این روزها، مساله ملی در ایران در شرایطی که بحرانهای بیشمار سیاسی و اقتصادی، رژیم آزادیکش جمهوری اسلامی را از هر جانب احاطه کرده و تشدید مبارزات حق طلبلنه توده های زحمتکش، موجودیت ننگین آنرا سخت به خطر انداخته است، اهمیت هرچه بیشتری پیدا کرده است .
در حال حاضر، در اکثر نشریات و سایت های خارج از کشور در زمینه این مساله حساس در ایران چند ملیتی،مطالب مختلف درج گردیده و بحث و گفتگوی حاد به عمل می آید.در این میان،"9 تشکیلات آذربایجانی"در خارج از کشور، نامه ای به دبیر کل سازمان ملل، نوشته و خواستار برگزاری رفراندم برای تعیین سرنوشت آذربایجان بعبارت دیگر، جدائی آذربایجان از ایران، میشوند.(در این مورد نگاه کنید به مقاله اینجانب"در رابطه با رفراندوم برای استقلال آذربایجان")
بدنبال این اقدام بیسابقه، در روزهای اخیر تعدادی از"آذربایجانیهای مقیم آمریکا" از روز 13ژانویه، در خواستی در سایت رسمی کاخ سفید گذاشته اند که در آن از دولت اوباما خواسته شده است که مساله نقض حقوق انسانی آذربایجانیهای ایران را مورد توجه قرار دهد! در این در خواست( پتیشن)،به اجحافات و حق کشی هائی که رژیم جمهوری اسلامی در حق آذربایجانیها روا میدارد،اشاره شده است. با در نظر گرفتن حوادث سیاسی مهمی که اینک در خاورمیانه به وقوع می پیوندد و با توجه به گرایشهائی که در محافل حکومتی آمریکا در زمینه بهره برداری از مسئله ملی در کشورهای این ناحیه بمنظور تامین منافع این امپریالیسم آزمند وجود دارد،وظیفه هر فرد ایرانی مبارز و آزاده به طور اعم و آذربایجانی مبارز و آزاده بطور اخص میباشد که با نظر دقت و هوشیاری به هر آنچه در پیرامونش میگذرد، نگاه کرده، درعین رد نقطه نظرات و فعالیت های ارتجاعی در زمینه مسائل مهم سیاسی و از آنجمله مساله ملی و ستم ملی، موضع درست و ترقی خواهانه، اتخاذ کند.
در این مقاله، برای روشنگری و تنویر افکار عمومی، به انحرافات و کج اندیشی هائی که در برخورد به مقوله ملی در سطح جامعه و در نشریات و سایت ها وجود دارد،برخورد میشود. امروز کمتر کسی تردید دارد که ایران کشوری است کثیرالمله که در آن، ملتهای مختلف که دارای زبانها و آداب و رسوم مختلف می باشند، زندگی میکنند.برخوردی اجمالی به تاریخ معاصر، به روشنی نشان میدهد که در طول بیش از نود سال گذشته، یعنی در تمام دوران سلطه جابرانه رژیم های سرکوبگر سلطنتی و جمهوری اسلامی، ستم ملی همچون بار سنگینی بر دوش بیش از نصف اهالی کشور یعنی ملت های غیر فارس ایران،سنگینی کرده است. در تمام این مدت متمادی، اگر زحمتکشان ملت فارس تحت ستم اقتصادی قرار داشته اند، ملت های غیر فارس ایران ازستم مضاعف،رنج برده اند. ستم ملی در عین حال سبب شده است که در سرزمین هائی که ملت های غیر فارس سکونت دارند، توده های زحمتکش در ابعادگسترده تری در معرض ستم طبقاتی، قرار داشته باشند.
