آِیا قرآن مجید وحی خداوند است یا گفته خود پیامبر اسلام؟!
من تصمیم گرفتم نخست این کتاب را که نوشته ام، قبل از چاپ، بخش به بخشدر روزنامه وزین و پرخواننده اینترنتی به دید عزیزان خواننده برسانم. تقاضا دارم نظرات خودتان را بدون ملاحظه به آدرس زیر، برای نگارنده بنویسید که اولا؛ کمال سپاس گذاری را دارم. دوما؛ بدون تردید بر معلومات نگارنده افزوده می شود. سوما؛ برای غنی کردن کتاب درچاپ هم آورده می شود. پس می پردازیم به بخش اول مقدمه.
تقاضا دارم، بدون هیچگونه پیشداوری این بخش از تاریخ پیدایش مذاهب را بخوانید.
مقدمه:
در مورد تاریخ، پیدایش آئین اسلام کتابها و مقالات فراوانی نگاشته شده. هم از جانب هوا داران و مؤمنان افراطی و هم ازجانب مخالفان اسلام. اما متأسفانه درباره این موضوع ویژه یعنی آیا قرآن وحی خداوند است یاگفته محمد پیامبر که دقیق انگشت گذاری برروی اصل مطلب است، مستقیما، کسی جرات نکرده است،حتا زیرنام مستعار، علناکتابی بنویسد، مانند سلمان رشدی که آیات شیطانی را نگاشته وبخشی از آن را باجملات توهین آمیز به پیامبر اسلام اختصاص داده است که دراین زمینه هم نیست. اگرمطلبی درباره این موضوع به خصوص، نگاشته شده، بسیار کم و آن هم از خیلی نکات چشم پوشی شده است. تا آنجا که من اطلاع دارم لیست کسانیکه فقط به این موضوع اشاره کرده اند، بشرح زیر اند: اول؛ دکتر پرسا پورساسان درکتابی زیرعنوان "پیرامون اسلام و بنیاد حکومت اسلامی"اشاراتی درصفحه 165 به آن کرده، مبنی برآنکه "قرآن مجموعه ایست ازتاریخ و داستانهای مربوط به پیغمبران بنی اسرائیل و احکام حقوقی که از طرف محمد پیامبر، به مناسبت هائی عنوان شده است". بغیر از این تاکنون کم دیده ام، کسی چیزی مستقیم، مربوط به این موضوع، نوشته باشد که آیا قرآن مجید و آیات آن بیاناتی از طرف "خدا است که توسط جبرئیل"بر محمد نازل شده و یا تراوشات افکار خود پیامبر اسلام است؟! دوم؛ زنده یاد علی دشتی خیلی مؤدبانه در صفحات 302، 303، 308 و 322 اشاراتی به این موضوع کرده اند که آیات قرآن، گفته پیامبر است. بهمین دلیل، آقای علی دشتی و آقای دکتر علی نقی منزوی، آخوند زاده و دوست علی دشتی، مورد غضب ملایان قرار گرفته و کتاب آنان را در ایران ممنوع الچاپ کرده اند. آنها با دانش قرآنی ویژه خویش، در 23 سال پیامبری که در واقع هر دو علی با هم، مطالبی بسیار جامع و با سند، اما به طور کلی محافظه کارانه و باعز و احترام و بدون کوچکترین توهین و دخالت هیچ مرام و مکتب ویژه ای، نگاشته اند. به دلیل همین روشن گری و دادن آگهی درست، مطلقا اگر 23 سال رسالت را در ایران در دستان کسی ببینند، حکم جلب برایش صادر می کنند، زیرا یکی از کتب بسیار مستند و مؤدبانه است، "بدون بیان زنده باد، مرده باد"و هیچ واژه زشتی بکار گرفته نشده و کوشش به عمل آمده روی قالی بمانند. چه بسا عامل اصلی که ممنوع الچاپ است، همین مستند بودن و دوری از شعار دادن آن است و هیچ توهینی نیز دراین کتاب نشده است که اجازه انتشار ندارد.
