جمهوری های متحد دئموکراتیک .فئدراتیو .لائیک.وشورایی* ایران* وسپس کنفدراسیون منطقه ای وسرانجام فدرالیزم شورایی جهانی
قبل از پرداختن به مسئله ملی و ارائه راهکار مشخص برای رفع ستم ملی به نظر من سوسیالیستها میبایست تعریف دقیق و جامعی از واژه ملت میبایست ارائه دهند
تعریف و باور من ازواژه ملت
به توده های انسانی که در طی تاریخ مشترک.با فرهنگ.آداب و رسوم و زبان مشترک .در جغرافیای مشخص آگاهانه و آزادانه و آگاهانه با اراده جمعی برای مشخص کردن خود در جهان فعلی هویت ملی خود را برمیگزینند و سپس حاکمییت سیاسی را کسب کرده یا در صدد کسب حاکمیت ملی خود هستند اطلاق میشود
حال خود واژه هویت چیست؟
اصلیترین هویتهای زیر مجموعه انسان
هویت جنسی مشخص
هویت ملی مشخص معیار اصلی برای تعیین این هویت آزادیست و احترام به اراده آزادانه وآگاهانه توده های انسانی که خود را
فارس.کرد.ترک.اذری.عرب.لر.بختیاری.گیلکی.ماز.بلوچ.ترکمن.ارمنی.قشقای.خوز.طالش.و یا ایرانی.مسیحی .کلیمی زرتشتی.مسلمان یهودی و... بنامند
هویت طبقاتی
چپ جهانی با اولویت قراردادن به این هویت انسانی به نوعی تبعیض نیز قائل میشود اعتقاد به نجات بشریت توسط طبقه ویژه که برای لغو ستم مبارزه میکند با کسب رفاه نسبی خصلت نجات بخشی بشریت را مدتهاست از دست داده اجرا اصلاحات در سیستم های مرفه غربی حتی با شریک کردن نمایندگان سیاسی این طبقات در دل حاکمیت سیاسی این طبقات را در استثمار جهان همدست خود ساخته است.خصلت رهایی بخش طبقه کارگری که هیچ چیزی جز زنجیها را برای از دست داشتن نداشت اکنون در جوامع پیشرفته منافع و رفاه ویژه ای دارد که از دست بدهد.این خصلت در جوامع عقب نگاه داشته هنوز انقلابیست و حتی برای کسب حد اقل شرایط انسانی درگیر مبارزه است
.هویت ایدئولوژیک
.... سایر هویتها .از جمله هویت ایلی .تباری.رنگ و نژاد. محلی.سیاسی.شغلی.دینی.مذهبی .شهری.کشوری.منطقه ای قاره ای
مسئله اساسی نگرش و برخورد سوسیالیستی نه باور به چنین تقسیم بندی بلکه محور اصلی همانا اراده اگاهانه و آزادی در گزینش انسان در تعریف از خود میباشد به عبارتی تسلیم بی قید و شرط در قبال انتخاب آگاهانه فرد انسانی بر اساس تعریف خود در هر یک از مجموعه هویت های انسانی بدون هیچ جبری.سوسیالیستها میبایست با جبر حاکم اجباری در تغریف هویت انسانی مخالفت کنند نه با خود لفظ تعریف .هر یک از این انسانها آزادند در رد یا قبول هر یک از این شاخصه ها و سپس با آمورش و اگاهیست که اولویت سنجش توده ها را میتوان ارتقا داد نسبت به باورهای غلط مذهبی تعصبها و تمامی جهل ترویج داده شده دوران سرمایه داری ا
در مورد خاص ایران میبایست به کثیر الملگی و وجود ستم ملی اذعان داشت و سپس به جایگاه رفع این معضل پرداخت .با ارائه راهکار مشخص در مورد هر یک از این ستمها یا تمامی انها. اگر بپذیریم که ستم ملی هست پس نتیجه میگیریم که ملت یا ملتهای تحت ستم نیز هستند و یا به عبارت صحیحتر اگر اراده جمعی مجموئه ای از توده های انسانی که از لحاظ اقتصادی.فرهنگی.سیاسی. در همه یا بعضی از زمینه های اجتماعی در طول تاریخ و زمان مشخصی تحت ستم قرار گرفته اند اطلاق واژه ملت تحت ستم علت عینی ثبوتی آن ملت است. و اگر این توده انسانهای مشخص در دفاع از ان هویت انسانی مشخص منکوب شده خود در صدد کسب حاکمیت سیاسی خود هستند چنین مبارزاتی حقانیت خود را اثبات کرده و دفاع از این جنبشها وظیفه اصلی نیروهای دئموکرات چپ و سوسیالیستها و کمونیستهاست.چون ماهیت رهایی بخش و برابری طلب را دارا میباشند. و این خود دلیل اثباتی وجود ملت نیز میتواند باشد(اگر ستم ملی هست پس ملتی نیز هست تحت ستم).
