چندی پیش بعد از اینکه در برنامه پرگار به موضوع عرب ستیزی در ایران با دعوت از آقای یوسف عزیزی بنی طرف "دبیر کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران"و اقایان قاسمی و دکترمناف زاده پرداخته شد، شاهد واکنشهای بسیار تندی از سوی ناسیونالیست های فارس محور بودیم به طوری که آقای کریمی مجری و سردبیر برنامه از تعداد اظهار نظرات در صفحه فیس بوک برنامه(بیش از 1000 نظر درکمتر از24 ساعت) اظهار شگفتی کردند. کما اینکه اکثر اظهار نظرها مهرتاییدی بر وجود پدیده عرب ستیزی در ایران بودند.
درهمین راستا چندین نامه از سوی رهبران جبهه ملی ایران دراعتراض به این برنامه وهمچنین دعوت از آقای عزیزی به مسئولین تلویزیون بی بی سی فرستاده شد، وحتی کار بدانجا رسید که خواستار پوزش رسمی آقای عزیزی از آنها در تلویزیون بی بی سی شدند. یکی از این نامه ها تحت عنوان "نامه سه هموند جبهه ملی ایران به بی بی سی"بود. بعد از خواندن آن روا دیدم که این متن را که سعی کردم خلاصه باشد در جواب بنویسم.
دوستان هموند جبهه ملی ایران در قسمتی از نامه تان نوشته اید که "بخش هايی از سرزمين ايران رسيدگی دولت مرکزی کمتر از بخش های ديگر بوده است و از اين رو مردمانی از ايرانيان در سختی به سر برده اند ولی اين کمبود دليلی بر برتری جويی قومی به قوم ديگر نيست "در این گفته شما دو نکته نهفته است، اول اینکه اشاره ای کرده اید به رسیدگی کمتر دولت مرکزی (پهلوی و ولایت فقیه) به بخش هایی از ایران، ازآنجایی که مطمئنا منظور شما نمی تواند بخش های مرکزی (فارس نشینها) باشد، می توان به این نتیجه رسید که شما منکر تبعیضی که نسبت به مناطق غیرمرکزی (مردمان غیرفارس) ازسوی دولتها صورت می گیرد نیستید. هرچند متاسفانه با این که دم از دمکراسی برای تمام ایران می زنید نوبت به حق وحقوق ملیتهای غیرفارس و بخصوص ملت عرب که می رسد سعی در کم اهمیت جلوه دادن ستمی که به انها روا می گردد می کنید.
در صورتی که این تبعیض (رسیدگی کمتر)از سوی دولت از وضعیت آب آشامیدنی(با وجود جاری بودن سه رودخانه بزرگ بدترین آب آشامیدنی در کل کشور، آبی با طعم فاضلاب) گرفته تا احکام قضایی و.... است، چنانچه برای یک فعال سیاسی مرکزنشین و یک فعال هویت طلب عرب متهم به یک نوع اتهام، دو حکم کاملا متفاوت از سوی مقامات قضایی صادر می شود به عنوان مثال آقای کورش زعیم (عضو جبهه ملی) را به دلیل «اقدام علیه امنیت ملی، فعالیتهای تبلیغاتی علیه نظام» به سه سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی و رسانهای محکوم میکنند، ولی آقای محمد علی عموری نژاد (فعال فرهنگی عرب هویت طلب) ودیگردوستانش را بدون هیچ اثباتی متهم به همین اتهامات کرده و حکم اعدام را برایشان صادر می کنند.
همین دو حکم متفاوت صادر شده برای یک اتهام مشابه عمق این تبعیض (یا به قول شما رسیدگی کمتر) را که سعی در توجیه آن دارید اثبات می کند. {استناد به این گفته تان "هرچند که به علت رويدادهای تاريخی در مورد بخش هايی از سرزمين ايران رسيدگی دولت مرکزی کمتر از بخش های ديگر بوده است "}.
هر چند لازم بود که منظورتان را از رویدادهای تاریخی روشن می کردید.
نکته دوم موضوع برتری جویی قومی نسبت به قوم دیگرمی باشد که گفته اید "ولی اين کمبود (عدم رسیدگی دولت) دليل بربرتری جويی قومی به قوم ديگر نيست".
