جشن تیرگان خجسته باد
پس از نوروز ، دومين جشن بزرگ ايرانيان در مسير گردش زمين به دور خورشيد ، يا نيايش همگاني ، جشن تيرگان است که بر نقطه ي دگرگوني ( انقلاب ) تابستاني قرار دارد ؛ يا بلندترين روز سال .
ايرانيان از گاه کهن ، براي درود گفتن به خورشيد بلندترين روز سال ، بر بلندي کوهها فراز ميرفتند تا از خورشيد تيرگان پيشباز کنند .
با تــوجه به گـرماي تيرماه ، آيين سر و تن شستن در 4 جشن بزرگ ، رفته رفته به گونه ي « آبپاشان » در آمد که تا روزگاري نه چندان دور ، يک آيين سرتاسري در گسترهي فلات ايران بود و امروزه تنها در برخي از جاهاي ايران و نيز در ميان هم ميهنان ارمني باقي مانده است. اين آيين از سوي ارمنيان ايراني به ارمنستان کنوني رفته و در آن جا نيز گسترش يافته است. در حــالي که چنان که گفته شد ، در سرزمينهاي ديگر ايران ، بسيار کرانمند ( محدود ) برگزار ميگردد
اين آيين از سوي ايرانيان به ديگر جاهاي جهان نيز رفته است ؛ به گونه اي که مراسم آبپاشان در ميان هنديها و ژاپنيها و... وجود دارد .
فرجامين بن نبشتهايي که از آيين برگزاري تيرگان در قالب « آبپاشان » در دست داريم ، مربوط به دوران شاه عباس بزرگ ميباشد.
پايدارسازي مرزهاي ايـران و توران
از ديگر رخدادهاي مهم اين دوره ، تثبيتِ مرزهاي ايران و توران است . تورانيان ، مرزبندي دوران فريدون را نپذيرفتند . از اين رو ، با تجاوزِ آنان به ايران، دورهي نخست جنگهاي ايـران وتوران آغاز شد .
چنانكه ميدانيم ، با كشته شدن ايرج [ اير ] به دست تور [ تورج ] و سلم ، نبردهاي درازمدت ، ميان توران و ايـران آغاز ميشود .
تورها و سلمها يا تورانيان و سلمانيان ، از سپاه منوچهر نبيرهي اير [ ايرج ] ، شكست ميخورند و با كشته شدن تور [ تورج ] و سلم ، تا مدتي جنگ متاركه ميشود .
با در گذشت منوچهر ، تورانيان تجاوز را پي ميگيرند و حتا در جنگ ، نوذر پسر منوچهر را نيز کشتند .
سرانجام در اثر شكست در دوران كيقباد ، تورانيان مرزبندي دوران فريدون را ميپذيرند ؛ اما اين كار نيز ، مانع پيمان شكني و تجاوز آنان نميشود .
داستان پذيرش مرزبندي دورانِ فريدون از سوي پشنگ ، فرمان رواي تورانيان ، در اسناد و مدارك كهن ايـران ، اين گونه شرح داده شده است :
يكـي مـرد بينــا دلــي، بـرگـزيـد به ايـران فرسـتاد ، چـون آن سـزيد
يكـي نامـه بنـوشـت، ارتنـگ وار برو كــرده ، صـدگونه رنـگ و نگـار
بـه نام خــداونـدِ خــورشيد و مـاه كـه او داد ، بــر آفريــن دستگاه ...
گر از تـور ، بـر ايـر( ج ) نيكبخـت بـد آمـد پـديد، از پـي تـاج و تخت
بـر آن بـد ، نمـيرانــد بايـد سخن نبايـد كـه پـرخـاش ماند ، به بن ...
زخرگـاه ، تــا مـــاورالنهـر بــــر كـه سيحون ميانســت، اندر گـذر18
بـرو بــوم مــا بــود ، هنگـام شاه نكـرد انـدر آن مـرز ، اير( ج)19 نگاه
همان بخش اير( ج ) ، بُد ايران زمين كـه از آفريـدون، بــدش آفـرين ...
كس از ما نبـيند ، سيحون بـه خواب وز ايـران نيايــد ، از ايــن روي آب
« ارتنگوار » در اينجا بدان معني است که ارجاسب نقشه ي مرز توران و ايران را نيز پيوست قرارداد پيشنهادي خود کرده بود .
در پيِ آشتي و براي پايان دادن به مناقشه هاي مرزي ، تورانيان ميپذيرند كه ايرانيان تيري بيفكنند و هر كجاي كه آن تير فرود آمد ، آن جاي مرز ايـران و توران باشد .