دفاع از جنبش برابری خواهی هویت انسانی مشخص جنسی که مقوله ای غیر طبقاتی وماحصل جامعه طبقاطیست در میان سوسیالیستهاو کمونیستها بطور مشخص جا افتاده و پرچم داری این جنبشها نیز اکثرا توسط طیف چپ و سوسیالیست.کمونیست.آ نارشیست و.. است.اما در دفاع از جنبش برابری طلبی هویت انسانی مشخص ملی که بخاطر این هویت مشخص تحت ستم مضاعف قرار گرفته اند قضیه فرق میکند.دفاع از این جنبشهای برابری طلب غلتیدن در دام ناسیونالیزم و حرکت ارتجاعی نامیده شده و شرکت در چنین جنبشهایی حرام.مکروح قلمداد شده و سوسیالیستهایی که درگیر چنین مبارزاتی شده و در این جنبشها شرکت دارند مرتد اعلام میشوند.حال این دفاع از هویت انسانی مشخص جنسی تحت ستم و یا هویت ملی تحت ستم ویا طبقاتی یا صنفی در ذات خود علیه نابرابری مبارزه میکنند درماهیت کلی بخاطر مبارزه علیه بی عدالتی یکسان می باشند .در چنین خلع وجودی اکثریت سوسیالیست و چپ بعنوان پیشگام این شکل مبارزاتی در درون مبارزات هویت برابر خواهی ملی طیف راست این جنبشها با هدایت سازمانیافته حکومتی ارتجاع داخلی و اربابان خارجی آنان مسیر عدالتخواهی وبرابری طلبی این جنبشها را به انحراف کشانده و به رویارو قرار دادن ملتها و ایجاد کینه و نفرت تبدیل میکنند.به عبارت صحیحتر ماهیت اصلی جنبشها مترقیست و خواستگاه دئموکراتیک دارد نکته نگرانی ان جاست که.مسیر این جنبشها توسط نیروهای ارتجاعی به انحراف کشانده شود و چپ نه با این مبارزات بلکه با انحرافات درون این جنبشها میبایست مبارزه نماید.چگونه و به چه شکل؟ با اگاهی دادن با ارائه راهکار مشخص برای حل مسئله ملی با افشای انحرافات و منحرفین و... اما بدون حضور چپ در درون این مبارزات نتیجه همانیست که الان در پیش روست چپ میبایس ت برای جبران این عقب ماندگی پیشگامی این مبارزات را کسب کند و جنبشهای عظیم ملی را به مسیر انسانیش که همانا ازادی برابری رفاه و سعادت است رهنمون کند.
