان) که در صدد بود کنترل تمام مناطق نفت خیز واقع در کردستان و دیگر جا ها را تحت سیطره خود در آورد، ازهمه مکارانه تربود. سند مهمی که نشان می دهد دولت انگلستان از مدتها پیش چنین سیاستی رادنبال می کرده است. نمونه آن قرارداد محرمانه ی “سایکس پیکوت” بود. این قرارداد محرمانه دربحبوحه جنگ جهانی اول درسال 1916 میلادی بین کشورهای انگلستان و فرانسه وبعد روسیه تزاری بسته شد. متن قرارداد نشان دهنده ی سیاست استعماری آشکار امضاء کنندگان آن، بویژه کشور انگلیستان برای زمان بعد از جنگ بود، براساس این قرارداد می بایستی امپراتوری عثمانی بین کشورهای انگلیس و فرانسه و روسیه تزاری تقسیم شود. در اینجا باید یاد آوری کرد که ایالات متحده آمریکا نیز سریع در این تقسیم شرکت داده شد و این چهار دولت باهم صحنه گردان سیاست در خاورمیانه شدند. درسال 1917 انقلاب اکتبر رخ داد و انقلابیون زود یک جانبه از قرارداد بیرون آمدند و آن را لغو کردند.
امروز 22 ژانویه 2016 برابر با دوم ری بندان هزار و سیصد و نود و چهار خورشیدی به مناسبت هفتاد مین سال گرامی داشت، بنیانگذاری جمهوری کردستان به رهبری پیشوا قاضی محمد، یکی از راد مردان تاریخ خلقمان است، در اینجا با بینندگان عزیز کوتاه از موقعیت آن روز کردستان در مقایسه با امروز صحبت می کنیم.
عرایض من دراین جا باید درمورد مسئله ای باشد که دشمنان خلق کرد ومرکزیت گرایان، با تمام قوا می کوشند برای محوملیتها درایران انواع دروغها وتهمتهارا به همه وقایع و بویژه جمهوری کردستان ببندند. از جمله توهین وابستگی و تجزیه طلبی سلاح گرم و دهان پر کن آنها بود.
اولا وابستگی واقعیت ندارد. این یکی ازبهانه هائی بود که هواداران دیکتاتوری و مرکزیت گرایان برای
جلوگیری ازتقسیم قدرت و ضدیت با کمونیسم درخدمت گرفته شده بودند. درحقیقت چون کردها در اصل ضد کمونیست نبودند و به کمونیستها فحش نمی دادند، بنا بر این گرایش به کمونیست بودن داشتند! باید بهروسیله ای جلو آن گرفته شود. بعلاوه ضدیت نامرئی، بابرای پیاده کرذن دمکراسی در ایران چند ملیتی، بود. دوما این بهانه ای بود برای سرکوب جنبشهای حق طلبانه درجنگ سردی که بین قدرتهای بزرگ با ایدئولوژی متفاوتی که بعد از پیروزی در جنگ بوجود آورده بودند، شد.
این دروغ گوبلزی به اندازه ای تبلیغ گوش خراش می شد، که بعضی از خودیهای وحتا روشن فکران نیز باور کرده بودند!
در حالی که ما می دانیم بنا به اعتراف دشمنان تقسیم قدرت و در نتیجه دشمنی با کردها وضدیت باکمونیستها، یعنی آنهاکه به حکومت مرکزی و یک مشت آهنین باور داشتند، مسئله تجزیه طلبی و وابستگی جمهوری کردستان از بنیاد دروغ و تهمت را علم می کردند. برای اثبات این موضوع مهم به بایگانی وزارت امورحارجه انگلیس، معروف به پابلیک رکورد آفیس، در لندن مراجعه شود. من در کتابم بزبان آلمانی به برخی از این اسناد که گزارشات دقیق کنسولگری های انگلیس در شهرهای ایران است، استناد کرده ام.