افراطیون بدون دلیل گویند تهمت زده است بی آن که استدلال کنند و یا بگویند در کجای کتاب ایشان تهمت زده اند؟! اگر بیان حقیقت توهین و تهمت است، پس این کتاب مملو از توهین است. من در آن تردیدی ندارم، هر کسی حتا مؤمن ترین از مسلمانان این کتاب را با دقت بخواند و با خودش صادق باشد، اسلام را ترک می کند و یاحتما در دستورات دینی آن شک خواهد کرد. در هر حال آقای دشتی و دکتر علی نقی منزوی نیز درباره پرسش فوق و در ارتباط با موضوع، مصلحت دیده و کم نگاشته اند. سوم؛ درکلیه دیگر کتاب های نگاشته شده تا کنون از هردو جانب، خواسته یا ناخواسته، مسایل اغراق آمیز برله یا برعلیه اسلام زیاد نوشته اند وتبلیغ شده است. دراینجا کوشیده می شود بدون توجه به تعریف و تمجیدهای موافقان و یا انتقاد وبد و بیراه گفتن مخالفان، بویژه در این مورد، با باور مندان و مردمان مسلمان زاده، پاک و پوست کنده، حرف زد و در کل رو راست بود و دیگر جائی برای ترس و وحشت، از اوهام و افسانه و از "قهر وخشم خداوندی"و یا معجزه ها و افسانه های رایج باقی نگذاشت. تا کنون انسانها در معذورات و یا در خشم بوده و دو نکته مهم را دایم مد نظر داشته اند.
یکم؛ یا مسئله رو در بایستی محض و احترام کاذب بوده است. دوم؛ توهین و فحش به شخصی که آن ها را خشمگین کرده، بوده. کمتر کسی کوشیده است، واقع بین باشد، مانند آقای علی دشتی و دکتر منزوی و چند محقق دیگر که با استدلال در زمینه خاصی، از اسلام انتقاد کنند و یا با شهامت وبی پروا بدنبال یافتن مسایل متضاد، درکتب مقدس باشند و با سند، پوچی آن را بیان کنند و حرفشان را بزنند. من در این جا از آن کسانی که به حق یا به نا حق توهین کرده و یا از نا عدالتی در اسلام نفرت نشان داده اند، نام نمی برم، اما خشم آنان را می فهمم. در هر حال قضاوت را می گذارم برای آن کسانیکه اثرات آنها را خوانده اند و می خوانند، خود قاضی شوند که آیا آنها حق دارند یا نه؟ بهرصورت محافظه کاری و تندروی و توهین دردی را درمان گر نیست، بلکه منطق و سند قابل قبول، ملاک است. در این میان، یکی باید آغاز کند واین ترس را بشکند و این دکان سمساری و خرازی را ببندد. مفت خواران را با سند افشاء کند که عامل اصلی وحشت و لرزه انداختن بوجود مردمان پاک دل، همین مفت خواران هستند. در یک کلام ریشه خرافات را بایدسوزاند. واقعاً اگرانسان روشن فکر باشد وقلبا بخواهد به خود صداقت نشان دهد، هیچ نیازی به عمامه به سرندارد که راه درست زندگی را به او نشان دهد، در حالی که، خود آن عمامه بند، راه و روش زندگی را اصلا نمی داند. ما ها که گله گوسفند نیستیم، چوپانی داشته باشیم! کافی است که انسان یاد بگیرد، بدون ترس باشد، دروغ نگوید، کلاه بردار نباشد و از حقیقت دفاع کند و زندگی شرافت مندانه، یعنی این و بس. البته این مسئله و محو همه آئین ها و خداشناسی کار یکروز و یک سال و حتا صد سال هم نیست. این بیک روند بس طولانی نیاز دارد که بتوان مردم را برای رد و یاقبول هرآئینی تشویق بمطالعه کند وآن زمانی است که انسان خودش تصمیم می گیرد که خرافات را رد کند یا نه. مشاجره و پرسش رایج آنست که گویند: مگر می شود، حدود یک میلیارد و نیم پیرو اسلام، راه کژ بروند؟