بی سبب نیست که بخش قابل ملاحظه ای از تهیدستان و بی خانمان هائی را که همه ساله در جستجوی کار روانه تهران میشوند، ساکنین سرزمین های غیر فارس نشین کشور، تشکیل میدهند.اما این واقعیت های تلخ برای شوونیست های فارس، معنی و مفهومی ندارد. این چنین افرادی،که هرگز از ستم ملی رنج نبرده اند،بر آنند که در ایران تنها یک ملت وجود دارد، آنهم ملت ایران است! زبان فارسی هم تنها متعلق به فارس زبانها نبوده، بلکه زبان همه مردم ایران محسوب میشود! از دید این شوونیست ها، زبانهای دیگر رایج درکشور، لهجه هائی بیش نیستند که اکثرا هم مشتق از زبان فارسی می باشند! در برخورد به زبان ترکی آذری که بیش از یک سوم اهالی کشور بدان محاوره میکنند، شوونیستهای فارس، این زبان را زبانی بیگانه میدانند که اقوام "مهاجم" ترک، به ساکنین آذربایجان، تحمیل کرده اند! اینها هرگز از خود نمی پرسند که در حالیکه حکمروائی این اقوام "مهاجم "، به آذربایجان محدود نبوده و سرتاسر ایران کنونی و برخی دیگر از سرزمبن های مجاور را دربر میگرفته است، چرا و به چه علتی، زبان ترکی در تمام این سرزمین ها به زبان گفتار و محاوره مبدل نگردیده و تنها درآذربایجان و برخی نقاط دیگر کشور متداول شده است ؟
برای حل این معما، چه دلیلی گویا تر از این میتوان ارائه داد که در طول قرون و اعصار، اقوام و قبایل ترک زبان در آذربایجان سکونت گزیده و لاجرم زبان گفتاری و فو لکلور و میتولوژی و ادبیات و آداب و رسوم خود را نیز با خود به این سرزمین خرم و سرسبز آورده اند.نگاهی اجمالی به تاریخ گذشته نشان میدهد که زبانهای مادری اقوام مهاجر و مهاجم،در بسیاری از موارد، در سرزمین های اقوام مغلوب، به زبان گفتاری مبدل شده اند . در این رابطه برای نمونه میتوان به فتوحات اعراب مسلمان در قلمرو امپراطوری بیزانس در قرن هفتم میلادی، اشاره کرد.در نتیجه فتوحات مسلمانان و مهاجرت برخی از اقوام عرب به اراضی مفتوحه ، بتدریج زبان اقوام فاتح یعنی زبان عربی به زبان گفتاری و نوشتاری اهالی سوریه و لبنان و مصر و .... مبدل گردید. اگر کمی دورتر رویم، خواهیم دید که زبانهای اقوام آریائی که در حدود هزار سال قبل از میلاد به ایران و هندوستان کنونی، مهاجرت کردند، طی ده ها سال تصادمات قومی و جنگ و کشمکش و دگرگونیهای اتنیکی وسیاسی، به زبان گفتاری در این سرزمین های وسیع مبدل شدند.انگلیسی های امروز، به زبانی حرف میزنند که در نتیجه حملات اقوام مختلف، در طول قرن ها به وجود آمده است . با این ترتیب، زبان ترکی آذری که در حال حاضر میلیونها آذربایجا نی بدان حرف میزنند،علیرغم استدلال های پوچ و بی پایه شوونیست های فارس، ،زبان تحمیلی نبوده بلکه زبان مادری ملت آذربایجان محسوب میگردد که طی قرن ها در این سرزمین،متداول بوده و اهالی آذربایجان بدان زبان حرف زده و با هم رابطه برقرار کرده اند.زبان مادری یک ملت را زبان تحمیلی و بیگانه خواندن و هر گونه توهین و اهانت به چنین زبانی،پایمال ساختن آشکار حقوق ابتدائی انسانها محسوب گردیده واقدامی بس زشت و نکوهیده است که تنها افراد برتری طلب و شوونیست میتوانند، بدان دست یازند.
***
در این رابطه لازم میدانم به نکته مهم دیگری نیز اشاره ای هرچند کوتاه داشته باشم.اگر تاریخ را ورق بزنیم، مشاهده خواهیم کرد که در دوران بعد از اسلام، در ایران امروزی و سرزمین های مجاور آن، طی قرنها امرا، شاهان و حکمرانان ترک، بر سر قدرت بوده اند.از آنجمله میتوان از سلسله های سلاطین غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، آق قویونلو، قره قویونلو و صفویه نام برد.این واقعیت تاریخی را شوونیست های فارس و حتی برخی از"مارکسیستها "، مستمسک قرار داده و هر زمان سخنی از وجود ستم ملی در ایران به میان می آید، در عین حال که وجود مساله ملی و ستم ملی را در این کشور بکلی انکارمیکنند، متذکر میشوند که در طول قرنها، این ترکها بوده اند که بمثابه حاکمان و شاهان خودکامه، بر فارسها ستم روا داشته اند!