پروسه رشد ناسیونالیزم(ایجاد دولت-ملت) در ایران با ساختن هویت دروغین ملتی سیاسی به نام ایران توسط کارگزاران ارتجاع جهانی متوقف گشته و صرفا به منظور بهره برداری از مناقشات ملتهای تحت ستم رقم خورده واز راه رشد طبیعی خود منحرف گشته است. مطالبات برخواسته برابری طلبی ملی در شکل ابتدایی ان انجمنهای ولایتی و ایالتی به فراموشی سپرده شد و در طول 1 قرن هر دو رژیم سلتنطی و اسلام فاشیستی به عنوان مجریان این نابرابریها برای کسب مشروعیت وجودی خود به بهانه حفظ تمامیت ارضی و حفظ یک پارچگی به عنوان ناسیونالیزم ایرانی ابتدا با رسمی و قانونی کردن فرهنگ.زبان ومذهب رسمی و سپس با بهره برداری از این معضل به خود مشروعییت بخشیدند .هر دو رژیم ارتجاعی با تعمیم این بیعدالتیها بهترین استفاده ابزاری را از این معضل کرده و میکنند. با ادغام اجباری ملتها ایجاد مهاجرتهای اقتصادی ابتدا و سپس با ایجاد تفرقه وتبلیغ نفرت و دشمنی مابین ملتهای تحت ستم ملتها را رودررو هم قرار میدهند وبا افرینش دشمنهای فرضی ملتی غاصب یا متجاوز و غیره خود این سیستم {کل حاکمییت ودولت} بعنوان دشمن اصلی ناشناس باقی مانده و از گزند مبارزات این جنبشها در امان میماند .با انحراف دادن به مسیر اهداف اصلی برای از میان بردن این نابرابریها جنبشها از کسب موفقیتها ناکام میمانند.و ارتجاع و مانع اصلی به حیات ننگین خود ادامه میدهد تاریخ مبارزاتی این جنبشها مملو از قهرمانیها و جانبازیهاست.
نمونه های موفق تاریخی که با اشتراک اندیشورزان سوسیالیست در کردستان و آذربایجان در راهبری این جنبشها با انکه موفقیتهای چشمگیری در کسب حاکمیت سیاسی ملی و بسط اصلاحات اساسی در دوره تاریخی مشخص داشت بعلت عدم گسترش سراسری در کشور و بازیهای سیاسی جهانی و خیانت دوام چندانی نداشت.
تاریخ گذشته ثابت میکند هر زمان که حاکمییت و قدرت متمرکز ارتجاع ضعیف و یا دستخوش بحران عمیقی گشته این خواسته ها در اولویت اصلی جای گرفتند بطور مثال در دوره جنبش مشروطیت.در دوره اشغال متحدین و از هم پاشی سیستم دولتی.در پروسه قیام57 (نامیدن انقلاب به این قیامی که شکست خورد به نظرم خطاست واژه قیام مناسبتر است) و در وحله فعلی. در همه این دوره ها اصلیترین مطالبات ملتهای تحت ستم برچیدن این سیستم ستمگر بوده و است.تجربه مبارزاتی قرن گذشته ثابت کرده که بعد از مرحله گذار از بحران برای تثبیت قدرت حاکمیت و دولت متمرکز اولین نقطه سرکوب را از این نقطه حساس آغاز کرده و به بدترین شکل ممکن این مبارزات را به خون میکشد. نکته حائز اهمییت این مبارزات این است که نیروهای سیاسی که سوار بر این مطالبات بر حق میشوند در کوتاهترین زمان مورد مقبولیت ملت تحت ستم قرار گرفته وگسترده میشوند به یاد بیاوریم اولین نقطه یورش ارتجاع قبل از احزاب و سازمانها و نیروهای مترقی با سرکوب ملتهای تحت ستم اغاز گشت. درست در فردای این قیام57 در ترکمن صحرا.در اهواز.در بلوچستان وکردستان وآذربایجان سرکوب ددمنشانه در سکوت کامل جنبش سراسری چپ صورت میگیرد و تنها در کردستان بود که بخشی از نیروهای سیاسی که قسمی از مطالبات ملی را مطرح کرده بود و با همین عمل مقبولیت ملی را کسب کردند با قهرمانی های فراوان به آخرین سنگر آزادی خواهان تبدیل میشود.