معمولا این نوع پرسش ازطرف کسانی می شود که هیچ مطالعه ندارند و یا اگر دارند خوب درک نکرده اند. یعنی تأثیر عادت بمراتب بیشتر از قوه درک و شعور انسان است. درچنین حالتی، انسان می تواند بگوید، آن یک میلیارد و نیم آدم مانند خود من! در این جا برخی هم خیلی ساده و برای دوری جستن ازجنجال مقلد می شوند و باورمند هم می مانند. من یک مثال زنده در مورد عادت واحساس دارم که به این موضوع می خورد و حتا در میان روشن فکران رواج دارد که در این جا می آورم: "خانمی را می شناسم که بسیار مدرن و افکار روشنی دارد. او ادعا می کند که هیچ دینی را قبول ندارد، اما خدا را قبول دارد. از او استدلال می خواهم که چرا هیچ دینی را قبول ندارد اما خدا را قبول دارد؟ در پاسخ می گوید، "این میل و احساس من است، زیرا همه رهبران دینی دروغ گو و سفسطه گر اند. اماخدا وجود دارد وپاک و منزه است"! با اطمینان می دانم که تأثیر عادت بسیار قوی است و هنگامی که می گویم کتب مقدس، این ادیان است که خدا را به من و تو نوعی معرفی کرده و اگر تو این ادیان را رد کنید، خدا ترا به هیچ وجه قبول ندارد، چون این خدا ادیان را تأیید می کند. در این جا با سکوت او رو برو می شوم و فقط می شنوم که این حس قلبی من است! من متوجه ام، چنین افرادی با وصف متمدن بودن تابع احساسات اند با منطق و دارای قلب پاکی هستند، اما بی مطالعه، چیزی را رد می کنند و یا می پذیرند.
عوض و یا قانع کردن بعضی از آنها که انعطاف پذیر تر اند، نیاز به زمان دارد. خوش بختانه دنیای امروز امکانات ارتباطی بس زیادی دراختیار ما گذاشته است و تئوری "جهان درحال تکامل است و انسان نیز تکامل می یابد"، یواش، یواش دارد تحقق می پذیرد. خوب، عوض کردن شیوه تربیتی درجهان نیاز به صبر و حوصله و در نهایت از خود گذشتگی دارد. در این جا هدف ما روشنگری است و ما از خانه خود آعاز می کنیم و باید آن واقعیت را نشان دهیم. در یک کلام آدم باید شهامت به خرج دهد و براساس سند انکار ناپذیرنشان دهد که مثلا پیامبر اسلام، فقط درآن زمان دانا و با ابتکار کم نظیر اش، آورنده وخالق اسلام بوده است. اگر امروزه زنده می بود کسی به حرفها وافکار اش توجه نمی کرد. اما اغراقگوئی پیروان اش مسئله یک کلاغ چهل کلاغ را تقویت کرده است. درآن زمان آنگونه که بارها ذکر شده او نخست بامتانت و برد باری و بعدها با زور شمشیر عقاید خود را به کرسی نشاند. در واقع هیچ "قدرت لایزالی"به او کمک فکری و عملی نرسانده است. پیامبر با دانائی خارق العاده ای که در زمان خود داشت، سریع متوجه شده بود، مردم 1400 سال پیش بطور کلی و مردم عربستان بطور اخص فقط یک زبان را می فهمیده اند وآن نیز زبان زور بوده. بهمین دلیل، در آنجائی که لازم بود و می توانست، زور بکار می گرفت. زیرا در تمام کشورها که