باید در پاسخ به این نظریه نادرست و غیر تاریخی، متذکر شد که در ازمنه و ادوار گذشته مثلا در زمان حکومت سلجوقیان ، مغولها وصفویه، نه از مقوله ملی در ایران و نواحی مجاور آن خبری بود و نه ستم ملی میتوانست وجود داشته باشد. در آن دورانها که فئودالیسم در سرتاسر خاور زمین حاکم بود،در سرزمین های مختلف،تنها اقوام و قبایل وجود داشتند و در پراکندگی فئودالی، پدیده ای بنام ملت نمیتوانست وجود داشته باشد. ملت مقوله نسبتاجدیدی است که با پدیدار شدن بورژوازی مدرن از بطن فئودالیسم، برای نخستین با ر در حدود 500 سال پیش، در بخشهائی از اروپا بوجود آمد. ایجاد ملت های مختلف مقارن بود با به پایان رسیدن دوران هزار ساله فئودالیسم، شکوفائی عصررنسانس و آغاز سرمایه داری مدرن در اروپا. با بوجود آمدن ملت ها وتشکیل دولتهای ملی، زبانهای ملی نیزجانشین زبان ادبی و دینی لاتین، شدند.
در ایران،مقوله ملی بخاطر شرایط اقتصادی و سیاسی عقب مانده سرزمین های خاور زمین، تنها در حدود یک قرن و نیم پیش یعنی مقارن با جنگهای ایران و روس بر سر ناحیه قفقاز،در نتیجه دخالت های کشورهای استعماری اروپا در امور سیاسی و اقتصادی کشور، پدیدار شد. بدین ترتیب در طول صد ها سال که سلاطین و امرای ترک در ایران کنونی و سرزمین های مجاور آن حکومت داشتند ، از ملت و ستم ملی در این نواحی، خبری نبود و کسی بر دیگری ستم ملی روا نمیداشت و زبان هیچ قومی در معرض ستمگری و تحریم قرار نمی گرفت. از ستمگری و غارت و تاراج شاهان و امرای خودکامه، توده های زحمتکش یعنی اکثریت عظیم اهالی، همه به یکسان رنج میبردند. در شرایطی که هنوزآموزش عمومی در جامعه متداول نشده بود و تعدا د بسیار انگشت شماری از کودکان در مکتب خانه ها و بطور خصوصی، مختصر دانشی فرا میگرفتند،طبیعتا از تحمیل زبان خاص در مدارس و از وجود زبان رسمی نیز نمی توانست، خبری وجود داشته باشد . مطالعه تاریخ قرون گذشته نشان میدهد که شاهان و امرای ترک و مغول، ادیان و فرهنگ های مختلف قلمرو حکومتی خود را آزاد گذاشته و به خاطر پیشبرد سیاست های بهره کشانه خود ،در این زمینه ها فشاری بر کسی وارد نمی آوردند. غزنویان و سلجوقیان و دیگر خاندانهای سلطنتی ترک، از شعرای فارسی زبان تشویق به عمل آورده و شعر و نثر فارسی در دوران حکومت این سلاطین، به اوج شکوفائی و شهرت خود رسید. در آن زمانها زبان فارسی زبان عمومی شعر و تاریخ نویسی و... در ایران امروز و نواحی مجاور آن، محسوب میگردید و بسیاری از شاعران آذربایجانی، اشعار خود را به زبان رایج شعر و کتابت یعنی زبان فارسی میسرودند.در شمار این قبیل سرایندگان شیرین سخن، میتوان از قطران تبریزی - معاصر حکیم ناصر خسرو،- خاقانی، نظامی، همام تبریزی و صائب تبریزی، نام برد. بدین ترتیب مشاهده میشود که این نظریه شوونیستی که گویا ترکها طی قرنها بر فارسها تبعیض و ستمگری روا داشته اند، از ریشه غلط و نادرست می باشد. ستم وخودکامگی در کل جامعه در حق همه زحمتکشان شهر و ده، اعمال میشد و ترک و فا رس و کرد و... نمی شناخت. در چنین اوضاع و احوالی، اینکه شخص سلطان و حکمران، ترک یا فارس بود، کوچک ترین فرقی نمیکرد.