در وحله فعلی نیز با ضعف حاکمییت مرکزی و تجربه تاریخی از سرکوبهای گذشته این جنبشها مطالبات برابر طلبی خود را قبل از سقوط حاکمییت متمرکز شونیستی طرح کرده و حرف اول را دردل کل جنبشهای دموکراتیک مردم ایران زده و میزند. حاکمیییت سیاه ارتجاع بزرگترین سرمایه گذاری را در به انحراف کشاندن جنبشهای ملتهای هویت خواه و برابری طلب صرف کرده و میکند.با صرف هزینه های سرشاربه ایجاد و تبلیغ نفرت و نفاق مابین ملتها با ایجاد کانونها انجمنها تشکیلات سازمانها نهادها و با رسوخ دادن عوامل نفوذی در دل احزاب سیاسی .با تبلیقات .راه اندازی تلویزیون و رادیوها سایتها با ایجاد کمیته های دفاع محلی با ایجاد جنگهای ملی در شهرها .روستاهایی که ملتها در هم ادغام شده اند.با ساخت تئوریهای برتری طلبی ملتی علیه ملتی دیگر.با چاپ نقشه جغرافیایی کشور های مستقل آینده در ایجاد دشمنی ملتهای تحت ستم و رو در رو قرار دادن با سایر جنبشها موفق گشته اندو بدبختانه سناریو تکرار فاجعه بالکانیزه کردن ایران بصورت عملی استارت خورده است
برای نمونه منطقه اذربایجان غربی جزو خاک مقدس ارمنستان بزرگ.کردستان متحد وآذربایجان واحد میباشد.منطقه خوزستان فعلی و خاک مقدس ان مشترکا جزو اراضی تاریخی 4 ملت و کشور مستقل اینده نشان داده شده.در خراسان و بلوچستان نیز چنین ذکر شده و نقشه های جغرافیایی چاپ اینتلئجنت سرویس دست به دست میگردد
اینجا لازم به ذکر است که برای جلوگیری از فاجعه انسانی پیش رو و سناریوهای حاضر شده توسط ارتجاع جهانی و وابستگان داخلی انان وظیفه خطیر جلوگیری از این فاجعه مسئولیت نیروهای آزادیخواه و چپ دو چندان میشود.ابتدا با درک این فاجعه وسپس با شرکت فعال در جنبشهای برابری طلب برای هدایت بسوی اهداف انسانی و سازماندهی و هدایت این جنبشهای عظیم علیه همان ارتجاع جهانی و عوامل داخلی وابسته آنان.ضرورت اتحاد و ارائه راهکار مشخص برای از بین بردن تمامی ستمهای موجود از این مجرا که بسیار حیاتیست اشکار میشود
به نظر من مرحله مبارزاتی فعلی مردم ایران در مرحله دئموکراتیک قرار گرفته و برای موفقیت این مبارزات میبایست اتحاد مبارزاتی جنبشهای زنان.کارگران.جنبشهای ملی.جنبش دانشجویان.آزادیخواهان.صنفی و روشنفکریرا سامان داد.این جنبشها برای کسب پیروزی چاره ای جز اتحاد مبارزاتی نخواهند داشت.کسب این اتحاد صرفا در ارائه یک راهکار مشخص و عمومی میسر و عملیست راهکاری که هم در مرحله فعلی نیروهای مبارز این جنبشها را بسیج و سازماندهی کرده و مشترکا علیه دشمن مشترک که همانا حاکمیت شونیست ارتجاعی مذهبی مرد سالار متحد کند .
راهکار ارائه شده میبایست ابتدا این خصلت و ویژگیهای حاکمیت را درک کرده و سپس برنامه ای ارائه دهد که به ستم جنسی.ملی.طبقاطی .مذهبی ایدئولوژیک و پایان
دهد
خصلت و خود ویژگی منحصر بفرد در مورد جنبش ملتهای تحت ستم در ایران تضاد منافع طبقه بورژوازی با مطالبات این جنبشها در اکثر نقاط ایران است .برخلاف جنبشهای ملی سایر ملتهای جهان بورژوازی ملی برای منافع طبقاتی خود پرچمدار این نوع مبارزات بودند و برای کسب حاکمیت سیاسی دولت ملت خود را تشکیل میدادند در ایران بعلت گره خوردن منافع طبقاتی بورژوازی تجاری وابسته در بین ملتها با شکل ساختار متمرکز فعلی این طیف طبقاتی درون مبارزه ملتهای تحت ستم جایگاهی ندارند شرکت تنها اکثریت طبقات زحمتکش درون این جنبشها اثبات این مدعاست و بخاطر همین تضاد منافع طبقاتیست که این جنبشها نتوانستند حتی طیف اندکی از طبقه بورژوای خود را برای حمایت مادی این جنبشها جذب کنند.