آقايان فداييان خلق اكثريت! از پس اصلاح اين اشتباه تاريخى هم بر نيامديد؟
وضعيت عجيبى بر سياست ايران حاكم است. هر كس كار خود را مى كند؛ هر كس حرف خود را مى زند؛ هر كس هر كارى كرده و هر حرفى زده را درست مطلق مى داند؛ هر كس اگر اشتباه مسلمى هم كرده باشد، بر درستى آن اصرار مى ورزد؛ هر كس كه بر اشتباه كننده انتقادى وارد كند و خطاى راهى را كه پيموده يا مى پيمايد نشان دهد مورد غضب اشتباه كننده قرار مى گيرد. بعد، وقتى كار به جايى رسيد كه آن اشتباه، باعث خوردنِ ضربه اى هولناك، به خود آن كس شد، ناگهان گويى طرف از خواب جسته باشد، و در عالم بى خبرى به سر برده باشد، در چرخشى حيرت انگيز خط عوض مى كند و در مسيرى ديگر، باز روز از نو روزى از نو...
جالب اينجاست كه بعد از تغيير خط، ديگر هيچ سخنى از خطاهاى گذشته نيست. تو گويى خط عوض كنندگان همواره بر اين خط جديد بوده اند و هرگز راهى را اشتباه نپيموده اند. بازار توجيه و تفسير و شانه خالى كردن از مسووليت در چنين اوضاعى داغ است. محال است كسى را ببينيد كه مسووليت خطاهاى خود را با صراحت و شفافيت بپذيرد و لااقل در مسير جديدى كه مى پيمايد، بر همان طبلى كه در گذشته مى كوبيده، نكوبد و دست كم به نقد منتقدان گوش دهد و پيش از آن كه كار به بحران و ضربه اى ديگر برسد، راه خود را تصحيح كند.
اكنون حكايت سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت) است. سازمانى كه اگر درست نگاه كنيم و خود «فداييان» درست نگاه كنند، نه «سازمان» است، نه «فدايى خلق ايران» است، و نه اكثريتى از يك جمع منسجم. يك اسم بى معنا و بى محتوا، كه در گذشته معنى داشته و نام اش بر هدف اش و شيوه ى مبارزه اش منطبق بوده. اكنون راه و هدف و انديشه چيز ديگر شده و اعضاى باقى مانده هم چيز ديگر شده اند، ولى اين نام را همچنان با خود يدك مى كشند.
اگر هم از ايشان بپرسيم، كدام سازمان؟ كدام فدايى خلق ايران؟ كدام اكثريت؟ جوابى نمى شنويم. وقتى جوابى منطقى و روشن در كار نباشد، بايد خود به توضيح برخيزيم كه نكند نظرتان اكثريت اين سازمان است كه جمع شان زير يك سقف در جلسه اى كه بر آن نام با شكوه كنگره نهاده اند، صد نفر هم نمى شود! كدام يك از اين خانم ها و آقايان حاضرند امروز زندگى متوسط خود را در غرب رها كنند و بار ديگر لباس فدايى بپوشند و براى فدا كردن جان خود در جهت اهداف مردمى و سوسياليستى به ايران برگردند؟! از خانم ها و آقايانى كه حوصله ندارند براى برگزارى كنگره سازمان شان در فلان كشور غربى، به يك كشور غربى ديگر و يا يك شهر ديگر سفر كنند، قطعا انتظار نداريم كه بخواهند به ايران برگردند و جان خودشان را فداى خلق ايران كنند. اين هم نباشد، باز راضى نيستيم كه نه تنها فداييان بلكه هر دسته و گروه ديگرى، نپخته و نسنجيده عمل كند و به اسم فداكارى، جان اعضايش را به خطر بيندازد. قهرمانى براى ما، معنى اش احمقانه عمل كردن نيست.
بارى. فداييان در مورد اسم و رسم و هدف گذشته و امروز خود سكوت كرده اند و آن اسم پر رمز و راز دوران سلطنت را مانند شماره تلفنى قديمى نگه داشته اند، تا لابد يادشان نرود كه در گذشته، كه بوده اند و چه كرده اند. ديگران هم در قبال اين اسم، و اسامى بى محتوا و پوچ سازمان ها و احزاب ديگر سكوت كرده اند و فعلا همه با هم در اين زمينه همزيستى مسالمت آميز در پيش گرفته ايم. از انتقاد اساسى و روشنگر گذشته هم كه خبرى نيست و انگار نه انگار كه سال ٥٧ تا ٦٢ يى در تاريخ ايران بوده و اين قسمت از تاريخ ايران و سازمان فداييان كلاً حذف شده است و يا به سازش آن روزها، رنگ مبارزه و ضديت با جمهورى اسلامى زده شده است. اين هم مهم نيست چون از سازمانى كه كار خاصى در سطح كشور نمى كند، دليلى هم ندارد كه بخواهيم به صورت جدى گذشته ى خودش را نقد كند و از آن در جهت پيشگيرى از اشتباهات آينده ى خود و ديگران استفاده كند.