***
ستم ملی در ایران وقتی شروع شد که در این کشور در نتیجه ایجاد و رشد سرمایه داری مدرن، از ادغام و ترکیب اقوام، ملت ها به وجود آمدند و در بین این ملتها، ملتی – ملت فارس- زبان و فرهنگ خود را بر ملتهای دیگر حاکم گرداند.آنچه ده ها سال پیش در کشورهای چند ملیتی روس و اتریش اتفاق افتاده بود، اینک در کشور پهناور ایران که اقوام مختلف در آن زندگی میکردند، به وقوع می پیوست. سرمایه داری که ابتدا در آذربایجان و مناطق فارس نشین آغاز به رشد کرده بود ، تدریجا در مناطق دیگر نیز، گسترش یافته، سبب پدیدار شدن ملتهای مختلف و مساله ملی درایران گردید. در انقلاب مشروطه که بیش از صد سال از عمرش میگذرد ، در تبریز که مسلحانه علیه نیروهای استبداد می حنگید، نشریات، به هر دو زبان فارسی و ترکی منتشر میشدند. نشریه "ملا نصرالدین" که به زبان ترکی آذری در قفقاز چاپ میشد و اشعار سیاسی طنز آمیز میرزا علی اکبر صابر در آن درج میگشت، در ایران آن زمان ها ، مشتاقان و خواستگاران فراوان داشت.
انقلاب مشروطه که آذربایجان بپا خاسته آنهمه در راهش فداکاری و جانفشانی کرده بود، در نتیجه خیانت بورژوازی و دخالت دولتهای امپریالیستی روس و انگلیس با شکست و ناکامی روبرو شد. بدنبال انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 در روسیه و رها شدن ایران از چنگ روسیه تزاری،دولت انگلیس کوشید با تحمیل قرارداد ننگین 1919، بر تمام مقدرات این کشورحاکم گردیده و در عین حال مانع سرایت انقلاب سوسیالیسی به هندوستان که مهمترین مستعمره این دولت استعماری بود، گردد. این قرارداد اسارت بار، با مخالفت نمایندگان مجلس وعامه مردم ایران مواجه گردیده و عقیم ماند . دولت انگلیس که نتوانسته بود از این راه، سیادت کامل خود را در ایران مستقر سازد، دست به توطئه دیگری زد و با سازماندهی کودتائی در 3 اسفند 1299 شمسی ، نوکران دست نشانده خود، رضا خان قزاق و سید ضیاء مدیر روزنامه "رعد"را بقدرت رسانید.آنگاه بدست رضا خان قلدر که در سال 1304، مقام سلطنت را از آن خودساخت،به قلع و قمع آزادی در ایران پرداخته و بمنظور خاموش ساختن آتش مبارزات آزادیخواهانه،حکومت رعب و وحشت را در ایران مستقر گرداند. در دوران تسلط رضا خان بر ایران، در همان زمان که در زمینه سیاسی، استبدادکامل در کشورحکمروائی میکرد، در حوزه فرهنگی،سیاست شوونیستی و نژاد پرستانه آریائی و پان-ایرانیستی، اعمال میگردید .
حکومت خودکامه رضا خانی در زمینه تاریخ گذشته، تاریخ شاهان هخامنشی و ساسانی را برجسته ساخته و این دروغ بزرگ را که ساکنین ایران همه به نژاد آریائی تعلق دارند، در کتابها و جراید و رسانه های خبری،اشاعه و رواج میداد. همین حکومت شوونیستی، زبان فارسی را که زبان یکی از ملتهای ساکن ایران بود، زبان رسمی تحصیل در کلیه مدارس کشور تعیین کرده و ملت های غیر فارس ایران را مجبور میساخت که به این زبان بیگانه، درس بخوانند! در مناطق غیر فارس کشور، در دوران حکومت سیاه رضا شاه ، در اغلب موارد،استاندار ها و فرماندارها و دیگر روسای ادارات، همه از تهران گسیل میشدند، به ملت فارس تعلق داشتند وکوچکترین علاقه ای به بهبود و ضع فرهنگ و بهداشت و...محل خدمت خود نداشتند. در آذربایجان، استاندارها و دیگر مامورین غیر محلی آشکارا به زبان و ملیت ساکنین این سرزمین مبارزه و انقلاب، توهین روا داشته و با اعمال شوونیستی خود،خشم عمومی را علیه خود، بر می انگیختند.