این عامل سبب گشته ویژگی طبقاطی جنبشهای ملل تحت ستم به نوعی به نفع آرمان سوسیالیستی گرایش و تمایل داشته باشد.اما اکثریت قریب به اتفاق سوسیالیستهای متشکل ایرانی در احزاب سراسری خود علت عدم شرکت درون این جنبشها را به خاطر تعلق طبقاطی خود اعلان میکنند حال اینکه واقعیت عینی تضاد طبقاطی بورژوازی ملی با مطالبات و خواسته های جنبش ملتهاست.این گروه چپها درک درستی از جامعه خود ندارند و تنها کاری که انجام میدهند جامعه خود را درون تئوریهای برخواسته از ویژگیهای سایر ملتها در ادوار تاریخی و سرزمینهای متفاوت بزور جای میدهند.اتهام حرکت بورژوازی و ارتجاعی و غیر انسانی دادن به این جنبشها که اکثرا زحمتکشان و فرودستان در ان شرکت کرده واندیشمندان و روشنفکران سیاسی اکثرا چپ در ان شرکت دارند نشان از نا آگاهی این طیف از چپهاست.و به نظرم فرار از برخورد با مسئله ملی و ارائه راه حل برای ان است .اکثریت قریب به اتفاق این طیف از چپ نماها بدون اگاهی درون جایگاه و خواستگاه ناسیونالیزم ملت غالب جای دارند
راهکار پیشنهادی من به سازمانها احزاب و گروههای متحد
جمهوری های متحد دئموکراتیک .فئدراتیو .لائیک.وشورایی* ایران* وسپس کنفدراسیون منطقه ای وسرانجام فدرالیزم شورایی جهانی
این راهکار پیشنهادی با اولویت دادن به حق تعیین سرنوشت ملتهای تحت ستم آنان را به سوی اتحاد داوطلبانه و آگاهانه و آزادانه سوق خواهد داد این اتحادها بر اساس منافع مشترک و بصورت داوطلبانه بر اساس مشترکات عمیق تاریخی فرهنگی و سرنوشت و دشمن مشترک عملیست
سیستم فدراتیو شورایی با حذف دولت متمرکز مرکزی وبسط وتقسیم عادلانه حاکمییت و قدرت سیاسی پایان ستم ملی را ارمغان میدهد.(توضیح اینکه هر نوع بازسازی شکل متمرکز دولت مرکزی هرچند ماهیت دئموکراتی هم داشته باشد فریبی بیش نیست در واقع تمامی سیستم دولتی برای اداره و حفظ خود اعم از وزارتخانه ها ارتش سپاه نیروهای انتظامی و آموزشی و همه مجبور است بخش اعظم ثروتهای خلقها را به خود اختصاص دهد.بدون برچیدن تمامی سیستم دولتی در کل هیچ ملت و هیچ انسانی آزاد نمیگردد.تنها با برچیدن کل دستگاه حاکمییت و دولت است که این غارتها پایان مییابند و ثروت و کار ملتها برای عمران و آبادانی و کسب رفاه و سعادت خود صرف میگردد آنهم در شکل نظارت دقیق شوراهای انتخابی برخواسته از ملتها در شکل حاکمیت سیاسی ملی
سیستم شورایی سیستم اداری از پایین به بالاست شوراها شامل کارگران زحمتکشان اصناف زنان دهقانان در هر محل شهری روستاها هر فرد و هر گروه و جمعیتی را شامل میشود که آگاهانه و آزادانه با هر هویت انسانی که خود را متعلق میبیند و تشخیص میدهند در اراده سیاسی و تعیین سرنوشت خود به شکل برابر بدون هیچ تبعیضی شرکت داشته باشنداین سیستم در انتخاب کردن و انتخاب شدن برابری را تضمین میکند و از همه مهمتر سیستم نظارت بر نمایندگان و مسئولین سیاسی و اجتماعی را آسان کرده تا هر زمانی که صلاحیت مسئولی زیر سوال قرار گرفت امکان تغییر سریع وی در دسترس باشد.