امروز ملتی فریاد هویت خواهی سر داده اند
جناب دکتر آسا
از عنوانی که برای نوشتارتان انتخاب کرده اید آغاز می کنم: حزب دمکرات مهاباد؟!
نخست: براي به دست آوردن يك ديدگاه درباره ي هويت تاريخ، بايد از يك سلسله معيارها استفاده كرد. با توجه به آن معيارها است كه مي توان دقيقاً درك كرد ماهيت رويداد تاريخي چه سان است.
اگر در خوش بینانه ترین حالت، به این خطای سترگ، بنگریم یا بي توجهي به اسناد، شما را به کژراهه برده است، یا ساده انگاري فرموده اید آن هم از نوع مفرط آن، یا نگرشی انتزاعي به مسأله دارید و روش شناسي تان از انتخاب نادرست رنج می برد. به کار بردن یک اصطلاح ساختگی، قالب سازی اجباری، ارزشگذاری و...تنها به وجهه ی نگارنده آسیب خواهد رساند.
حزب دمکراتی که حضرتعالی "حزب دمکرات مهاباد"می نامید (که امیدوارم از سر "قصور"باشد نه "تقصیر") حزب دمکرات کردستان است که اکنون از شمالی ترین روستاهای آدربایجان غربی تا جنوبی ترین آبادی های لرستان، گستره ی عاطفی، سیاسی و سازمانی دارد، آن اندازه محبوبیت دارد که مردمان چگونه است نام عزیزان خود را به "تحبیب در دستور زبان"، کوتاه آوا ندا می دهند این یک را نیز به اختصار "حزب"می گویند.
عقربه های ساعت تان را کمی جلوتر بیاورید.
دو: بی آب و علف بودن یا بی آب و علف شدن یا بی آب و علف کردن این پیش از این امپراتوری بزرگ ایران زمین به تعبیر جنابعالی، گناه ما نیست و در هیچ توطئه و دسیسه ای نیز دست نداشته ایم، کومله و دمکرات را عرض می کنم. بیش از بیش مدیون خواهید شد اگر این را نیز به حساب ما بگذارید نخست و دوم آنکه این را درست می فرمایید؛ به تنگ آمده ایم. حق داریم احساس بزرگی کنیم. مگر حق نداریم؟ دارندگی است و برازندگی.
سه: هر تکه را به کدام کشور همسایه بدهیم؟ حضرات صفوی را می فرمایید که به نام مذهب و آیین، کردستان را دودستی به باب عالی پیشکش فرمودند؟ قجر را می فرمایید که ولایات شمالی را ولایت شرقی را هبه کردند؟ یا همین اواخر تاریخی که جنوب را؟
اندکی انصاف
هرچه نگاه می کنم به دور و اطراف، همسایه ای نمی بینم در قواره ی این ملت (ملت کرد را می گویم) که شایستگی آن داشته باشد بخش هایی از هویت ام را به او هدیه بدهم هرچند هدیه دادن سرزمین، هرگز پیشه ی ما نبوده است چون میهن بخشی و میهن بخشش، در قاموس این ملت کرد، هدیه دادنی نیست.
اما این که از تعیین سرنوشت و حق آن گفته اید البته به طعن، آری آری، ما به استیفای حق برخاسته ایم و سرنوشت مان را خودمان می خواهیم به دست گیریم. پر بیراه نرفته اید.
اما باز هم سخن از استثمارگر و استعمارگر و بیع و شرا و خیانتکاران تجزیه طلب می گویید. کمی به چهار طرف خود نگاه کنید البته با ژرفانگری و ژرفابینی از جنس ملی گرایی خودتان. لازم نیست بیشتر توضیح دهم.
زبان کردی لهجه نیست، زیان است؛ این هم از کوتاه نگری و بر من ببخشایید کوته اندیشی که بر جان کلام نشسته است و اندک اعتبارهای سابقه ی و منصب و شان و جایگاه علمی را به چالش جدی می کشاند. سری بزنید به منابع زبان؛ و البته پیش تر تعاریف زبان و لهجه را دوباره بخوانید.
هم آزادی خواه هستیم هم دمکراسی طلب. اتفاقا همین دو ویژگی است که انگیزشی شده است برای حضرتعالی که این گونه "برافروخته نویسی"کنید.
چهار: عشق خطرناکی به جان چند صد نفر نه، چند ملیون نفر زده است. تنها کومله و دمکرات هم نیست؛ همه اکنون عاشق هستند، عاشق بودند اما اکنون پایکوبان به میدان آمده اند.
گدایی هم کار ما نبوده است از ابتدا. در این مورد هم به همین بسنده می کنم که به کسی برنخورد.
پنجم: راستی یادتان هست هنگامی درباره ی اعدام های شهریور پنجاه و هشت و به ویژه فرودگاه سنندج از شما پرسیدند چه جوابی دادید؟ من یادم هست. آن روزها اگر اشتباه نکرده باشم عالی ترین مقام اجرایی استان بودید. پرسیدند: چه شد؟ گفتید: من خبر اعدام ها را از رادیو شنیدم، از هیچ چیز خبر نداشتم. این خون ها که ریختند و شما بی خبر در جغرافیای مسوولیت تان، اکنون آتش شده اند و می روند که بسوزانند.
استعفا هم که ندادید....
ششم: نیازی به احزاب نیست. من پاسخ می دهم
-مردم انتخاب خواهند کرد کدام گویش را به عنوان زبان اداری و رسمی برگزینند
-خداوکیلی اکنون نه تنها مهابادی ها که سنندجی ها و حتی کرمانشاه و ایلام هم کردی شکاک را می فهمند.