امروزه هم تنها تهمتی که به کردها می بندند تجزیه طلبی است. دراینجا به آن ناسیونالیستهای بر تری طلب می شود گفت: اگر واقعا به دمکراسی باور دارید، باید واقعیت آن را بپذیرید که اگر ملتی نخواست با ملت دیگر زندگی کند این حق اوست که تقاضای جدائی بکند و در یک انتخابات آگاهانه و آزاد بتواند از ملت دیگر جدا شود و مستقل زندگی کند. چرا باید از واژه تجزیه وحشت کنیم؟ البته من تا زمانی که نا آگاهی بر جوامع در خاوذمیانه حاکم است وحتا تا زنده ام، موافق جدائی نیستم و مایلم مثلا در چارچوب ایران چند ملیتی باحقوق برابر بمانم. یک مثال خیلی ساده داریم که بیشتر ناسیونالیستهای حاکم ترک، فارس و عرب، نمی خواهند دربحث ها به آن استناد شود. برای نمونه کشور سویس است که از چهار ملیت آلمانی و فرانسوی و ایتالیائی و رتورمانی تشکیل شده و با هم زندگی، ازنظر فرهنگی، برابری دارند. همه می دانند که کشورهای اروپائی تقریبا در زمینه های اقتصادی و سیاسی در یک سطح اند وکشور مادر، دارای جذبه خاصی است وهمه می خواهند به کشور مادر بپیوندند، اما در سویس، نه آلمانیها، نه فرانسویها و نه ایتالیائیها می خواهند سویس را ترک کنند. چرا؟ خیلی ساده است، برای اینکه حقوق برابر در طول حدودا 1200 سال بین آنها حاکم است. من همین بحث را بعد ازکنفرانسی درهمین شهرمحل اقامتم، بازنده یاددکترداریوش همایون داشتم. ایشان با تعجب به من گفتند: “شما می خواهید مردم کشور مارا با مردم سویس مقایسه کنید؟!
من گفتم: ببخشید، آقای دکتر همایون، هنگامی که شما وزیر اطلاعات و جهانگردی بودید، من یک خیاط جوان بودم و بعد هم ترقی کردم و شدم گروهبان ارتش. اکنون ما دو نفر از طبقه بسیار بالای مملکت و ازطبقه بسیارپائین مملکت درباره سرنوشت وآینده همان مردمان ملتهای ایران باهم حرف می زنیم. اگر دیکتاتوری که مانع آموزش همگانی است برجامعه ماحاکم نبود وملتهای ایران از کلیه حقوق برابر برخوردار می بودند، بدون شک ملت های ما، نمی گویم بهتر، اما مانند ملتهای سویس از نظر فرهنگی پیش رفت می کردندو ما هیچ کمی از مردمان اروپا نداریم و عملا ثابت شده. اکنون ماکوشش می کنیم چنین جوی را، یعنی حقوق برابر بوجود آوریم، مگر غیر این است؟ یادآوری می کنم که رتورمانهادر سویس بیش از 200 هزارنفر نیستند، امازبان رتورمانی زبان رسمی کشوراست. اما در کشورهای دیکتاتوری، هردیکتاتوری و اطرافیانش حاکم بودند، زبان آنها اگرهم دراقلیت بودند، زبان رسمی کشور بود. البته ملت های سرزمین ما به آن هم راضی هستند اگر در مدارس به زبان مادری تدریس شود و مانند کرماشان حتا محاوره بین معلم و شاگرد به زبان مادری رسما محرمانه ممنوع شود.
دوستان عزیز،
آنچه زنده یاد قاضی محمد و همرزمان نستوهش در هفتادسال پیش بیان داشتند و برای تحقق بخشیدن به آن مبارزه کردند، ما امروز اولین ثمره درخشان آن را با چشم خویش می بینیم و احساس غرور می کنیم که حق خود را تا حدودی و بطور نسبی در یک بخش از کردستان به دست آورده اند، شاید بد بینان بگویند: احساس غرور کردن زود است، ولی من با اطمینان می گویم: چرخ تاریخ را دیگر نمی توان به عقب بازگرداند. احتمالا رهبران پیشین ما درطول مبارزه دشوار خویش و در مد و جزر زندگی سیاسی مرتکب اشتباهاتی هم شده اند و حتما هم اینطور بوده و لغزشهائی لاوار مانند راه موفقیت آنان را به دلایل گوناگون اختلاف نظرها، سد کرده بوده و چه بسا هنوز هم این اختلاف وجود داشته باشد، که اینها در روند مبارزه سیاسی، امری طبیعی است. گویند هر کس مبارزه کند، بدون شک راه اشتباه هم خواهد رفت، ولی با تمام این توصیف و بر عکس نظر برخی از آن بد بینان که احتمالا نا خودآگاه به اختلافهای دست چندم نیز دامن بزنند، بطوری که در حال حاضر، ملاحظه می کنیم، پیروزی بدست آمده چشم گیر است و آینده روشنی در انتظار ما می تواند باشد، بدان شرط که همه کردهای خوش بین، با وصف بحرانها و نا آرامی ها در این مقطع زمانی حساس، به اتحاد روی آورند و یا حد اقل بکوشند اتحاد موجود خود را حفظ کنند. بدون شک این اتحاد، امیدواری مارا به آینده بس بهتر، تقویت می کند. درواقع اتحاد ما احترام به خون شهدای راه آزادی خلق کرد از هر گروه و دسته و نیز ارج نهادن به تداوم مبارزه پیشمرگان قهرمان تا پیروزی نهائی، یعنی تا به دست آوردن حقوق کامل تعیین سر نوشت خویش در همه بخشهای کردستان است.
