آِیا قرآن مجید وحی خداوند است یا گفته خود پیامبر اسلام
آِیاقرآن مجید وحی خداوند است
یا گفته خود پیامبر اسلام؟!
من تصمیم گرفتم نخست این کتاب را که نوشته ام، قبل از چاپ، بخش به بخشدر روزنامه وزین و پرخواننده اینترنتی به دید عزیزان خواننده برسانم. تقاضا دارم نظرات خودتان را بدون ملاحظه به آدرس زیر، برای نگارنده بنویسید که اولا؛ کمال سپاس گذاری را دارم. دوما؛ بدون تردید بر معلومات نگارنده افزوده می شود. سوما؛ برای غنی کردن کتاب درچاپ هم آورده می شود. پس می پردازیم به بخش اول مقدمه.
تقاضا دارم، بدون هیچگونه پیشداوری این بخش از تاریخ پیدایش مذاهب را بخوانید.
مقدمه:
در آنحال، مادیگر مانند امروز داعشی ها، سلفی ها، طالبان ها و القاعده هاو غیره را نخواهیم داشت. درهرصورت 1400 سال است باور و فرهنگ ویژه ای توی مغز مردمان ملتها در بخشی از جهان را، فرو کرده اند و جوانب غلط یا درست این آئین و فرهنگ، به صورت عادت، در آمده است، من شکی در آن ندارم، اگر علم بدین شیوه پیشرفت کند زیاد از نظر تاریخی طولی نخواهد کشید، فوق اش 200 سال که این آئین و فرهنگ دیکتاتوری ازمیان مردم رخت برخواهد بست. می گویم دیکتاتوری، به این دلیل اگر آئین و فرهنگ دیگران را نپذیرد و یا آئین و فرهنگ غیرخودی را تحمل نکند، آن آئین حاکم، تک رو و بس مضر و دیکتاتوری خواهد بود و دارای نکات ضعف است و این خودش به دیکتاتوری ختم می شود. بهر صورت فکر نکنم برای از بین رفتن چنین فرهنگی هزار و چهار صد سال طول بکشد. اما انسانهای مترقی کلی نیرو و وقت نیاز دارند و خواهند داشت که خرافات را با صبر جمیل داشتن و ازطریق اثبات ازمغز مردمان باورمند بیرون بیآورند. البته دوستان دلسوز،برای جامعه درست می گویند،گفتن همه واقعیتها تلخ است و توی ذوق می زند، گرچه بیان آن حقیقتی است محض. اما هیچ کاری را نمی توان کرد، تا آن روزیکه عادت نکردن به خواندن و نا آگاهی برجامعه حاکم باشد. مردمان ملتها در جوامع گوناگون به یک شیوه زندگی عادت کرده اند وترک این عادت جدل خیز، بسیار طول می کشد. خطر ناک ترین برای مردم پاکدل، همین عادت نکردن به خواندن و احساساتی پذیرفتن یارد کردن است. درهرحال ازطرفی بایستی به باور مردم احترام گذارد که مذاهب بخشی ازفرهنگ رو بنائی جامعه است، اما ازطرف دیگر نیزنمی توان ازبیان حقیقت چشم پوشید. گویا این چشم پوشیدن ازاظهار کل واقعیت واحترام کاذب به نظرات دیگران گذاردن بوده است که برخی از پاکدلان به بی راهه کشانده شده اند. به نظرم باید و باید مطالب را آن طوری که بوده و هست و ازقبل به آن اشاره شد، پاک و پوست کنده، به مردمان خوش باور گفت و ازملاحظات چشم پوشی کرد و به خرافات هیچ امکانی نداد که پا برجا بماند و افراطیون خشک مغز تولید شوند. به این دلیل یک بار برای همیشه باید تمام حقیقت را برمبناء کتب مقدس بیان داشت و هیچگونه تبلیغ برای یک ایدئولوژی خاصی نکرد. چیزی که باید به آن باور داشت دروغ نگفتن، دزدی و کلاهبر داری نکردن است. در واقع