برنامه "دورهمی" یا تمسخر سیستماتیک ملیت های ایران
به دنبال از سرگیری مبارزات مسلحانه حزب دمکرات کردستان ایران و وقوع درگیری های متعدد میان نیروهای پیشمرگ و سپاه پاسداران در داخل خاک کردستان ایران، شماری از فرماندهان سپاه پاسداران از جمله محسن رضایی با رجزخوانی و تهدیدات بی پشتوانه علیه اقلیم کردستان عراق سعی کردند که ناکامی خود در برابر پیشمرگان حزب دمکرات کردستان ایران را سرپوش نهند و به این ترتیب فشار روانی را از روی خود و تمامیت رژیم بردارند.
خشم و عصبانیت رژیم از حکومت اقلیم کردستان عراق به دلیل بی توجهی سران حکومت اقلیم کردستان نسبت به درخواست های پی در پی رژیم در ایجاد مشکل برای مبارزین حزب دمکرات کردستان ایران سبب شد که فرماندهان ریز و درشت جمهوری اسلامی لگام اختیار و کنترل خود را از دست بدهند و آنچه را که در عرف سیاسی و رابطه همجواری دولت ها باید مراعات شود نادیده بگیرند و به هیاهو و رجزخوانی علیه اقلیم کردستان بپردازند.
در بعد فرهنگی نیز این لجام گسیختگی و عصبانیت فرزندان ملت حاکم از اقلیم کردستان نیز خود را نمایان ساخت و به همین منوال مهران مدیری نیز با تاسی و تقلید از ارباب خود محسن رضایی با ساختن یک مجموعه ی توهین آمیز نمایشی جدید به نام "دور همی"به اربیل پایتخت اقلیم کردستان عراق تاخت تا به این وسیله از یکطرف دین خود را به مرشد و اربابش محسن رضایی ادا کرده باشد و از دیگر سو دق دل و کینه خود و همکارانش را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نسبت به پیشرفتها اقتصادی و سیاسی اربیل پایتخت کردستان عراق ابراز کرده باشد.
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران نخستین کسی بود که خصلت ملیجکی مهران مدیری را به هنگام حضور وی در مناطق جنگی ایران وعراق کشف کرد. با پایان یافتن جنگ ایران و عراق وی را به صدا و سیما معرفی کرد تا با ساختن برنامه های طنز و توهین آمیز علیه ملیت های ایران، از این طریق نیز در خدمت نظام و ملت حاکم باشد.
توهین و تحقیر ملیت های غیر فارس در ایران سابقه ای طولانی و سیستماتیک دارد و منحصر به این مورد خاص نمی شود. مهران مدیری ها و دیگر ملیجک های دربار ملت حاکم دیرگاهی است که این سیاست را به انحا مختلف اجرا کرده اند. سیاست توهین و تحقیر ملت های غیر فارس در ایران با هدف ژینوساید فرهنگی ملت های تحت ستم ایران صورت می گیرد.
گرچه واژه ژینوساید در نظام حقوق بین الملل در اصل به معنی تلاش سیستماتیک برای نابودی فیزیکی گروه یا ملت خاصی بکار برده می شود ولی با اینحال بسیاری بر این باورند که ژینوساید فرهنگی نیز می تواند ملت یا قوم خاصی را به مرور زمان به سوی نابودی و اضمحلال سوق دهد.
دیکتاتورهای حاکم در خاورمیانه مدام در پی نابودی ملت های تحت ستم خود بوده اند. در عراق به دلیل در اقلیت بودن کردها، حزب بعث مستقیما از طریق نظامی به کردها حمله کرد و در مقابل دیدگان جهانیان صدها هزارنفر را قتل عام و در گورهای دستجمعی مدفون کرد. اما این سیاست توسط ملت حاکم در ایران عملی نبود، چرا که از گذشته های دور تا به حال اکثریت نیروهای نظامی و لشکری ایران را ملیت های غیر فارس به ویژه ترکها و کردها تشکیل داده اند. به همین دلیل ملت حاکم در ایران بر خلاف عراق نتوانسته است به صورت مستقیم طرح و برنامه ای نظامی برای نابودی فیزیکی ملت های تحت ستم ایران تدارک ببیند.
