لمپنيسم سياسى در حركت ملى آزربايجان
مقدمه ای توأم با تعریف
لمپن یا لمپنیزم، اصطلاحی است که نخستین بار توسط کارل مارکس مورد استفاده قرار گرفت. کارل مارکس لومپن ها را «خردهطبقهای» از جامعه دانست که برخلاف بورژوازی و پرولتاریا در تولید نقشی ندارد و در حاشیه اجتماع از راههای مشکوک مانند گدایی و واسطهگری و کلاهبرداری امرار معاش میکند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته و ریزهخوار، میبیند و بههمین خاطر آنان را ضد انقلابی ارزیابی میکند.
لمپن در ادبیات سیاسی کنونی نیز به اشخاصی گفته میشود که ظاهری، فرهیخته و سیاسی داشته و عموما نیز تحت تأثیر منازعات سیاسی قرار گرفته و داخل جنبش های سیاسی گشته اند، اما در اصل فاقد شعور و درک لازم جهت نیل اهداف جنبش هایی هستند که خود را جزئی از آن می دادند. در تاریخ نیز این قشر همیشه دستاویزی برای حکومت ها بوده و در راستای مصالح آن قدم برداشته اند. چه بسا که عموما هم در جبهه ی مخالف حکومت قرار داشته اند، اما به دلیل فقدان درک و شعور سیاسی، بازیچه ی بده بستان های سیاسی گشته و از اهداف جنبش منحرف گشته اند.
یکی از ویژگی های لمپنیزم سیاسی، غیریت پروری است. غیریت پروری میگوید: «هر كه با ما نیست از ما نیست، دیگری دشمن ماست، دشمنی كه باید نابود شود». بنابراین از نظر یک لمپن، فرقی نمیکند که شما دارای چه نوع خاستگاه فکری یا ایدئولوژیک هستید، شئویست باشید یا ناسیونالیست ، پرولتاریا باشید یا بورژوا، دارای طبقۀ اقتصادی-اجتماعی بالا، متوسط یا پایین هستید یا نه، بلکه برای آنها مهم است که با آنها باشید.
لمپنیزم سیاسی مانند لمپنیزم پرولتاریا که مارکس از آن یاد میکند، هیچگونه جنبه ی تولیدی اعم از تولید فکری، جریانی، تئوریک و ایدئولوژیک نداشته و عموما با قرائت خود از ارائات تئوریک و ایدئولوژیک سایرین، عمل می کنند که عموما هم به انحراف انجامیده و موجب شکست میگردد.
در جریانات چند طیفی نیز لمپنیزم به دلیل نداشتن قدرتی همه جانبه ی تولیدی همواره راکد است و برای ارائه ی خود همواره مجبور است کمر به مصادره ی اقدامات سایر طیف های موازی ببندد. این جریان ها که همواره سازشان برای فرافکنی کوک است، عموما از تئوری من مخالفم پس هستم تبعیت می کنند.
در جمع بندی کلی، لمپنیزم سیاسی، جریان یا جریان نمایی است که خود را طرفدار جنبشی معرفی می کند، بی آنکه شناخت یا مطالعه کافی در مورد آن جنبش یا جریان داشته باشد. این طیف که در بیشتر جریان های سیاسی نیز با ان مواجهیم، هرچند ادعا دارد که پیشرو حقیقی یک جنبش یا یک جریان شاخص است. اما در اصل، همیشه عامل انحراف و یا حتی شکست در جنبش هاست.
اما خطرناک ترین نوع لمپنیزم، آن نوع لمپنیزمی است که خود را تئورسین اصلی یک جریان نامیده و ماهیت هسته و بدنه ی ان جریان را مصادره کند. انگاه است که این جریان لمپنیستی که در واقع فاقد شعور، سواد و درک سیاسی است برای مطرح جلوه دادن خویش، دست به عمل های عجیب و همچنین مخرب ماهیتی میزند، جریان های منصوب به جنبش را زائد و خائن معرفی کرده و تخریب و افشای اعضای ان را سرلوحه ی فعالیت های پوپولیستی خود قرار می دهد.
لمپنیزم در جغرافیای سیاسی ایران
با ورق زدن صفحات تاریخ معاصر و رفتار شناسی بازیگران عرصه های سیاسی با گونه هایی از اعمال و عملکرد های نا به هنجار مواجه می شویم که بارها و بارها با نام های مختلف در سیر جریان های گوناگون تکرار شده اند. نظریه پردازان تاریخ ایران این عوامل نا به هنجار رفتاری، جریانی و سیستماتیک را فرهنگ سیاسی بیمار نامیده و کماکان نیز در جستجوی عوامل بروز این عامل بحران زا می باشند.
تاریخ معاصر ایران نمونه های بارزی از داش مشتی ها، لوتی ها و جاهل های عصر قاجار و دسته ی شهبان جعفری ها به خود دیده است که همواره تحت رهبری، لمپن پرور های استعمار و انحصارطلب های سیاسی، در سقوط، انفعال و یا انحراف جنبش های آزادیبخش ایفای نقش نموده اند.