اما حداقل مى توانيم چند انتظار كوچك در ابتداى قرن بيست و يكم از سازمانى كه در زمان اوج مبارزات خود، معبد جوانان به شمار مى آمد داشته باشيم. مثلا مى توانيم انتظار داشته باشيم، اين سازمان، در جايى كه لازم نيست حرفى زده شود، حرف نزند! تا به امروز نديده ايم كسى يا سازمان و تشكيلاتى از حرف نزدن آسيب ديده باشد!
مثلا جريان خودمختارى سفيهانه و وطن فروشانه ى آذربايجان در سال ١٣٢٤ يعنى ٧١ سال پيش اتفاق افتاده است. تصور نمى كنم با اين همه مصائب و بدبختى كه مردم ايران گرفتار آن هستند، كسى يا گروهى يا تشكيلاتى از فداييان تقاضا كرده باشد، كه نظر امروز خود را در باره سيد جعفر پيشه ورى و حكومت خود مختار بيان كند. گمان هم نمى كنم صحبت در اين باره يا اعلاميه صادر كردن در اين خصوص، درد كسى را از جمله درد تاريخ ما را درمان كند، خاصه آن كه حرف جديدى هم قرار نيست زده شود، و دَرِ فداييان در خصوص اين موضوع كماكان بر همان پاشنه ى سابق مى چرخد.
به عبارتى وقتى قرار نيست انتقادى از چيزى كنيد، ديگر تاييدى كه براى اكثريت مردم ايران ناراحت كننده و دل آشوبنده است چه دليلى دارد؟ شما چيزى را قبول داريد كه به طور قطع و يقين اكثريت مردم ايران قبول ندارند، خب آن چيز را براى خودتان نگه داريد و در دل مردم آتش نفرت نسبت به خودتان بر نيفروزيد.
ولى فداييان خلق اكثريت از اين يك كار هم عاجز هستند. نه تنها در اين باره، اصلاح خطا نمى كنند، بلكه حتى سكوت كردن هم نمى توانند. البته هنوز هستند زنان و مردان سالخورده اى كه شايد در آن زمان بچه و نوجوان بوده اند و به خاطر والدينشان يا زندگى در كشورهاى سوسياليستى تعلق خاطرى به سيد جعفر و فرقه ى دمكرات آذربايجان و شوروى دارند. ولى اين هم دليل خوبى براى حرف زدن تاييد آميز در باره ى حركتى كه يك تكه ى مهم و بزرگ از سرزمين ما را مى خواست جدا كند و به شوروى بچسباند نيست.
اعلاميه اخير فداييان، با عنوان «اعلامیه گروه کار ملی- قومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) بمناسبت سالگرد ۲۱ آذر، تشکیل حکومت خودمختار در آذربایجان ایران» اعلاميه اى ست سراپا غلط و فريب و دروغ. خواندن اين اعلاميه، حتى در قلب انسان هاى سوسياليست غير وابسته و مستقل، ايجاد اشمئزاز مى كند. حتى نمى توان باور كرد كه بدنه ى فداييان، يعنى همان مختصر جمعيتى كه امروز در خارج از ايران ساكن اند، صدور چنين اعلاميه اى را قبول داشته باشند و با محتواى آن موافقت كنند.
پليدى فرقه دمكرات و سيد جعفر و قصد و هدفى كه براى جدا كردن آذربايجان از ايران داشتند، با هيچ آب زمزمى قابل پاك كردن نيست؛ آب زمزمى كه اعلاميه فداييان مى خواهد با آن اين پليدى را در عصر اينترنت و آگاهى، از وجود منحوس فرقه و تشكيلاتش بشويد و پاك كند.
حتى اگر فداييان، ژست انتقادى هم بگيرند و مشكلات شوروى را در آن مقطع تاريخى، دليلى براى سقوط پيشه ورى بنامند، موضوع را نه تنها بهتر نمى كند بلكه خراب اندر خراب مى كند:
«...اتحاد شوروی منافع ملی خود و کشورش را داشت و محضور [منظور فداييان خلق احتمالا «محذور» است] و نمی توانست به قراردادهای بین متفقین بعد از پایان جنگ جهانی دوم بی اعتنا باشد. به همین خاطر هم یکی از اشتباهات بزرگ و مهلک رهبران فرقه دمکرات آذربایجان اتکاه [اتكاء] غیر قابل قبول به اتحاد شوروی بود، که شکست جنبش خیلی سریعتر از آنی رقم خورد، که تصور میرفت...»
پرداختن به بقيه ى «استدلالات» اين اعلاميه، جز وقت تلف كردن نيست. اگر قرار بود فداييان خلق موضوع را از زاويه اى كه ما، به عنوان يكى از آحاد مردم ايران مى بينيم ببينند تا حالا ديده بودند. اميدى به اين كه در آينده اى نزديك شاهد واقع گرايى و خوب را خوب گفتن و بد را بد گفتن از طرف هر كسى كه هست باشيم نيست. اين دوران ترصد و انتظار، بهترين زمان براى اصلاح خطاهاى گذشته است. اگر اين اصلاح امروز صورت نگيرد، فردا كه دوران اعتلاى جنبش مردم فرا برسد، براى انتقاد از خود و تصحيح خطاهاى گذشته و درس گرفتن از آن ها دير خواهد بود.