باید یادآورشد برتری جویی قومی (فارس) بر قومی دیگر مثلا عرب، زمانی نمایان می شود که در یک مسابقه فوتبال چند هزارتماشاگر مرکزنشین بدون توجه به وجود چند میلیون هموطن عرب به اعراب فحش و ناسزا گفته وهنگامی که با اعتراض مواجه شده می گویند: "منظور ما عرب زبانهای ایرانی نمی باشد". بلفرض اگراین ؛عذر بدتر از گناه؛ را بپذیریم، آیا این رفتار نشان از نژادپرستی و خودبرتر بینی ایرانیان (طبق منظور فارسها می باشند) نسبت به اعراب نمی باشد؟
زمانی که از دیگر ملیتها انتظار دارید که شاهنامه و سهراب و سیاوش و... را غرور و افتخار و... ملی وعید باستانی نوروز را عید ملی خود دانسته، با آن که می دانید، فردوسی شاعر فارسی زبان و اتفاقا عرب ستیز بوده وعید ملی عربها هیچ وقت عید نوروز نبوده، بلکه همواره عید فطر راعید ملی و بزرگ خود می شناسند، آیا این عین برتری جویی و خودخواهی نمی باشد؟ واین شعرفردوسی، شاعر حماسه سرایی ایرانی، نشان از چیست؟
عرب هر که باشد به من دشمن است کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار
که فر کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
وقتی که در بالای وب سایت متعلق به جبهه ملی ایران مقبره کورش هخامنشی که هیچ سنخیتی با من عرب، بلوچ، ترک و... ندارد، به عنوان نماد این حرکتِ مدعی نمایندگی همه ایرانیان، انتخاب شده چگونه می توانید منکر برتری جویی خود نسبت به دیگر اقوام باشید؟برتری جویی که نزذیک به 90 سال از سوی نظام حاکم و اپوزسیونهای فارس محور دنبال می شود.
درمورد علت اصلی این برتری جویی آقای محمدعلی همایون کاتورزیان اقتصاد دان، تاریخ نگار و کاوشگر علوم سیاسی معتقد است که:
برتری ملت ایران(فارسها) نه تنها به سبب مجد و عظمت - واقعی و یا خیالی – پیشین اش، بلکه بیش از آن به دلیل تعلق اش به نژاد برتر اروپا (آریایی) بود که تمدن جدید اروپا را با آن همه دستاورد علمی و اجتماعی به بار آورده بود. و ناخرسندی، و چه بسا افسردگی، روشنفکران ناسیونالیست ایرانی موقعی بیشتر میشد که عقب ماندگیهای ایران را با پیشرفتهای اروپا مقایسه میکردند و مقصر را بیشتر عربها (و سپس ترکها) و اسلام میدیدند.
باید گفت که پایه واساس سیاستهای هردونظام (پهلوی و جمهوری اسلامی) جهت مثلا حفظ تمامیت اراضی این جغرافیا، مبارزه و سرکوب ودراصل محو دیگرهویتها بوده،که تحت عنوان پروژه "یکسان سازی فرهنگی"و از زمان به قدرت رسیدن رضاشاه که از سوی برخی باصطلاح روشنفکران فارس چون کاظم زاده ناشر مجله ایرانشهر(مجله ای با این مظمون که عقبماندگی فعلی ایران ناشی از حملهٔ اعراب است و اینکه امپریالیسم عرب تواناییهای خلاق مردم هوشمند آریایی را راکد گذاشته است)، ومحمود افشار و دیگر کسان به وی دیکته می شد، شروع شده است.
چنانچه دکتر محمود افشار یزدی استاد علوم سیاسی و موسس ماهنامه آینده ۱۳۰۴ می گوید:
"منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محو شود، و ملوک الطوایفی کاملاً از بین برود. کرد و لر و قشقایی و عرب و ترکمن و غیره با هم فرق نداشته، هر یک به لباسی ملبس و به زبانی متکلم نباشند... به عقیده ما تا در ایران وحدت ملی از حیث زبان، اخلاق، لباس، و غیره حاصل نشود هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر میباشد. اگر ما نتوانیم همه نواحی و طوایف مختلفی را که در ایران سکنی دارند یکنواخت نماییم، یعنی همه را به تمام معنی ایرانی کنیم، آینده تاریکی در جلو ماست. آنها که به تاریخ ایران علاقه دارند، آنها که به زبان فارسی و ادبیات آن تعلق خاطر دارند، همه باید یکدل و یک صدا بخواهیم و کوشش کنیم که زبان فارسی در تمام نقاط ایران عمومیت پیدا کند و به تدریج جای زبانهای بیگانه را بگیرد. این کار میسر نمیشود مگر به وسیله تاسیس مدارس ابتدایی در همه جا، وضع قانون تعلیم عمومی اجباری و مجانی و فراهم آوردن وسایل اجرای آن، تدریس زبان فارسی و تاریخ ایران در تمام مملکت چاره اصلی و قطعی است ولی بعضی طرق دیگر هم که در درجه دوم اهمیت هستند به خاطر ما میرسد و در شمارههای آینده شرح خواهیم داد. مثلاً باید به وسیله ساختن راههای آهن روابط ارزان سریع میان نقاط مختلف مملکت دائر نمود تا مردم شمال و جنوب، مشرق و مغرب بیشتر به هم آمیخته شوند، باید هزارها کتاب و رساله دلنشین و کم بها به زبان فارسی در تمام مملکت به خصوص آذربایجان و خوزستان منتشر نود. باید کم کم وسیه انتشار روزنامههای کوچک ارزان قیمت محلی به زبان ملی در نقاط دوردست مملکت فراهم آورد. تمام اینها محتاج به کمک دولت است و باید از روی نقشه منظمی باشد."
