پیشهوری؛ بزرگی از اهالی فردا
منتشر شده در 21 آذر 1395
در جریان تأکید غلوآمیز بر "ایدئولوژی، دین و ملت"این نکته فراموش میشود که هدف از موجودیت اینها سعادت انسان است. و اگر انسان در پای آنها قربانی شود، نقض غرض شده است. از این رو، کارنامهی پیشهوری را نه با تأکید بر این خیرهای اعلا، که با نگاه انسانی او باید ارزیابی کرد. بنا به شرایط زمانه و مطابق با رهیافتهای سوسیالیسم موجود، تأکید دموکراتها بیشتر بر عدالت بود تا آزادی. اما همین تأکید بر عدالت از یک سو نظام فئودالی را، که تا این اواخر هژمونی خود را حفظ کرده بود، برمیآشفت و از سوی دیگر بخشی از روحانیون را که از فئودالیته ارتزاق میکردند. آندو دست در دست هم، ذهن تودهها را که بیش از امروز اسیر خرافات بودند، به نفع نظام شاهنشاهی مسموم کردند. نظامی که در فرهنگ زمانه عطیهای الهی بهشمار میآمد. البته گسیل مبلغان شوروی به تبریز که در توهم فتح جهان توسط استالینیسم بودند، کار را بر آن کهنهپرستان راحت کرد. در یک جامعهی بسته و سنتی، بیگمان حرکتی که آرمانش دگرگونی ریشهای در توزیع ثروت و قدرت باشد، مغضوب حافظان نظم موجود میشود. اکنون که به رغم آگاهیهای شگرف قرن بیستویکمی نهادهای قدرت به راحتی میتوانند حتی برخلاف نظر رهبر وقت انقلاب "چاه دعا"براه اندازند، باید دریافت که دموکراتها در مواجهه با سنتهای گرانبار و انسانستیز با چه دشواری اندیشهسوزی دستبه گریبان بودند. بعید نیست که بخشی از توحش اوباشان در روزهای پس از سقوط دولت دموکراتها از همین عامل سرچشمه گرفته باشد.
امروزه در شناخت اینکه فاعل تغییر اجتماعی کیست، ذاتانگاری طبقاتی چندان به کار نمیآید. از گرامشی تا لاکلائو، طبقه جای خود را به بحث دربارهی هژمونی، گفتمان، منطق همارزی و سیاستهای هویتی داده است. به این معنا رویکرد پیشهوری را میتوان در همین عرصه قرار داد. پیشهوری در زیر دالّ حکومت ملی، هدف عدالت و آزادی را در سر میپروراند. مگر اسلاوی ژیژک نگفته است که دموکراسییِ جهانوطن و یا رها از همهی تعینهای ملی، مذهبی و قومی ناممکن است. همچنانکه علم ناچار است بر مبانی غیرعلمی تکیه دهد، دموکراسی نیز نمیتواند در یک قلمرو تحقق پذیرد بیآنکه پسماندهای بجا گذارد.
دربارهی همین جملهی آخر در آینده سخنها خواهم گفت.