نمی گویم عقربه های ساعت روی سال های دهه ی پنجاه خوابیده اند؟!
-خبر ندارید هم شهری های شما در سنندج، روزی چند ساعت در خانه و در کلاس های خودجوش، کردی می خوانند و کردی می نویسند. خبر ندارید که کردی عاشق می شوند. خبر ندارید که کردی می پوشند. خبر ندارید که این روزها سنندج، درس کرد بودن و جاودانگی می دهد.
راستی "کاوه جوانمرد"را می شناسید؟ هم شهری شما بود. سنندجی بود. اگر هم نشناسید به شما حق می دهم.
-یک نکته ی دیگر که نزدیک بود یادم برود. برای غلغلک وجدان، شاید بد نباشد. آن یازده نفری که در فرودگاه سنندج تیرباران شدند سنندجی بودند و به لهجه ی شیرین اردلانی، سرود آزادی می خواندند.
استعفا هم که ندادید.
-یک نکته ی دیگر در مورد عقربه های ساعت:
کرمانشاهی و ایلامی، این روزها به ما کرد بودن می آموزند. نمی دانید که این عشق به کرد بودن چه ها کرده است. افسوس که عاشق نیستید.
-یک معلم کرد گروس، چند سال پیش به من گفت: حالا وقتی در مدارس بخشنامه می زنند به خورد بچه ها بدهید که باید از بر کنی : "همه جای ایران سرای من است"ما هم دزدکی به بچه ها می گوییم این را بیشتر از بر کنید: درست که همه جای ایران سرای من است اما کردستان جان من است.
-قروه هم که آنقدر نگرانید امروز در دانشگاه ها پایان نامه می نویسد در دفاع از حق مشروع ملت اش برای استقلال.
-کردها به زبان کردی می نویسند و می خوانند و زندگی و می کنند و عشق می ورزند. شما نگران نباشید. البته مانند آموزش زبان انگلیسی ، یاد گرفتن هر زبان دیگری مانند زبان فارسی هم بسیار خوب است. انگلیسی ها در این مورد ضرب المثل زیبایی دارند.
-تا آن جا که من اطلاع دارم احزاب کردستانی (البته اکثریت قریب به اتفاق آنها) از کرمانشاه به عنوان پایتخت کردستان یاد می کنند. این نوع برداشت، بسیار هم معقول است. شهر شیرین و فرهاد پایتخت کردستان خواهد شد با بیستون اش.
-حدود جغرافیایی را هم ترسیم کرده ایم. اندکی از نقشه ی "شرفخان بدلیسی"کوچکتر است متاسفانه
-تاریخ را بخوانید. کشور مستقل به تعبیر شما در ادبیات سیاسی جهان، عمر زیادی ندارد. همین ایرانی که سنگ آن را به سینه می زنید هنوز صدساله نشده است.
-تاریخ بخوانید.
-این گره زدن کردهای زرتشتی به موضوع ایران و ....!!!!!!؟
-این مشکل عدم درک گویش مهابادی، دقیقا به خود شما مربوط است. کتاب های بسیاری در مورد آموزش زبان کردی چاپ و منتشر شده اند. کوشش کنید
-پاسخ شما را در مورد زبان حافظ و سعدی و خیام پیشتر به عرض رسانده ام. این فرعنگ غنی را دوست داریم و حتما در قانون اساسی، روی مساله ی لزوم یادگیری زبان های دوم، تاکید بیشتری خواهد شد. مطمئن باشید.
-جمهوری مهاباد نیست و جمهوری کردستان است. لطفا تاریخ را وراونه ننویسید. در نظام فره ایزدی- فرقی نمی کند شاهی باشد یا ولایی- جمهوری معنایی ندارد، دمکراسی هم بی معناست؛ به نکته ی جالبی اشاره نمودید؛ اتفاقا به همین خاطر ما کردها می خواهیم رفع زحمت کنیم. این نظام و این سرزمین و این شاهی و ولایی ارزانی خودتان. ببخشید نوشتم خودتان. چند لحظه فراموش کردم شما هم کردی می دانید.
هفتم: تاکنون هرچه فرموده اید به حساب آن رنج هایی گذاشته ام که از بي توجهي به اسناد، ساده انگاري مفرط، نگرشی انتزاعي به مسأله و روش شناسي تان نادرست می برید اما متاسفانه اکنون دیگر کارتان از قصور گذشته و به تقصیر راه می سپارید.
جمهوری کردستان ریشه در خاک این ملت دارد، از جنس خودمان است، سرمان را اگر بلند می کنیم از برکت جمهوری کردستان است. تاریخ را بخوانید؛ هویت شما چیز دیگری است. کرد بودن بزرگترین شرف هاست.
هشتم: هم قاضی محمد، هم قاسملوی شهید و هم تمامی رهبران جاودانه ی این ملت، هویت طلبی را هدف کرده اند و به دنبال براوردن آرزوی دیرینه ی این ملت بوده اند. می خواهید مچ گیری کنید؛ مچ گیری برای چه؟ اری ما کردها هویت خواه هستیم، به دنبال حق تعیین سرنوشت ملی هستیم چون یک ملت حق دارد خود سرنوشت خود را تعیین کند و خود سرنوشت خود را به دست بگیرد.
امروز دیگر تنها دمکرات و کومله نیستند که فریاد هویت خواهی سر می دهند؛ امروز ملتی فریاد هویت خواهی سر داده اند....
اندکی به خود بیایید
با درودهای بی پایان
بهزاد خوشحالی
24.5.2716