و در ادامه اضافه می کنند که:
"می توان بعضی ایلات فارسی زبان را به نواحی بیگانه فرستاد و در آنجا ده نشین کرد و در عوض ایلات بیگانه زبان آن نقاط را به جای آنها به نواحی فارسی زبان کوچ داد و ساکن نمود. اسامی جغرافیایی را که به زبانهای خارجی و یادگار تاخت و تاز چنگیز و تیمور است باید به اسامی فارسی تبدیل کرد."
جالب اینکه، نامه محرمانه که از دفتر ریاست جمهوری آقای خاتمی درز شده بود، مبنی بر تغییر بافت جمعیتی عربهای عربستان (خوزستان) که باید ظرف 10 سال جمعیت عربها دراستان ازاکثریت به اقلیت (با در پیش گرفتن سیاسیتهای مهاجرت و اسکان اجباری عشایر و دیگر سیاستها) برسند، اثباتی روشن، بروجهه اشتراک هر دو نظام در مبارزه برای محو هویت دیگرملیتهای غیرفارس است.
متاسفانه سیاستهای بسیاری از روشنفکران فارس در این نزدیک به نود سال سیاست یک بام و دو هوا بوده است، از سوی تمام شواهد موجود نشاندهنده مبارزه سرسختانه آنها در جهت سرکوب دیگر ملیتها بوده ؛چرا که این سیاستهای درپیش گرفته شده برای محو هویت ملی، فرهنگی وزبانی دیگرملیتها همواره با مقاومت شدید از سوی صاحبان آنها روبرو گردیده و همین امر در برهه های از تاریخ قتل عامهای خونینی به همراه داشته، که به عنوان مثال می توان به قتل عام مردم محمره در نهم خرداد 1358 روز چهارشبه موسوم به "چهارشنبه سیاه"به سرکردگی دریادار احمد مدنی {عامل اصلی قتل عام مردم محمره (خرمشهر)که برای سالها دبیرکل جبهه ملی ایران در خارج از کشوربوده} اشاره کرد.
از سوی دیگر ملتهای تحت ستم مضاعف را همواره به رنگین کمانی زیبا، ردیفی ازموزائیکها زیبا، قالیچه ایی پر نقش و نگار (که باز هم در راستای همان سیاست حفظ تمامیت اراضی است) تشبیه می کنند. بدون توجه به نکته که رنگین کمان با یک رنگ (فرهنگ، زبان و کلا هویت فارس) معنایی نخواهد داشت و حتی قالیچه ایی که یک قسمت از آن لگدمال و خدشه دار شود دیگر ارزش خودرا به کل از دست خواهد داد و...
در خاتمه نصحیت من به شما برای پایان یافتن کابوس شبانه تجزیه کشور که خواب را از چشمانتان ربوده این است که، به جای انکار واقعیتها و پریشان حالی از شنیدن این واقعیتها از زبان فرهیختگان دیگر ملیتها چون آقای یوسف عزیزی بنی طرف، سیاستهای برتری جویانه و مرکزگرایانه خود را تغییر داده و سعی در پذیرش واقعیتها داشته باشید، که همانا وجود ملیتهای متمسک به هویت ملی خود اعم از عرب، بلوچ، کرد، ترک، ترکمن و.... و برابر خواهی آنها در تمامی حقوق ملی، سیاسی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی و.....می باشد.