Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

به یاد خیزش شکوهمند معلمان ایران در 31 تیر 1394

$
0
0

به یاد خیزش شکوهمند معلمان ایران در 31 تیر 1394

سی و یک تیر ماه 1394، تبلور جنبش معلمان ایران

 

 مانولین – داردبه پیرمردنگاه می‌کند؛پیرمردخوابیده است،خواب شیرهارامیبیند.*

نظام آموزشی به جای توسعه به عقب بازمیگشت برخی ازمعلمان هم به خاطراعتراض های صنفی در زندان بودندبی تفاوتی نسبت به سرگذشت این همکاران متعهد به دور از جوانمردی و انصاف بود.

قرار بود 31 تیر94 تجمعی در مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار گردد. روز مقرر ساعت 8 صبح راه افتادیم. در ایستگاه متروکرج لباس شخصی خشمگینی قبل از این که وارد مترو شویم با لحن بسیار تندی گفت : گنده شما رو پیدا کردیم !!؟ یک جور واژه گنده را تلفظ می کرد که انگار هندوانه گنده ای را در مزرعه ای پیدا کرده است . منظورش را نفهمیدیم اعتنایی هم نکردیم و داخل مترو رفتیم.. در ایستگاه بهارستان برخی از همکاران خانم که زودترآنجا رسیده بودند روی پاگرد پله های مترو جمع شده بودند نگران به نظر می رسیدند ما را که دیدند گفتند : برگردید اگرنه بازداشت می شوید مردد شدیم لحظه ای به هم نگاه کردیم و راه مان را ادامه دادیم نمی دانم چرا برنگشتیم ؟شاید یک جور احساس کنجکاوی یا احساس مسئولیت ما را واداشت که برنگردیم. اطراف بهارستان پر از نیروهای انتظامی بود.درپیاده رو تقریبا به فاصله هریک متر ماموری ایستاده بود عده ای هم با لباس شخصی تند تند راه می رفتند و باحالت تحکم آمیزی سر مردم داد می زدند کسی حق ندارد بایستد راه بروید گویی یک تیپ نظامی تازه نفس منطقه ای رافتح نموده و الان در حالت دفاعی است.

آدمی باورش نمی شد یک حکومت از آموزگاران کشورش تا این اندازه به وحشت افتاده باشد تعدای ازمعلمان را بازدداشت کرده بودند خودروهای پلیس مرتب معلمان بازدداشتی را به جای نامعلومی انتقال می دادند. در این حین یکی از همراهان مابه سرعت از ما جدا شدیکی دیگر از دوستان با صدای بلند فریاد زد فلانی کجا می روی ؟ به نظرم فریاد این همکارمان باعث جلب توجه ماموران شد سریع او را دستگیر کردند و به زور داخل خودور نظامی کشاندند. نمی توانستم در مقابل بازداشت خودسرانه همکارم ساکت باشم. از نظامی که به نظرم بازداشت ها به اشاره او انجام می شد پرسیدم چرا دستور بازداشت دادی آن هم بدون حکم قانونی بدون هیچ جرمی ؟ با صدای نخراشیده ای داد زد : این را هم بندازید تو ماشین . چند تا سربازبا بی میلی به طرفم حمله ور شدند از سربازها ناراحت نشدم قسمت انتهایی خودور ون را به شکل قفس ساخته بودند دست و پاهایم را نمی توانستم تکان بدهم حتی به راحتی نمی توانستم نفس بکشم هر فرد جدیدی را هم که دستگیر می کردند با زور و فشار به داخل خودرو پرت می کردند.

یاد سخنان برخی مقامات کشورمان افتادم که مدام ازکرامت انسانی سخن می گویندبا تبلیغات زیاد منشور حقوق شهروندی می نویسند در این فکرها بودم که ما را درحیاط بازداشتگاهی پیاده کردنددر بین جماعت بازداشتی یک نفر مرتب فریاد می زد من معلم نیستم من کاسبم اشتباهی دستگیر شده ام وقعی به او ننهادند. تک تک بازجویی شدیم که چیز دندان گیری پیدا نکردند خودشان هم از وضعیت نظام آموزشی ناراضی بودند. فرزند دانش آموز داشتند و از برخی واقعیت ها باخبر بودند .

چندین بار آمار ما را گرفتند 135 نفر شدیم مراقب بودند آمار دقیق باشد ظاهرا آماربازداشتی خیلی مهم بود ساعت حدود 15 ناهار آوردند هنگام توزیع غذا فیلمبردارهم آورده بودند که بله ما با معلمان بد رفتاری نمی کنیم همه از این کار نمایشی ناراحت شدند چند نفر که گویی ذاتا آدم های شجاعی بودند گفتند نه توهین و تحقیرتان را خواستیم و نه ناهارتان را ، حتی مرد کاسبی که غذا را تحویل گرفته بود آن را پس داد همکاران او را تشویق کردند.

کم کم جمع خودش را پیدا می کرد و روحیه صبرو شجاعتش را به رخ می کشید ساعتی بعد معاون دادستان آمد گفت : خواهرش معلم است از مشکلات معلمان کاملا باخبر است اهمیت تعلیم و تربیت را می داند حتی حق تجمع درقانون اساسی آمده است ولی یادش نیامد در کدام اصل قانون اساسی آمده است همکاران به یادش آوردند که در اصل 27 قانون اساسی آمده است وقتی قوه قضاییه درسی مثل حقوق اساسی را در امتحان قضا وت جدی نمی گیرد یا حذف می کند معلوم است که قضات ، حقوق اساسی یک ملت را کم کم فراموش می کنند. معاون دادستان کمی صدایش را بالا برد با لحن جدی تری ادامه داد ما دشمنان زیادی داریم تروریست های خطرناکی درصدد آسیب به کشور هستند. می دانید در شرق کشور چه خبر است از دشمنان خارجی باخبرید این ها منتظر یک لحظه غفلت ما هستند .آن وقت شما معلمان به جای کمک به برقراری آرامش ، خودتان عامل نا امنی شده ایدنظام قضایی کشور با قاطعیت در مقابل تجمع های خودسرانه و غیر قانونی می ایستد.

لحظه ای سکوت محض حاکم شد صدای هیچ کسی در نمی آمد ناگهان همکار بازنشسته ای با صدای رسا فریاد زد شما غیر قانونی ما را بازداشت کرده اید اجازه تجمع به ما نداده اید با ما عین بیگانه رفتار کرده اید اینجا آب و خاک ماست ما صاحب این سرزمین هستیم شما کی هستید ؟ ما انقلاب نکردیم که حق مان ضایع شود زور به ما گفته شود. منطق و شجاعت این همکار پیشکسوت ، همه را به خود آورد وفضا برگشت همه شروع به اعتراض کردند . همکار بازنشسته شجاع مان مرا یاد داستان پیرمردودریااثرارنست همینگوی انداخت .جملهای در این داستان هست که به نظرم تمام داستان پیرامون همین یک جمله است "مردرامیتوان ویران کردولی نمی توان شکست داد"بسیاری ازانسانهادر شرایط ناعادلانه آسیب می بینند. ولی هرگزتسلیم نمیشونداین همان مفهومی است که امیدبه پیروزی راهمیشه زنده نگه میداردوهمه رابه صحنه میآورد.**

*داستان پیرمردودریااثرارنست همینگوی

**مرتضی قره باغی، معلم، در ایران است.

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>