وظیفه بس سنگینی بردوش ما در برابر نامداران زیرین و دیگر مبارزان نستوه خلق کرد در تاریخ قرن بیستم و اکنون، نظیر شیخ عبدالسلام دوم، شیخ محمود برزنجه ای، اسماعیل آقا سیمتکو، شیخ سعید پیران، احسان نوری پاشا، سید رضا درسیمی، شیخ احمد بارزانی، و دهها و صدها مبارز دیگر، که نام بردن ازهمه آنان به درازای تاریخ خواهد بود، قرار دارد. بنابراین چیزی که می خواهم به عنوان یک کرد با تجربه کم و بیش و تحقیقاتی چند، بعرض کردان مبارز و دلسوز برسانم و مجددا بر آن تأکید ورزم، نخست اتحاد بین خود و دوم حمایت قاطع ازدست آورد های حکومت فدرالی است که در دو بخش از کردستان ایجاد شده. این فدراتیو نو پا، دارای اشتباهاتی است و هنوزهم تربیت دیکتاتوری بر مردم حاکم است. باید آن را به گردانندگان دوستانه تذکر داد. بنده این حمایت را هر چند از طرف ما نا چیز باشد، از وظایف مبرم و تاریخی همه کردها با نظرات گوناگون و گرایش به سازمانهای سیاسی متفاوت در سراسر کردستان می دانم. کوتاهی وقصور ازانجام این وظیفه مهم، امکان شادی و شعف را به دشمنان خلق کرد که در کمین نشسته وانتظار چند دستگی و اختلافات درونی مارا دارند، خواهد داد. دوستان، بگذارید آنها این آرزو را با خود بگور ببرند. حتما هم میهنان گرامی در همین چند سال گذشته، با دقت متوجه اکثر رسانه های کشورهای همسایه، شده اند. بنده با وصف دوری از دیار و حدود 47 سال اقامت اجباری در اروپا، بانگرانی اما علاقمندی بی حد به پیگیری اخبار در باره سر نوشت مردم سرزمین آباء اجدادی هستم. با اطمینان باید عرض کنم که ضمن جستجوی مدام دراین رابطه و پیگیری وقایع مهم جهان، در هیچ مقطع زمانی بیاد ندارم، به اندازه این چند سال گذشته مطالب، اخطار نامه و توصیه های زهر آگین، علیه سیستم فدرالیسم شده باشد. بنظر من، با وصف نا آرامی های موجود، دارد گامهائی در مسیر دمکراسی بر داشته می شود و این خود اگر موفق گردد، به سود کردهای این بخش ها از کردستان است. متأسفانه باید گفت، ناسیونالیستها و هژمونی طلبان ترک و فارس و عرب نمی توانند ببینند که ملت کرد بعد از حدود 90 سال مبارزه سیاسی و نظامی ممتد به این ابتدائی ترین حق خود در گوشه هائی ازکردستان دست یافته اند. روزی نیست که بنده و شما مطلبی در رد حتا واژه فدرالیسم و یا خطر آن در آینده، برای باصطلاح حفظ "تمامیت ارضی"کشورهائی که کردها در آن زندگی می کنند، نخوانیم. اینان با تبلیغات دروغین و بی پایه علیه فدرالیسم یعنی تهمت تجزیه طلبی، وحشت قریب الوقوع تجزیه کشور خودرا به دل لیبرالها و دمکراتهائی که حداقل قبول داشته و هنوز هم دارند که کشورهایشان کثیرالملله است و ملیتهای ساکن سر زمین آنان باید به حق و حقوق خود برسند، انداخته اند.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 2.2.2016 دکتر گلمراد مرادی
ادامه دارد