آرش بهترين تيرانداز ايراني ، انجام اين كار را ميپذيرد . آرش براي اين كه نگذارد حتا ذره اي از خاك ايـران نصيب تورانيان گردد ، همه ي توش و توان خود را در آن تير ميگذارد .
نام آرش در اوستايي ، ارخش و صفت او ، خشويوي ايشو ( سخت کمان يا داراي تير تيزرو ) است. در پهلوي شباکتير و در آثار الباقيه ، ارش و در مجمل التواريخ و القصص ، شيواتير و در « ويس و رامين » ، آرش کمانگير است .
مساله ي تثبيت مرزهاي ايـران وتوران در تيريشت ، در قالب داستان زيباي « آرش » بلورينه شده است . در تيريشت ميخوانيم :
تشتر ، ستاره ي رايومندِ فرهمند را ميستاييم كه شتابان به سوي درياي فراخ كرت بتازد ، چون آن تير در هوا پران كه آرش تيرانداز بهترين تيرانداز ايراني ، از كوه ايريوخشوث به سوي كوه خوانونت بينداخت ...
پس آنگاه ، آفريدگار اهورامزدا ، بدان دميده پس [ ايزدانِ ] آب و گياه و مهر فراخ چراگاه ، آن [ تير ] را راهي پديد آوردند .
آنگاه ، اهورامزدا بدان دميد [ وامشاسپندان ] و مهر فراخ چراگاه ـ هر دو ـ آن [ تير] را راهي پديد آورد .
اشي نيك و بزرگ و «پارند» سبك گردونه ، با هم از پي آن روان شدند تا هنگاميكه آن [تير] پران بر كوه «خوانونت» فرود آمد و درخوانونت به زمين رسيد .
در اين ميان :
مردم روستاي تاشقورگان در فلات پامير بر اين باوراند كه تيرِ آرش ، برتنه ي درختي در اين روستا نشسته است . مردم روستاي تاشقورتان ، اين درخت را « درخت آرش» مينامند .
فخرالدين اسعدگرگاني در منظومه ي ويس و رامين ميسرايد :
اگـر خـوانـند ، آرش را كمــانگيـر كه از ساري ، به مرو انداخت يك تير
تـو انـدازي، به جـان مـن زگـوراب همي هـر ساعتـي، صـد تيـر پرتاب
تــرا زيـبــد ، نه آرش را ســواري که صــد فرسنگ بگذشـتي زساري
بيروني در آثارالباقيه مينويسد : 23
آرش... به قوت و نيرويي که خداوند به او داده بود ، کمان را تا بناگوش کشيد [ و تير را از شست رها كرد ] ... و خداوند به باد امر کرد که تير او را از كوه رويان بردارد و به اقصاي خراسان که ميان فرغانه و طبرستان است ، پرتاب کند و اين تير ، در موقع فرود آمدن به درخت گردوي بزرگي گرفت که در جهان ، از بزرگي مانند نداشت و برخي گفتهاند، از محل پرتاب تا آن جا که افتاد ، هزار فرسنگ بود. منوچهر و افراسياب ، به همين مقدار از زمين با هم صلح کردند و اين قضيه ، در چنين روزي بود و مردم آن را عيد گرفتند.
اين داستان ، کمابيش در تـاريخ طبري و ترجمه ي فارسي آن ( تـاريخ بلعمي ) و در نوروزنامه ي خيام و روضه الصفا نيز آمده است .
جشن تيرگان ، يادآور روز تثبيت مرز ايـران و توران وسيله ي تيرآرش است . بدون ترديد ، آرش اين تير را در بلندترين روز سال يعني در سي و يكم خرداد ماه افكنده است ؛ اما در دوره ي ساسانيان بر اثر نامگذاري روزهاي سال ، اين تـاريخ به روزِ تيرگان از ماه تيرماه ( دهم تيرماه ) تغيير روز داده است . بيروني در دنباله ميافزايد :
برخي گفته اند که روز پرتاب کردن تير ، اين روز بوده که روز تير ميباشد که تيرگان کوچک است و روز چهاردهم آن که شش روز است که تيرگان بزرگتر باشد و در اين روز ، خبر آوردند که تير به کجا افتاده...
بدينسان ، مرز ايـران و توران تعيين وتثبيت شد ؛ اما تورانيان عهد شكستند و تجاوز را پي گرفتند و اين نبردها ، تا پايان دوره ي پادشاهي كيخسرو ادامه داشت و با كشته شدن افراسياب يعني پيروزي قاطع ايرها بر تورها ، پايان گرفت .