در زمان سلطنت استبدادی محمد رضا شاه نیز سیاست شوونیستی رضا شاه در تمام زمینه ها،در سرتاسر کشور، اعمال میشد . کار نژاد پرستی "رسمی"به جائی رسیده بود که شاه، خود را"شاهنشاه آریا مهر" و وارث شاهان هخامنشی نامیده و در سخنرانی خود، از کورش میخواست آسوده بخوابد و دغدغه ای نداشته باشد چون در غیابش،"شاه شاهان"محمد رضا شاه،بیدار است! در نتیجه شوونیسم حاکم در ایران در دوران حکومت پهلویها، ملتهای غیر فارس ایران یعنی اکثریت ساکنین ایران از تحصیل به زبان مادری محروم مانده ودر معرض انواع ستمگری ها در زمینه مساله ملی قرارداشتند.رژیم جمهوری اسلامی که پس از سرنگونی رژیم شاه بدست توده های بپا خاسته و زحمتکش، با زور و قلدری و حیله و ترفند،بر اریکه قدرت تکیه زد ، سیاستهای شوونیستی شاهان پهلوی را در حق ملتهای غیر فارس دنبال کرده و ظلم و استبداد مذهبی را نیز به دیگر بیدادگری ها افزود.
با در نظر داشتن آنچه در بالا گفته شد، چنین نتیجه گیری میشود که در ایران تحت ستم کنونی، رژیم شوونیست حاکم، ملتهای غیر فارس را در معرض بدترین ستمگریها قرار داده وآنها را از تحصیل به زبان مادری و دخالت در امور داخلی خود، محروم ساخته است. کارگران و زحمتکشان ملتهای غیر فارس، بدین ترتیب در معرض ستم دوگانه اقتصادی و ملی قرار گرفته و حقوق حقه شان آشکارا زیر پای حاکمان آزادیکش، لگدمال میشود .ستمگری بر ملت کرد و ملت بلوچ،که پیرو مذهب سنی می باشند، به مراتب حادتر و بیرحمانه تر است.همه ساله ده ها تن از مبارزین کرد و بلوچ توسط رژیم آدمکش جمهوری اسلامی سبعانه اعدام میشوند. اینک، زندانها و سیاه چالهای رژیم مملو از زندانیان سیاسی متعلق به ملتهای غیر فارس می باشد که در شرایط بدترین ترور و اختناق، در راه حقوق پایمال شده خود، مبارزه میکنند.هر انسان شرفتمندی که به آزادی و دموکراسی ارج مینهد، باید با تمام نیرو از این مبارزه حق طلبانه حمایت کرده و فریادش را علیه جنایاتی که رژیم جمهوری اسلامی علیه ملتهای غیر فارس ایران مرتکب میگردد، بلند کند.
***
در این نوشته، تا اینجا به برخی از گرایش های شوونیستی و نژاد پرستانه پان ایرانیستی و آریائی موجود درایران، برخورد شده و ماهیت بغایت ستمگرانه و ارتجاعی این کج اندیشی ها در زمینه مساله ملی افشاگردیده است. اکنون لازم میدانم در رابطه با گرایش های نادرستی که دربین ملتهای غیر فارس ایران در زمینه مسائل ملی وجود دارد، مختصری اشاره کنم. یکی از این گرایش های رایج ، گرایش ارتجاعی تکیه به نیروی خارجی به منظور پیشبرد مقاصد سیاسی، در بین برخی از روشنفکران و فعالین "حرکت ملی" ملت ترک آذربایجان، می باشد. - در بین ناسیونالیست های دیگر ملتهای غیر فارس از آنجمله کردها نیز، چنین گرایشهائی وجود دارد- با تکیه بر این منطق ارتجاعی که دشمن دشمن من، دوست من حساب میشود، برخی از دست اندرکاران و فعالین "حرکت ملی"آذربایجان که به نیروی لایزال توده ها در مبارزه علیه حکومت سرکوبگر و ضد مردمی حاکم در ایران، اهمیتی قائل نیستند،به این نتیجه گیری عمیقا ارتجاعی میرسند که چون در حال حاضر بین دولت آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی، تضادها و کشمکش هائی وجود دارد، این قدرت امپریالیستی دوست و یاور "حرکت ملی"آذربایجان محسوب می گردد! بهمین جهت نیز، فعالان "حرکت ملی آذربایجان،"باید به منظور نیل به مقاصد سیاسی خود، کمک و یاری آمریکا را بجان و دل خریدار گشته و نظر لطف این قدرت بزرگ جهانی را به طرف خود، جلب کنند!