اگراین نکات آخری رعایت شود، با اطمینان می توان گفت: آدم شرافت انسانی راحفظ کرده است. می دانم، درجوامع مذهبی، این صفات نیک راتبلیغ می کنند، اما هیچ رعایت نمی شود. اگر در میان مردم پایبندی بحقیقت نشان داده شود، بسیار خطر ناک است و انسان با جان خودش بازی می کند و حتا در قبر نیز نمی تواند آرامی داشته باشد و چه بسا بوسیله افراطیون، چندین بار هم نبش قبر بشود و، و. اینها مسایلی طبیعی است و بگذارید این افراطیون دل خوش باشند به این که جنازه فرد مخالف را از قبر بیرون بیآورند و تیکه، تیکه کنند و حتا آن را جلو سگ بیاندازند. این خودبهتر است ازبو کردن و کرم زدن، حداقل حیوانی با آن جسد سیر می شود. بهرحال این ارزش را دارد که انسانها روشن گردند و بهباورکردنبه خرافات کمیعمیق تر فکر کنند.از آنجائی که آشکارا می خواهم کسی برای کشتن من به انتحار دست نزند، زیرا اگرمرا باخود بکشد، مطمئنا هرگز به آن بهشت موهومی که به او قول داده اند، نخواهد رفت. زیرا بهشت بر روی همین کره خاکی است و بس. بهمین دلیل وبویژه، برای کشته نشدن آن جوان انتحاری، نهایت کوششم رامی کنم. من برای خود نگران نیستم. زیرا عمری ازسرم گذشته و زیاد مهم نیست که زنده بمانم یا نه! درواقع می خواستم نام مستعار بر کتابم در آینده بگذارم. اما برایم روشن است، همانطور که بیست و سه سال(رسالت) کشف شده که نویسنده آن، زنده یاد علی دشتی است. حداقل او بعهده گرفت که نویسنده آن است، نگارنده این اثر واقع بینانه نیز به زودی بر ملا می شود، پس نیازی ندیدم نام دگری بر آن بگذارم. علی دشتی بدلیل کبر سن و بیماری درگوشه بیمارستانی این جهان را با آرامش خاطر ترک گفت، اما اثر جاودان او، 23 سال، برای همیشه خواهد ماند واطمینان دارم بعد ازمرگ منکه حتما روزی خواهم مرد، این اثرنیز برای جویندگان حقیقت، خواهد ماند. نکته دیگر لایق ذکر است، نگارنده دقیق مانند، علی دشتی عمل می کند، گرچه نگارنده از نظر سیاسی 180 درجه با او و دکتر منزوی اختلاف نظر دارد. اولا؛ کوشش می کند حداقل در این زمینه مطلبی غیر واقعی ننویسد. دوما؛ فرق بین من و آقای دشتی و منزوی در آنست، من از رعایت و به کار گیری واژه هائی که دشتی و منزوی به آن روی آورده، چشم می پوشم و از استفاده واژه حضرت و امثالهم خود داری کرده و کوشش می کنم، واقع بین تر باشم و هیچ ملاحظه ای را بکار نگیرم و اکثر مطالب بر مبنای احادیث و قرآن مجید و دیگر کتب و نوشته های مورد تأیید روشنفکران واهل مطالعه، برای مسلمانان واقع بین و محترم، بیان دارم ناگفته پیداست که این منابع نیزمورد تأیید، سران اسلامی است و باید تأکید کرد، کلیه اسنادی که آقایان دشتی و منزوی بکار برده اند، معتبر اند، یعنی همه افراد مذهبی و غیر مدهبی آنها را تأیید می کنند و زبان و انشاء نام بردگان بسیار مؤدبانه است. من سعی خواهم کردشیوه بیان مؤدبانه آنهارا به عنوان الگوی نگارشم انتخاب کنم و از ملاحظات دوری جویم. نه اغراق آمیز و نه محافظه کاری، بلکه بیان حقیقت.