جریان های شاخصی همچون جنبش مشروطیت و قیام ستارخان و باقرخان، جنبش آزادیستان به رهبری شیخ محمد خیابانی، حکومت ملی آزربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری، نهضت آزادی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق نمونه های بارزی از جنبش های اجتماعی هستند که قربانی لمپنیزم خودی و بیگانه شده اند.
قیام مشروطیت و جنبش آزادیستان با هجوم های چند بعدی چماق و هویجی مواجه گشت به گونه ای که بانیان سازش و صلح و مبلغین حسن نیت, وثوق الدوله و حکومت مرکزی، توانستند نیروی توده ای جنبش هارا پراکنده سازند هجوم چماق به دستان و قمه کشان توانست جنبش را به زیر تیغ سرکوب کشانده و مجددا فضای به مراتب استبدادی تر را حکمفرما نماید به گونه ای که تا پس از شهریور 1320 فرصت تنفس به کلی از جریان های اجتماعی گرفته شد.
حکومت ملی آزربایجان دچار سست عنصری سازشکاران و لمپنیزم حامی انان گشته و عملا بازی را به قوام السلطنه و سرسپردگان اتحاد جماهیر شوروی باخت و در این میان نیز بازهم رهبران متعهدی همچون سید جعفر پیشه وری و فریدون ابراهیمی قربانی سیاست های شرقی و غربی دو بلوک گشته و مردمی که بازهم همانند بسیاری از برهه های تاریخ همچون مهره ی اجرا کننده ی تبلیغات لمپنیستی در میان ماندند.
اما در این بین کودتای 28 مرداد و سقوط کابینه ی دکتر محمد مصدق از نقاط عطف در تثبیت کارت لمپنیزم در عدول از جنبش های اجتماعی به شمار می آید. هرچند چند صباحی از کودتای نا موفق 25 مرداد نگذشته بود و تهدید بروز کودتای مجدد وجود داشت اما کودتاگران به خوبی توانسته بودند با به کار گیری هر دو بعد لمپنیستی خود ( لمپنیزم سیاسی و لمپیزم میدانی) جنبش را هر چند برای مدت کوتاهی با تردید رو به رو سازند با سرعت عمل ابتکاری خود کار را یکسره نمایند به گونه ای که طرفداران دکتر مصدق، هوارداران آیت الله کاشانی، توده ای های انقلابی، جبهه ملی، حزب زحمتکشان، حزب ملت ایران، فداییان اسلام، بازار، دانشگاه، روحانیت در روز 28 عملا به سبب تردید همه جانبه ی خود در کنج انزوا بسر برده و عملا خود شرایط بروز کودتا و در نتیجه سرکوب را فراهم آوردند.
لمپنیزم سیاسی در حرکت ملی آزربایجان
حرکت ملی آزربایجان، در سیر حاضر خود نیز از آسیب های لمپنیزم در امان نبوده و بارها ضربه های جبران ناپذیری ار این جریان مخرب خورده است. دستخوش انشعاب ها گردیده، دچار تحریف های ماهیتی گشته و تا مرز انفعال جلو رفته است، با عملکردهای غیر تئوریک لمپنیزم مواجه گشته و موجب سرکوب و درنتیجه انفعال بازه ای گشته است.
در گذشته به موجب وجود کادر های تئوریک و استراتژی های وفقی بین طیف های مختلف حرکت ملی آزربایجان سبب دفع عوارض کلی لمپنیزم گشت. اماامروز در سیر حاضر حرکت، با سلسله لمپنیزم گری در درون حرکت ملی آزربایجان مواجه شدیم که اصولی جز سیر صعودی جنبش را سرلوحه ی خویش قرار داده اند.
هرزگاهی با لمپنیزم خویش وارد میدان گشته و پس از شلتاق های کودکانه ی خود از میدان به در میشوند وصدالبته که آثار مخرب و انحرافی خود را برجای میگذارند. با منحرف نامیدن سایر طیف ها و سازمان های حرکت سعی در افشای اعضای آنان را دارند، با معرفی کردن منتقدان خود به عنوان عامل اطلاعات خیال بدنام کردن آنان را در سرمی پرورانند.
مخرب تر از تمامی اعمال لمپنیستی این گروه ها،، شناساندن تئوری های پرداخته ی خود به عنوان استراتژی های اصلی و سیر صعودی حرکت ملی آزربایجان از نمونه ارمغان های این لمپنیزم برای حرکت ملی آزربایجان است.
این لمپنیزم سعی دارد با با تشکیل گرده هماییهای کذایی پر سر وصدا و بازداشت های گسترده ی نتیجه بخش آن، قدرت نداشته ی خود را به رخ بکشند و هرکدام به ضعمی، خوشتن را بزگترین طیف حرکت ملی آزربایجان نامیده و رهبران خود را به عنوان، صاحبان حرکت ملی آزربایحان به خلایق قالب نماید.