در پیروی از این دید ارتجاعی و انقباد طلبانه است که برخی از فعالین "حرکت ملی"آذربایجان، پتیشن و در خواست به اوباما ارسال داشته و از رئیس جمهور آمریکا خواستار میشوند در زمینه نقض حقوق انسانی مردم آذربایجان،مداخله کند! برای روشنگری در زمینه ارتجاعی بودن این اقدام بخش هائی از فعالین "حرکت ملی"آذربایجان که در نهایت سازشکاری پای امپریالیسم آمریکا را به مسائل سیاسی ایران کشانده و دشمن خلقهای اسیر ودربند جهان را به مثابه دوست و یار و یاور آنها نشان میدهند، تنها کافی است به کودتای نظامی ننگین سازمان جاسوسی سیا در ایران در 28 مرداد سال 1332 شمسی،اشاره کرده باشم.شصت سال پیش امپریالیسم آمریکا، با صرف میلیونها دلار و توسط دربار پهلوی و اوباش و چاقوکشان حرفه ای، حکومت مصدق را سرنگون ساخته و شاه فراری را دوباره برسریر قدرت نشاند.
همان شاه شوونیست و خودکامه ای که در طول حکومت استبدادی خود، آنهمه جنایت در حق خلق های بپا خاسته و محروم ایران مرتکب گردید. در همین دهه های اخیر، امپریالیسم آمریکا بخاطر مقاصد توسعه طلبانه خود به عراق و افغانستان لشکر کشی کرده، این دو کشور را با خاک یکسان ساخته و سبب کشتار ده ها هزار انسان بی پناه شده است.دیگر لازم نیست به جنایات و تجاوزات این قدرت امپریالیستی در ویتنام و کمبوج و ... اشاره کنم. کمک و یاری خواستن از چنین قدرت ویرانگرو تجاوزکاری، نه تنها بسود خلق ستمدیده آذربایجان که تاریخ درخشانش آکنده از مبارزات آزادیخواهانه و ضد استعماری میباشد،نیست، بلکه در واقع امر اقدامی است علیه منافع کارگران و زحمتکشان آذربایجان که کار قدرتهای امپریالیستی را در پیشبرد مقاصد آزمندانه و تجاوزکارانه خود، آسانتر میسازد.
طبیعی است یک آذربایجانی حق دارد خواهان استقلال باشد، یا از ایده فدرالیسم در جهت مقابله با ستم ملی در ایران دفاع کند، یا نظرات و طرحهای دیگری در این مورد، داشته باشد .این حق دموکراتیک را از هیچکدام از ملتهای غیر فارس در ایران نمیتوان گرفت. اما توسل به قدرتهای امپریالیستی و کسانی نظیر اوباما که دستشان تا مرفق بخون خلقهای تحت ستم جهان آلوده است، اقدامی است عمیقا ارتجاعی و علیه منافع زحمتکشان منطقه که مبتکرین و دست اندر کاران سازشکار ارسال پتیشن و درخواست به اوباما، مرتکب شده اند. این یک واقعیت است که حق را باید از زورمندان و قلدرها با توسل بزور گرفت نه با خواهش و تمنا و کوششهای مدنی و مسالنت آمیز. حق را به کسانی که حقوقشان پایمال گردیده، همین طوری تقدیم نمی کنند.
در مقابل رژیم آدمکش تا دندان مسلح حاکم در ایران که کاری جز کشتار و جنایت و غارتگری ندارد، محدود کردن مبارزه به "مبارزه مدنی"و اجتناب از پیکار قهر آمیز و از همه بدتر،استمداد و یاری خواستن از اوباما ، سرکرده همه حق کشان و تجاوزکاران، بهیچوجه کار انسان های مبارز و آزادیخواه نیست. آنهائی که طی سالها، تز مبارزه "مدنی"و آرام و عدم توسل به حربه قهر و خشونت را به توده های اسیر و دربند آذربایجان موعظه کرده اند، طبیعتا برای رسیدن به مقاصد ارتجاعی و سازشکارانه خود، چاره ای جز التجا به آستان قدرتهای امپریالیستی و اوباما ها ندارند. برای پایان دادن به ستم ملی در ایران که ده ها سال است بر دوش خلقهای غیر فارس این سرزمین سنگینی می کند، تنها راه، اتحاد و همبستگی کلیه خلقهای ساکن ایران و مبارزه متحد و آشتی ناپذیر علیه رژیم خون آشام جمهوری اسلامی می باشد. تا بساط زور و قلدری این رژیم خودکامه و شوونیست، بدست توده های محروم و زحمتکش سرنگون نشده است، امکان اینکه در ایران ستم ملی و دیگر ستم ها به پایان برسد، خیال خامی بیش نیست.