اسلام قدرت دارد دیکتاتوری و زور حاکم است. یکی دیگر از ابتکارات کم نظیر نظامی پیامبر، آن بود، در جائی که می دید دربرابر دشمن ضعیف است، خاضعانه و با صبر و متانت برخورد می کرد و در شکستها به بقیه جنگجویان حریص و احساساتی و نا آگاه عرب قول بهشت را می داد و آنها که کشته شده بودند، شهید در راه خدا می نامید که جایشان جاودانه، در بهشت با حوریان ماه پیکر است! این وعده و وعیدهای پوچ برای آن بود که دیگران دلسرد نشوند و الی خود پیامبر احتمالا به خوبی آگاه بود و می دانست که بهشتی وجود ندارد. در غیر آنصورت دراین دنیا به آن اندازه برای به چنگ آوردن زنان زیبا روی، حرص نمی داد و انحصار طلبی نمی کرد. خوب توجه کنید در هر غزوه ای که نیروی اسلام پیروز می شد، زیبا ترین زن مانند جویریه دختر جوان حارث از قبیله بنی مصطلق که از غنایم جنگی به حساب می آمد، مال پیامبر بود ویا او با پول از دیگر جنگجویان به عنوان برده می خرید. آن طور که جویره را از یکی ازجنگ جویان عرب خرید. درقرآن مجید درباره زنان و انحصار طلبی و حسادت او در سوره احزاب آیه 53 گفته شده که هیچ کسی بعد از مرگ پیامبر باز نان او ازدواج نکند.
ام المسلمین بهانه ای بیش نبود. لایق ذکر است هنگام مرگ محمد، زن زیبا و سوگلی او عایشه حدودا 18 سال داشت و تازه اول جوانی اش بود، او مجاز نبود با هیچ کسی دیگر ازدواج کند و بایستی بیوه بماند. زیرا محمد پیامبر آنطور که گفته شد به او و همه دیگر زنانش ام مسلمین لقب داده بود. لذا او حتا در قبر هم با وصف این که به گفته خود بهشت برین می رفت و با حوریان بهشتی سر و کار داشت اما نسبت به زنان خود حسادت می کرد. در هر صورت رفتار خود پیامبر در مکه که حدود 13 سال از بعثت اش می گذشت و حدودا 90 سوره یا 86 سوره از زبان خدا آورد و برای قریشیان خواند، نرم تر از 24 یا 28 سوره مدینه ای، آورده شده بود. سوره هائیکه دراین باره آورده است، گواه بر این ادعا است. آن گونه که اشاره شد، پیامبر در حالت ضعف نظامی و پیرو کم، بسیار نرم تر با غیر مسلمانان برخورد می کرد. پس سوره ها و آیات مکی که بعضی گویند 90 و بعضی گویند 86 سوره بوده است، دشتی و منزوی دراین موردمی گویند: "درسیزده ساله میان بعثت و هجرت، دعوت حضرت صرفا روحانی است. آیات قرآنی دراین دوره همه وعظ است و ارشاد وخواندن مردم به نیکی و اجتناب از زشتی و پلیدی". همان جا 23 سال صفحه 338. اما در آنجا که قوی بود با زور شمشیر حرف می زد. نمونه آن رفتار با قبیله بنی قریظه در مدینه و در جنگ خیبر بود که در یک روز بین 700 تا 900 نفر آنها را دستور به سربریدن داد و زنان و اموال آنهارا بین جنگ جویان تقسیم کرد. دروقت خود از ابتکارات پیامبر که با تقسیم اموال بین جنگجویان به طور مساوی، برای جمع آوری لشکر بود، به تفسیر خواهم آورد. او بدین ترتیب طرفداران زیادی برای خود ازمیان عربهای جنگجو و عاشق غنائم به دست می آورد. (ادامه دارد)
هایدلبرگ، آلمان فدرال 30 مارس 2017
دکتر گلمراد مرادی