آبريزان درتيرگان
چنان که گفته شد ، جشن تيرگان در كنار نوروز، مهرگان و سده، يكي از چهار جشن بزرگ ايرانيان است . جشن نوروز و مهرگان، بر اعتدال بهاري و پاييزي قرار دارند و تيرگان و يلدا، بر انقلاب تابستاني و زمستاني . در اثر نامگذاري روزهاي ماه در دوران ساسانيان و قرار دادن جشنها بر پايهي نام روز و نام ماه، به جز نوروز كه بر پايهي محاسبهي دقيق اخترشناسان قرار دارد، به ويژه دو جشن تيرگان و مهرگان، از جاي درست خود، به دور افتادند . از اين رو جشن تيرگان نيز به روز 13 تيرماه، جابهجا شد .
ايرانيان از كهنزمان، جشن تيرگان را در كنار آبها، با آيين « آبپاشي» به يكديگر، بـــه جـا مـيآورنــد . از ايـن رو، از آن بـه نـامهـاي « آبريــزان» ، « آبپـاشان» و « سرشوران » نيز ياد شده است . چنان که آمد ، از اين روز، به نام روز آرش تيرانداز نيز ياد شده است .
جشن آب ريزان تا دوران شاه عباس ، در گوشه و كنار ايران بر پا بود . در شهر رودسر كه آن زمان قصبهاي بود، اين جشن را مردم هر ساله گرامي ميداشتند .
شاه عباس اين جشن را دوباره زنده كرد وبه آن گسترهي سراسري داد . اگر شاه عباس در اصفهان بود، آيين جشن آب ريزان در كنار زاينده رود و در نزديكي پل چهار باغ برگزار ميشد و اگر در مازندران و گيلان بود، اين جشن را در كنار دريا بر پا ميكردند .
تاريخنويسان دورهي شاه عباس ، بارها به اين جشن در نوشتههاي خود اشاره كردهاند. ملاجلال منجم مخصوص در رويدادهاي سال 1007 مهي (13 امرداد 977 تا 31 تير 978 خورشيدي) مينويسد :
چون آفتاب در اوايل سرطان [ تير ماه] بود، آب ريزان نمودند و بارعام دادند كه هيچ كس مانع نشود و طرفه صحبتي شد ...
نويسندهي عالمآراي عباسي در رخدادهاي سال 1020 مهي (25 اسفند 989 تا 12 اسفند 990 خورشيدي)، از جشن آب پاشان يادي كند و مينويسد :
... در اول تحويل سرطان كه به عرف اهل عجم و شگون كسري و جم، روز آب پاشان است، به اتفاق در چهار باغ صفاهان تماشاي آب پاشان فرمودند و درآن روز زياده از صد هزار نفس از طبقات خلايق وضيع و شريف در خيابان چهارباغ جمع آمده به يكديگر آب ميپاشيدند. از كثرت خلايق و بسياري آب پاشي، زاينده رود خشكي پذيرفت و فيالواقع تماشاي غريب است ...
وي در رخدادهاي سال بعد كه اين آيين در حضور شاه در رودسر انجام گرفت مينويسد :
... رسم مردم گيلانست كه ايام خمسهي مسترقهي هر سال كه به حساب اهل تنجيم آن ملك بعد از انقضاي سه ماه بهار قرار دادهاند و در ميانهي اهل عجم روز آب پاشان است، بزرگ و كوچك و مذكر و مونث، به كنار دريا آمده در آن پنج روز، به سور و سرور ميپردازند و همگي از لباس تكلف عريان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب در آمده با يكديگر آب بازي كرده بدين طرب و خرمي ميگذراندند و الحق تماشاي غريب است .
القصه موكب همايون از فرح آباد به آن صوب درحركت آمده و به قصبهي رودسر از اعمال رانكوه گيلان كه اين سنت بهجت افزا منعقد شده بود رسيده، تماشايي آن سور و نظارهگر آن انجمن سرور بودند ...
پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليايي كه در سال 1619 (998 خ/ 1028 مهي) در اصفهان بود، دربارهي برگزاري جشن آبريزان آن سال در اصفهان مينويسد :
... در روز جمعهي پنجم ماه ژوئيه 1619 (22 رجب 1028 / 14 تير ماه 998)، مراسم جشن آب پاشان يا آب ريزان انجام گرفت . من تا آن روز مراسم اين جشن را نديده بودم . چه ظاهرا در غياب شاه موقوف ميشد . آب پاشان نام كنوني اين جشن است، ولي در كتابهاي كهن آن را آب ريزان نوشتهاند . در روز اين جشن تمام مردم از هر طبقه و حتا شخص شاه نيز بيهيچ ملاحظه به سبك اهالي مازندران لباسي كوتاه به بر ميكنند و براي اين كه عمامههاشان از ريزش آب وگل، آلوده نشود، به جاي آن شب كلاهي به سر ميگذارند . سپس دستها را بالا ميزنند و در كنار رودخانه يا محل ديگري كه آب زياد در دسترس باشد حاضر ميشوند و همين كه شاه اشاره كرد، با ظرفهايي كه در دست دارند در ضمن رقص و خنده و شوخي و هزار گونه تفريحات ديگر، بر سر و روي هم آب ميپاشند . گاه كار اين آب پاشي به جايي ميرسد كه برخي مردم از خشم و غضب يا به علل ديگر ظرفها را به سويي مياندازند و با دست به آب ريختن ميشتابند . در اين گونه موارد حريفان خود را در ميان رود يا استخر ميافكنند ...
... در اصفهان مراسم جشن آبريزان را در كنار زاينده رود، در انتهاي خيابان چهار باغ برابر پل زيباي الله وردي خان به جاي ميآورند ... به همين سبب شاه آن روز از اول صبح بدان جا رفت و تمام روز را در يكي از غرفههاي زير پل به تماشا نشست . اندكي پيش از آن كه مراسم جشن به پايان رسد و مردم دست از آب پاشي بردارند، شاه سفيران بيگانه را به زير پل خواند و چون وقت تنگ بود زماني پس از آمدن ايشان مردم را مرخص كرد .
سفير دولت اسپانيا نيز كه در اين آيين حاضر بود، در سفرنامهي خود دربارهي جشن آبريزان و پذيرايي شاه از آنان در زير پل چهار باغ مينويسد :
... چند روز بعد شاه از سفيران خواهش كرد كه طرف عصر روي پل زنده رود كه محلهي جلفا و محلهي گبران را از محلهي تبريزيان و بقيهي شهر كهنهي اصفهان جدا ميسازد حاضر شوند . از چندين قرن پيش، همه سال در ماه ژوئيه ايرانيان جشني ميگيرند بدين ترتيب كه همهي مردم از هر ملت و طبقه ... در كنار رودخانه جمع ميشوند و زنان بالاي پل به تماشا مينشينند . مردان در اين روز لباسهاي كهنهي كوتاهي كه با لباسهاي معمول ايشان تفاوت بسيار دارد ميپوشند و شلوارهاي تنگ به پا ميكنند و به جاي عمامه، شب كلاه كوچكي بر سر مينهند ...
در كنار رودخانه همگي به درون آب ميروند و بر سر و روي يكديگر آب ميپاشند و براي اين كه بهتر از عهدهي اين كار برآيند، هر يك ظرفي نيز همراه ميبرند ... كار آبپاشي گاه بدانجا ميرسد كه ظرفها را به سوي يكديگر پرتاب ميكنند و سرهاي بسيار شكسته ميشود و گاه نيز چند نفري به جهان ديگر ميروند ...
غرفههاي پل از هر سو به رودخانه نگاه ميكند و هر يكي از ده تا نه قدم طول و چهار قدم عرض دارد . شاه و سفير لاهور (هند) در غرفهي دوم نشسته بودند .
شاه سفير اسپاني را نزديك خود نشانيد و عقيدهي او را دربارهي جشن پرسيد . ولي داد و فرياد و هياهوي مردم در اين وقت چندان بود كه روي پل سخن گفتن ميسر نميشد . شايد به همين سبب يا به علت اين كه جمعي از مردم سرهاي يكديگر را شكسته بودند ... شاه فرمان داد كه دست از آب پاشي بردارند ...
در گاه کهن و باستان ، ايرانيان خود را به بلنداي کوهها ميرسانيدند تا به هنگام برآمدن بلندترين خورشيد سال ، با درودهاي خود از وي پيشباز کنند. اين آيين در مکتب پان ايرانيسم نيزدر سالهای 1326 تا 1329 و پس از آن از سوی پانایرانیستها اجرا ميشد و هموندان مکتب در تهران به بلنداي « توچال » ميرفتند تا بيننده و خوشآمد گويِ برآمدن خورشيد تيرگان باشند.