قدرتهای امپریالیستی هم نه تنها به استقرارآزادی و دموکراسی در این یا آن کشور تحت ستم، یاری نمیرسانند،نه تنها در جهت رفع ستم ملی از این یا آن ملت تحت ستم، قدمی برنمیدارند، بلکه خود سبب اصلی فلاکت و اسارت کلیه انسانهای اسیر و در بند در سرتاسر جهان هستند. امپریالیسم آمریکا مثل دیگر قدرتهای امپریالیستی، در کشورهای مختلف، سیاستی را دنبال میکند که به تامین مقاصد اقتصادی و سیاسی اش یاری برساند . در کشورهای چند ملیتی، امپریالیسم امریکا – این در مورد دیگر قدرتهای امپریالیستی نیز صادق است- با در نظر داشتن منافع آزمندانه خود، گاه خواهان استقلال و جدائی این یاآن ملت و تغییر شکل جغرافیائی این یا آن کشور خاص میشود و گاه در جهت حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی همان کشور، توطئه گری میکند . تردیدی نباید داشت، آنکه در دنبال امپریالیست ها روان گردد، به ناچار به آلت دست آنها، مبدل خواهد شد!
***
در بر خورد به کج اندیشی های رایج در زمینه مساله ملی در ایران، لازم است اشاره ای هرچه مختصر به مقوله پان نیز بشود. پان، که معنی لغوی آن، "همه"میباشد، عبارت است از برتر و والا دانستن ملت خودی و حق ویژه قائل شدن به ملت خودی. پان همچنان به کسی گفته میشود که ملت خود را ملتی از لحاظ نژادی، خالص و اصیل دانسته و بمنظور بالا بردن مقام ملت خود درتاریخ، به میتولوژی و افسانه های باستانی، متوسل شود. پانها در عین مقام استثنائی قائل شدن به ملت خود، ملت های دیگر را خوار شمرده و از هیچ تهمت و افترا ودشنامی در حق آنها خود داری نمیکنند.
در ایران، پان حاکم و اصلی البته، پان ایرانیسم است . اما این بدان معنی نیست که پان های دیگر در رابطه با مساله ملی در این کشور چند ملیتی وجود ندارد. پان ترکیسم، ده ها سال پیش از ترکیه وارد ایران شده و هم اکنون طرفداران پر و پا قرصی در بین بخشهائی از فعالین ملی و روشنفکران آذربایجانی دارد . طبیعتا در بین روشنفکران ملت کرد و دیگر ملتهای ساکن ایران نیز، تمایلات پانی و برتری طلبی قومی و نژادی، وجود دارد.پان ایرانیستها - حزبی بهمان نام ازدوران سلطه رژیم شاه تاحال در ایران وجود داشته است. در زمان سلطه رژیم پهلوی کار حزب پان ایرانیست و حزب علنا فاشیست سومکا حمله کردن به اجتماعات ومتینگ های احزاب و سازمانهای مترقی و ضرب و جرح مبارزین و آ زادیخواهان بود - معتقد هستند که ایرانیها از نژاد "پاک"آریائی بوده و این نژاد بر همه نژادهای دیگر، برتری دارد! آنها زبان فارسی را زبان همه ساکنین ایران دانسته و بر آنند که زبان کردی شعبه ای از زبان فارسی میباشد! از دید پان ایرانیست ها و پان فارس ها،زبان ترکی را اقوام مهاجم ترک بر مردم ایرانی نژاد آذری زبان آذربایجان تحمیل کرده اند!
در طول سالها پان- ایرانیست های حاکم در ایران،اسامی بسیاری از شهرها ، قصبات و دهات را از زبان ترکی و دیگر زبانهای رایج در ایران به زبان فارسی، تغییر داده اند. پان ایرانیستها معتقدند که زبان فارسی باید از کلیه اصطلاحات عربی و ترکی تصفیه گردد.پان ایرانیست ها بتاریخ شاهان هخامنشی و ساسانی اهمیت خاص قائل شده وکورش "کبیر"را نابخردانه، بانی و مبتکر حقوق بشر در جهان میشمارند. پان ایرانیست ها همچنان، خواهان پیوستن قفقاز و ترکستان و افغانستان و دیگر کشورها و نواحی که زمانی بخشهائی از امپراطوری های هخامنشی و ساسانی را تشکیل میدادند، به ایران هستند. پان ایرانیستها، همچون دیگر پان ها، مخالف سرسخت عناصر و تشکلات سوسیالیستی و کمونیستی می باشند که در زمینه مسائل سیاسی، ملی و نژادی، نظر های متفاوتی ارائه میدارند.