در واقع اگر ما امروزه اسلام را بادیگر ادیان مقایسه کنیم، این دین به دلیل لاتغییر بودن و چون خود را با زمان نمی تواند تطبیق بدهد، دین زور است تا منطق. در نتیجه اسلام با زور شمشیر گسترش یافته است. برای نمونه، بایستی مجددا تکرار شود، امروزه داعش دقیق همانکاری را می کند، که در آغاز پیدایش اسلام، پیامبر و صحابه او، می کردند. آنها هواداران بیکار را تشویق به جنگ می کردند که اگر در راه خدا کشته شوند حتما به جنت یا همان بهشت خواهند رفت و بنا به این حدیث از پیامبر: "قصری است در بهشت از لؤلؤ در آن قصر 70 خانه از یاقوت سرخ و در هر خانه 70 حجره از زمرد سبز و در هر حجره 70 تخت است و بر هر تختي 70 فرش از هر رنگی و بر هر فرشی حورال عینی می باشد ودرهر حجره 70خوان طعام است ودرهر خوانی 70 قسم طعم است و درهر حجره ای 70خادمه می باشد وخدای تعالی چنان قوه ای به مؤمن می دهدکه از تمام آنهابهره برد". آیت الله دستغیب شهید محراب، صفحات 78 و 79 معاد، کتاب اینترنت وکتاب چاپ ایران، دفتر انتشارات اسلامی صفحات 184و185، نقل شده ازبحارالنوار. اینها را برای شهیدانی که در راه خدا بمیرند و بهشت بروند، ساخته شده اند. معلوم است آن کسانی که باور می کردند، حاضر بودند تاپای جان درراه خدا بجنگند و اگر هم زنده بمانند طمع به چنگ آوردن مال مفت و دارایی کافران، و کشتن مردان کافر و بیگناه و اسیر کردن و به بردگی در آوردن زن و بچه آنان وحلال دانستن زنان شوهردار ودختران کافر، به جنگ جویان درراه اسلام، وعده می دادند. بدین ترتیب دین اسلام را گسترش داده و آن را سرپا نگاه داشتند. داعش نیز با گرفتن پول هنگفت ازکشورهای مسلمان و بویژه وهابی عرب، همان کار پیامبر را ادامه می دهد و جوانان بی اطلاع و بی کاررا با پول فراوان استخدام می کند و در راه اسلام به جنگ می فرستد. برای نمونه می گویند داعش با هفت هزار نفر آغاز به ترور کرد اما امروزه بیش از سی هزار سرباز با سلاحهای مدرن دارد. آنها می خواهند اسلام را با زور توی مغز انسان ها بکنند. برای نمونه به مردان اسیر دو روز مهلت می دهند که اسلام بیاورند، و گرنه آنهارا سر می برند. درحالیکه پیامبر دراوایل به کافران سه ماه مهلت می داد، برای اسلام آوردن. البته عادت به تقلید و نبود مطالعه نیز باید به این افراطی گرائی افزود و با تأسف باید گفت: این خود کمک زیادی کرده و می کند به نگهداری اسلام. داعشی ها و دیگر افراطیون. واقعاً کور خوانده اند، ما اکنون در قرن ماهواره به سر می بریم. امروزه باجو 1400 سال پیش، از آسمان تا زمین فرق می کند و دیگر نمی توان چرخ تاریخ را به عقب چرخاند. در قرنی که دختران قهرمان، آزادانه و با آگاهی کامل اسلحه به دست گرفته و علیه خرافات و افکار پوسیده مبارزه می کنند، درچنین جوی، افراطیون داعش امکانی نخواهند داشت، جز نابودی تعدادی ازجوانان اغفال شده و نا آگاه. بهر صورت گویا مسلمانان افراطی اصلا فکرش را نکرده اند که جهان در حال تکامل است و این امکانات دجیتالی دیگر فرصتی برای خرافات و تقلید کردن نمی گذارد. لذا پیشرفت بشر خود امکانی است که آگاهی و اطلاعات را زیاد کند و اسلام افراطی را به عقب براند. هنگامی که آقای دکتر سروش یکی از مبتکران انقلاب فرهنگی اسلامی اوایل سال 1359 خورشیدی، درایران، منکر وحی می شود وگویا گفته است که پیامبر اسلام گوینده قرآن مجید است، باید تا آخرش راخواند وامیدوار بود که مردمان ملیتها، آگاه تر شوند و خود را از قید و بند قرون وسطاعیان رها سازند. (ادامه دارد)
هایدلبرگ، آلمان فدرال 4.24. 2017 دکتر گلمراد مرادی