رشد فرقه گرایی و جانشینی آن در مقام تشکل و تحزب
فرقه گرایی از جمله عوامل رشد لمپنیزم در جریان های سیاسی و اجتماعی است. این پدیده در واقع عمده ترین عامل در فاصله گیری از بینش معقول و واقع گرایانه و فضای حقیقی فعالیت فرقه گرایان را به سوی ذهنیت کاذب و کاملا مجازی و فضایی می کشاند که عمدتا سبب مقاومت انان در برابر واقعیت و ابداع مسائلی کذایی همسو با تحلیل های رهبران فرقه هاست. در مقابل تشکل گرایی و تحزب از جمله عوامل عدول از لمپنیزم در جهان سیاسی امروز است.
در حرکت ملی آزربایجان نیز دوری از تحزب و رشد فرقه گرایی و طرح جهانبینی های کذایی و غیر کارشناسی در بیشتر مسائل موجب بروز شکاف های طیفی و تئوریک گشته است.
دو گانگی ارزشی در طیفها، تشکیلات ها و محافل حرکت ملی
گروه ها د ر ارتباط خویش با جوامع مختلف شمشیر دوم اند که هم می توانند نظام جامعه را تحکیم بخشند و هم آن را به سوی فروپاشی سوق دهند دو گانگی ارزشی از جمله اثرات در گروه گرایی کاذب و یا به تعبیری در فرقه گرایی است.
عموما در حرکت ملی آزربایجان فرقه ها و طیف ها در اثر واقعیت ناپذیری خود و ابداع تئوری های کاذب اعضا و یا جامعه ی حرکت را حتی در سطح سمپاتی دچار تردید می کند. چراکه جهانبینی و تئوری های پرداخته ی گروه چیزی جز ارزش ها و استراتژی های حرکت ملی ازربایجان است که این امر شخص را دچار تردید در امر عضویت در گروه و یا پایبندی به ارزش های حرکت ملی آزربایجان می نماید.
در این حالت گروه فرد به دو گانگی ارزشی دچار گشته و گروه به سبب اینکه از وی شخصیتی مستقل بسازد وی را دچار سرگردانی و تزلزل شخصیتی نموده است.
رهبر سازی
رهبر سازی و پرستش شخصیت و عروج نوعی مطلق گرایی فردی یا گروهی همواره از عواملی بوده است که جنبش های اجتماعی را به سوی انشعاب و در سطح بالاتر در بین گروه ها پدیده ای به نام مبارزه برای حذف یکدیگر را برای جنبش به ارمغان می اورد مبارزه ای فرسایشی که عموما انتهای ان سازش و یا فرسوده شدن و در انتها تن دادن به حاکمیت دیکتاتوری است.
در سال های اخیر این عامل در حرکت ملی آزربایجان با رشد چشمگیری مواجه بوده و هرزگاهی جامعه ی ملی را با ظهور ادعاهای جدیدی مواجه می نماید که هرکدام به زعم خود ادعایی برای مدیریت حرکت و تابعیت بی چون و چرای جامعه ی مدنی از انان را دارا می باشند که در صورت عدم پذیرفته شدن انان در حرکت ملی در صدد تشکیل فرقه های ضمنی و اعمال مدیریت خود بر ان فرقه ها بر می آیند.
مطلق گرایی فرقه ای و گاها تشکیلاتی
از دیگر آسیب هایی که عمدتا جنبش های اجتماعی را مورد تهدید قرار می دهدمطلق گرایی گروهی، رهبری و یا فردی است که گروه هارا به سوی تبعیت بی چون و چرا از رهری فرقه و یاانتظار تبعیت بی چون و چرا جنبش از آن فرد و یا گروه است. در جریان هایی که دچار این نوع آفت می گردند عموما اعضاء گروه و یا جنبش را به جای تبدیل شدن به شخصیتی مستقل و خود اگاه در گروه به موجودی تابع و بدون اندیشه و در نتیجه ابزاری برای تحقق اهداف رهبران گروه تبدیل می شود در چنین حالتی فرد با از دست دادن توانایی اندیشیدن قدرت تصمیم گیری و عمل مستقل را از دست داده به شخصیتی تابع تبدیل می گردد که قادر نیست عملی جز تبعیت را انجام دهد.
-------------------------------------------
منابع
1- هیجان رفتار، تن و گفتار/ محمود امیرنیا
2- تاریخ اندیشه ی سیاسی در غرب، از مارکس تا ماکیاولی / دکتر کمال پولادی
3- درسهایی درباره مارکسیسم / جلال الدین فارسی
4- شورشیان آرمانخواه / مازیار بهروز
5- مبانی سیاسیت / ابوالحمید ابوالحمد
6 – روانشناسی اجتماعی / ارنسون الیئت
7 – جامعه شناسی سیاسی / حسین بشیریه