ملتهای در هم ادغام شده در تمامی نقاط مسکون شده بر اساساولویت دادن به محورییت انسانی با آزادی و برابری کامل برای برخورداری از حق حیات آزادانه بر اساس استعدادشان سنجش داده شده و آزادی و برابری و رفاه انسانها را تامین کرده و به تمامی نابرابریهای طبقاتی ملی جنسی ایدئولوژیک به یکباره پایان خواهد داد شوراها با کسب قدرت سیاسی حاکمییت انسانی و بسط ان مابین تمامی انسانهای ساکن هر منطقه قدرت اصلی را که از ان توده هاست به آنان بازپس خواهد داد . سیستم اجتماعی برخواسته از همه انسانها در بر گیرنده منافع تمامی انسانها خواهد شد اقلییتی در بین نخواهد بود تا منافع آنان توسط اکثریتی لگد مال گردد جون قدرت سیاسی از اآن همه خواهد بود سیستم اداری آینده با اتحاد داوطلبانه شوراهای محلی از پایین به بالا به شکل مستطیلی نظارت در همه حوزه های اجتماعی و سیاسی را سازماندهی کرده و هیچ مرکزییتی جدا از توده انسانی و نظارت آنان نخواهد بود .ویژگی دیگر این سیستم همخوانی لفظ شورا مابین فرهنگ عام توده هاست شوراها در بین تمامی ملتهای ساکن ایران لفظیست شناخته شده وبدون اموزش مقبولیت عام خواهد یافت
عالیترین نمایندگان سیاسی ملتها برای ارتباطات فدراتیوهای دیگر و جهان کنگره انتخابی خواهد بود که باز به صورت شورایی اداره خواهد شد از آنجایی که موفقیت سیستم شورایی در جهان به هم تنیده امکان ناپذیر است با کسب موفقیت این سیستم در حوزه کشور ایران ناخودآگاه رفاه و آزادی و برابری این انسانها نوید بخش مبارزات ملتهای همسایه خواهد شد.درست در همسایگی ملتهای تحت ستم ایران تکه های بزور جداشده این ملتها اعم از بلوچ ترکمن کرد آذربایجانی عرب ترکمن طالش بخاطر ارتباط تنگاتنگشان این موفقیت این سیستم را شاهد خواهند بود. به هم تنیدگی آرزوهای انسان در بند کره خاکی امکان جهانی کردن این سیستم را آسانتر خواهد کرد.تنها شرط اصلی موفقیت چنین سیستمی در یک حوزه جغرافیایی مشخصی به نام ایران کثیر الملی است .دقیقا به همین منظور ارتجاع جهانی که مرگ مختوم خود را در این پروژه و منطقه میبیند به ساذگی تسلیم نخواهد گشت و از هم اکنون با نقشه های راه در خاور میانه با دامن زدن اختلافات قومی و مذهبی با ایجاد جنگها و سیاستهای مختلف با ایجاد حکومتهای دست نشانده برای عدم موفقییت چنین طرحی تلاشو دشمنی میکند
سیستم لائیک پایان بخش ستم ایدئولوژی و انحصار دین و مدهب در حاکمییت میباشد. وازه لائیک انتخاب ویژه مناسبیست در قبال واژه سکولار.لائییتیزم ترمز شرکت
هر نوع نگرش ایدئولوژیک (هر ایدئولوژی و دین ) در حاکمیت سیاسیست حال انکه سکولاریزم نوعی انتخاب اگاهانه است
و سپس کنفدراسیون محلی ملتهای تحت ستم منطقه را در الحاق ازادانه انان به جامعه ای مرفه ازاد و برابر را ترغیب میکند(هر یک از ملتهای تحت ستم در ایران مثل اذربایجانیها وکردها.بلوچها.ترکمنها.طالش وعرب ملتهای بالاجبار جدا شده هستند و ازادی و رفاه و برابری بخشی از ملتی برای پیوستن به تکه ازاد شده در اولوییت قرار خواهد گرفت) ازاد شدن یکی از ملتهای اسیر منتقه ازادی تمامی بشریت است
فدرالیزم شورایی جهانی آزادی انسان اسیر کره خاکی را نوید میدهد.ودقیقا آن زمان است که اجبار به تعریف انسان در هویت ملی خود امری غیر ملزوم و پوچ خواهد گشت. آزادی انسان از قید هر نوع دولت متمرکز بر اساس منافع قشر خاص یا ملت خاص را نوید داده و به بردگیهای مدرن در هر شکل ولباسی پایان خواهد داد