عدم توانایی ملت حاکم برای نابودی و کشتار جمعی و فیزیکی دیگر ملیت های ایران آنان را برآن وا داشته است که راه حل دیگری را برای نابودی و اضمحلال ملت های تحت ستم ایران در ملت خود پیش گیرند. ژینوساید فرهنگی ملیت های تحت ستم ایران، برای حاکمیت راه حل مناسبی بوده است تا بتوانند، اگر نه همه ملیت ها، بلکه بخش هایی از آنان را از ماهییت و عرق ملی تهی کرده و در ملت حاکم ادغام نماید. این سیاست از گذشته تا به حال و به ویژه با به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج در ایران به صورت رسمی به مرحله اجرا گذاشته شده است.
این سیاست از طرق مختلف و به ویژه از طریق دستگاههای عریض و طویل تبلیغاتی و مهمتر از آن سیستم آموزشی کشور عملی شده است. گذشته از ممنوعیت زبان و ادبیات و آداب و رسوم ملی همه ملیت های تحت ستم ایران، سیاست توهین و تحقیر آنان نیز سر لوحه کار قرار گرفته است.
یکی از متدهای متدوال حاکمیت و دستگاهای تبلیغاتی شوینیسم فارس برای ادغام و اضمحلال بخش هایی از مردمان ملیت های تحت ستم درملت حاکم، ساختن جک های ملیتی و تحقیر و توهین به آنان بوده است. ملت حاکم برای همه ملت ای تحت ستم ایران صفت های تحقیرآمیزی را انتخاب کرده اند و خوانندگان این سطور از محتوی آن مطلع هستند. ملت حاکم مدام و از هر فرصتی استفاده کرده و به ضرب تکرار در پی جا انداختن آن صفت های توهین آمیز برآمده است. این سیاست تا حدی پاسخگو بوده است و بخش هایی از افراد رده های پایین جامعه ملیت های تحت ستم را تحت تاثیر قرار داده و سبب شده است که آنان هویت و ملیت واقعی خود را منکر شوند و خود را عضوی از پیکره ملت حاکم معرفی نمایند.
گذشته از عمومیت بخشیدن این توهین ها در سطح جامعه هر از چندگاهی از طریق رسانه ها و صدا وسیما نیز این تحقیر و توهین ها تکرار می شود. ظرف چند سال گذشته بارها دیده ایم که کردها، لرها، عربها و به ویژه ترکها از سوی مجریان و روزنامه نگاران و هنرپیشه های ملت حاکم تحقیر و تمسخر شده اند. ماجرای "سوسک"و "مسواک"و "مرد شلوار کردی پوش"را همه به یاد دارند.
بر خلاف این تصور اشتباه که گفته می شود حاکمیت به دلیل ترس و واهمه از شورش و اعتراضات خیابانی که احتمالا هزینه سنگینی برای نظام به دنبال خواهد داشت، مخالف تمسخر و توهین به ملیت هاست، نگارنده این سطور بر این باور است که حاکمیت خود عامل اصلی این تحقیر و توهین هاست.
چرا که به فرض مخالف بودن با این توهین ها می توانست با تدوین قوانینی در این زمینه یا با صدور بخشنامه های مشخص برای همه رسانه ها و صداوسیما، آنان را از توهین و تحقیر ملیت های غیر فارس برحذر دارد و اضافه برآن برای عملی شدن و جلوگیری از تکرار این تحقیرها مجازاتهای اداری و قضایی تعیین نماید.
در آن صورت همه مجری های تلویزیونی یا روزنامه نگاران از ترس اخراج ویا پیگرد قضایی از توهین و تحقیر ملیت ها تحت ستم پرهیز می کردند. متاسفانه مجریان یا روزنامه نگاران هتاک به ملیت های غیر فارس نه تنها با پیگرد اداری و قضایی روبرو نمی شوند بلکه جاروجنجال بوجود آمده از توهین ها وتحقیرات آنان سبب مشهور شدن بیشتر آنان نیز می شود. بی گمان دور از تصور نیست که این افراد در پشت پرده نیز توسط حاکمیت تشویق و تمجید شوند.