***
نظریه پان ترکیسم و پان تورانیسم ، از کشور ترکیه امروزی نشات گرفته و اکنون برخی از روشنفکران و فعالین "ملی"آذربایجان، بدان گرایش دارند. پان ترکیسم بر آن است که همه ترکهائی که اینک در کشورهای مختلف ترک زبان ساکنند، به یک ملت یعنی ملت "بزرگ"ترک، تعلق داشته، همه دارای "خون ترک"بوده و سرنوشت مشترکی آنها را بهم مربوط میسازد.. نهایت هدف و آرزوی پان ترکها این است که همه ترکها را دریک کشور واحد، متحد سازند- کاری امکان ناپذیر و ارتجاعی! برای غیر علمی و غیر تاریخی بودن این نظریه افراطی، همین کافی است که گفته شود، در دنیا ملتهای مختلف ترک وجود دارند، اما ملت واحد ترک وجود ندارد . چنانچه انگلیسی زبانهای ساکن آمریکا، استرالیا،انگلیس و زولند نو با وجود این که همه به یک زبان حرف میزنند، ملت واحدی را تشکیل نمیدهند. این امر در مورد ملت های اسپانیائی زبان آمریکای جنوبی نیز صادق است.
پان ترکها با حرکت از دید نژاد پرستانه، همانند پان ایرانیست ها که ستایشگر نژاد آریائی هستند،ترکها را از دیگر ملتها برتر دانسته ودر ستایش از ژن و نژاد ترک ، نظیر پان های ملت های دیگر، به میتولوژی و افسانه های باستانی متوسل میشوند.روی دیگر این سکه، همانا خوار شمردن فارسها و برخی از ملت های دیگر ایران است . پان ترکهای آذربایجانی، آینده خود را در پیوند با ملت های دیگر ترک، جستجو کرده و هر گونه همکاری با برخی از خلقهای ایران را در جهت مبارزه مشتر ک علیه رژیم شوو نیستی و ارتجاعی جمهوری اسلامی، مردود میدانند.پان ترکها نیز مانند پان فارسها و پان ایرانیست ها عمیقا جنبه های ضد کمونیستی و ضد مارکسیستی دارند. در رابطه با شخصیت های تاریخی، اگر پان ایرانیست ها کوروش و داریوش و شاپور ذوالاکتاف و انوشیروان بیدادگر را پرستش میکنند، پان ترکها هم چنگیز خان و امیر تیمور گورکانی و امثالهم را قهرمانان خود میدانند. در رابطه باپانهای دیگر ملتهای ساکن ایران، آنچه در باره پان ایرانیست ها و پان ترکها گفته شد، در مورد آنها نیز مصداق پیدا میکند.
بطور کلی همه نظریه های رایج در ایران که بر اساس ایده پان بنا شده اند، ماهیت عمیقا ارتجاعی داشته و به مبارزه مشترک خلقهای ایران در جهت سرنگونی سلطه جنایت کارانه رژیم جمهوری اسلامی، لطمه میزنند. طبیعی است کارگران و زحمتکشان ایران در مبارزه در جهت گسستن زنجیر های اسارت و بردگی، اختلافی با هم نداشته و در مبارزه و مقابله با رژیم آزادیکش و استثمارگر حاکم، به یاری و مساعدت همدیگر، نیاز مبرم دارند. . پانها، به جناحهای ضد دموکراتیک و مرتجع بورژوازی ملتهای ساکن ایران تعلق دارند که از جنگ و نفاق افکندن در بین خلقهای ایران، بسود منافع گروهی خود ، بهره برداری میکنند. باید همه انسانهای دموکرات و مبارزی که اتحاد و همبستگی بین توده های زحمتکش و خلقهای ساکن ایران را در پیکار رهائی بخش علیه رژیم کشتار و جنایت جمهوری اسلامی، ضروری میدانند ، با تمام نیرو با نظریات نژاد پرستانه پان ایرانیسم و دیگر پانها که کینه و دشمنی را در بین خلقهای ساکن ایران دامن زده و به امپریالیستها و ارتحاع هار حاکم، در سرکوب مبارزات توده های بپاخاسته یاری میرسانند، قاطعانه مبارزه کنند.
ادامه دارد