انوای فدرالیزم و راهکارهای پیشنهادی دیگر
فدرالیزم ملی یا قومی .با به هم تنیدگی ملتهای ساکن ایران تعیین جغرافیای سیاسی ملتی خاص امریست محال و غیر ممکن در دوره تاریخ معاصر ایران بخاطر علل سیاسی اقتصادی و یا کوچ اجباری این ملتها در هم تنیده شده اند. این پیشنهاد با این شکل نه مسئله ملی را حل خواهد کرد و نه عملیست.عقب نگاه داشتگی ملتهای تحت ستم در زمینه های رشد فرهنگ سیاسی و اجتماعی عامل اصلی خطرناک بودن این گزینه به عنوان راه حل است .دقیقا برای تعیین اراضی تاریخی (مقدس) ملتها تئوریست که از جانب ارتجاع جهانی تهیه شده که ملتها را علیه یکدیگر به جنگ بکشاند
فدرالیزم جغرافیایی .این شکل از راهکار پیشنهادی میبایست به ملتهای ساکن تحمیل شود وادامه مدل و شکل فعلی اداری استانیست.هیچ یک از ملتهای ساکن در ایران معیاری برای سنجش اراضی تاریخی خود ندارند چون در طول تاریخ هزاران سال این سرزمینها دست به دست گشته اند.کافیست که با نام گذاری یک نقطه ارضی خاصی بعنوان خاک مقدس ملتی و دفاع ملی و مقدس از خاک مقدس کل منطقه به خاک و خون کشیده شود
خود مختاری یا شکل انجمنهای ایالتی و ولایتی مدلهاییست عقب مانده از مطالبات امروزی ملتهای تحت ستم که تقسیم قدرت سیاسی را در همه زمینه های اجتماعی خواستار هستند
*پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها
بدون باور به وجود ملتها که از جانب احزاب و سازمانهای اکثرا چپ و کمونیستی ایرانی بعنوان راه حل معرفی میگردد به نظرم همان سرنوشتی را که لنین در روسیه کاپیتالیزم دولتی به سر انجام رساند سرانجام دیگری در ایران نخواهد داشت.روسیه شوروی که در نقاب کمونیزم ساختگی به جای ازادی ملتها اسارت دیگری برای ملتهای تحت ستم زیر یوغ شونیزم روسی برپا کرد.روسیه شوروی که تنها ارمغانش به این خلقها بیزار کردن انان از آرمان انسانی کمونیزم بود.بعد از گذشت 24 سال از ازادی همه ملتهای تحت ستم از شونیزم بخاطر ترس تاریخی از کشتارهای ملی و و فجایع آن دوران آرمان حقیقی کمونیسم جایگاهی در بین اکثریت این ملتها ندارد.این کشتارها زمانی آغاز شد که شخص خود لنین اندکی بعد از طرح تئوری حق تعیین سرنوشت ملتهای تحت ستم شونیزم روسی تزاری فرمان سرکوب این ملتها توسط ارتش سرخ را صادر کرد بعدها استالین با کشتارهای ملیونی به یکباره این ملتها را از قید حیاط ازاد کرد.جمله معروف استالین مشهور است که* مرگ 1 نفر فاجعه است مرگ ملیونها انسان فقط خط کوچکی از تاریخ
نکته اخر اینکه این برنامه برای بحث و نقد از طرف من طرح گردیده و پیشنهادیست به سازمانها احزاب و تمامی گروهها در ایران بخصوص آن نهادهایی که در درون مبارزات ملتهای تحت ستم درگیرند و برنامه و راهکارهای غیر شفافی ارائه داده اند
گزینش این برنامه و تکمیل آن توسط اندیشورزان زبردست میتواند در مرحله فعلی مبارزات جنبشهای ملی زنان کارگران دانشجویان و آزادیخواهان را در حول و حوش برنامه مشخص متحد کرده و آنان را مشترکا بر علیه دشمن مشترک بسیج کرده و آلترناتیو مشخصی از شکل سیاسی آینده ایران بعد از جمهوری ارتجاع اسلامی را آشکار کند آن الترناتیوی که به همه ستمهای جنسی ملی مذهبی و طبقاطی به یک باره میتواند پایان دهد
با این ارزو و امید
باریش جلال زاده
نهم مای دو هزارو سیزده